نویسنده: نجم والی

ترجمه: فرهاد سلمانیان

منبع: رادیو زمانه

نجم والی، نویسنده عراقی‌ مقیم آلمان، پس از پیشروی‌های ستیزه‌جویان «داعش» در کشورش، نگران خواهرش است که در بغداد زندگی می‌کند. او در نوشته‌ای برای هفته‌نامه آلمانی «اشپیگل» تکاپوی مردم عراق برای بقاء را توصیف می‌کند؛ ملتی که اکنون بی‌دفاع در برابر پیکارجویان تکفیری «داعش» قرار گرفته است:

در آخرین سفرم به عراق در ماه مارس سال ۲۰۱۴، خواهرم غمگین و از دست من کمی ناراحت بود، چون به‌جای ماندن در خانه او، هتلی در مرکز بغداد را انتخاب کرده بودم. دست آخر، با زحمت بسیار توانستم او را قانع کنم که در نشست کتاب‌خوانی‌ام در منطقه قشله در خیابان المتنبی که یکی از قدیمی‌ترین خیابان‌های بغداد و راسته کتاب‌فروش‌ها هم هست

شرکت کند.

ALMOTAN05

خواهرم در حومه بغداد در نزدیکی فرودگاه بین‌المللی آن در شمال غربی شهر زندگی می‌کند و طی مسیر خانه او تا مرکز شهر با ماشین، یک تا دو ساعت زمان می‌برد. با وجود این، بالاخره درست به‌موقع، همراه با همسر و سه پسر خود در نشست کتاب‌خوانی من حاضر شد. البته از دیدن من خوشحال شد، اما تا زمان خداحافظی‌مان از من دلخور بود چون نتوانستم در خانه‌اش به دیدار او بروم.

اصرار خواهرم در دیدار از منزل وی تنها برخاسته از سنت‌های اجتماعی و خانوادگی جامعه ما نبود که طبق آن به میهمانی آمدن برادر بزرگتر که در خارج از کشور زندگی می کند، قدردانی‌ ویژه‌ای به شمار برود، بلکه بیشتر به‌خاطر آن بود که خواهرم و همسرش که هر دو شاغل هستند، سرانجام توانسته بودند حانه‌ای مستقل بخرند. خواهر من، معلم دبیرستان و شوهر او ناظر اداری مدرسه است.

دیروز گریز از القاعده، امروز فرار از داعش

خانواده خواهرم ابتدای ماه مارس به خانه‌ای که خریده‌ بودند، اثاث‌کشی کردند. آن هم سرانجام پس از سال‌ها زندگی در خانه‌ای بسیار کوچک با زیربنای ۵۰ متر مربع برای خانواده‌ای پنج‌نفره.

اما آن‌ها داوطلبانه این خانه کوچک را برای زندگی انتخاب نکرده بودند. این، تنها راه ممکن برای داشتن سرپناهی در روزهای سخت جنگ داخلی در فاصله سال‌های ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۸ بود که ستیزه‌جویان شبکه «القاعده» خانه‌ اصلی آن‌ها را تصرف کرده و آنها را با بچه‌های‌شان از آنجا رانده بودند. خواهرم تعریف می‌کرد که در آن زمان، او و خانواده‌اش ظرف یک شب مجبور به ترک خانه‌‌شان شده بودند. او در سفرم در سال ۲۰۱۱ به عراق، خانه قدیمی‌اش را از دور به من نشان داد که ستیزه‌جویان القاعده ویرانه‌ای از آن بر جا گذاشته بودند. هیچ امکانی برای آن‌که زمانی دوباره بتوان در آن زندگی کرد، وجود نداشت.

از زمانی که خبر پیشروی گروه تروریستی داعش، «دولت اسلامی عراق و شام» را به سوی بغداد شنیده‌ام، نگران‌ام و به‌تازگی به خواهرم تلفن زدم تا بدانم او و خانواده‌اش چطور هستند. او به من گفت که در حال بستن چمدان‌های خود برای رفتن به جنوب عراق هستند.

البته خواهر من، تنها کسی نیست که ظرف ده سال گذشته پس از لشکرکشی آمریکا به عراق دو بار خانه‌شان را از دست داده‌اند. تا چند روز قبل، هیچ‌کس نمی‌توانست تصور کند که تندروهای داعش، موصل، دومین شهر بزرگ عراق را تصرف کنند و به دنبال آن از راه تکریت، تقریباَ بی‌ هیچ مانعی، به سوی جنوب و به سمت بغداد پیش بروند. روزی که جام جهانی ۲۰۱۴ در برزیل آغاز شد، مجاهدین داعش تا ۹۰ کیلومتری پایتخت پیش رفته بودند. پیش رفته بودند؟ نه، آن‌ها پیش می‌تاختند، آن هم تاخت و تازی با سرعت سرسام‌آور، منظم و موفق هم بودند، طوری که انگار مدت‌ها برای حمله برنامه‌ریزی کرده بودند و از این نظر، شاید قصد داشتند روی همه لشکرکشی‌های آمریکا در منطقه را از نظر کامل بودن و نتیجه‌بخش بودن سفید کنند.

ملت بی‌پناه

بودجه دولت عراق در ده سال گذشته بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار بوده است. مقدار زیادی از این بودجه صرف تجهیز نظامی و بازسازی ارتش «عراق نوین» شده است. با حمله داعش در هفته‌های گذشته، عراقی‌ها از غفلت بیدار شدند و با چشمانی مأیوس دیدند که همه بازسازی‌ها تا چه حد دروغین بوده‌اند. عراقی‌ها نه چیزی به نام ارتش دارند که از آن‌ها دفاع کند، نه نیروی پلیس که از آنها محافظت کند و دولت که باید ضامن امنیت آن‌ها باشد، مردم را به تیغ ستیزه‌جویان بنیادگرای اسلامی می‌سپارد.

انگار که تاریخ تکرار می‌شود. درست یازده سال و دو ماه قبل جهان از فروپاشی سریع ارتش صدام حسین در برابر نیروهای آمریکایی و متحدان‌شان حیرت‌زده شد. تا ۹ آوریل ۲۰۰۳ ارتش عراق از توانمندترین، بزرگترین و مجرب‌ترین نیروهای نظامی در میان نظامیان کشورهای عربی به شمار می‌رفت.  مهم نیست که در مورد شکست ارتش آن زمان عراق چه می‌توان گفت، اما یک چیز قطعی است: سربازان عراقی حاضر نبودند خود را برای دفاع از دیکتاتوری مثل صدام قربانی کنند که هیچ علاقه‌ای به سرنوشت آنها نداشت و سربازان احساس می‌کردند از آنها سوءاستفاده می‌شود. در آن زمان آنها تصمیم گرفتند تفنگ‌های خود را زمین بگذارند و تسلیم دشمنی شوند که از نظر شمار نیرو و تکنولوژی بر آن‌ها برتری داشت.

اما امروز وضع چگونه است؟ در وضع کنونی عراق نیز، همان اتفاق در حال وقوع است. به اصطلاح ارتش جدید، که به تبلیغات رسمی مبنی بر وجود ارتشی بزرگ، با کمال میل بها می‌دهد و زرادخانه مدرنی از جنگ‌افزارهای آمریکایی و روسی دارد، ظرف یک روز در برابر حمله‌های داعش از هم پاشید. فرماندهان نظامی فرار کردند و سربازان خود را تنها گذاشتند، حتی سریع‌تر از آن‌که سربازان صدام به آن دیکتاتور پشت کردند.

نسخه‌برداری از سخنرانی‌ قدیمی صدام؟

درست همان‌طور که صدام در آخرین روزهای زمامداری‌اش، در سخنرانی‌ای خطاب به مردم عراق از آن‌ها خواست که سلاح به دست بگیرند تا مهاجمان را پس برانند، نوری مالکی نیز در جمع معتمدان نزدیک به خود ظاهر شد و در نطقی مردم عراق را به برداشتن سلاح و مبارزه با تروریست‌های داعش، گروه دولت اسلامی عراق و شام، فراخواند. در چنین لحظه‌هایی هیچ کاری نمی‌توان کرد جز این که از خود پرسید: ممکن است نطق مالکی نسخه‌برداری‌ای از سخنرانی قدیمی صدام باشد؟

این بازی تاریخ است که عراقی‌ها یک بار دیگر باید میان سندان رژیمی فاسد و دیکتاتور که در منطقه امن لانه کرده و چکش گردان‌های مذهبی “دولت اسلامی عراق و شام” دست به انتخاب بزنند.

مردم می‌ترسند. آن‌ها در گذشته جنگی داخلی را در فاصله‌ سال‌های ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۸ تجربه کرده‌اند. به همین خاطر، این بار نه بسیار دیرتر، بلکه خیلی زودتر از فرارسیدن خطر از خانه‌های‌شان فرار می‌کنند. تا به‌حال بیش از ۵۰۰ هزار نفر در شمال عراق از خانه‌های‌شان به سوی اربیل، مرکز اقلیم کردستان عراق، گریخته‌اند. آنجا هیچ‌کس به این موضوع اهمیت نمی‌دهد که اکثریت این عده سنی هستند و ستیزه‌جویان مذهبی داعش هم به نام اهل سنت می‌جنگند. همین اتفاق در مورد تکریت، کرکوک و سامراء نیز می‌افتد. مردم جنگ داخلی دیگری نمی‌خواهند.

تا جایی که به بغداد مربوط می‌شود، نخستین موج آوارگان آغاز شده است. خواهر من همراه با خانواده‌اش به این موج خواهد پیوست. آن‌ها این بار خانه و دارایی‌‌شان را رها می‌کنند. خواهرم نمی‌خواهد صبر کند تا ستیزه‌جویان از راه برسند، او را از خانه‌ خود بیرون کنند و پسران او را که در این میان تقریبا بزرگ شده‌اند، درگیر جنگ داخلی کنند.

خواهرم زمانی با لبخند طعنه‌آمیزی می‌گفت: «‌خانه ما چه اهمیتی دارد، وقتی اعضای داعش می‌خواهند آدم مانند زمان محمد، پیامبر اسلام، زندگی کند؟ بیرون خانه، زیر چادر، بدون آب آشامیدنی و برق.» با وجود این، او دست کم هنوز می‌خندد. دست‌کم هنوز زنده است. تا همین امروز.