جایزه بین‌المللی صلح سیمرغ، تنها جایزه مدنی قلب آسیاست که در سال ۲۰۰۹ و به بهانه روز جهانی صلح، توسط آرمان‌شهر بنیان‌گذاری شد. این جایزه هر سی ماه از مبتکران و اهالی فرهنگ سه کشور قلب آسیا یعنی ایران، افغانستان و تاجیکستان تقدیر به عمل می‌آورد و در راه شناساندن بیشتر آن‌ها و ایجاد وحدت گام برمی‌دارد.

در این فیلم کوتاه سعی کردیم با توجه به محدودیت زمانی، خلاصه‌ای از برنامه‌ها و منتخبان چهار دوره جایزه بین‌المللی صلح سیمرغ را به شما عرضه کنیم.

هر سی ماه گروهی از اهالی فرهنگ هدف این جایزه بوده‌اند؛ اهالی قلم که کوشندگان راه صلح هستند و با جادوی کلمات برای رسیدن به آزادی و برابری قلم زده‌اند، ناشران مستقل و محل‌هایی امن برای کتاب که حافظه‌ی جمعی ما را محافظت می‌کنند، اهالی هنر که با جادوی موسیقی قلب مخاطبان را نشانه رفته و برای کاشتن بذر صلح و مهر، صدای‌ رسایشان را جایگزین همهمه‌ی تفنگ و استبداد کرده‌اند و در نهایت چهارمین دوره این جشنواره که به زنان تعلق گرفت؛ آن‌هایی که پاسداران واقعی صلح‌اند؛ زنانی که از جنگ و جنگ‌افروزی بیزارند و با ابتکارات خویش در مقابل آن ایستاده‌اند.

در این فیلم کوتاه همان‌طور که خواهید دید هنرمندان نامی تاجیکستان همراهی‌مان کردند و نمایشی برگرفته از نمایشنامه‌ای که با مجموعه شعرهای برگزیده دوره اول این جایزه توسط مدیر آرمان‌شهر، گیسو جهانگیری نوشته شد در کتابخانه ملی تاجیکستان به اجرا درآمد. در این مجموعه شعرها که طبیعتا محور آن صلح است، ناگزیر پا به خرابی‌های جنگ هم گذاشته‌ایم؛ در میانه‌ی میدان نمایشنامه، رفت و آمد مداوم جنگ و صلح با اجرای فوق العاده این هنرمندان، به خوبی نمایان است.

جایزه بین‌المللی صلح سیمرغ را در جغرافیایی به نام قلب آسیا بنا نهادیم که انگار در آن «عشق ممنوع است و احساس قاچاق»، جغرافیایی که سال‌هاست اسیر «کارناوال‌های فتح آزادی»، از «اسارت» تا «هجوم» و «غارت» را با گوشت و پوست خود تجربه کرده است. نمایشی بین‌المللی که هر روز و هنوز در کوچه پس کوچه‌های منطقه‌مان به نمایش درمی‌آید.

ما اما معتقد به صلح هستیم، بزرگترین آرزوی بشر که بالاخره روزی به سرانجام می‌رسد و جنگ رختش را برای همیشه از زندگی‌ها و خواب‌های کودکان‌مان برمی‌بندد. هر گامی که برمی‌داریم در راستای رسیدن به صلح است تا بلکه مرزهای سیاسی که میان انسان‌ها و انسانیت نیز شکاف انداخته‌اند، روزی به مهر و صلح از نقشه‌های روی دیوار‌هایمان محو شود و جهان یکی شود.

آن‌هنگام دست در دست هم زیر لب زمزمه خواهیم کرد که آرزوی مستی جهان به واقعیت پیوسته، آن‌جا که شاعر می‌گوید: «تا روزی که جهان مست شود، مرزها مست شوند و محمدعلی بعد از ۱۷ سال مادرش را ببیند و آمنه کودکش را لمس کند».

ما باور داریم که «صلح، عقاب متبرک است که دل‌ها را تسخیر می‌کند، بی‌ برو برگرد می‌توان او را همچون قانونی پذیرفت».