۲۶ حمل ۱۳۸۸

سخنرانان: آقای دکتر سید مسعود ( استاد اقتصاد دانشگاه کابل)، آقای غلام محمد محمدی ( معاون دوره ای شورای متحد ملی)

 

 

گفتگو گردان: آقای اجمل بلوچ زاده (دانشجوی دانشگاه پولی تخنیک کابل)

به نام خداوند جان و خرد

کز این برتر اندیشه بر نگذرد

ما در آستانه ی سی و یکمین بر نامه «گفتگو پلی میان نخبگان و شهروندان» قرار داریم. بنیاد آرمان شهر توانسته در سه سال بر نامه های متعدد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی داشته باشد. همه این مسایل توسط دانشمندان، اساتید دانشگاه و روشنفکران کشور ما تجزیه و تحلیل شده است.

اینک نظر مهمانان دعوت شده را در مورد موضوع خواهان هستیم. قبل از این که از مهمانان عزیز دعوت به سخنرانی نمایم می خواهم نگاهی داشته باشم به برنامه جدید دولت اوباما:

فشرده ی از متن استراتیژی ایالات متحده امریکا برای افغانستان و پاکستان:

ایالات متحده امریکا منافع حیثیت در بر خورد با تهدید های بالقوه ای که از سوی افراطیون در پاکستان و افغانستان ایجاد می گردد، دارد. در پاکستان القاعده و دیگر گروه های تروریستی و جهادی برای حملات جدید تروریستی برنامه ریزی می کنند. هدف آن ها سرزمین های امریکا، پاکستان و افغانستان، هندوستان، اروپا، استرالیا و دیگر متحدان ما در خاور میانه است. افزایش این خطرات، ناشی از نتایج  اقدام ها و فعالیت های تروریستی- شورشگری طالبان و سازمان های مربوط به آنها است. در عین حال این گروه ها در سدد احیای مجدد پایگاه های قدیمی شان در افغانستان نیز هستند.

بنابر این هدف عمده ی ایالات متحده امریکا از هم پاشاندن، از کار انداختن و شکست القاعده و ویرانی پایگاه های آنها در پاکستان است و این که از بازگشت مجدد زنان به صحنه ی سیاسی افغانستان و پاکستان جلوگیری می نمایند. توانایی افراطیون در پاکستان برای ویران کردن افغانستان ثابت است. با این وجود شورشیان در افغانستان به بی ثباتی در پاکستان نیز کمک می رسانند. خطر القاعده برای ایالات متحده امریکا و متحدان ما در پاکستان- که امکان فراهم سازی سلاح های خطرناک را دارند- به شدت واقعی است. بدون اقدام های موثر، این گروه ها در پاکستان و افغانستان به ایجاد بی ثباتی دامن خواهند زد.

اهداف:

دسترسی به اهداف مان یک مسئله ی حیاتی برای امنیت ملی امریکا است. نخست از همه ما نیاز داریم تا اهداف قابل دسترس داشته باشیم که تنها شامل این موارد اند.

۱-    از هم پاشیدن شبکه های تروریستی در افغانستان و به ویژه پاکستان و محدود ساختن توانایی های آن ها در بر نامه ریزی و اجرای حملات تروریستی در سطح جهان.

۲-تقویت و توسعه ی یک حکومت قانونمند، حسابده و موثر برای افغانستان جهت خدمت رسانی به مردم این کشور که توانائی تأمین امنیت داخلی خود را با حمایت های اندک جامعه ی جهانی داشته باشند.

۳-    توسعه، افزایش و خود کفایی نیروهای امنیتی افغانستان که قادر به مبارزه با شورشیان و تروریستان شوند و بعداً تعیین تلاش های ایالات متحده امریکا در این زمینه.

۴-حمایت از تلاش ها برای تقویت و حمایت از حکومت ملی پاکستان و حکومت مبتنی بر قانون اساسی در این کشور به شمول سرعت بخشیدن به تأمین فرصت های اقتصادی برای مردم پاکستان.

۵-    شامل ساختن فعال جامعه ی جهانی برای توجه و حمایت از این اهداف در افغانستان و پاکستان با مدیریت مهم سازمان ملل متحد.

مسیر پیشرو: این ها اهداف عمده ی ما اند. این ها به شیوه های جدید فکر کردن نیازمند اند، یک استراتیژی فراگیر دیپلماتیک که بتواند تلاش های ما را به واسطه ی مشارکت عمومی در داخل و منطقه حمایت کند و نیز رسیدن به این فهم که ما تمام امکانات بین المللی، توانایی های دیپلماتیک، اطلاعاتی، نظامی و اقتصادی خود را در آن بکار می بریم. این ها به تغییر اساسی در سطوح مدیریتی، منابع و توجه به کمک های خارجی ما نیز وابسته اند. تلاش های دیپلماتیک ما باید بر مبنای ایجاد یک توافق عمومی استوار شود، که اهداف عمده ی ما را حمایت کند و به خاطر دست رسی به این اهداف، ما یک میکانیزم دیپلماتیک به شمول یک «گروه ارتباطی» و یک گروه اقتصادی و امنیتی منطقه ای ایجاد خواهیم کرد. تلاش های سه جانبه امریکا – پاکستان و افغانستان که از ۲۴- ۲۶ فبروری سال ۲۰۰۹ آغاز شده است ادامه خواهد یافت و جلسه ی بعدی قرار است در ماه می در واشنگتن برگزار گردد. ایالات متحده امریکا باید بر «کاهش اطمینان» که در افغانستان و پاکستان با آن رو برو است، غلبه کند، زیرا آن جا بسیاری ها فکر می کنند که ما شریک دراز مدت و قابل اطمینان نیستیم… ما باید به مردم افغانستان تعهدات خود را برای ایجاد یک دولت قوی و قانونمند از طریق پیشرفت اقتصادی به اثبات برسانیم.

خلاصه ی پیشنهاد ها برای افغانستان و پاکستان:

۱-    اجرای مبتکرانه و هماهنگی ملکی – نظامی استراتیژی مبارزه علیه شورش ها در افغانستان

۲-    تأمین منابع و تقدم های ملکی در افغانستان

۳-    افزایش نیروهای امنیتی افغانستان: ارتش و پولیس این کشور

۴-    تقویت نقش حکومت افغانستان در قانونمند سازی

۵-    تقویت حکومت افغانستان به تلاش ها در جهت مصالحه با شورشیان

۶-    شامل ساختن اداره های محلی و ولایتی در روند ظرفیت سازی ها

۷-    ایجاد شکاف در رابطه با مواد مخدر و شورشگری.

۸-    بسیج حمایت های بین المللی برای کمک به اهداف مان در افغانستان.

۹-    تقویت همکاری های افغانستان- پاکستان

۱۰- مشارکت و جلب توجه اسلام آباد به تهدید های متعارف.

۱۱- تقویت ظرفیت های پاکستان برای مبارزه با افراط گرایی.

۱۲- افزایش همکاری های سرحدی در پاکستان

۱۳- اکتشاف دیگر عرصه های همکاری اقتصادی با پاکستان

۱۴-  تقویت ظرفیت حکومت پاکستان

۱۵- در خواست کمک از متحدان مان برای افغانستان و پاکستان

 

نتیجه گیری:

هیچ راه حل کوتاه مدت برای منافع امنیت ملی ایالات متحده امریکا در جهت دسترسی به این اهداف در افغانستان و پاکستان وجود ندارد.

خطر شکست بسیار واقعی است و دلایل ما نیز روشن اند.

در سال ۲۰۰۹-۲۰۱۰توانایی های طالبان باید کاهش یابد و جامعه بین المللی باید در همکاری پاکستان تهدید های را که از سرحدات غربی آن کشور ایجاد می گردد، نا بود کند.

استراتیژی جدید ما با توجه به این اهداف است که : پناه گاه های امن افراطیون را در هر دو کشور از هم پاشانده، از کار بیندازیم و سرانجام ـ آنان را نابود کنم. با تکتیک های متفاوت – ما در اقدام های آنی، به تعهدات پایدار و منابع اساسی نیاز داریم.

ایالات متحده امریکا به همکاری با متحدان اش در منطقه متعهد است و جامعه جهانی باید با این چالش ها برای دسترسی به اهداف نظامی، اقدام کند.

آقای دکتر سید معسود استاد اقتصاد دانشگاه کابل):

به نام خداوند و درود و صلوات بر محمد(ص) و آل محمد.

قبل از این که به بحث شروع کنم می خواهم گفته های یک تکسی ران را خدمت تان بیان کنم که امروز شنیدم. ایشان گفتند که چند روز پیش در ولسوالی گُربُز ولایت خوست نیرو های خارجی به منزل یک صاحب منصب افغانی که خانم و دختر اش معلم بودند؛ داخل شدند و همه اعضای فامیل که جمعاً پنج نفر بودند، را کشتند اما بعداً نیرو های خارجی اعلام نمودند که این حادثه اشتباهاً صورت گرفته است.

باید عرض کنم که عمدتاً استراتیژی های معینی که در هر کشور مهاجمی صورت می گیرد، در درون یک پالیسی دراز مدت ایجاد می شود. پالیسی های دراز مدت ایالات متحده ی امریکا مشهور به پالیسی های صد ساله است. هر استراتیژی ای در درون همین پالیسی ها تبدیل می شود به تاکتیکی برای رسیدن به هدف مشخص. شما می دانید که استراتیژی ها به معنی راهکار ها و راهبرد هایی است که تعیین می شود و در حقیقت حکم قانون را دارد و در درون خود آن به تاکتیک های مختلفی حرکت داده می شود و می شود که با یک استراتیژی بسیار وسیع یک استراتیژی جزئی را به وجود بیاوریم و در امریکا هم به همین شکل است.

پس ساختمان چنین استراتیژی ای تنها مربوط به یک رئیس جمهور نمی شود، بلکه مربوط می شود به یک گروهی از امنیت ملی ایالات متحده ی امریکا، استخبارات و گروه های اساسی دیگر شان و رئیس جمهور در امریکا تنها یک قوه ی اجرایی به منظور رسیدن به هدف و نشاندن چنین اهدافی که در استراتیژی تعیین شده است، می باشد.

استراتیژی جدید یک معنای بسیار جالب دیگر هم دارد و آن این که استراتیژی قدیمی به ناکامی مواجه شده و همه سیاست ها از بین رفته است.

سیاست یعنی چه؟:

سیاست در حقیقت مجموعی از تدابیر، شیوه ها و طرقی است که به منظور رسیدن به یک یا چند هدف با استفاده از یک یا چند وسیله در یک زمان معین است. بدین معنا که همین سیاست استراتیژی خود در حقیقت پروسه وی نه، بلکه پروژوی است و در عین حال می شود پروسه وی باشد. به این دلیل که یک استراتیژی، استراتیژی دیگری را تعقیب می کند و همیشه هر سیاست و استراتیژی جدید موقعی روی کار می آید که استراتیژی و سیاست قدیمی به بن بست مواجه شود. اگر استراتیژی قدیمی به بن بست مواجه نشود؛ هیچ گاه علاقمندی این وجود ندارد که چنین کاری را انجام دهند به خاطری که سیاست و استراتیژی قدیمی آرام آرام به جلو می رود و کار می کند. بدین لحاظ می توان گفت که بعد از هفت سال استراتیژی ایالات متحده ی امریکا به بن بست رسیده است. به بن بستی که نه سیاست های اقتصادی اش، نه سیاست اجتماعی اش و نه سیاست های دیگر آن در قبال جهان و خودش موفقیت آمیز نبوده و حتا کندی و پس روی هایی داشته است که واضحاً همه آن را مشاهده می کنیم. استراتیژی آقای اوباما که ایشان را فرشته ی صلح و یا فرشته ی نجات افغانستان نامگذاری کرده اند که انشا الله چنین چیزی نیست، به دو حصه تقسیم می شود:

استراتیژی ای که موضوعات داخلی امریکا را مورد بحث قرار می دهد و دیگر آن موضوعات خارجی را در بر می گیرد.

برای موضوعات خارجی این استراتیژی سه بخش تعیین کرده اند:

  1. خلا هایی که میان امریکا به وجود آمده
  2. خلا هایی که میان امریکا و شرق میانه به وجود آمده
  3. و خلا هایی که در افغانستان و اطراف آن میان امریکا و قدرت های منطقه به وجود آمده آن را تبدیل به یک قدرت خطرناکی کرده که در حقیقت در اثر اشتباهات امریکا به وجود آمد.

ما قبل از آمدن امریکا به افغانستان شاهد اتحاد بسیار نزدیک ایران، روسیه، چین و هندوستان نبودیم؛ اما حالا چنین شده. اتحاد شانگهای به وجود آمده و همچنان چهار قدرت از امریکا حق می خواهند. دو دایره ی سرخ در دو منطقه کشیده شده بود: یک دایره ی سرخ در عراق و یک دایره ی سرخ در افغانستان. هیچ گاهی هیچ کسی را حق نمی دادند که به این دایره ی سرخ دست بیاندازد و تنها خود شان هر کاری که دل شان می خواست می کردند. همین آدم هایی که حالا از استراتیژی اوباما داد می زنند، آن را به ستایش می گیرند و برایش شعر می سرایند؛ به آقای بوش شعر گفتند، همین آدم ها بوش را نجات دهنده ی افغانستان خواندند، همین آدم ها بوش را قهرمان دموکراسی می خواندند. فقط بعد از این که بوش از قدرت افتید همه کسانی که عاشق بازار آزاد، امریکا و دموکراسی ای که هیچ گاه تطبیق آن در افغانستان منطبق نیست و متناسب به وضع ما هم نیست، همین ها دهل و نعره ای را گرفتند.

خانم گلالی حبیب زمانی گفتند که این ها چوب دیکتاتوری را می گیرند و دهل دیمورکاسی را می نوازند و بدکاره های دموکراسی غربی در میدان دیکتاتوری رقص دموکراسی می کنند.

این یک حرف بسیار جالب است و بدین لحاظ استراتیژی ای که ایالات متحده ی امریکا آورده، آن را به خاطر تطبیق اهداف اساسی خود آورده. بوشی که همین لحظه مورد ملامت است به خاطری است که اهداف اساسی ایالات متحده ی امریکا در افغانستان تطبیق نشد. با چنان کشتن، با چنان زدن و با چنان دواندن گفتند کمی اشتباه می کنیم و در پهلوی آن ایالات متحده ی امریکا یک استراتیژی جدیدی را برای ما ایجاد کرد. این استراتیژی جدید علاوه از این که کاهش قدرت های نظامی را برای ما نشان نمی دهد، علاوه از این که ما را در حقیقت امیدوار نمی سازد که دیگر نظام و نظامی گری از میان رفته، وعده ی آوردن سی هزار عسکر دیگر را برای ما می دهند و در پهلوی آن یک کارشناس بسیار کلان امریکا افزایش تعداد قوت های امریکایی را از دوصد و پنجاه هزار تا پنجصد هزار پیش بینی می کند. چیزی را که شوروی قبلاً انجام داده بود.

من با یک گروه از کسانی که عضو دولت کنونی نیستند به روسیه سفری داشتم و تازه از آنجا برگشته ام. در آن جا آقای پریماکوف گفتند که ما به امریکایی ها گفتیم که شما همان اشتباهاتی را می کنیم که ما تشخیص دادیم که این اشتباه است. چیز هایی را که ما می گفتیم اشتباه نیست و بعداً معلوم شد که اشتباه بود. بعداً شما شاید آن را تکرار کنید. یعنی بدین معنا که امریکایی ها اشتباهات بزرگ را انجام می دهند. در افغانستان عمدتاً استراتیژی ایالات متحده ی امریکا را به دو حصه تقسیم کرده اند. آقای اوباما دو نوع کار می کند. بدین معنا که در پهلوی حرکاتی که انجام می دهند,؛ می گویند ما حرکات اقتصادی، انکشاف و توسعه را به کار می بریم ولی در پهلوی آن از هیچ چیزی یاد نمی کنند که چگونه ما این کار را انجام می دهیم. در قالب کمک هایی که آن ها برای ما می کنند؛ ما آن را انجام می دهیم. ولی هفت اعشاریه پنج میلیارد دالر را برای پاکستان می پردازند تا با این مقدار پول پاکستانی ها بتوانند زیربنایی ایجاد کنند. از این لحاظ من فکر می کنم مردم در تمام استراتیژی های کشور های استعماری، حمله کننده و تعرض کننده، نوعی وسیله برای رسیدن به اهداف است. و مردم افغانستان وسیله ی خوشبختی مردم امریکا اند.

اوباما یک آدم بسیار خوب امریکایی است. او در اولین بیانیه ی خود دو حرف بسیار عمده را بیان داشت: اول این که نظام مارکیت باید کنترول شود. این بدین معنا است که اولین بار تریمینالوژی مارکیت کنترول شده در اقتصاد امریکا داخل شد. چوکات های اقتصاد لیبرالیزم کلاسیک از بین رفت و چیز های نو به وجود آمد.

چیز دیگری که آقای اوباما بیان داشت این بود که: افغانستان بسیار مهم است. ولی اقتصاد امریکا مهم تر از آن است. این یک حرف ساده معلوم می شود ولی بسیار مهم است. افغانستان مهم است ولی مهم تر از آن اقتصاد امریکا است که ما چگونه اقتصاد امریکا را نجات دهیم؟، چگونه می توانیم مصرف را پائین بیاوریم؟. وقتی از مصرف یادآوری کردم می خواهم چند نمونه از مصرف امریکا در افغانستان را خدمت تان بیان کنم.

در حالی که مردم افغانستان پول غذای شان را ندارند. یک عسکر خارجی در افغانستان روزانه ۲۴ هزار دالر امریکایی مصرف دارد. روزانه بالا تر از ۱۱۰ میلیون دالر در افغانستان مصرف می شود. چیزی که قبلاً شوروی ها انجام می دادند و در حقیقت آن کشور ۱۵ کشوری به سقوط مواجه شد. هیچ کسی این مصرف را متقبل شده نمی تواند. همین لحظه ایالات متحده ی امریکا در کدام در و کدام کشوری که دوست شان است سر نزده و نگفته است که عساکر شان را در افغانستان افزایش دهند، ولی افزایش نمی دهند. امریکا مجبور است تعداد عساکر اش را به ۳۰ هزار برساند که این یک مجبوریت است و راه دیگری وجود ندارد. راه ها همه مسدود شده اند. راه های ترانزیتی کاملاً بند است. یک راه ترانزیتی از طریق پاکستان بود که آن هم مسدود شد. ایران اجازه نمی دهد، روسیه پول زیاد می خواهد و همچنان راه دیگری هم وجود ندارد.

و اما زمانی که جایگاه مردم افغانستان می گوییم؛ ما می توانیم جایگاه مردم را تنها از طریق انکشاف اقتصادی، بلند بردن سطح زندگی و مشارکت شان معلوم کنیم.

در استراتژی جدید امریکا حرف جالب دیگر تقویت قوت های محلی ولایت ها و جدا شدن شان از مرکز است. این یکی از گپهایی است که من در یکی از نشست هایی که با دوستان امریکایی داشتم؛ گفتم که این کار ما را به بی راهه می برد. در صورتی که مرکز قوی نباشد، در صورتی که اگر شما ولایت ها و والی ها را قوی می سازید و آن والی، والی انتخابی باشد هیچ حرفی ندارد. و اما در صورتی که والی انتخابی نباشد یقیناً به یک دیکتاتوری محلی تبدیل می شود. همین اکنون ما والی هایی را می شناسیم که بسیار زیاد مورد توجه دولت امریکا است تا مرکز افغانستان. این والی ها از هر حرفی سر باز می زنند. مرکزیت و محوریت جز اساسی مشکل ما است. ما محوریت و مرکزیت را در طی سی سال از دست داده ایم. باید دوباره مرکزیت و محوریت ایجاد شود و به اساس آن باید کاری صورت بگیرد که متاسفانه امریکایی ها می خواهند چنین کاری را انجام دهند.

یکی از نواقص بسیار عمده ای که استراتیژی آقای اوباما دارد این است که ما آن را انجام می دهیم. ما می خواهیم ولایات را بسیار تقویه کنیم بدون این که والی ها انتخابی باشند. اگر اینطوری باشد پس چرا سیستم فدرالی را قبول نمی کنید. می گویند سیستم فدرالی یک طرح خاینانه است. ولی این کار بد تر از آن است.

جانب دیگر بسیار عمده این است که عمدتاً باز تأکید می کنند روی نظام بازار آزاد. تأکید نظام بازار آزاد و نظام کنونی منحیث نظامی که هیچ بدیلی ندارد در افغانستان یکی از نواقص بسیار عمده ی دیگری است که در استراتیژی جدید امریکا است. ما علاقمندی زیادی داشتیم که استراتیژی جدید امریکا مردم افغانستان را حق بدهد که نظام اقتصادی و اجتماعی شان را خود شان انتخاب کنند. ما برای نظام اقتصادی و اجتماعی تعریفی داریم این نظام تنها نظام اقتصادی نیست. بسیاری از کسانی که در افغانستان کار می کنند؛ فکر می کنند نظام مارکیت نظام اقتصادی است. در حالی که نظام مارکیت، نظام اقتصادی و اجتماعی دارای قانونمندی های خاص خودش است و دموکراسی خاص خودش را به وجود می آورد و بالای اندیشه و تفکر مختص به خود استوار می شود. در صورتی که این اندیشه و تفکر نباشد، و در صورتی که اقتصاد آن تطبیق نشود، نمی تواند دموکراسی را به وجود بیاورد و در این صورت مارکیت ناکام می ماند.

بدین لحاظ به نظر من تکیه بر نظام عمده است. چیز بسیار عمده ی دیگری که در این استراتیژی وجود دارد، این است که ایالات متحده ی امریکا تا حال به ما نگفته که مقصد شان از تروریست کی ها است. تا حال تعریف مشخصی از تروریسم برای ما نداده اند. ما فعلاً سه نوع تروریسم را می شناسیم:

  1. تروریست انفرادی،
  2. تروریست های گروپی،
  3. و تروریسم دولتی.

این ها تروریسم دولتی را قبول ندارند و اگر هم قبول کنند از ایران نام می گیرند. در حالی که اسرائیل چگونه است، آیا حمله ی روسیه بالای چیچین نوعی از تروریسم دولتی نیست؟. حملاتی که بالای افغانستان، عراق و جا های دیگر و حمله ی اسرائیل بالای غزه می شود نوعی تروریسم دولتی را شکل نمی دهد؟.

از این لحاظ عمدتاً این ها بالای کسانی حرکت می کنند که می گویند هر کسی که در مقابل منافع امریکا و غرب ایستاده شود تروریست است. در حالی که این طور نیست.

من روزی از شخصی پرسیدم که کسانی که بمگذاری می کنند، کسانی که حملات انتحاری را انجام می دهند، همین کسانی که صد- دوصد نفر را می کشند، همین کسانی که مساجد را خراب می کنند اگر سر موافقت با شما شور بدهند؛ آیا تروریست اند؟ ایشان خندیدند و گفتند نه!.

هر کسی به نفع آن ها کار کند ولو سیاه باشد، سفید جلوه می کند. ولو سرخ باشد، سبز معلوم می شود. و اما اگر کسی برای منافع آن ها کار نکند و فقط حرف های ملی گری خود را بزند و با خاک خود آشنا بوده و عاشق خاک خود باشد، هر سفید او سیاه معلوم می شود و باید در مقابل آن به گفته ی خود شان حرکت تروریستی را انجام دهند.

در این استراتیژی نوعی ابهامات وجود دارد و نوعی حرکت ها است. اگر شما توجه کرده باشید، قبل از این که اوباما رئیس جمهور شود؛ وزیر دفاع امریکا یک استراتیژی نظامی را آماده ساخته بود اما آن را به کنگرس پیش نکرد و فقط بعد از پیروزی آقای اوباما و دوام وزارت آقای گیتس منحیث وزیر دفاع امریکا چنین استراتیژی ای پیش می شود و چنین استراتیژی ای از جانب کنگرس ایالات متحده ی امریکا به تصویب می رسد و می خواهند آن را تطبیق کنند. معنای گپ این است که این ها در حقیقت پله ها را می پیمایند. هیچ پله ای بدون پله ای  قبلی حرکت نمی کند. هر کدام آن حرکات جالبی را انجام می دهند. دیموکرات و جمهوری خواه هر دو امریکایی اند. یکی از دیموکرات های بسیار قوی آقای جان اف کنیدی بود که در حقیقت ویتنام را سر برید. یکی از کسانی را که من بسیار دوست دارم آقای کنیدی بود ولی همان شخص در ویتنام می جنگید، همان کنیدی در ویتنام فاجعه به بار می آورد. این ها هم به عین شکل اند.

عمدتاً بعضی چیز ها در افغانستان مثل مسئله ی زن، دموکراسی و مافیا مود شده. هر کسی کمی خرابی کند، می گویند مافیا است. یک دریور، یک دکاندار و یک وزیر همه مافیا شده اند. معلوم نیست که واقعاً مافیا کی است؟. شاید من مافیا باشم و شاید هم یک ملای مسجد.

و دیگر مسئله ی زن است. هر وقتی از زن نام ببرید این ها شروع می کنند به تعریف زن ولی همیشه در مقابل زن می جنگند و دیگری هم دموکراسی است. در دنیا هم همین طور است. همه ی دنیا برای نجات مردم افغانستان می آیند.

چند روز قبل کسی تبصره کرد که شخصی خود را کاندید کرده که مدت سی سال است در خارج از کشور زندگی می کند و همه انرژی خود را در خارج مصرف کرده است و در مصاحبه ی خود گفتند که ما به خاطر نجات مردم افغانستان آمده ایم. از ایشان پرسیده شد که چه کاره هست؟ گفتند که فارغ صنف دوازده هستم و بعد ها از افغانستان خارج شدم و کاری هم نمی کنم و حالا هم به خاطر نجات مردم افغانستان خود را کاندید ریاست جمهوری کرده ام.

مردم افغانستان را روس ها هم نجات داده بودند، پاکستانی ها هم آمده بودند تا ما را نجات دهند، بعد عرب ها و حالا امریکایی ها با چهل کشور آمده اند تا ما را نجات دهند و چند روز بعد هم شاید چینایی ها آمدند تا ما را نجات دهند. هر کسی می آید و این کشتی شکسته ی ما را به ساحل نجات می رساند.

اصل سخن این است که هر استراتیژی ای که این ها می سازند؛ عمدتاً استراتیژی همانا جنبه ی سیاسی آن است نه اقتصادی و بلند بردن سطح زندگی مردم. همه ی ما نوعی از وسیله ها هستیم به خاطر تطبیق اهدافی که آن ها تعیین می کنند. استراتیژی بسیار خوب است اما برای خود شان. ما برای خود چیزی را ضرورت داریم. چگونه می شود که ما همین لحظه از جمله ی کشور های پس مانده هستیم؛ در حالی که چهل کشور به خاطر بازسازی به افغانستان آمده است.

در این جا می خواهم بعضی ارقام را خدمت تان ارایه کنم:

کشور های خارج مبلغ ۵۸ میلیارد دالر کمک را به افغانستان وعده کردند و مبلغ ۳۷٫۷ میلیارد دالر را به ما داده اند و از این جمله تنها ۷٫۲ میلیارد دالر به دولت افغانستان رسیده و باقی همه را خود شان مصرف کرده اند و در جمع ما حساب کرده اند.

ما در طول سی سال جنگ مبلغ ۲۰۰ میلیارد دالر خساره مند شده ایم. و کشور های خارجی به خاطر زدودن آن برای ما مبلغ ۵۸ میلیارد دالر را به طور خیرات امضا کرده اند و از آن جمله فقط ۷ میلیارد دالر را به ما داده اند. ولی به پاکستان تنها ۷٫۵ میلیارد دالر را فعلاً می پردازند.

تا یک ماه قبل از آغاز جنگ در افغانستان کنگرس امریکا سه بار درخواست ۳۰۰ میلیون دالر پاکستان را رد کرد و بعد از آن که روس ها داخل افغانستان می شوند و جنگ آغاز می شود، امریکا مبلغ سه میلیارد دالر به کشور پاکستان می دهد. و شاید هم صد ها میلیارد دالر را تا حال پرداخته باشند. این ها می گویند که ما تنها ۸۰۰ میلیون دالر را به خاطر محو کوکنار مصرف کرده ایم. در حالی که هر روز کشت کوکنار در افغانستان افزایش می یابد.

در سال ۲۰۰۱ که قدرت به دست طالبان بود، در هلمند اصلاً کوکنار کشت نمی شد در حالی که فعلاً ۴۵ در صد کوکنار افغانستان در آن جا تولید می شود. در تمام سال ۲۰۰۱ ما ۱۸۰ تن مواد مخدر تولید کرده بودیم اما بعد از آن که انگلیس ها داخل هلمند می شوند یکباره تولید کوکنار در هلمند از صفر به ۴۵ درصد تولیدات داخلی ما که ۹۳ درصد تولید کل جهان را تشکیل می دهد می رسد.

شش ماه قبل اعلام شد که ارزش تمام معادن افغانستان بالغ بر ۵۰۰ تریلیون دالر است. اما سه ماه قبل ناسا اعلام کرد که اشتباهی صورت گرفته و ارزش معادن افغانستان ده ها چند بیشتر از مبلغی است که قبلاً اعلام شده بود.

این ها همه بدین معنا است که حالا دیگر روش ها تغییر کرده اند. حالا سیاست در خدمت اقتصاد قرار گرفته و اقتصاد هدف است. همه به خاطر اهداف اقتصادی حرکت می کنند. تا سال های ۱۹۹۰ اقتصاد به منظور گرفتن اهداف سیاسی بود. گفته می شود که قرن بیست و یکم قرن اقتصاد است. شعار قرن بیست و یکم این است که هیچ دشمن دایمی و هیچ دوست دایمی وجود ندارد مگر منفعت دایمی.

استراتیژی نظامی ایالات متحده ی امریکا می شود این باشد که به نام مردم افغانستان حرکات شدید تر نظامی صورت بگیرد.

یک زمانی آقای دکتر نجیب که طرح مصالحه ی ملی را پیش کرده بود در تلویزیون از سران مجاهدین دعوت می کرد تا بیایند و دور میز مذاکره بنشینند اما در همان لحظه صدای غرش راکت های اسکارت بلند می شد. سیاست چنین چیزی است.

از این لحاظ این استراتیژی نه، بلکه اگر ده ها استراتیژی دیگر هم بیاید در قید و چوکات پلان های صد ساله ی ایالات متحده ی امریکا داخل می شود و این استراتیژی به معنای تکتیک به خاطر تطبیق اهداف صد ساله ی ایالات متحده ی امریکا است که گام به گام تمام تفاله های امپراطوری های دیگر را می گیرد. اگر شما توجه کرده باشید موقعی که عثمانی ها از بین می روند؛ انگلیس ها همه چیز را می گیرند و وقتی که شوروی از بین می رود امریکایی ها مستقیماً می آیند داخل همان نقاط می شوند و حالا آرام آرام در سرحد کامن ویلت رسیده اند. اختلاف میان انگلیس و امریکا به خاطری است که پاکستان نقطه ی حیاتی بسیار قوی برای انگلیس است. از این لحاظ است که مردم ما یک وسیله است به خاطر رسیدن به اهداف بلند پایه ی اقتصادی کشور های دیگر. ولی مردم ما سال ها خراب شده می روند. از سال گذشته به اینطرف ده فیصد خط فقر ما بیشتر شده است. درصد بیکاری ما از ۴۵ بلند شده به ۶۵ درصد و در فصل زمستان از ۷۵ الی ۸۰ در صد می رسد چون بیشتر کار های ما فصلی است. بدین لحاظ در هر ساحه ای چنین کاری وجود دارد. ایالات متحده ی امریکا این جا نیامده به خاطری که استراحت کند، بلکه به خاطر کار های دیگری آمده است. بدین لحاظ استراتیژی جدید امریکا یک استراتیژی نظامی- سیاسی و استخباراتی است. من آرزومندم تا مردم افغانستان بتوانند مقاومت خود را انجام دهند. البته نه مقاومتی که باید بجنگند بلکه مقاومت خاموشانه ای که ما انجام می دهیم به خاطر این که دموکراسی درست پیاده شود و مقاومت این که ما دموکراسی های وارد شده را هیچ گاهی مورد پذیرش قرار نمی دهیم. ما دموکراسی را به اساس ارزش های ملی خود تعریف می کنیم. هر دموکراسی ای، هر نظامی و هر نوع استراتیژی ای که به اساس منافع ملی ما ایجاد شود، پایه ی اساسی کار ما را تشکیل می دهد. این حق ما است که از هر کس چنین چیزی بگوییم.

آقای غلام محمد محمدی ( معاون دوره ای شورای متحد ملی):

سوال و موضوع این است که جایگاه مردم افغانستان در سیاست جدید آقای اوباما کجاست؟ چرا در دیگر کشور های جهان به انتخابات کشور های دیگر زیاد توجه ندارند و یا علاقمندی ندارند؟ چرا ما زیاد علاقمند هستیم؟

اما این سوال، سوال های بزرگ دیگر را در پی دارد.

از جمله سوالات دیگری که در این عنوان جا دارد این است که مردم امریکا در رابطه به سیاست اوباما در مورد افغانستان چه فکر می کنند؟ مردم افغانستان در رابطه به سیاست اوباما راجع به خود شان چه فکر می کنند؟ و جایگاه مردم افغانستان در این رابطه کجا است؟ تجارب چند ساله دولت امریکا در افغانستان ناکام بوده، علت آن چه است؟ و آگاهی مردم افغانستان تا چه حد است؟ آیا تصمیم گیرنده هستند یا نظاره گر؟ و چه چیزی با آمدن روی صحنه آمدن اوباما، در افغانستان تغییر می کند؟ و مهم این است که ما چه می کنیم و چه باید بکنیم؟.

همیشه و به خصوص در این سه دهه ی اخیر نظر ما به سوی خارجی ها است و چون خارجی ها در افغانستان نقش بسیار عمده داشته اند، از آمدن اتحاد شوروی تا فعلاً که گاهی سر اتحاد شوروی سر می زند، گاهی پاکستان، گاهی امریکا و گاهی هم کشور های دیگر. به این حساب مرم افغانستان متکی به بیرونی ها شده اند.

بدین حساب سیاست دولت ها و جایگاه دولت ها با جایگاه مردم مرتبط است. به همین خاطر مجبوریم در رابطه به افغانستان یک کمی به گذشته ی تاریخی افغانستان برگردیم تا بدانیم که چرا ما حالا احتیاج هستیم، چرا همیشه از امریکا صحبت می کنیم، شب و روز در تلویزیون ها و رادیو ها، بحث ها و گفتگو های ما همه روی مسایل امریکا است. بدین لحاظ باید کمی عقب گرد کرده و ببینم ما چه بودیم و امریکا چه بوده؟ کشوری که تقریباً از قرن ۱۴ به بعد به وجود آمده و افغانستانی که می گویند سه هزار سال سابقه ی تاریخی دارد؛ این دو چه تفاوت هایی با هم دارند و ما چرا محتاج امریکا هستیم؟

بدین لحاظ مثلاً دولتی را که احمد شاه ابدالی تشکیل داد و بعد از ۲۵۰ سال دوره ی خطور در حدود سال های ۱۷۵۰ میلادی، احمد شاه ابدالی قانونی را وضع کرد، که بعضی از مورخین آن را یاسای احمد شاه ابدالی گفتند. در قسمت همین قانونی که احمد شاه وضع کرد می خواهم چند کلمه را یادآور شوم:

در جایی از این قانون آمده است:

  1. منع ازدواج دختران افغان ( پشتون) با بیگانه ها.
  2. منع میراث شرعی دختران از مال پدر.
  3. منع طلاق زن پس از نکاح.
  4. منع ازدواج زن بیوه با اشخاص غیر از اقارب شوهرش.

همزمان با این در سال ۱۷۷۶ میلادی، ایالات متحده ی امریکا استقلال خود را کسب کرده و در سال ۱۷۸۷ میلادی اعلامیه ی استقلال امریکا که دارای هفت ماده هست نشر می شود که در آن آزادی ها تضمین شده که به اساس همین اعلامیه قانون اساسی امریکا ساخته شده است.

۲۲۶ سال قبل و در سال ۱۷۸۳ نخستین رئیس جمهور امریکا جورج واشنگتن انتخاب شده در حالی که در افغانستان هنوز دولت حاضر نیست انتخابات را برگزار کند.

در سال ۱۸۴۰ میلادی مناطق وسیعی مثل: تگزاس، کالیفورنیا، آریزونا، نیو مکسیکو و … به وسعت امریکا افزوده شد و در همین سال ها انگلیس ها با پیش قراولی شاه شجاه افغانستان را اشغال کردند.

در سال ۱۸۶۵ میلادی نظام بردگی به وسیله ی ابراهام لینکلن در امریکا لغو گردید ولی در همین سال ها پسران امیر دوست محمد خان مثل: شیر علی خان، افضل خان و عبدالرحمان خان میان خود شان می جنگیدند و افغانستان را به تباهی کشاندند.

بین سال های ۱۸۸۰ و ۱۸۹۰ میلادی که امریکا به غول صنعتی جهان مبدل می شد، امیر عبدالرحمن خان بر علاوه این که با امضای معاهده ی دیورند افغانستان را تجزیه کرد، حتا به انگلیس ها اجازه نداد تا خط آهن را از کویته بلوچستان تا کندهار و کابل انکشاف دهند.

میان سال های ۱۹۴۵ تا ۲۰۰۱ میلادی که ایالات متحده ی امریکا رهبری جهان غرب را به عهده داشت و یکه تاز میدان شد، ولی در همین سال ها تبار گرایان، سوسیالیست گرایان، مدعیان اسلام، مدعیان شریعت، مدعیان دموکراسی و مدعیان لیبرالیسم افغانستان را به تباهی کشاندند.

اساس هویت ملی امریکایی ها را قانون اساسی و سرزمین مشترک شان تشکیل می دهد. آن ها نه تاریخ مشترک دارند، نه دین مشترک دارند و نه فرهنگ مشترک. اما مردم افغانستان که دارای تاریخ مشترک، دین مشترک، سرزمین مشترک، زبان مشترک و فرهنگ مشترک هستند؛ وحدت ملی ندارند. و جایگاه شان در سیاست ها مشخص نیست.

و حال می پردازیم به اصل موضوع:

در رابطه به این که مردم امریکا در مورد سیاست دولت جدید اوباما چه فکر می کنند باید گفت که غالباً در آن جا گروه ها، نظریات و افکار مختلفی وجود دارد اما می شود نظریات عموم مردم امریکا را به سه دسته تقسیم کنیم.

یک گروه امریکایی های اند که مخالف اوباما اند و سازش هایی را که اوباما اعلام کرده  بسیار بد تلقی می کنند و نزدیکی امریکا را با ایران، روسیه، چین، هند و کیوبا و … به ضرر امریکا می دانند و می گویند در این صورت که امریکا عقب نشینی کند، دشمنان امریکا پیشروی خواهند کرد و ریشه ی مسلمان داشتن اوباما را سخت مورد انتقاد قرار می دهند.

گروه های دیگری هم هستند که غالباً بی تفاوت هستند و دنبال زندگی خود شان می گردند. این ها حزب های جمهوری خواه و دموکرات را یک حزب در دو چهره می بینند.

حالا اکثریت کسانی که به اوباما رأی داده اند از سیاست تغییر دولت امریکا راضی هستند و چهره ی زشت امریکا را که طی هشت سال توسط آقای بوش به جهان ترسیم شده را می خواهند کمی نرم تر کنند و از دشمنی جهان علیه شان، خود را نجات دهند.

موضوع دیگر این است که در رابطه به سیاست جدید امریکا، مردم افغانستان چه فکر می کنند؟

معلومات اکثریت مردم افغانستان راجع به امریکا معلومات سطحی است. مثلی که ما غرب شناس نداریم؛ ولی غربی ها شرق شناس دارند در همین ترتیب معلومات ما هم از آن ها معلومات سطحی است و برگرفته از معلومات خود غربی ها است.

اما سیاست هایی که پیشتر استاد فرمودند، طوری که به افغانستان اعلام شده که ما از انتخابات شفاف طرفداری می کنیم؛ ما طرفدار یک انتخابات آزاد سالم هستیم، به دموکراسی کمک می کنیم، ما به توسعه و ظرفیت سازی کمک می کنیم، به معارف و صحت کمک کرده و نیرو های خود را در افغانستان بیشتر می سازیم. این ها مواردی اند که شاید طرف توجه اکثریت امریکایی ها باشد و این ها هم زیاد توجه دارند.

چرا تجارب چند سال اخیر امریکا در افغانستان ناکام بوده؟

در جایی گفته شده که طی هشت سالی که نیرو های امریکایی در افغانستان دارند مصارف شان بالغ شده است بر ۱۷۸ میلیارد دالر.

اگر این مبلغ تا حدود هفت یا هشت ماه قبل به مصرف رسیده باشد، طبعاً تا امروز حدود ۳۰ میلیارد دالر دیگر نیز مصرف شده که جمعاً به ۲۰۰ میلیاد دالر می رسد. اگر هم ۵۰ میلیارد دالر دیگر از سوی کشور های اروپایی به مصرف رسیده باشد، می شود ۲۵۰ میلیارد دالر . اگر این مبلغ را می سوخاتند و خاکستر آن را در سرحدات افغانستان، دیگر نه تروریستی وارد افغانستان می شد، نه قاچاق بری، نه آدم کشی و نه مکتب سوزی.

در رابطه به این که چرا سیاست های امریکا ناکام بوده باید گفت که طوری که به همه معلوم است کنفرانس بن را بالای افغانستان خود خارجی ها تحمیل کردند. خود شان طالب ساختند و خود شان طالبان را وارد افغانستان کردند.

خانم بی نظیر بوتو در مصاحبه ای گفت که طرح به وجود آمدن طالبان از انگلیس ها بود، امریکای و عربستان سعودی کمک مالی کرد و ما ( پاکستان) برنامه را اجرا کردیم.

از آن زمان تا حال که خواستند ظاهراً طالبان را سقوط دهند، بالای مردم افغانستان، انتخابات جعلی، نظام ریاستی، اقتصاد بازار آزاد که بازار غارت گری است و … تحمیل شد و از این قبیل. بدین لحاظ است که جایگاه مردم افغانستان اصلاً معلوم نشد و جای ایشان را امریکایی ها گرفتند.

زمانی که حکومت شاه در ایران سقوط کرد آقای خمینی در بیانیه ای گفتند که : « من دولت تعیین می کنم و من به دهن این دولت می زنم.» به همین ترتیب آقای بوش به دهن مردم افغانستان کوبیدند خود شان این دولت نا کارآمد ما را تعیین کرده و این دولت مال ما نیست. شما دیدی که برای افغانستان جایگاهی وجود نداشت که مردم افغانستان سرنوشت خود را تعیین کنند، انتخابات آزاد پارلمانی داشته باشند، شخصیت های مستقل و ملی و صادق و با اراده به پارلمان برود و یک دولت کار آمد تشکیل شود. اگر دولت ما کار آمد و با اراده باشد در این صورت کشور های خارجی از آن استفاده ی سؤ کرده نمی توانند. خارجی ها اول دولت ها را فاسد می سازند بعد از آن استفاده می کنند.

در مورد این که آگاهی و تصمیم گیری مردم افغانستان در چه حد بوده می خواهم بگویم که: مردم افغانستان طی مدت بسیار طولانی آگاهی هم داشتند و حالا نیز آگاهی دارند اما مشکل در این است که طی سی سال جنگ و مداخله از بیرون و دیدن مردم افغانستان به طرف رهبران سیاسی، دینی و مذهبی شان و اعمالی که در حق شان صورت می گیرد، قسماً دل زده و ناراض گردیده اند و مشکل دیگر این است که در جریان جنگ های سال های گذشته گرایش های قومی، ملی، مذهبی و سمتی زیاد به وجود آمده و شعور ملی و آگاهی اجتماعی مردم سیر انحرافی خود را می پیماید و همیشه به مسایل قومی خود شان فکر می کنند. و به جای این که چنگ به وحدت ملی و به یک کار بزرگ بزنند؛ به کار های کوچک می چسپند و در این هم گناه مردم نیست چون همیشه با آن ها خیانت صورت گرفته است. و مردم افغانستان تا هنوز گاندی سیاسی ندارند. و چون گاندی سیاسی خود را ندارند به اوباما فکر می کنند. اگر از خود کسی را داشته باشند ضرورت ندارند نگاه های شان به جانب اوباما باشد.

در طول حدود ۲۵۰ سال با سرنوشت مردم افغانستان بازی می شود ولی مردم افغانستان نظاره گر نبوده اند. مردم افغانستان جنگ ها و تجاوزات مختلفی را تحمل کردند، جنگیدند ولی دولت های نا پایه داری را روی کار آوردند. مردم همیشه جنگانده شده اند ولی بعداً دولت های نا پایه داری تشکیل شد.

مردم عادی در جنگ های خانوادگی میان دو قبیله ی سدوزایی و محمد زایی جنگیدند، در سه تجاوز انگلیس جنگیدند، در تجاوز اتحاد شوروی مردم علیه آن ها جنگیدند، با پاکستان مقاومت و جهاد کردند ولی مردم افغانستان تا یک جایی که می رسند؛ کنار زده می شوند. وقتی بعد از شکست تجاوز اول انگلیس ها در افغانستان، امیر دوست محمد خان افغانستان را میان برادرانش تقسیم کرد و شخصیت های بزرگ ملی و افرادی که خون داده بودند و جهاد کرده بودند را پایمال کرد.

در تجاوز دوم انگلیس که امیر عبدالرحمن خان روی کار آمد، خون مردم افغانستان را پیمال کرده و نوکر انگلیس ها شد. یک صد هزار نفر در تتم دره گرد هم جمع شدند و او را به پادشاهی انتخاب کردند ولی او به دامن انگلیس ها افتاد. از همین قبیل مردم افغانستان تا امروز کم کاری نکرده اند ولی مشکل این است که زمانی تا جایی می رسند با آرمان های شان خیانت می شوند. مردم تا حال به هدف اصلی شان نرسیده اند. هدف اساسی مردم پیشرفت، صلح و تکامل، دولت قانون مند، عدالت و دموکراسی بود، که هیچ وقتی به آن نرسیدند چون در میان راه از طرف زمامداران خود شان با ایشان خیانت صورت گرفت. این که چه قدر مداخلات خارجی در آن نقش دارد، حرف جداگانه ای است، مداخله همیشه بوده و است.

مشکل دیگر مردم افغانستان، مشکل فقدان تشکل های نیرومند سیاسی است. تشکل های نیرومند سیاسی در افغانستان وجود ندارد و به همین خاطر مردم در نیمه راه مانده و به جایداد نمی رسند. و دیدن همین کمبود ها، نواقص، اختلافات ملی و قومی و جنگ ها و کشمکش ها و خیانت ها است که مردم افغانستان در رابطه به اوضاع بی تفاوت شده و جایگاه خود را فراموش کرده اند.

این که چه چیزی با روی صحنه آمدن اوباما در افغانستان تغییر خواهد کرد، هیچ کسی نمی تواند تضمین کند. پیشتر استاد فرمودند که کسی این را نمی تواند تضمین کند که چه چیزی تغییر می کند. اما پیش داوری هم در این رابطه درست نیست. تا اکنون همه چیز به حال خود است و علایم و شواهدی وجود دارد که این ها وعده اند. ولی چیزی برای تضمین وجود ندارد.

بدین لحاظ افغانستان به یک دولت مستحکم و به یک رهبر با اراده، با عزم و قوی ضرورت دارد.

 

 

 

بخش پرسش و پاسخ:

 

حسیب الله امین : دانشجوی علوم سیاسی دانشگاه کاتب: تبصره ی من بالای بحث های آقای محمدی است. آقای محمدی ذکر کردند که احمد شاه درانی یک ماده در یاسای خود داشته بود« منع ازدواج دختران پشتون بادیگران» این در حالی است که خود احمد شاه درانی با خواهرصابر شاه کابلی ازدواج کرده بود. احمد شاه درانی خودش هم به فارسی شعر می سرود. و در مورد عبد الرحمن که اجازه ی خط آهن را نداد، بخاطر این بود که ملا ها بر ضدش قیام می کردند و حفاظت خانم نادر افشار که در زمان احمد شاه درانی که سپهسلار نادر افشار بعد از کشتنش بود، خانمش مداخله کرد.یعنی با فارسی تضادی نداشت. درمورد مداخله در سرحدات پاکستان: ما معاهده ی دیورند را در زمان عبد الرحمن خان با دیورند دست خط شده و بعد از آن هیچ کس دیگر آن را به رسمیت نشناخته. پشتونستان طلبی خاک ماست، حق ما است. حرف های شما و حرف حزب شما یک نظریه ی ناسیونالیستی دارد. چیز دیگری نیست.

 

عثمان احمدی دانشجوی فلسفه و جامعه شناسی دانشگاه کابل: من دو سوال از استاد مسعود دارم و یک سئوال از آقای محمدی . اول این است که چرا نیرو های کشور گشا یا استعمار گر همیشه افغانستان را برای تطبیق بر نامه ها شان انتخاب می کنند، چرا ایران و غیره کشور ها نی؟ دوم همیشه ما حرف از اهداف کشورهای خارجی در داخل افغانستان می زنیم. اما بیاییم بسنجیم که اهداف خارجی ها در افغانستان چیست؟ هدف اصلی امریکا درافغانستان! شما عنوان کردید اقتصاد است پس چطور به کشوری حمله می کند که خود کشور امریکا را به چالش و بحران اقتصادی بکشاند. وسوال آخری من از آقای محمدی این است که مداخله ی کشور های خارجی را شما تأید می کنید اما منظور شما از قانون مند شدن نیروهای خارجی در افغانستان چیست؟ یعنی آیا شما می خواهید که مداخله ی خارجی ها را در افغانستان قانونی بسازید یا چیز دیگری؟

 

نظر شریفی دانشجوی دانشگاه کاتب: اولاً یک نکته را به یاد داشته باشیم که برای هر کشوری که استراتیژی طرح می کند منافع خودش را دارد و منافع خودش مهم است. استراتیژی امریکا هم در قدم اول منافع خودش برایش مهم است. در قدم دوم شاید منافع افغانستان را در نظر گیرد. و هیچ کشوری سرنوشتش تغیر نمی کند مگر این که خودش بخواهد. سوال من این است که اگر ما بخواهیم در افغانستان یک دولت ملی و با ثبات سیاسی به وجود بیاوریم چه عوامل و چه ابزاری در دست داریم؟

 

آقای محمدی:

اولاً یک نکته را اصلاح کنم نظر ما این است که افغانستان مشکل اش را با پاکستان حل بکند( مشکل مرزی). اگر می توانید، قدرت واپس گرفتن آن را دارد بگیرد، اگر به سازمان های بین المللی مراجعه می کند، مراجعه کنید و… امروز اکثر مشکلات ما از همین جا سر چشمه می گیرد. ۹۸در صد طالب ها ازقوم پشتون هستند. این ها هم از همین خاک هستند، چرا گشته شوند. در باره ی این که چرا افغانستان نسبت به کشورهای دیگر مهم است. اولاً ما هستیم که مشکل ایجاد کردیم یکی بادیگری می جنگیم سومی می یاید و بر سر هردوی ما می زند. یعنی ما هیت یک پدیده مهم است خود مردم افغانستان مهم هستند. این که خارجی ها چه فشاری وارد می کنند. بالای ایران هم فشار وارد می کنند. سی سال است که امریکا تمام انرژی خود را مصرف می کند ولی نمی تواند. چون ایران اراده ی ملی دارد. در باره ی احمدشاه درانی این مسئله ثبت است عطاالله خان وزیر مشاور بوده در کتابش«د پشتنو تاریخ» نوشته است. هدف من این بود که می خواستم عقب ماندگی افغانستان را نشان بدهم. استراتیژی امریکا به علت عقب ماندگی ما است. ما درست فکر نکردیم. ما در گذشته هم درست فکر نکردیم و حالا هم درست فکر نمی کنیم. در باره ی این که اگر عبدالرحمان خان اجازه می داد ملا ها بر علیه او جهاد می کردند. او کسی نبود که اجازه بدهد بر علیه اش جهاد بکنند. هزاره جات را توانست تباه کند، نورستان را غرق کرد. آیا این را نمی توانست که خط ریل را تا کندهار بیاورد؟ پس این دلیل نمی تواند باشد. این چیزی است که عبد الرحمان خان خودش نخواست. در باره ی دیورند یک نکته ی دیگر را به یاد داشته باشید که مردم افغانستان خود شان در گمراهی نگهداشته شده اند. مسئله ی خط دیورند را در همه جاهای افغانستان که بروید قبول ندارند علتش این است که برای مردم دروغ گفته شده است . واقعیت این است که افغانستان به سر  ایستاده است نه سر پا. جعل کردند، در کتاب دبیرستانی نوشته اند. مردم افغانستان خود شان خواستند و خود شان امضا کردند. مسئله ی قانونمند شدن خارجی ها را گفتید: شما در هر کشوری که امروز بروید می گویند افغانستان اشغال شده ی دست خارجی ها است. چرا بخاطری که نیروهای که در افغانستان آمده اند، بود و نبود شان، کمی و زیادی شان به افغانستان تعلق ندارد، به خارجی ها تعلق دارد. اگر در پارلمان بالای این ها بحث شود، پارلمان فیصله کند که این نیرو ها مثلاً برای دو سال دیگر درافغانستان بمانند، دو هزار، بیست هزار .. با ارتش ملی افغانستان مشترک کار کنند و مردمان بیگناه را نکشند، در این صورت این ها قانونمند می شوند. در غیر آن این سیاست کاپیتالاسیون است، یعنی سر باز امریکای وزیر افغانستان را بکشد در افغانستان محاکمه نمی شود. در هفته ی اعلامیه ی نوشته شده بود که سبب کشتار غیر نظامی ها در افغانستان است. در این اعلامیه ی دو ورقی آقای کرزی امضا کرده و امریکا از ۸۰کشور جهان صلاحیت گرفته که سر باز امریکای هر جا هرکسی را که بکشد خون ندارد. دو سال قبل ۸ جوزا به سبب کشتار غیر نظامیان سفیر امریکا را خواستند او گفت که ما از شما این صلاحیت را گرفتیم که سر باز امریکایی هر کسی را که بکشد خون ندارد. اما تا وقتی که افغانستان وضع امنیتی اش خوب نباشد بودن شان در افغانستان ضروری است. در غیر از آن همان طالب است و کشتار.

 

استاد مسعود: سوالی که مطرح شد نقش نیرو های خارجی است. در افغانستان ما بر خلاف هندوستانی ها سیاست بر خورد با خارجی ها را به کار می بریم. هندی ها سیاست دو بعدی را در مقابل خارجی ها بکار می بردند. هم می گرفتند و هم مبارزه می کردند. متاسفانه ما سیاست یک جانبه در مقابل خارج

ی ها انجام می دهیم فقط بیرون شان می کنیم. اگر شما توجه کرده باشید ما از آمدن شوروی ها در افغانستان بسیار کم چیز ها را گرفتیم. ولی همه چیز را از دست دادیم و فقط مبارزه می کردیم. حالا هم ما همین کار را می کنیم مبارزه ی ما یک بعدی است. هندوستان بهترین چیز خود یعنی قانون خود را از انگلیس گرفته است، خط آهن خود را از انگلیس ساخته، بزرگترین صنایع نساجی هندوستان توسط خارجی ها ساخته شده. تهداب زیر بنای اقتصادی و حقوقی خود را توسط انگلیس ها ساخته. وقتی که انگلیس ها بیرون رفتند، هندوستان بحیث یک قدرت منطقه تبارز کرد. ولی ما وقتی که خارجی را بیرون می کنیم، ضعیف تر از آن هستیم که مقاومت بکنیم و یک خارجی دیگر گردن ما را می گیرد. روس ها رفتند با آسانی پاکستانی ها ما را گرفتند. وقتی پاکستانی ها را به بسیار مشکل از این کشور بیرون کردیم امریکایی ها آمده اند. حال اگر این را هم بیرون بکنیم دیگری می یاید. از این لحاظ باید بالای امریکایی ها هر کاری را انجام داد. مشکل اساسی ما همین است. و ما همیشه سر ها را از دست می دهیم، در هر جنبشی یا حزبی شما بروید وقتی که یک سر رفت جنبش از بین می رود. در حقیقت حرف های ما را نه مردم بلکه شخصیت ها می سازد. در باره ی این که گفته شد امریکایی ها برای پول و اقتصاد به این جا آمده، این جا منطقه را در نظر می گیرند. هر گامی که پیش می رود یک نقطه ی دیگری را به دست می گیرد. شما چندی پیش دیدید که در هلمند کشیدگی میان انگلیس ها و امریکای ها را در هلمند دیده شد. از جانب دیگر با توجه به قدامت تاریخی این کشور تا هنوز ما از منابع طبیعی این کشور استفاده نگردیم. امروز شروع کردیم به فروش منابعی طبیعی خود بدون این که ما از آن استفاده کرده باشیم، ما استفاده کردن این ها را کار داریم تا اجاره دادند آن. از لحاظ اقتصادی هر کشوری که از منابع خود استفاده می کند بسیار قدرتمند تر می شود تا این که آن را به کرایه بدهد.

در باره ی این که هر کشوری منافع ملی خود را می خواهد یک مسئله واضح است. ولی اگر منافع ملی ما بر خورد می کند با منافع ملی دیگران این مسئله خطر ناک است. بار ها گفته و حالا هم می گویم که سازمان( آی. اس. آی) یکی از با اقتدار ترین سازمان در منطقه است. این سازمان بخاطر منافع پاکستان یک ملت را به خاک و خون کشانده. آن از دید پاکستانی ها قهرمان است. هر استراتیژی که ساخته می شود و می یاید در کشور دیگر تطبیق شود. بخاطر منافع ملی خود کار می کند، نوع شکل استعمار را به خود می گیرد. هر استعمار گر برای مردم خودش جهان گشا است. ناپلیون برای فرانسوی ها یک قهرمان است ولی برای روس ها یک جنایت کار…

هر استراتیژی که به نفع ما نباشد، هر حرکتی که خارجی ها می سنجند و می خواهند در افغانستان پیاده کنند، ضد منافع ملی افغانستان قرار بگیرد، آن استراتیژی را ما نمی پذیریم و مقاومت خود را انجام می دهیم، با وجودی که شاید برای آن کشور بر نامه ی بسیار خوب بوده باشد. شاید بر نامه ی بوش برای ما خوب تربوده باشد ولی برای امریکای ها بد بوده باشد. در باره ی این که ما « اگر دولت بسازیم» در این جا به معنای این است که امروز ما دولتی نداریم. زمانی که ما بتوانیم مشکل محوریت را در افغانستان از بین ببریم، دولت ایجاد می شود، کاری که داکتر نجیب در اواخر عمرش می خواست اجام بدهد می خواست یک نظامی را بسازد،بهترین دولت دولتی است که نظام آور باشد، سیستم چگونه ایجاد می شود؟ مهره های سیستم یا نظام قانون آن است، قانون باید هماهنگ بایکدیگر، حرکتی را باید تنظیم بکند که یک قانون، قانون دیگر را پشتیبانی بکند. امروز قوانین ما یکدیگر را نقض می کنند. شما زمانی می خواهید حرکتی را انجام بدهید قانون دیگر دست ما را می گیرد و اجازه نمی دهد. کار دیگر این است که ما زمانی که می گوییم قوه ی مقننه، قوه اجرائیه و قوه ی قضائیه این ها از خود بالای یک سلسله مسایل استوار است، بالای اندیشه. هر دولتی که دارای اندیشه و تفکر باشد، می تواند یک مدیریت خوب را به وجود بیاورد. مدیریت خوب چهار ویژگی دارد. اهداف، مشکلات، راه های بیرون رفت از مشکل وبینش. این ها مسایلی هستند که دولت بالای آن حرکت می کند. نمونه ی آن ایران دارای اهداف مشترک است، مشکلات دارد، راه حل هم دارد وبینش و هدف هم دارد، راه های بیرون رفت خود را می سنجد وحرکت وجود دارد. مشکل دارای سه شاخه است، موقعیت، وسیله و هدف. یا هدف کلان انتخاب می شود و سیله کم یا وسیله زیاد انتخاب می شود و هدف کوچک. به همین دلیل است که دولت اگر نتواند دارای وسایل بالا نباشد. دولت ایجاد شدن نمی تواند، قدرت سه شاخه دارد، قدرت تشکیل،قدرت ملکیت و قدرت شخصیت. ولی این مسایل در دولت افغانستان وجود ندارد.