فوزیه کوفی در بدخشان بدنیا آمد و پس از گذری چالشی از درون یک خانواده سنتی افغانستان، حالا رئیس کمیسیون زنان، حقوق بشر و جامعه مدنی افغانستان است. دغدغه هایی دارد بزرگ: گسترش حضور زنان در جامعه، ایجاد برابری جنسیتی و باوراندن این موضوع به زنان افغان که می توانند در مقام تصمیم گیری و تصمیم سازی حضور برابر و گاه پیشروانه در برابر مردان جامعه داشته باشند. دوران جدید افغانستان را مغتنم می داند برای همه مردم و به ویژه زنان. در عین حال می ترسد که روزی دوباره از خواب بیدار شود و ببیند جامعه افغانستان توسط دیدگاه طالبانی اداره می شود و دنیا را تنها از دریچه چادرش ببیند. برای چلوگیری از این پدیده از نظر فوزیه جامعه افغانستان با چالش های بزرگ و گسترده ای مواجه است.

45_-_favziya_kufi-d964e

لطفا خودتان را معرفی کنید.
من متولد ولایت بدخشان هستم، فارغ دانشکده حقوق و علوم سیاسی و در حال حاضر رئیس کمیسیون امور زنان و حقوق بشر و جامعه مدنی پارلمان. این دور دوم است که من در پارلمان افغانستان به صفت وکیل منتخب حضور دارم. به دلیل این که من یک ولایت دوردست و فقیر را نمایندگی می کنم؛ تمرکز فعالیت هایم روی کار های اجتماعی است. به طور مثال رفع مشکلات مردم، بازسازی راه های مواصلاتی، اعمار مکاتب و کلینیک ها و دسترسی مردم به این مراکز. و در کنار این فعالیت ها چون از یک کشوری هستیم که از دیر زمانی بدینسو بیشتر نابرابری های جنسی در ان وجود داشته؛ بیشتر تمرکز کارهایم در کابل و بعضی نقاط دیگر فعالیت در بخش عدالت جنسیتی است و تلاش به خاطر حاکمیت قانون.

لطفا یکی دو خاطره خود که در آن حقوق شخصی شما نقض شده و در زندگی شما تاثیرگذار بوده، تعریف کنید.
من در زمان قبل از حاکمیت طالبان دانشجوی دانشکده پزشکی بودم، یک روز قبل از آن که طالبان به کابل برسند من در خانه مصروف نوشتن نوت هایم بودم که اعضای خانواده ام گفتند قرار است فردا یک تحول بزرگ رخ دهد و تو هنوز مصروف نوشتن نوت هایت هستی. من اولاً باور نداشم که طالبان به کابل بیایند و دوم باور نداشتم که یک انسان به این اندازه قصی القلب می شود که مانع تحصیل یک فرد که می تواند برای آینده این کشور موثر باشد؛ بشود. من فکر می کردم که اگر طالبان کابل را تصرف کنند؛ شاید اجازه دهند تا دختران به تحصیلات شان ادامه دهند. ولی متاسفانه نوت هایی که من نوشته بودم همانطور باقی ماندند و من دیگر هیچ وقت نتوانستم به دانشکده پزشکی بروم. در زمان طالبان گاهی اوقات که بیکار می ماندم همان نوت ها را می خواندم و آرزو می کردم ایکاش امتحان داشته باشم، زیرا تمام یادداشت ها را کلمه به کلمه به خاطر سپرده بودم. یک خاطره دیگر این که در یکی از سفر هایی که به یکی از کشور های اروپایی داشتم؛ از من خواسته شد تا چادرم را از سرم بردارم. برایش گفتم که چادر جزئی از هویتم است و به هر کجا که رفته ام با همین چادر تلاشی (بازرسی) شده ام و نمی خواهم هیچ گاه آن را از سرم بردارم و اجازه ندادم چادرم را از سرم بردارد. آن هم به این دلیل که فکر می کردم این کار اولاً نقض حقوق فردی یک انسان است و دوم این که هیچ تفاوتی میان این طرز تفکر با طرز دید و تفکر طالبان وجود ندارد.

چه چیزی در دوران جدید افغانستان اعتماد شما را جلب کرده و شما آن را به عنوان یک نواوری وابتکار مثبت ارزیابی می کنید؟
تحول اجتماعی و آزادی بیان. آزادی ایی که از طریق رسانه ها و گفتار و نوشتار مردم ترسیم می شود. به نظر من آزادی بیان و آزادی رسانه ها به جایی رسیده که اگر هر حکومتی بخواهد این آزادی را محدود بسازد، نمی تواند. چرا که مردم مزایای آزادی بیان را تجربه کرده اند. مردم دیده اند که گاه مراجعه به یک وکیل و یا یک وزیر مشکل شان راحل نمی کند، اما از طریق یک رسانه این مشکل را بیان می کنند و از این طریق حرف های شان به گوش یک سری افراد و گروه های وسیع تر و با نفوذ تر می رسد. از این بابت فکر می کنم که مردم آزادی بیان را پذیرفته اند و پذیرفته اند که حق دارند حرف بزنند و حق دارند به رسانه ها دسترسی داشته باشند.

بهترین دستاورد این دوران (جدید) چه بوده است؟
یکی از دست آورد های دوران جدید وجود پارلمان است.دست آورد دیگر داشتن قانون اساسی است. هر چند که این قانون مشکلات خود را دارد. دست آورد دیگر حضور زنان و افزایش حضور آنان در جامعه است.

مهم ترین ترس امروز شما چیست؟
عقب گرد به دوران گذشته طالبان بزرگترین ترس امروز من است. گاهی می ترسم که یک روز از خواب بلند شوم و ببینم که یک بار دیگر تمام مردم کابل با کلاه های سفید در سرک (خیابان)ها گشت و گذار می کنند. اگر چه من فکر می کنم که هیچ گاهی چنین نخواهد شد. اگر روزی طالبان دوباره بیایند باید درک کنند که تحول اجتماعی در افغانستان بسیار سریع پیش رفته و جامعه افغانستان دیگر طالبان را با فکر شان تحمل نخواهند کرد. ولی چون همیشه در افغانستان حوادث یک شبه شکل گرفته و معمولاً از طریق کودتا قدرت و حکومت جابجا شده و قدرت مردم کمتر تأثیر گذار بوده، از این بابت می ترسم. از این نظر گاهی این ترس را دارم که روزی دوباره دنیا و پیشرفت ها و فرصت هایش را از پشت جالی چادری ببینم.

سه چالش بزرگ پیش روی افغانستان چیست؟
سنت های ناپسند حاکم در سیاست افغانستان مهمترین این چالش ها است. بعضی چیز ها در ذهن ما به شکل سنتی حک شده است. مثلاً ما به صورت سنتی پذیرفته ایم که رئیس جمهور افغانستان یک مرد باشد و یا مربوط به یک گروه خاص باشد و اگر چنین نبود، یک رئیس جمهور موفق نمی تواند باشد. چالش دوم تبعیض ساختاری در ساختار هایی است که مرئی و غیر مرئی علیه زنان وجود دارد. این تبعیض ها ریشه در تاریخ ما دارد و خشونت خاموشی علیه زنان است که گاهی اوقات قابل لمس نیست؛ اما احساس می شود. چالش سوم هم که وجود دارد و من فکر می کنم که باید تغییر کند؛ نبود فرهنگ کتاب خوانی است.

فکر می‏کنید جامعه امروز افغانستان اجازه خواهد داد که دوباره سناریوی بسته شدن مکاتب به روی دختران و عدم حضور اجتماعی زنان تکرار شود؟
از لحاظ اجتماعی نه. من فکر می کنم زمانی هم که طالبان کابل را تصرف کردند؛ مردم از جنگ های داخلی خسته شده بودند و در ضمن مزایای دموکراسی را تجربه نکرده بودند. اما در حال حاضر چون مردم کم و بیش از فرصت های به وجود آمده استفاده کرده اند و بسیاری از چیز ها را تجربه کردند؛ دیگر آماده پذیرش این نخواهند بود که دختران و زنان شان اجازه رفتن به مکتب را نداشته باشند. ما می توانیم نشانه های چنین حرکت هایی را حتا در دورترین نقاط افغانستان مشاهده کنیم. به طور مثال در ولایت بدخشان، جایی که سی سال پیش مردم حتا اجازه نمی دادند که پسران شان به مکتب بروند. اما در حال حاضر در همان مناطق مردم تقاضای گشایش مکاتب دخترانه را دارند.

خاطره ای که در آن حقوق فردی یکی از اعضای زن خانواده و یا آشنایان شما نقض شده باشد، دارید؟
خانواده یکی از وابستگان من به دخترشان اجازه ندادند که به درس اش ادامه بدهد. در حالی که دختر با استعدادی بود و من هم برای او کاری نکردم و فقط ناظر بودم و تماشا کردم. آن موقع من دو صنف بالاتر از او بودم و می توانستم با استفاده از روابط خانوادگی ام زمینه ادامه تحصیل او را فراهم کنم، اما این کار را نکردم.

سه عامل بازدارنده در مقابل مشارکت زنان در عرصه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چیست؟
یکی فرهنگ مردسالاری است. در افغانستان مولفه قدرت برای مردان این است که بیشتر بر زنان فشار وارد کنند. برداشت های اکثراً سنتی و عرفی از برداشت های دینی که مانع مشارکت زنان در عرصه های مختلف می شود، چاش دوم است و سوم خود کم بینی زنان است. ما به عنوان زن پذیرفته ایم که همیشه باید در سطوح بلند تصمیم گیری و در مورد ما، مردان تصمیم بگیرند و حضور داشته باشند. به شکل سنتی در خانواده هایی زندگی کرده ایم که حرف اول را پدر ما گفته و در اجتماعی زندگی کرده ایم که حرف اول را یک مرد زده است. در میان زنان حس رهبری و یا اعتماد به نفسی که خود را در یک موقعیت بالاتر و برتر از لحاظ تصمیم گیری قرار بدهند؛ کمتر دیده می شود و این حس باعث می شود که به شکل اتوماتیک خود شان عقب بروند.
من هنوز هم به این باور هستم که جنبش زنان در افغانستان و حتا یک تعداد کشور های دیگر منطقه شکل نگرفته است. جنبش زنان فعلاً محدود است به یک تعداد سازمان ها که هم ان. جی. او هستند و هم نهاد مدنی. در حالی که در گذشته ها ما حرکت های مدنی متفاوتی از حرکت های ان جی اویی داشتیم. ما در گذشته فعالین مدنی داشتیم که تغییراتی را در قرا و قصبات می آوردند. اما حالا نهاد های مدنی که ادعا دارند جنبش ها زنانه را رهبری می کنند؛ محدود به شهرها شده اند. در حالی که تغیرات در افغانستان معمولاً از قرا و قصبات ایجاد شده است. چون اکثر مردم افغانستان در روستا ها زندگی می کنند. به این خاطر ما شاهد یک جنبش موثر زنان نخواهیم بود، تا زمانی که حرکت های ملی خود را به روستا ها نکشانیم. مساله بعدی این است که همآهنگی باید به وجود بیاید. یعنی ما به شکل فردی نمی توانیم یک جنبش ایجاد کنیم. هر زنی که به یک مرحله از فهم و درک درباره عدالت جنسیتی رسیده؛ تک محور شده و به سیاست های فرد محور گرایش پیدا کرده است. به این خاطر ما نیاز داریم به شکل شبکه و سازمان با هم کار کنیم تا جنبش زنان را در افغانستان پایه بگذاریم.

سه مطالبه مهم و عمده زنان چیست؟
عمده ترین مطالبه این است زنان هم به عنوان یک انسان در این جامعه مورد احترام باشند. دومین مطالبه زنان این است که باید در قدرت سیاسی افغانستان و مخصوصاً پروسه صلح مشارکت مفهومی و عملی داشته باشند نه نمادین. زیرا عمده ترین قربانی در این پروسه خود زنان و حقوق شان خواهد بود. مطالبه سوم زنان به نظر من این خواهد بود که از لحاظ اقتصادی تغییراتی در زندگی شان ایجاد شود. زنان از نابرابری های اقتصادی زیادی رنج می برند. زیرا اولاً این منابع در افغانستان در دست یک گروه خاص و در دست مردان و مربوط به یک گروه خاص سیاسی است. تا زمانی که ما از لحاظ اقتصادی زنان را خودکفا نسازیم؛ از لحاظ سیاسی هم نمی توانیم خودکفا باشیم.

منابع و مراکز قابل اتکا در داخل افغانستان برای پیشبرد حقوق و مطالبات زنان چه کسانی و گروه هایی هستند؟
در سایر کشور ها خود حرکت های فمینیستی یا جنبش های زنان به یک مرجع قابل اعتبار بدل شده اند. اما ما متاسفانه در شرایط کنونی کمتر با آن مراجع مواجه هستیم. به هر صورت از نهاد های حکومتی تنها می توان روی پارلمان که یک نهاد غیردولتی است حساب کرد. زیرا زنان می توانند به آنجا مراجعه کرده و حرف های خود را بگویند. همچنان به نظر من رسانه ها نقش بسیار عمده ای را بازی می کنند. ما شاهد هستیم که رسانه ها مسایلی که در گذشته تابو بودند را شکسته اند. روی نهادهای عدلی و قضایی هنوز نمی شود حساب کرد. زیرا محاکم و دادستانی با زنان برخورد های تبعیض آمیز دارند. شاید در روستا ها بتوان روی شورا ها هم حساب کرد. هرچند در ترکیب بعضی از این شورا ها زنان حضور ندارند.

برای دختر خودتان چه آرزویی دارید؟
آرزو دارم دخترم مانند یک انسان در این سرزمین زندگی کند و محترم شمرده شود. البته در کار های سیاسی و اجتماعی شان اجازه می دهم خود شان تصمیم بگیرند. یکی از دخترانم می خواهد فضانورد شود و دیگری رئیس جمهور. امیدوارم او اولین بانوی افغانستان باشد که فضا نورد می شود.

شما در حوزه خصوصی و یا عمومی یعنی فعالیتهای مدنی و حرفه ای خود برای رفع موانع ذکر شده من جمله تبعیض علیه زنان چه کرده اید و چه می کنید؟
در حوزه کاری مبارزه می کنم. البته فضای کار برای زنان و مخصوصاً در پارلمان نسبت به سال های گذشته تنگ تر شده است. در سال های گذشته وکلای مرد به خود این جرئت را نمی دادند که با یک زن به این دلیل که یک زن است ،مخالفت کنند. اما مدتی است که ما همه روزه در پارلمان با این مسائل و مشکلات مواجه هستیم. ما زنان باید سه برابر کار وکلای مرد را برای موکلین خود انجام بدهیم تا قابل احترام باشیم و ثابت کنیم که ما هم به عنوان یک زن و یک انسان توانمندی داریم. در عرصه زندگی شخصی ام من در یک خانواده سنتی زندگی می کنم. من باید اول مبارزه را از خانواده خود شروع می کردم. در آغاز اکثر مردان خانواده با من مخالف بودند حتی تعدادی از برادرانم. زیرا نمی خواستند تصویر خواهر شان را کسی در رسانه ها ببیند و یا با افراد ناشناس در خانه و دفتر مجلس گفتگو داشته باشد. در آغاز مبارزاتم، من را به عنوان خواهر و دختر کسی می شناختند اما حالا مردم بیشتر مرا با هویت خودم می شناسند. پیروزی در این کار به وقت نیاز داشت.
در بخش زنان تا حال زمینه کار و آموزش حدود یکهزار و دوصد زن را در بدخشان فراهم ساخته ام. در کار های اجتماعی و اقتصادی ولایت خود تا حد توان تلاش کرده ام. مانند ایجاد راه های مواصلاتی، ایجاد مکاتب، کلینیک ها و دارالمعلمین ها. از این امکانات هم زنان استفاده می کنند و هم مردان.
در بخش عرضه خدمات حقوقی هم در ولایت خود و هم در دیگر ولایات تلاش کرده ام. در پارلمان برنامه ای ارائه کرده ام که بر اساس آن حد اقل سی درصد زنان در تحصیلات عالی سهم داشته باشند و و ارد دانشگاه شوند. متاسفانه قانون منع خشونت علیه زنان را نتوانستیم تصویب کنیم؛ ولی به هر صورت در قسمت مبارزه با خشونت کار های زیادی انجام داده ام که می توانم از کمک به قربانیان خشونت و معرفی آن ها به ارگان های مربوطه، نظارت بر مکان هایی که در آن جا زنان وضعیت خوب ندارند و پیشنهاد برای اصلاح آن مانند زندان ها و خانه های امن.

قانون منع خشونت علیه زنان چرا تصویب نمی شود؟
تعداد ی از افراد فکر می کنند که بعضی از مواد این قانون در مغایرت با شریعت است که این کاملاً غلط است. این قانون در اکثر کشور های اسلامی تصویب شده و لازم الاجرا است. همچنین به دلیل فرهنگ حاکمی که فکر می کنند اگر اندکی آزادی های اجتماعی به زنان داده شود، و یا حد اقل این قانون تصویب شود، اسلام را تهدید می کند. با تصویب این قانون، یک تعداد از مردان قدرت خود را از دست می دهند؛ پس با تمام نیرو و قدرت می چسپند به این که قدرت خود را حفظ کنند. دلیل دیگر هم این است که تعدادی از زنانی که در پارلمان حضور دارند با هم اختلاف نظر دارند. این اختلاف باعث شکننده شدن موضع ما در قبال تصمیم ها شده است. به هر صورت این قانون فعلاً نافذ است و امیدوارم در راه تصویب این قانون همه مان تلاش کنیم.