۲۹ میزان ۱۳۸۹

سخنرانان: آقایان داوود مرادیان از مرکز مطالعات استراتیژیک وزارت امور خارجه، عبدالکبیر رنجبر و لطیف پدرام  رییس حزب کنگره‌ی ملی افغانستان و منتخب مردم در مجلس دوم نمایندگان.

***

بنیاد آرمان شهرشصت چهارمین دوره از گفتگوهای خود را به مناسبت آغاز دهمین سال حضور بین المللی در افغانستان به بررسی “یک دهه حضوربین المللی در افغانستان؛ نتایج و دورنما” اختصاص داد. حدود ۴۰۰ تن در سال پنجم ملاقات و گفتگو میان اهل کار و دانشجویان و علاقمندان  که در در شهر کابل روز پنجشنبه ۲۹میزان ۱۳۸۹(۲۱اکتوبر۲۰۱۰) در دفتر بنیاد فرهنگ و جامعه مدنی برگزار شد، اشتراک کرده بودند. طبق رواال همیشگی میز کتاب بنیاد آرمان شهر مجموعه‌ی از انتشارات این بنیاد را به‌طور رایگان در اختیار مشتاقان قرار داد. از سه سخنران که هر کدام به نوبه‌ی خود در مقامی برای بررسی این کارنامه قرار داشتند، دعوت به عمل آمده بود: از مرکز مطالعات استراتیژیک وزارت امور خارجه، آقای داوود مرادیان، از مجلس نمایندگان، آقای عبدالکبیر رنجبر و از لطیف پدرام  رییس حزب کنگره‌ی ملی افغانستان و منتخب مردم در مجلس دوم نمایندگان.

سخنران اول آقای مرادیان صحبت خود را با ارزیابی کارنامه‌ی جامعه‌ی جهانی و چشم انداز رابطه‌ی افغانستان با آن آغاز کرد. او گفت: “بررسی عمیق این کارنامه مستلزم چند پیش شرط است: ۱) بررسی ارتباط مستقیم و ارگانیک این دوره با اتفاقات قبل از ۱۱سپتامبر، ۲) وابستگی مسایل افغانستان با شرایط و تحولات ۹ سال اخیر سه بازیگر منطقه‌ای و جهانی و ۳) تنوع نگاه و تفاوت‌های که میان اروپایی‌ها و امریکایی‌ها در مورد افغانستان موجود است.” مرادیان این پرسش را مطرح کرد که مشکل اساسی افغانستان چیست؟ و گفت که سنجش ناکامی و موفقیت جامعه‌ی جهانی را باید با پاسخ دادن به این پرسش کافت. به نظر ایشان: “ناکامی در ایجاد و حفظ دولت ملی مقتدر و مشروع، مدرن سازی، با وجود  ۲۵۰ سال قدمت دولت‌داری  در افغانستان یکی از این مشکلات اساسی است.” او ادامه داد: ” سی سال جنگ و خشونت  دست آوردی به جز ورشکستگی نهاد دولت مافیایی قبل از سال ۲۰۰۱ به جا نگذاشت. ما صاحب دولت ورشکسته‌ی بودیم که بی‌سوادی، تمرکز جمعیت در روستاها و روز مزد بودن اقتصاد از علایم ناکامی آن بود. ما در ایجاد دولت- ملت شکست خورده بودیم. جامعه‌ی ما وارد دوران مدرن نشده است. دخالت همسایگان، مافیایی شدن جامعه‌ و تروریسم نشانه‌های ناکامی است که می‌توان با تشریح معضل استبدادی و استعماری، یک مثلث هم پیوند یعنی استبداد سیاسیی قوم محور، دخالت یا استعمار خارجی و استبداد دینی تشریح کرد.”

مرادیان ارزیابی کارنامه‌ی جامعه‌ی جهانی را به دو بخش تقسیم کرد دوران اول ازاواخر سال ۲۰۰۱ تا اوایل سال ۲۰۰۶ و دوره‌ی دوم از سال ۲۰۰۶ تا امروز. ایشان گفتند: “در دوره‌ی اول عدم موفقیت حضور بین المللی به این دلیل بود که مقابله با تروریسم را محور فعالیت خود قرار داد و دولت سازی در دستور کارشان نبود. کنفرانس لندن در سال ۲۰۰۶ محور فعالیت جامعه‌ی بین المللی را بر دولت سازی و رشد اقتصادی به رسمیت شناخت.” با این وجود ایشان اعتقاد دارند که ۵ سال طلایی از دست رفت (از ۲۰۰۱-۲۰۰۶) و مثلث استبداد، نفوذ دوباره‌ی پاکستان و طالبان و رشد ارتجاع زبانی رونق گرفت و دولت‌های سایه شکل گرفتند. به زعم ایشان افغانستان در دوره‌ی دوم به جامعه‌ی جهانی پیوسته است و فصل جدیدی گشوده شده است، فصلی که باید عاری از اشتباهات گذشته باشد. “می‌باییست یک اجماع فکری راجع به اهداف و مقاصد ایجاد شود. بنیاد‌های دموکراتیک تقویت بخشیده شوند و دولت مشروعیت خویش را به دست آورد. می‌باییست مسوولیت پذیریی مشترک میان دولت افغانستان، نهادهای غیر دولتی، شهروندان و جامعه‌ی جهانی ایجاد شود.” مرادیان اعتقاد دارد که گریز از مسوولیت و انتظار از دیگران برای مسوولیت پذیری یکی از ویژه‌ گی‌های این دوران است. اصل عقلانیت محوری در امور اجتماعی وظیفه‌ی دیگری است که سخنران بر آن تاکید کرد و گفت: “مجریان باید عاقل باشند” برای نمونه او ذکر کرد: “جرگه‌های ریش‌سفیدان اشکال ما قبل مدرن، برای رفع بحران‌های افغانستان است و راه کار نیستند.” اخلاق محوری و بازسازی اخلاقی نهاد‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که جنگ بنیاد آن‌های‌ را ویران کرده است، نیز به عنوان یکی از لازمه‌های حرکت برای نهادینه کردن این مجموعه مطرح شد.

سخنران دوم این گفتگو آقای کبیر رنجبر نماینده‌ی مجلس در دور اول که این بار به مجلس راه نیافته است مطرح کردند که یک پرسش مشترک میان همگان، دولت، مردم و همسایگان کشور مطرح  است: ” آیا نیروهای بین المللی طولانی می‌مانند، می‌روند و یا همیشه مستقر می‌مانند؟” به گفته‌ی ایشان: “تعدادی مطرح می‌سازند که این کشور اشغال شده است.” آقای رنجبر برای پاسخ به چرایی آمدن نیروهای خارجی گفت: “افغانستان در زنجیر نیروهای عقب‌گرا گرفتار بود، زن‌ها حذف شده بودند و نیم جامعه فلج بود. واقعه‌ی ۱۱سپتامبر باعث اتفاق نظر بین المللی برای ورود به افغانستان و نجات ما از یک نظام قرون و سطایی شد. این‌ها نیروهای بین المللی تروریسم را به سهولت از صحنه بیرون کردند.” ایشان اظافه کردند که: ” بزرگترین اشتباه نیروهای بین المللی فقدان یک راهبرد روشن و علمی بود. این بازی گران بین المللی باعث و بانی دوباره زنده کردن نیروهایی در افغانستان شدند که امتحان خود را قبلا پس داده بودند. کسانی که مسوول کشتار دسته جمعی، جنایت جنگی و نابودی کابل بودند و در کنفرانس بن احیا شدند.” ایشان اشاره‌ی به خاطرات خود در زمانی که رییس اکادمی علوم افغانستان بودند، کردند  و از شهر کابل در دوران جنگ داخلی که به چند منطقه‌ی جداگانه زیر فرماندهی یکی از جناح‌های متخاصم تقسیم شده بود، یاد کردند: “در آن شرایط طالبان به عنوان ناجی به کابل آمدند، اما بلاهای تازه‌ی را بر سر مردم آورد، به این دلیل مردم افغانستان خارجی‌ها را درمجموع پذیرفتند و به خاطر ظلمی که طالبان کردند در مقابل این حضور مقاومت فکری و فیزیکی نشد.” او به اعدام زنان در استدیوم شهر کابل اشاره کرد و گفت: “افغانستان پیش از این به یک زندان بزرگ مبدل شده بود.”

سخنران دوم نیروهای خارجی را به عنوان احیاگران نیروهای طالبان دانست. “نا آرامی و جنگ تحت قیومیت دولت حاضر که دوباره والی‌ها و ولسوالی‌ها را به دست اداره چی‌های ظالم سابق داد که به مال و ناموس مردم تجاوز می‌کردند، زمینه را برای نارضایتی مردم مساعد ساخته است. ثروت این مملکت، به تاراج می‌رود و دولت به حدی ضعیف است که حتا در کابل فرامینش اجرا نمی‌شود.” به گفته‌ی این وکیل مردم: “عمق جنایت‌های نه سال گذشته از دید ما پنهان است، به این دلیل و در عدم حضور دولت عادل، مردم برای حل مسایل خود در زمانی که حاکم و ظالم یکی شده‌اند، نظام و اداره فاسد است یعنی در فقدان قانون و عدالت، برای داد خواهی به طالبان رجوع می‌کنند. سخنران اعتقاد دارد که اگر اداره‌ی پاک می‌داشتیم، اگر می‌‌توانستیم مردم را به طرف دولت بکشانیم و از پشتی بانی آن‌ها بهره ببریم، نیازی به جرگه و مصالحه نمی‌داشتیم. به نظر ایشان کم‌تر از دو یا سه درصد طالبان دارای ایدیولوژی هستند، دیگران شان تفنگ به دست هستند. “شورای عالی صلح حتا اگر ملا عمر و حکمتیار را به دور میز مذاکره بیاورد به جنگ خاتمه نخواهد داد، چرا که مادر تمام مشکلات عدم تطبیق قانون است. مردم افغانستان به حاشیه رانده شده‌اند و سال دیگر بد‌تر از امسال خواهد بود و دوسال دیگر حتا بد‌تر.” آقای رنجبر پرسیدند که چه باید کرد؟ راه حل پیشنهادی ایشان: “نظام سازی از طریق ایجاد دولت نیرومند مرکزی، حاکمیت قانون، تامین عدالت، از بین بردن فساد اداری در همه سطوح، ایجاد تخصص، اصلاحات عمیق اداری و بالاخره تعهد به منافع راه حل‌ برای بیرون رفت از وضعیت می‌باشند.”

سخنران آخر آقای لطیف پدرام رهبر کنگره‌ی ملی افغانستان و نماینده‌ی جدید مجلس نمایندگان بودند. با اشاره به صحبت‌های دو سخنران قبلی پدرام از سخن معروف فرانسیس فوکویاما نظریه پرداز نظام فکری نیولیبرالیسم در کتاب “پایان تاریخ و آخرین انسان” گذرا بودن و نا پایداری نهاد‌های را که در این دوران در خدمت دولت سازی شکل گرفته بودند، اعیان ساخت. ایشان پرسیدند: “‌چرا خوش‌فکران جامعه انتظارهای کاذبی از حضور جامعه‌ی جهانی و به خصوص امریکا در افغانستان داشتند؟ فقدان آگاهی و سنجش در باره‌ی نظام سرمایه‌داری و اقتصاد نیولیبرال حتا در میان نیروهای چپ ازجمله چپ اسلامی و مدرن موجود در این کشور چنین بود که انتظار‌های باطل از نظم جدید داشتند. بدین معنا که هیجان زد‌گی این دوره که تعداد زیادی دچار آن شدند مانع از این شد که نیروهای که معترض بودند و می‌توانند معترض باشند و می‌باییست معترض باشند به مانند مقاطع دیگر تاریخی وقتی که شوروی آمد، وقتی که مجاهدین در قدرت بودند و زمانی که امریکایی‌های مهمان مان شدند، تنها دچار هیجان شده و استنادی به حافظه‌‌ی تاریخی خود نکردند… فوکویاما می‌گوید دموکراسی یا نظام دولتی است یا روش،  و نه یک ارزش، یعنی نظریه پردازان چیزی که ما با گوشت و پوست تجربه می‌کنیم به مانند فریدریش هایک و فوکویاما می‌گویند اگر جایی لازم بود و منافع لیبرالیسم ایجاب می‌کرد یا منافع سرمایه‌داری ایجاب می‌کرد ما از روش دموکراسی برای پاسخ به این نیاز‌ها استفاده می‌کنیم. یعنی اگر منافع ایجاب نمی‌کرد از دموکراسی و حقوق بشر استفاده نمی‌کنیم. این مجموعه تنها در افغانستان تجربه نشده است. انسان‌های فهمیده درس‌های مهمی را با دقیق نگاه کردن به مجموعه‌‌ی تجربه‌های کشورهای دیگر می‌آموزند و به مکانیسم‌ها و روش‌های لیبرالیسم اشراف پیدا می‌کنند. برای مثال زمانی که ساندینیست‌ها در نیکاراگوا اواخر دهه‌ی ۱۹۷۰، در مقابل حکومت دست نشانده‌ی امریکا که در سال‌های سی کشور شان را اشغال کرده بود یعنی حکومت سوموزا، مبارزه کردند و به شورای امنیت مراجعه کردند و انتخابات آزادانه و شفاف برگزار کردند، مورد حمله‌ی نظامی امریکایی‌ها قرار گرفتند که در حدود ۵۰ هزار نفر قتل عام شد و۶۰۰ هزار نفر را بی خانمان ساخت. نمونه‌های از این قبیل در تاریخ معاصر ما کم نیستند. روشنفکرانی مثل نوام چامسکی با نگاه به گذشته‌ی نزدیک ما می‌گوید در مواقع بحران بهترین روشنفکران در دفاع از مواضع قدرت و به خصوص قدرت برتر و یا در واقع دولت قرار می‌گیرند.

سخنران در ادامه‌ی صحبت خود گفت: “به چه حقی ما این انتظار بی‌جا را داشتیم که نیروهای خارجی زیر فرماندهی امریکا در افغانستان یک جامعه‌ی دموکراتیک بسازند. بمباران، کشتار، استبداد، نقض حقوق بشر و… همان چیزی را که شما امروز در عراق، فلسطین و در افغانستان شاهد هستید، جامعه‌ی بین المللی در افغانستان نه برای ساختن جامعه‌ی دموکراتیک، فقر زدایی، از بین بردن تفاوت‌های طبقاتی به این جا نیامده است. سرمایه‌داری جز تفاوت‌های طبقاتی ارمغان دیگری‌ ندارد.”

پدرام اظهار کرد که اما می‌شود برای پاسخ به بحثی که امروز این‌جا مطرح است از یک سو به کارنامه‌ی این نیروها نگاه کنیم و از زاویه‌ی دیگر از خود بپرسیم که ما چه کرده‌ایم؟ نیروهای روشنفکربه چه اندازه به سیاست‌های این دوره اعتراض، نقد و داوری کرده‌اند؟ چرا بهترین نیروهای چپ به مداحان سرمایه‌داری تبدیل شده و بهترین نیروهای اسلامی ما به مداحیی سرمایه‌داری، استعمار و اشغال مشغول هستند. “خوش‌فکران غربی نیز در باره‌ی این تجربه نگرانی وجدانی دارند. چرا که به بشریت و دموکراسی به عنوان محلی برای پرورش فضیلت‌های مدنی می‌اندیشند. این‌ها اعتراض دارند که چرا شما چنین انتظاری دارید؟ چامسکی امریکایی می‌پرسد: “آیا دولت من با تروریسم مبارزه می‌کند؟! کشور من پیشتاز تروریسم دولتی است.” وی نمونه‌ی نیکارگوا، صربستان و نمونه‌ی عراق را می‌دهد. گاندی هوشمند که استعمار را می‌فهید، شیفته‌ی چند جاده و کارخانه‌ی نساجی که بریتانیای کبیر در هند ساخت، نشد. او می‌دانست که باید این مقولات را از هم تفکیک کند. چیز عجیبی نیست اگر نیروهای سرمایه‌داری کلان برای پیش برد اهداف خود جاده و سرک و برق بکشند. به سخن شریعتی: “چون ما آزادی ندیده‌ایم، از بس که استبداد زده هستیم، هر چیزی را خیال آزادی می‌کنیم.”

ایشان افزودند که خرسندی و خواست مردم یکی از تعاریف دموکراسی است، مشارکت و نظارت مردم  بر تصمیم‌های دولت پایه‌ی دیگر، برابری در برابر قانون رکن دیگر دموکراسی است و پرسیدند آیا شما در همین شهر‌های کشورمان در برابر قانون مساوی هستید؟ آیا فرصت‌ها برای تمام شهروندان این دیار مساوی است، از خود بپرسیم که چرا مارکس، شریعتی، قرضاوی، ارکون، یعنی هم متفکران غربی و هم متفکران شرقی می‌گویند دیکتاتوری بورژوازی نیرنگ است. “سازگاری‌های کوچکی که برخی به عنوان پیشرفت در کشور از آن یاد می‌کنند باعث و بانی نابرابری‌های سیاسی و طبقاتی وحشتناک شده است. شهر کابل میان ثروت‌مندان و خانواده‌های فقیری که حتا حق عبور از برخی محله‌های آن را ندارند، تقسیم شده است. ما اجازه نداریم امروزمسایل را ساده بسازیم، چرا که بنیاد‌های موجود “استعمار نو” مانع از ساختن دولت- ملت و جامعه‌ی دموکراتیک است. دخالت نیولیبرالیسم در تنظیم اقتصاد کشور ما، همان‌های که بازار آزاد، عدم داخلت دولت در امور، بی‌توجهی به عدالت اجتماعی و اعمار نظام عدالانه برای مردمان بی‌بضاعت که تقریباً چهار دهه است در جنگ به سر می‌برند، را تجویز می‌کنند نمایان کننده‌ی زیرکی و پنهان کاری نظام سرمایه‌داری هستند.  توقع ما از نخبگان افغانستان این است که جهانی شدن را خوب نگاه کنند و بفهمند و نه تنها مسایل کوچک و عوارض حضور نیروهای بین المللی را در مقابل چشم داشته باشند. مفاهیمی چون استعمار، اشغال و جهانی شدن را نمی‌توانیم برای نگاه کردن به افغانستان به کنار بگذاریم.

جنبه‌ی دیگری ‌که آقای پدرام به آن پرداخت، مساله‌ی فرهنگی و ایجاد افکار و انتظار‌های کاذبی در بستری چون افغانستان بود. “یک کشور و یک جامعه با چند برنامه‌ی تلویزیونی وارداتی و مبتذل ساخته نمی‌شود. اگر ندانیم با چه نوع جهانی در دل افغانستان روبرو هستیم، خود چه قدر آگاه بوده‌ایم و به چه مسایلی نگاه نکردیم، نمی‌توانیم حتا این دوره ی ده ساله را بسنجیم. دولت ملی با این افکار به وجود نمی‌آید. دولت ملی، آدم ملی کار دارد.

 

بخش دوم این برنامه بخش پرسش و پاسخ بود که اشتراک کنندگان پرسش‌های خود را مطرح کردند و هر سخنران به پرسش های مربوط به خود پاسخ داد.