صحرا کریمی، فیلمساز، در مقوله دفاع از حقوق زنان معتقد است: «نباید نگاه فمینیستی افراط‌گرایانه داشته باشیم. بخواهیم یا نخواهیم در جامعه با مردان یکجا زندگی می‌کنیم. نباید نگاه خصمانه به جامعه مردسالار داشته باشیم. باید نگاه انسانی داشته باشیم و طوری باشیم که خودمان را به عنوان انسان به جامعه مردسالار معرفی کنیم؛ تأکید بر جنسیت نکنیم تا باعث تعریف یک سلسله مفهوم‌های نادرست نشویم.»  او فرار مغزها را یکی دیگر از مشکلات جدی پیش روی افغانستان دانسته تأکید می‌کند: «مغزهای جوان و متفکر، مغزهایی که می‌توانند تغییر ایجاد کنند، به دلیل نبود امنیت، ثبات سیاسی و نبود اعتماد به سیاستمداران فرار می‌کنند. حتی کسی که اینجا صاحب نظر و اندیشه است، حاضر می‌شود به یک کشور اروپایی برود و مستخدم هتل شود، ولی در افغانستان کار شایسته‌ای انجام ندهد.»

35-Sahra-Karimi

لطفاً خودتان را معرفی کنید.
من صحرا کریمی، بهار ۱۳۶۲ در ایران، در شهر ری در یک خانواده مهاجر که به دلیل جنگ‌ها مهاجر شده بود، متولد شدم. آن زمان جنگ با شوروی خانواده من را مجبور به مهاجرت به ایران کرد. تا مقطع دیپلوم در شهر ری درس خواندم و حتی وارد دانشکده مهندسی عمران دانشگاه شهید چمران اهواز شدم، ولی در ترم‌های اول زمینه‌ای مساعد شد تا به خواسته خودم به اروپا مهاجرت کنم. سال ۲۰۰۱ به کشور اسلواکی رفتم و در رشته سینما شروع به درس خواندن کردم. مدت ۱۲ سالی که آنجا بودم دو لیسانس گرفتم: یکی در رشته کارگردانی سینمای مستند و یکی در رشته کارگردانی سینمای داستانی. فوق لیسانسم را در رشته سینمای داستانی و یک سال پیش دکترایم را در همین رشته به پایان رساندم. وقتی درسم تمام شد، تصمیم گرفتم برای کار و ادامه زندگی به افغانستان برگردم. بنابراین تمام موقعیت‌های کاری و شغلی را در اسلواکی رها کردم و به افغانستان بازگشتم. از یک سال پیش به این سو، همراه چند تن از دوستان نزدیکم «شرکت رسانه‌های جمعی کاپپلا» را تأسیس کردیم که شرکت مستقلی است و هدفش پایه‌گذاری سینمای مستقل است در افغانستان. در کنار آن، کارهای هنری دیگری انجام می‌دهیم از جمله برگزاری نمایشگاه‌های هنری که  می‌خواهیم از هنرمندان تازه‌کار و با استعداد پشتیبانی کنیم و مشوق‌شان باشیم. تقریباً چهار هفته پیش «سینما کلوچ کاپیلا» را هم بازگشایی کردیم که آنجا بیشتر فیلم‌های تاریخ سینما و سینمای معاصر جهان را نمایش می‌دهیم. این کار نوعی مخاطب‌سازی برای دیدن اثرهای سینمایی مهم است. همچنین هر ترم یک دوره برای تدریس به اسلواکی می‌روم. روی یک فیلم بلند سینمایی هم کار می‌کنم. بیشتر عرصه کاری ما سینمایی، هنری و فرهنگی است.

یک یا دو خاطره مهم را که در آن حقوق بشری شخص شما نقض شده و در زندگی‌تان تأثیرگذار بوده، تعریف کنید.
مهم‌ترین حقی که در طول عمرم ضایع شد در دوران مهاجرت در ایران بود. زمانی که از دبیرستان فارغ شدم و در امتحان کانکور قبول شدم، رتبه ۳۹۶ را در رشته ریاضی و فیزیک کسب کردم و در رشته مهندسی عمران  دانشگاه صنعتی شریف ایران قبول شدم؛ ولی آن حق از من گرفته شد و  به یک آقای جانباز یا فرزند یک سرباز ایرانی داده شد و ما را به جایی دیگر برای یادگیری زبان فارسی فرستادند.  بعد از یک سال به اجبار زبان فارسی یادگرفتن، که همانا زبان مادری بود، به اهواز فرستاده شدم. آن زمان احساس کردم هیچ دلیلی وجود نداشت که این حق از من گرفته شود؛ چون به طور قانونی امتحان داده بودم و قبول شدم و نامم در روزنامه‌ها بود. تنها به دلیلی که مهاجر بودم این حق از من گرفته شد. ما دو بار مهاجر شدیم، یک زمان پدر و مادرم به ایران مهاجر شدند که آن زمان من متولد نشده بودم. بار دوم زمانی بود که به سن بلوغ رسیده بودم. وقتی دیدم به عنوان مهاجر افغانستانی، در ایران هیچ جایگاهی ندارم و جایگاهی را که با زحمت به دست آوردم را هم از من می‌گیرند، دلیلی نداشتم در آنجا بمانم. می‌خواستم به جایی بروم که به عنوان شخص، دارای هویت باشم و به آرزوهای کوچک یا بزرگم جامه عمل بپوشانم.
در افغانستان، مهم‌ترین حقی که از من به عنوان هنرمند پایمال می‌شود این است که زن هستم، یک زن هنرمند و سینماگر. اگر دیگران در مسیری کار می‌کنند، با مشکلات کمتری گرفتار هستند، ولی من مجبورم با مشکلات و پیش‌داوری‌ها یا قضاوت‌های نادرست بیشتری دست و پنجه نرم کنم.
وقتی اولین بار سال ۲۰۰۶ به افغانستان آمدم، فیلمی ساخته بودم که در بیرون افغانستان موفق بود و وقتی آن را در افغانستان نمایش دادم، انعکاس فراوانی در رسانه‌ها داشت. این فیلم اندیشه‌گرا و اندیشه‌ساز بود، نه یک فیلم سینمای تجاری و مبتذل؛ ولی بعضی از سینماگران مبتذل افغانستان، به نقد نشسته و به برداشت‌های مذهبی و قومی من توهین کردند که این خانم چه حقی دارد که در افغانستان فیلم ساخته است؟! فکر می‌کنم اینکه ما کی هستیم و از کجا آمدیم یا چه باورها، مذهب و قومیتی داریم نمی‌تواند باعث شود از فعالیت‌های هنری خودمان بکاهیم. در این مورد بارها مورد توهین قرار گرفته‌ام.

سه دستاورد مهم این دوران (جدید) چه بوده است؟
بزرگ‌ترین دستاوردی که داشتیم در عرصه تعلیم و تربیت است. امروز همه قشرهای جامعه به تعلیم و تربیت دسترسی دارند. البته از لحاظ کیفی نمی‌گویم؛ چراکه سیستم تعلیم و تربیت ما بسیار ضعیف است، اما وقتی به دورترین جاهای افغانستان بروید، می‌بینیند همه شوق فراوانی به آموختن دارند. دستاورد مهم دیگر، حضور زنان در تمام عرصه‌ها اعم از سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی است. زنان زیادی را می‌بینیم که صاحب نظر هستند، فعالیت می‌کنند و تأثیرات مهمی را در مسیر تغییرات مثبت در جامعه می‌گذارند. دستاورد مهم دیگر مخابرات است. از لحاظ مخابرات توانستیم پیشرفت زیادی داشته باشیم. اگر با کشورهای همسایه مقایسه کنیم، بالاتر نیز هستیم. دستاورد چهارم، رسانه‌های چاپی، دیداری و شنیداری است که ترویج‌دهنده آزادی بیان‌اند. با وجود تمام ابعاد منفی، آزادی بیان یکی از دستاوردهای بزرگ ده سال اخیر بوده است. به راحتی می‌توانیم ابراز نظر سیاسی کنیم، می‌توانیم نظرمان را درباره رییس جمهور بی‌باکانه بگوییم و سر از زندان‌های سیاسی درنیاوریم.

چه چیزی در دوران جدید اعتماد شما را جلب کرده و آن را به عنوان نوآوری و ابتکار مثبت، خوب ارزیابی می‌کنید؟
به حیث نوآوری نمی‌گویم ولی چیزی که اعتماد مرا نسبت به آینده بیشتر جلب می‌کند، حضور جوانان فعالی است که دیگر مثل اجدادشان سر به زیر نیستند و کورکورانه دنبال ایدئولوژی‌های سیاسی و مذهبی نمی‌روند. جوانانی هستند که شوق یادگیری دارند و در هر عرصه‌ای تلاش و تکاپو دارند، می‌خواهند تغییر ایجاد کنند، هرچند ایجاد تغییر سخت است، این تلاش‌ها و تکاپوها برای امثال من بسیار امیدبخش است و امید می‌دهد اینجا بمانیم.

مهم‌ترین ترس امروز شما چیست؟
مهم‌ترین ترس من این است پدران ما یا کسانی که قبل از ما در افغانستان بودند، فرصت تغییر به جوانان ندهند. نشانه‌های این ترس را می‌توان در همین زد و بندهای سیاسی دید. همین حالا شاهد یک نوع لجبازی بزرگان و پدران‌مان هستیم. اینها به هیچ عنوان نمی‌خواهند میدان را خالی کنند. اگر کاندیداهای ریاست‌جمهوری یا فعالیت‌های سیاسیی را ببینید، کمتر جوانان سهیم هستند. همیشه جوانان در رده‌های چندم حضور دارند و همیشه سردمداران کسانی بودند که پیشینه خوبی در تاریخ این کشور نداشته‌اند. خیلی خطرناک است که این امکان را ندهند که استعدادها، خلاقیت‌ها و نوآوری‌های خودمان را بتوانیم بروز دهیم.

سه چالش بزرگ پیش روی افغانستان چیست؟
همانطور که گفتم، یکی از مشکلات، لجبازی و کوتاه نیامدن بزرگان ماست، که تحت هر شرایطی می‌خواهند حکومت و حکومتداری و مسائل بزرگ سیاسی را بچرخانند. مشکل عمده دیگر اعتماد از دست رفته مردم است. مردم خیلی کم به جریان‌های سیاسی اطمینان دارند و درباره تحولاتی که ممکن است پیش آید، همیشه سکوت می‌کنند و بهترین راه حل را گریز می‌پندارند. مهم‌ترین چالش دیگر فرار مغزها است. مغزهای جوان و متفکر، مغزهایی که می‌توانند تغییر ایجاد کنند، به دلیل نبود امنیت، ثبات سیاسی و نبود اعتماد به سیاستمداران فرار می‌کنند. حتی کسی که اینجا صاحب نظر و اندیشه است، حاضر می‌شود به یک کشور اروپایی برود و مستخدم هتل شود، ولی در افغانستان کار شایسته‌ای انجام ندهد. این  نشانه بسیار بدی است.

فکر می‏کنید جامعه افغانستان امروز اجازه خواهد داد دوباره سناریوی بسته شدن مکاتب به روی دختران و عدم حضور اجتماعی زنان تکرار شود؟
فکر می‌کنم تاریخی به نام طالبان هیچگاه در افغانستان تکرار نخواهد شد. البته این نگاه خوشبینانه به آینده است، ولی در این ده سال با تمام فراز و نشیب‌ها و کمبودها، مردم، به ویژه نسل جوان، طعم آزادی را چشیده‌اند. وقتی طعم آزادی چشیده شود، وقتی فضایی ایجاد شود که عده‌ای راحت بتوانند در یک کافی‌شاپ بشینند، بگویند و بخندند، یا فیلم و اثر هنری خوب ببیینند، یا در گفتگوهای سیاسی و اجتماعی جامعه شرکت کنند، دیگر دوست ندارند دیگران یوغی برگردن‌شان بیندازند. ممکن است تغییراتی رخ دهد که ایده‌آل نباشد، اما دیگر آن گذشته‌ای که درهای مکاتب بر روی دختران و زنان بسته شود و زنان از فعالیت در عرصه‌های اجتماعی محروم شوند، اتفاق نخواهد افتاد. البته نباید توقع معجزه داشته باشیم بعد از ۳۰ سال جنگ، در ۱۰ یا ۱۲ سال همه چیز تغییر کند، ولی با توجه به تجربه شخصی و سفرهایی که به نقاط بسیار دور افغانستان داشتم، وقتی می‌دیدم دختران با چه شوقی به مکتب می‌روند بیشتر امیدوار می‌شدم. این که باید دیدِ مردم را تغییر دهیم، روندی است که بسیار طول خواهد کشید. باور دارم به سوی مسیر خوبی حرکت می‌کنیم و این مسیری نیست که بخواهیم برگردیم و به نقطه صفر برسیم.

یک خاطره را که در آن حقوق بشری یکی از اعضاء زن خانواده یا آشنایان شما نقض شده، تعریف کنید؟
شخصاً در خانواده‏ای به دنیا آمدم که از طرف پدری، تعداد زنان بسیار کم بوده‌اند، اما زنانی هم که در خانواده‌ام بوده‌اند، حقوق‌شان پایمال نشده است. خانواده من یک خانواده تحصیل‌کرده است و این درک را دارد که زن نه تنها می‌تواند مادر خوب یا همسر و دختر خوب باشد، بلکه می‌تواند عضو مثبت و فعال اجتماع هم باشد. در خانواده‌های دورمان، ازدواج‌های اجباری بوده، دختران در سنین پایین مجبور شده‌اند به ازدواج با افرادی که سن‌شان بسیار بالاتر بوده است ازدواج کنند و فرصت تحصیل از ایشان گرفته شده است. در جاهایی که برای ساختن فیلم و فیلمبرداری می‌روم، زنانی را می‌بینم که از چهاردیواری خانه‌ بیرون نرفته‌اند. وقتی ما به دایکندی رفتیم زنانی را دیدیم که از دهکده خودشان بیرون نیامده بودند و مردان کارهای بسیار شاقه را به عهده ایشان می‌گذاشتند. در حالیکه آن زن دوست دارد درس بخواند، به او می‌گویند گاو و گوسفندها را به علفچرانی ببرد و برای۳۰ یا ۳۵ نفر در خانواده باید غذا بپزد یا این که زن دوم می‌شود.

سه عامل بازدارنده در مقابل مشارکت زنان در عرصه‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چیست؟
یکی از مسائل مهم استفاده ابزاری جامعه مردسالار از زن است. این جامعه هنوز باور به فعالیت زنان ندارند،  به زن به عنوان انسانی که می‌تواند در جامعه باعث ترقی شود، نمی‌نگرند. به زن به عنوان ابزاری می‌نگرند که از طریق آن بتواند به خواسته‌های خودش برسد. دوم، نبود باور زنان به توانمندی خودشان است. جامعه مردسالار طوری زنان را فریب داده که به نقش منفعل خود در جامعه و خانواده باور کرده‌اند. زنان بسیار بااستعدادی را می‌بینیم، ولی اعتماد به نفس در ایشان کشته شده است. این اعتماد زیر صفر را مردان به زنان تحمیل کرده‌اند. چالش دیگر کم بودن درصد زنان باسواد است. سواد را به مفهوم واقعی نمی‌نگرند؛ فکر می‌کنند چون صنف ۱۲ را تمام کردند، باسواد هستند. سواد یعنی نوع نگرش، نوع دیدگاه و چگونه اندیشیدن. ابراز اندیشه، سواد به مفهوم واقعی است. زنان به دلیل نداشتن همین سواد کافی، نمی‌توانند آنطور که باید ظاهر شوند. به همین دلیل یا یک موقعیت سمبلیک برایشان داده می‌شود یا نگاه سمبلیک به ایشان می‌شود. زنان باید خودشان این مشکلات را حل کنند. هیچ جامعه مردسالاری این حق را به زن‌ها نمی‌دهد.

به نظر شما سه مطالبه عمده زنان به طور کلی چیست؟
مهم‌ترین کار این است که زن قبل از اینکه یک سری حقوق را از بیگانگان دادخواهی کند، باید اول خود و خواسته‌هایش را بشناسد. زن در خانواده و اجتماع چه جایگاهی دارد؟ مشکل عمده‌ای که در افغانستان داریم این است کسانی که برای حقوق زن کار می‌کنند یا مدافع حقوق زن هستند، با خودشان بیگانه‌اند؛ ولی می‌خواهند گلو، دست، زبان و تربیون زنان دیگر باشند. ما زمانی می‌توانیم در گرفتن حقوق زنان و فعالیت‌های مدنی تأثیرگذار باشیم که آن زن پیش از همه خود را بشناسد و خود او الگوی خوبی باشد. زمانی که چنین بود می‌تواند جمعیت کثیری از زنان را دنبال خود بکشاند، ولی وقتی در جامعه الگوی خوب نبود و خود با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم کرد، چطور می‌تواند اطمینان و اعتماد زنان دیگر را جلب کند؟
قبلاً گفتم ما نباید نگاه فمینیستی افراط‌گرایانه داشته باشیم. بخواهیم یا نخواهیم در جامعه با مردان یکجا زندگی می‌کنیم. نباید نگاه خصمانه به جامعه مردسالار داشته باشیم. باید نگاه انسانی داشته باشیم و طوری باشیم که خودمان را به عنوان انسان به جامعه مردسالار معرفی کنیم؛ تأکید بر جنسیت نکنیم تا باعث تعریف یک سلسله مفهوم‌های نادرست نشویم؛ مثلاً «چون زن هستم این را می‌توانم»، «چون زن هستم از این حق برخوردار هستم»، مهم این است که بگوییم «چون انسان هستم، از این حق برخوردار هستم.» در جامعه مردسالار دلیلی برای جبهه ساختن نداریم. جبهه ساختن در افغانستان آب در هاونگ کوبیدن است. مردهای افغانستان در جنگ‌سالاری، جنگ به راه‌انداختن و سرکوب کردن همدیگر تخصص دارند. در چنین شرایطی یک زن چطور می‌تواند مبارزه کند؟ زن را می‌کوبند، تحقیر و توهین می‌کنند. بهترین کار فکر کردن روی همکاری دوجانبه است که در پهلوی مردان چطور می‌توانیم مسیری را بپیماییم و همراه خوبی باشیم، نه ساختن یک اپوزیسیون افراطی با دیدگاه‌هایی که نه تنها کمک نمی‌کند بلکه ضرر هم می‌رساند. دیگر، باسواد شدن زنان است. سواد می‌تواند ما را به هدف برساند. زنانی را می‌شناسم در دانشگاه درس می‌خوانند، ولی اعتماد بنفس لازم را در خودشان تقویت نکرده‌اند تا بتوانند از سواد برای رسیدن به هدف استفاده کنند. در کنار سواد، پشتکار، اعتماد بنفس و تعیین کردن هدف معین خیلی مهم است که همه اینها همچون حلقه زنجیر به هم وصل‌اند و اینگونه است که زنان می‌توانند به جایگاه خود برسند.
فاکتور دیگر، استقلال مالی زنان است. یکی از مهم‌ترین مشکلات زنان افغانستان نداشتن استقلال مالی است. زنان اینجا همیشه وابسته هستند؛ یا به خانواده وابسته‌اند، یا به شوهر. اگر زن از لحاظ مالی از طرف دیگری تأمین شود، حرفی برای گفتن ندارد؛ ولی اگر دستش به جیب خودش باشد به آزادی می‌رسد.

منابع و مراکز قابل اتکا در داخل افغانستان برای پیشبرد حقوق و مطالبات زنان چه کسانی هستند؟
انسان برای رسیدن به جایگاه واقعی خود نیازمند پشتکار و مسؤولیت‌پذیری و تعهد است. انسان باید برای یکسری از اهداف خود قربانی بدهد. انسان منبع رسیدن به همه چیز است. اگر بخواهیم دیگران را نردبان قرار دهیم، یک روز از بین می‌روند و می‌شکنند، ولی وقتی دانش، پشتکار، توانایی، مسؤولیت‌پذیری و تعهد، عوامل رسیدن به جایگاه مطلوب باشد، هیچ کس آنها را از ما گرفته نمی‌تواند. هر چیزی را می‌توانند از شما بگیرند، ولی اندیشه را نمی‌توانند؛ مگر تیری شلیک کنند و مغز را متلاشی کنند، یا ما را دیوانه کنند.

برای دختر خودتان چه آرزویی دارید؟
فرزندی ندارم، ولی دو برادرزاده دختر دارم که در افغانستان با تمام مشکلاتی که دختران افغانستان دارند زندگی می‌کنند. آرزو می‌کنم شاد باشند و این توانایی را پیدا کنند که خودشان در مورد سرنوشت خودشان تصمیم بگیرند. دخترانی باشند که بتوانند افتخار بیافرینند. آرزو دارم دیگر تصویرهای بینی و گوش بریده و دهان بریده دختران ما تیتر روزنامه‌های دنیا نشود و به جایش موفقیت‌های دختران، معرف جامعه ما باشد و اگر اسمی از زن افغانستانی برده می‌شود با افتخار برده شود. دیگر کسی به ما با دید ترحم نگاه نکند. این دید ترحم به زن افغان ما را نابود می‌کند. باید به ما و فعالیت‌های ما با دید تحسین نگاه کنند و آفرین بگویند. باور دارم دختران افغانستان همه دارای استعدادهای فوق‌العاده ‌ای هستند، ولی ما در دوره تاریخی عجیبی قرار داریم که نمی‌توانیم این استعدادها را بروز دهیم و استعدادها تبدیل به عقده‌ شده‌اند و با شیوه‌های متعدد این عقده‌ها بروز می‌کند. امیدوارم فضا و مکان و دوره‌ای ایجاد شود که استعدادها شکوفایی پیدا کند تا به عقده‌های غلط تبدیل نشود.

در حوزه خصوصی و عمومی یعنی فعالیت‌های مدنی و حرفه‌ای، برای رفع موانع ذکر شده منجمله تبعیض، چه کرده‌اید و چه می‌کنید؟
در حوزه فعالیتم، در همین مکان کوچک تلاش می‌کنم زنان را تشویق کنم و بتوانم الگوی خوبی باشم که بدانند وقتی یک زن می‌تواند هنرمند و فیلمساز شود، می‌تواند مؤثر هم باشد. تحصیلات و جایگاهی که دارم باعث می‌شود بتوانم برای ایشان الگوی خوبی باشم. در خانواده جایگاهم به عنوان زن مستقل تثبیت شده است. زنی هستم که درآمد دارم، سواد دارم و جایگاه خودم را دارم، در عین حال خانواده و مرد زندگی خودم را هم دارم. فردا می‌توانم فرزند داشته باشم. اگر همیشه تساوی در همه بخش‌ها وجود داشته باشد، آدم می‌تواند به همه چیز برسد.
در ۱۲ سالی که در رشته سینما درس خواندم و ۱۰ سال به طور حرفه‌ای کار کردم، ۳۰ فیلم کوتاه و یک فیلم مستند بلند ساختم و دو فیلم نیمه‌بلند داستانی. فیلم داستانی‏ بلندم هم در مرحله پیش‌تولید است. این فیلم‌ها موفق بودند و جوایز زیادی بردند و توانستم تا حدودی دغدغه‌های ذهنی خودم را به عنوان زن و زن مهاجر انعکاس دهم. من یک فیلمساز زن هستم و فیلم‌های زنانه می‌سازم و سعی می‌کنم از این طریق دغدغه‌های اجتماعی و مشکلاتی را که با آنها روبه‌رو هستم به تصویر بکشم.

اگر پیام خاصی دارید بفرمایید.
پیامم تنها برای زنان نیست، بلکه برای همه مردمان آزاده است که در شعر پایین خلاصه‌اش می‌کنم:
زندگی زیباست ای زیباپسند
زنده‌اندیشان به زیبایی رسند
آنقدر زیباست این بی‌بازگشت
کز برایش می‌توان از جان گذشت.

«افغانستان به روایت دیگر» کمپینی است که به وسیله آرمان شهر OPEN ASIA و فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشرFIDH به مدت ۱۰۰ روز تا انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان جریان دارد. در این کمپین شخصیت های برجسته اجتماعی، سیاسی و فرهنگی با گفتگو در مورد جامعه ای که دربرگیرنده حقوق زنان و حقوق انسان باشد، صدای مترقی افغانستان را به گوش می‏رسانند.

«افغانستان به روایت دیگر» کمپینی است که به وسیله آرمان شهر OPEN ASIA و فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشرFIDH به مدت ۱۰۰ روز تا انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان جریان دارد. در این کمپین شخصیت های برجسته اجتماعی، سیاسی و فرهنگی با گفتگو در مورد جامعه ای که دربرگیرنده حقوق زنان و حقوق انسان باشد، صدای مترقی افغانستان را به گوش می‏رسانند.

شما می توانید روزی یک مصاحبه از کمپاین «افغانستان به روایت دیگر» را در روزنامه ۸ صبح و انگلیسی آن را در وبسایت روزنامه هافینگتون پست (Huffington Post) بخوانید. همچنین این مصاحبه ها در وبسایت فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر (FIDH) نیز قابل دسترس است.
وبسایت فدراسیون بین المللی حقوق بشر:
www.fidh.org
وبسایت روزنامه هافینگتون پست: www.huffingtonpost.com/unveiling-afghanistan