محمد محق پژوهشگر و اسلام شناس

رویداد تلخ و جانکاه قتل فرخنده، گفتگوها و مناقشه های تندی را دامن زد، و در این میان جای حاشیه و متن در این ماجرا بهم خورد، و می رود که موضوع را از مسیر اصلی خود منحرف ساخته و به بیراهه بکشاند. اصل ماجرا این بود که: یک شهروند، یک انسان، به نا حق، و تنها بر اساس یک اتهام، به دست یک عده اشخاص خودسر، به دور از سازوکارهای قانونی به قتل رسید، و یک عده دیگر، که در جایگاهی با مسئولیت قرار داشتند، بدون تحقیق، با توجیه این عمل، از آن حمایت کردند.

تا اینجای کار قضیه بسیار روشن است. هم قتل و هم تحریض به قتل، چه از نظر شرعی و چه از نظر قانونی، جرم است، و باید مجرمین بر طبق قانون مورد پیگرد و محاکمه قرار بگیرند.

اما شعله ور شدن مباحث و مناقشه ها در سطح عمومی، پای جناح ها و گروه های مختلفی را به ماجرا باز کرد، و حواشی فراوانی به دور آن تنیده شد، و هر جناح کوشش کرد با برجسته ساختن برخی از این حواشی، چیدمانی به ماجرا بدهد که با سلیقه و میل او همخوانی داشته باشد.

– کسانی موضوع زن بودن مقتول را برجسته کردند، و این جنبه را بسیار مهم جلوه دادند، در حالی که انسان، به هر حالت از کرامت و مصئونیت برخوردار است، و در این زمینه هیچ تفاوتی میان زن و مرد نیست، و اگر مردی هم به همین روش به قتل می رسید، همین حکم را داشت. زن بودن مقتول البته قباحت این جرم را بیشتر کرده است.

– کسانی دیگر بر این تاکید کردند که مقتول دارای گرایش دینی بوده، حجاب شرعی داشته، برای دعوت و تبلیغ دین تلاش می کرده و قصد حفظ قرآن مجید را داشته است. اگر مقتول دارای گرایش دینی نمی بود، حجاب شرعی نمی داشت، و دعوت به دین هم نمی کرد، باز هم این عمل یک جرم بود، و مرتکبین آن باید از سوی قانون مجازات می شدند.

– کسانی تاکید خود را بر موضوع تعویذ نویسان گذاشتند، و گفتند که آنان خرافات را در جامعه ترویج می کنند و فریبکار و دغلباز هستند. اینکه تعویذ نویسی از نظر شرعی چه حکمی دارد و باید چه ضوابطی در آن در نظر گرفته شود، و اینکه برخی یا بسیاری از تعویذنویسان فریبکاری و یا جادوگری و رمالی می کنند، بحثی جداگانه است، و باید جداگانه به آن پرداخت، اما این مسئله هم تاثیری بر ماجرای این قتل ندارد. اگر تعویذ نویسان هم در قضیه دخیل نمی بودند، و نقشی هم در ماجرا نمی داشتند، در مجرمانه بودن عمل قتل هیچ تغییری نمی آورد.

– کسانی بر این نکته تمرکز کردند که مجرمان این حادثه افراد بی بند و بار، فاسق و فاجر بوده اند. شاید این سخن درست باشد، و دست کم برخی از آنان چنین هم هستند. فاسق بودن مجرمین هم تاثیری بر اصل ماجرا ندارد، و اگر این عمل به دست افرادی صالح، عابد، زاهد و بسیار دیندار هم انجام می شد، باز هم این عمل جرم بود و مرتکبین آن سزاوار محاکمه بودند.

– کسانی با استفاده از این مبحث، و بخصوص با دخیل بودن پای چند تن از ملا امامان، حمله ای بر تمام علمای دینی و امامان مساجد به راه انداختند و آنان را مسبب بسیاری از فلاکت ها و مصیبت های این جامعه معرفی کردند. این موضوع به همان اندازه که از سوی یک عده استقبال شد، از سوی یک عده دیگر به شدت مورد نکوهش قرار گرفت و خشم شان را بر انگیخت. در حالی که اولا، کسانی که از این عمل استقبال کرده بودند همه شان عالم دین نبودند و شماری از آنان به رشته ها و عرصه های دیگر تعلق داشتند، و ثانیا، اگر حتی پای این عده دخیل هم نمی بود، باز هم عمل قتل به جای خود قرار داشت. البته این درست است که قرار داشتن در مقام مسئولیت، ایجاب می کند که افراد مسئولانه و عاقلانه با چنین مسایل حساسی برخورد کنند. ولی این درست نیست که همه عالمان دین در معرض تهاجم قرار بگیرند. اصل برائت ذمه یک اصل معتبر قانونی است، شامل همه کس از جمله علما و ملا امامان هم می شود، و نباید بخاطر احساسات زیر پا گردد.

– شماری حتی تمام تاکید شان را بر این گذاشتند که چند نفر خاص از وظیفه و منصبی که دارند کنار بروند یا از امامت کنار زده شوند. شخصی ساختن دعوا، باب جبهه گیری ها و اختلافات تازه ای را باز می کند، و با تحت الشعاع قرار دادن اصل موضوع، رنگ دیگری به ماجرا بدهد. اینکه افراد یاد شده از وظایف شان کنار بروند یا نروند، باید دید که حکم قانون چیست و نباید با صرف احساسات با آن برخورد کرد. اما در هر حالت، این یک موضوع حاشیه ای است و نباید جای اصل ماجرا را بگیرد.

– شماری دیگر پا را از این فراتر گذاشته، و با استناد به اینکه عمل قتل به بهانه آتش زدن قرآن مجید صورت گرفته است، تهاجم بر دین و شریعت را شروع کردند، و شماری، هرچند خوشبختانه اندک، به اهانت مستقیم به پیامبر اسلام (ص) و قرآن مجید دست زدند. در حالی که این عمل، بنا به شواهد و دلایل زیاد، یک عمل دینی نیست، و چنین اعمال شنیعی می تواند به بهانه های مختلف و انگیزه های گوناگون رخ بدهد، و چنین نیست که همه متدینان از این عمل راضی باشند و یا به آن دست بزنند. به راه انداختن دعوای دیندار و بیدین، جامعه را به شدت دو قطبی می سازد و نه تنها کمکی به حفظ جان انسان ها و تامین حیات شان نمی کند، بلکه می تواند جان های بیشتری را هم به خطر بیندازد.

– کسانی دیگر جامعه مدنی و نهادهای فعال در این عرصه را متهم کردند که از ماجرای این قتل می خواهند فرصتی بسازند برای پروژه گرفتن و جلب کمک های خارجی و.. این در حالی است که اگر واکنش جامعه مدنی نمی بود احتمال داشت یا اصل ماجرا به سمت و سوی دیگری برود و یا بخش هایی از آن افشا نشود، و در نتیجه این خون ناحق پایمال گردد. حتی بعید نبود که عده ای دیگر از اوباشان به خانواده مقتول هم رحم نکنند، و همانگونه که جسد مرده را به آتش کشیدند، احتمال داشت با فضایی که در نخست ایجاد شده بود، خانه و خانواده او را هم به آتش بکشند. هراس فرمانده امنیتی کابل و درخواست روانی خواندن مقتول از سوی خانواده اش، از این نظر هراسی بجا بوده و در آن شرایط اولیه قابل درک است. اگر تلاش نهادهای مدنی نمی بود، احتمال داشت از این ماجرا موجی از انتقام گیری های کور به راه افتد و همه شهر را به آتش بکشد. اما اینکه برخی نهادهای مدنی ممکن است این موضوع را راهی برای حصول پروژه های مالی بگردانند، تاثیری بر اصل ماجرا نمی گذارد، و تاکید بیش از حد بر آن، به انحراف بردن بحث است.

– کسانی دیگر بجای اهمیت دادن به اصل ماجرای قتل و ناحق خواندن آن، تمام تاکید شان بر این بود که روند دادخواهی به دست کدام جناح ها و گروه ها، مثلا گروه های مذهبی یا لیبرال، به پیش برده می شود، و این جناح ها به کدام ایدئولوژی گرایش دارند، و باید کوشش شود که آنان را از صحنه کنار بزنیم و ما خود جای شان را بگیریم. به این ترتیب، ناحق بودن این قتل جایش را به ناحق بودن ایدئولوژی کسانی می داد/می دهد که از نظر طرف مقابل مردود شناخته می شوند. گویا مهمتر از خون مقتول، گرایش فکری دادخواهی کنندگان آن است! حتی، دیده می شود که برخی جناح ها، تمام هم و غم خود را بر این متمرکز کرده اند که انحصار این موضوع را به دست خود بگیرند و از چنگ طرف مقابل خارجش سازند، در حالی که موضوع عدالت، مقابله با اوباشگری، جلوگیری از قانون شکنی، دفاع از کرامت آدمی، و تاکید بر حرمت جان انسان، موضوعاتی است که باید همه جناح ها، اگر قصد خیرخواهی داشته باشند بر آن متفق القول شوند.

– کسانی نیز کوشش کردند که پای خانواده درد رسیده مقتول را به موضوع باز کنند، و با گرفتن عکس و ساختن فیلم با آنان، نشان بدهند که این خانواده چه کسی را تایید می کند و چه کسی را مردود می شمارد. در فضای آشفته ای که به میان آمده بود، این خانواده نیز دچار سردرگمی بود، یک روز یک نظر می داد و روز دیگر نظری دیگر. آنان در روز نخست حادثه، ناچار شده بودند از ترس خانه خود را ترک کنند و به جایی پنهان شوند، و می ترسیدند چنانکه کسی به سخن دختر شان گوش نداد تا بیگناهی اش را ثابت کند، آنان نیز در همان وضعیت قرار بگیرند، و بی آنکه بتوانند حرفی بزنند، بخاطر جرمی که نکرده اند مجازات شوند. آنان در چنین وضعیتی خود را سخت نیازمند حمایت می دیدند و همه تاکید شان بر این بود که اتهام اهانت به مقدسات را از خود و دخترشان دور کنند. با سخنان ضد و نقیض افراد خانواده حتی این تصور به وجود آمد که شاید خود آنان هم با قرار گرفتن در معرض توجه وافر سیاستمداران، رسانه ها، و نهادها، اصل موضوع را فراموش کرده، و بیشتر از اینکه به خون دختر خود فکر کنند، مشغول این شده اند که کدام جناح سیاسی یا چهره اجتماعی را به کنار خود داشته باشند.

چنانکه می بینیم، یکایک موضوعات یاد شده، با آنکه در شبکه های اجتماعی، رسانه ها و عرصه عمومی، توجه زیادی را به خود جلب کرد و انرژی فراوانی صرف آنها شد، اما در حقیقت هیچ یک از این ها اصل ماجرا نبود و نیست. تاکید بیش از حد بر این حواشی باعث می شود که اصل ماجرا کمرنگ شود و موضوعات درجه دوم بیشترین وقت و بیشترین اعتنا را از آن خود بسازد.

همچنانکه در آغاز بحث اشاره شد، اصل ماجرا که وجدان عمومی جامعه را به شدت تکان داد این بود که یک انسان، تنها بر اساس یک اتهام، و بخصوص با پیوند زدن آن به اهانت به مقدسات دینی، به دست یک مشت آدم ولگرد و خودسر به شکل فجیعی به قتل می رسد، و عده ای هم بدون تحقیق به توجیه آن می پردازند. این همان موضوعی است که همچنان باید در مرکز و محور همه مباحث قرار داشته باشد، و سهل انگاری در باره آن می تواند فاجعه های کلانتری را به دنبال داشته باشد. کسانی که با پررنگ کردن حواشی این ماجرا، دانسته یا ندانسته اصل آن را کمرنگ می سازند، در حقیقت فرصت یک اصلاح اساسی را از این جامعه بازمی ستانند.

اکنون که از برکت خون این شهید، جامعه تکانی خورده و به حرمت جان و زندگی آدمی وقوفی یافته است، باید آن را آغازی برای نهادینه ساختن این امر کرد. باید با استفاده از این حرکت و بیداری به وجود آمده، پایه قانون مداری را نهاد، و همه را ملزم ساخت که آن را به رسمیت بشناسند. باید به حاکمیت و نفوذ هرگونه مرجعیت فراقانونی پایان داد، تا هیچ کس به هیچ بهانه ای، حق نداشته باشد دست به اعمال غیر قانونی بزند و یا آن را تشویق کند.

انسان، مرد باشد یا زن، صالح باشد یا فاسق، سنی باشد یا شیعه، مذهبی باشد یا غیر مذهبی، به حکم انسان بودن، و به حکم شهروند بودن، حتی اگر نامسلمان باشد، جانش محفوظ است. این، هم حکم شریعت است و هم نظر قانون.

اگر این امر جدی گرفته نشود، و ارزش جان آدمی نه بر پایه آدمیت او، بلکه به خاطر مذهبش، ایدئولوژی اش، صلاح و عدم صلاحش، قومیتش، زبانش، منطقه اش، یا هر امر عارضی دیگری، معرفی شود، هیچ گاه این جامعه بسامان نخواهد شد، و احتمال تکرار این دست از فاجعه ها همچنان وجود خواهد داشت. بهانه ساختن مقدسات، به دور از سازوکارهای قانونی، برای بسیاری زمینه را مساعد می کند که با رقیبان مذهبی، حزبی یا ایدئولوژیکی خود با خشونت به تسویه حساب بپردازند. با این روش، بعید نیست که فردا، یک سنی نامداراگر، شیعه ای را متهم کند که به صحابه یا امهات مومنین توهین کرده و سپس به خود اجازه قتل او را بدهد. همچنانکه ممکن است یک شیعی متعصب، نقدی بر ائمه را توهین به دین و مقدسات بداند و ارتکاب خشونت را در دفاع از مقدساتش جایز بشمارد. ممکن است یک سلفی سختگیر، به دفاع از ابن تیمیه، ابن القیم، ابن عبدالوهاب، و امثال آنان، و یا یک صوفی کم تحمل، به خاطر دفاع از امام غزالی، ابن عربی، مولوی یا کسی دیگر، بر طرف مقابل هجوم ببرد، و این عمل را دفاع از مقدسات بنامد. مرز مقدسات در نزد هر فرقه و گروه غیر از جایی است که در نظر فرقه و گروه دیگر قرار دارد.

تنها راهی که می توان به آشوب و بلوا پایان داد تاکید بر حرمت جان آدمی و مراعات حق شهروندی و ملزم ساختن بی قید و شرط همگان به پیروی از قانون است. جایگاه اجتماعی، وظیفه دولتی، نفوذ سیاسی، شهرت به حق یا ناحق، هیچ کسی را معافیت نمی بخشد، و هیچ کس به هیچ دلیلی حق ندارد سخنانی بزند که به رفتارهای خلاف قانون میدان بدهد، اعمال خودسرانه را توجیه کند، امنیت عمومی جامعه را در معرض تهدید قرار دهد و جان انسان ها را به خطر اندازد.