فیض‌الله جلال، استاد باسابقه‌ی روابط بین‌الملل دانشکده‌ی حقوق دانشگاه کابل، معتقد است تا وقتی که مافیاهای سیاسی و اقتصادی فعال هستند، افغانستان روی پیشرفت را نخواهد دید. او پس از گفتن اینکه ده سال قبل گام‌های مهمی برای ترقی افغانستان برداشته شد و دستاوردهای مهمی هم به دست آمد، تصریح می‌کند: «متأسفانه این دستاوردها به دست مافیاهای سیاسی و اقتصادی افتاد؛ کسانی که به جز خود و منافع شخصی‌شان به هیچ چیز دیگر فکر نمی‌کردند. این افراد و اشخاص تقریباً تمام چیزها را به یغما بردند و همه‌ی دستاوردها را نابود کردند.»

این ‌گفت‌وگو در ادامه کمپین «افغانستان به روایت دیگر» منتشر شده است.

لطفاً خودتان را معرفی کنید.
من فیض‌الله جلال هستم؛ استاد روابط بین‌الملل دانشکده‌ی حقوق دانشگاه کابل. مدت ۲۸ سال است که در این دانشگاه مشغول تدریس هستم.

یک یا دو خاطره‌ی مهم را که در آن حقوق بشری شخص شما نقض شده و در زندگی‌تان تأثیرگذار بوده تعریف کنید.
یادم می‌آید اولین بار به جرم اعتراض به اوضاع نابسامان سیاسی، در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان و پیش از ورود شوروی‌ها، در زندان پل چرخی حبس شدم. در آن زمان شانزده سال بیشتر نداشتم. هجده ماه در زندان انفرادی بودم. هر شب و روز به من گوشزد می‌کردند که تو را هم مانند دیگر اعدامی‌ها تیرباران خواهیم کرد. هشت بار به قصد بردن و سر به نیست کردنم وارد دهلیز زندان شدند، اما به دلایل گوناگون از خونم گذشتند. به شدت افسرده و درمانده شده بودم. خانواده‌ام نیز تصور می‌کردند در کابل کشته شده‌ام. من هم از آنها اصلاً خبر نداشتم تا اینکه یک روز خبر رسید پدرم را خلقی‌ها کشته‌اند. برادرم نیز که هنوز مکتب می‌رفت و مشغول درس و تعلیم بود، به همراه پسر مامام، به جرم مکتبی بودن و متعلم بودن توسط گروه مجاهدین کشته شد. مادرم بسیار تلاش کرد فرزندش زنده بماند. در خانه‌ی ما یک گلیم و چند خرت و پرت اضافی بود. مادرم همه‌ی آنها را بست و پشت کرد و برد و به مجاهدین داد تا از این راه بتواند پسرش را نجات بخشد؛ اما آنها با وجود آن هم برادر خردسالم را رها نکردند و در آخر او را کشتند. پس از آن برادر کلانم سل گرفت. مجاهدین نگذاشتند او از قریه‌ی ما به فیض‌آباد، مرکز بدخشان بیاید و در آنجا خود را درمان کند. او بر اثر تبرکلوز کفی جان سپرد. مادرم هم بعد از گریه و شیون‌های فراوان از دنیا رفت. او تا زمان مرگ تصور می‌کرد من مرده‌ام. من تمام این حوادث را زمانی که زندانی بودم در درون زندان می‌شنیدم و هیچ کاری از دستم ساخته نبود.

سه دستاورد مهم دوران جدید چه بوده است؟
انصافاً در آغاز کار، دستاوردها خوب بود. به طور مثال برگزاری کنفرانس بن. این کنفرانس خود یک دستاورد چشمگیر و بزرگ در تاریخ معاصر ما است. کشوری که مطلقاً به فراموشی سپرده شده بود و از یادها رفته بود، یکباره در مرکز تمامی تحولات و جریانات سیاسی جهانی قرار می‌گیرد. اکثر کشورهای جهان علاقه‌مند بودند در بخشی و در عرصه‌ای دست افغانستان را بگیرند و به نوعی به این کشور نابودشده یاری برسانند. در کنار آن و به تبع ایجاد قانون اساسی، ایجاد کمیسیون مستقل حقوق بشر، ایجاد کمیسیون اصلاحات اداری، ایجاد کمیسیون اصلاحات قضایی، ایجاد اردو و ارتش جدید و تا اندازه‌ای مسلکی، تغییر در وضعیت زنان، آزادی بیان و آزادی رسانه‌ها و سرازیر شدن دانش‌آموزان و دانشجویان به مکاتب و دانشگاه‌ها، همه و همه دستاوردهایی بدیع و بزرگ محسوب می‌شد؛ اما دیری نکشید که این دستاوردها به دست مافیاهای سیاسی و اقتصادی افتاد؛ کسانی که به جز خود و منافع شخصی‌شان به هیچ چیز دیگر فکر نمی‌کردند. این افراد و اشخاص تقریباً تمام چیزها را به یغما بردند و همه‌ی دستاوردها را نابود کردند.

چه چیزی در دوران جدید اعتماد شما را جلب کرده و آن را به عنوان نوآوری، ابتکار مثبت و یک چیز خوب ارزیابی می‌کنید؟
اگر قدرت دولت باز هم بین احزاب تقسیم شود و دوباره احزاب و گروه‌های جهادی و تنظیمی روی کار بیایند – که تا اندازه‌ای هم آمده‌اند – فکر می‌کنم هیچ یک از دستاوردهایی که ذکر کردم باقی نخواهد ماند و این گروه‌ها همانند طالبان، تمامی دستاوردهای گذشته را به باد فنا خواهند داد. دستاوردها زمانی ماندگار می‌شد که مردم از لحاظ فکری آماده می‌شدند تا خودشان از دستاوردهای خویش دفاع و حمایت کنند. هنوز متأسفانه مردم برای تبعیت کردن به دنبال افراد تا دندان مسلح می‌گردند و به آنها هورا می‌گویند. هنوز مسائل قومی، مذهبی و سمتی مردم را مهلت نداده تا بتوانند به عنوان ملت، خود را تعریف کنند. در کل باید بگویم به ماندگاری دستاوردهای کشور زیاد خوشبین نیستم.

مهم‌ترین ترس شما چیست؟
نسبت به آینده بسیار نگرانم. بزرگ‌ترین ترسم این است که کشور باز به گذشته‌ی تاریک خود برگردد. در حال حاضر نشانه‌های عقبگرد را می‌بینیم. جوانان به خاطر ناامنی، فقر و بیکاری، هر روز بیشتر از دیروز جلب گروه‌های مسلح می‌شوند. وضعیت اقتصادی هم از چند سال به این سو به خاطر فساد اداری گسترده بدتر شده است. تمام این اوضاع و احوال نگران‌کننده و ترس‌آور است.

از نظر شما سه چالش بزرگ ساختاری، اجتماعی و فرهنگی پیش روی افغانستان چیست؟
چالش اساسی در افغانستان عنعنه و عرف است. متأسفانه هنوز نتوانسته‌ایم مفاهیم مدرن را در بستر اجتماعی نهادینه سازیم. هنوز این تفکر و این تصور که زنان باید در درون خانه حبس باشند، تفکر و تصور عام است و اکثریت به آن متعهد. کمتر کسی را می‌توان یافت که به حقایق زندگی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی قرن ۲۱ باورمند باشد و حتی آنها را بشناسد. به همین دلیل بنیادگرایان مخصوصاً در دهات افغانستان، که اکثریت جمعیت در آنجاست، دارای نوعی زمینه هستند و از لحاظ فکری یا معنوی پشتیبانی و حمایت می‌شوند. به نظر من عرف و تفسیرهای خشونت‌آمیز از دین، بزرگ‌ترین چالش‌های ساختاری در افغانستان شناخته می‌شود. شما همین الان به طور مثال اگر از یک رهگذر بپرسید که علت بدبختی جامعه‌ی ما چیست، در جواب می‌گوید: علت بدبختی این است که خارجی‌ها به کشور ما آمده‌اند و ما از دین فاصله گرفته‌ایم. ما نتوانستیم بدیل درست و مناسبی از زندگی مدرن و مزایای مدرن زندگی کردن را به مردم خود ارائه کنیم.

آیا فکر می‌کنید جامعه‌ی افغانستان امروز اجازه خواهد داد دوباره سناریوی بسته شدن مکاتب به روی دختران و فقدان حضور اجتماعی زنان تکرار شود؟
باید بین زندگی شهری و زندگی روستایی در افغانستان فاصله بگذاریم. در شهرها تا اندازه‌ای شاید در قبال بسته شدن مکاتب مخالفتی صورت بگیرد، اما در روستاها به وجود مخالفت زیاد خوشبین نیستم. تعداد افرادی که همین الان از رفتن دخترانشان به مکاتب راضی و خوشنود نیستند بسیار زیاد است. مهاجرت‌ها و مسافرت‌ها سبب شده قشر شهرنشین جامعه واقعیت‌های جامعه‌ی مدرن و امروزی را بپذیرد، اما جامعه‌ی روستایی نتوانسته همپای جامعه‌ی شهری حرکت کند. فقط کافی است نظری به وضعیت زنان در اطراف بیندازید. زنان آن قدر در وضعیت وخیمی زندگی می‌کنند که حتی خواست درس و تعلیم و سوادآموزی برای آنها فانتزی و صوری به نظر می‌رسد. در چنین فضایی مردان هم، زن را موجودی کارگر و رنجبر می‌خواهند و از این لحاظ همانطور که قبلاً گفتم با طالبان هم‌آوا هستند.

یک خاطره را که در آن حقوق بشری یکی از اعضای زن خانواده یا آشنایان شما نقض شده، تعریف کنید؟
زمانی که من در زندان پل چرخی محبوس بودم و برادرم نیز توسط مجاهدین کشته شد، مادرم ناله و زاری می‌کرد و فریاد می‌کشید که پسرم، پسرم! او هر روز در لب جوی می‌رفته و در آن جا گریه می‌کرده است. از هر عابری هم که از آنجا می‌گذشته می‌پرسیده که آیا دیدی چطور تمام فرزندانم را از دست دادم؟ آیا دیدی که مجاهدین چطور پسر برومندم را کشتند؟ این قضیه به گوش مجاهدین می‌رسد. آنها به ده ما می‌آیند و مادرم که یک زن با عزت و کهنسال بود را می‌گیرند، در جوال می‌اندازند و مورد لت و کوب قرار می‌دهند. شما می‌دانید که در قدیم زن بدکاره را در جوال می‌انداختند. قوماندان مجاهدین در ولسوالی درواز بدخشان، مادر مرا به جرم اینکه سوز درونی‌اش را بیرون ریخته بود و گریه و زاری می‌کرد در جوال انداخت و تا دم مرگ او را لت و کوب کرد. مادرم فقط فریاد می‌زده که یک پسرم را خلقی‌ها و پسر دیگرم را مجاهدین کشتند.

سه عامل بازدارنده‌ی ساختاری، اجتماعی و فرهنگی در مقابل مشارکت زنان در عرصه‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چیست؟
یکی از این عوامل عنعنه است. یکی دیگر از عوامل بازدارنده تفاسیر بنیادگرایانه و واپسگرایانه از دین و جایگاه زنان در بستر آن است. در افغانستان از دین تفاسیر روستایی و عنعنوی می‌شود. بسیاری در تلاشند که عنعنه‌ها و سنت‌های خرافی خود را رنگ مذهبی و دینی دهند تا این خرافات بقا داشته باشد. زنان در چنین فضایی برخلاف زنان غربی، موجوداتی تکلیف‌محور بار می‌آیند، نه انسان‌هایی حق‌محور. در حال حاضر نیز وضعیت چنین است. زنان تقریباً از تمامی حقوق و امتیازات خود محرومند. نه صلاحیت کنترول و چرخش پولی و مالی دارند و نه حق دارند به خواست خود در جنبش‌های سیاسی و مدنی شرکت جویند. همین انتخاباتی که از سر گذراندیم نشان داد بسیاری از زنان حتی از حق انتخاب رئیس‌جمهور آینده‌ی نیز محرومند؛ یا هرگز نمی‌توانند در انتخابات شرکت کنند یا هر کس را شوهر یا رییس خانواده‌شان گفت باید انتخاب کنند.

به نظر شما سه مطالبه‌ی عمده زنان به طور کلی چیست؟
زنان نه ادعای خلافت دارند، نه ادعای پیامبری و نه ادعای امامت. در کشوری که آمریکایی هست، انگلیسی هست، روس هست، فرانسوی هست، جرمنی هست، اعضای حزب دموکراتیک خلق هست، مجاهدین هست، طالبان هست، سکولارها هست، شیعه‌ها هست، اسماعیلی‌ها هست و سنی‌ها هست، زنان هم می‌خواهند در حیات سیاسی مشارکت داشته باشند. آیا حق ندارند رئیس جمهور باشند؟ حق ندارند رئیس پارلمان باشند؟ حق ندارند لوی سارنوال باشند؟ حق ندارند وزیر باشند؟ اما متأسفانه افکار خشک و مردسالار حتی مجال زنده‌ماندن و زندگی کردن را هم از زنان گرفته است. حاکمان افغانستان اصلاً خودشان هیچ اعتقادی به حق زن ندارند. آنها خودشان بر این باورند که زن ناقص‌العقل است. تا حاکمان و سردمداران یک کشور چنین بیندیشند، شما چه انتظاری از مردم عام دارید؟! خواست‌های زنان متنوع و گوناگون است، اما رسیدن به این خواست‌ها دشوار است. زنان خواهان استقلال مالی هستند و این، کار آزاد در بیرون از خانه را ایجاب می کند. زنان خواهان مشارکت سیاسی و مدنی هستند و این نمی‌شود مگر با هم‌نظری و حمایت و پیشتیبانی همسران و پدران و برادران‌شان.

منابع و مراکز قابل اتکا در داخل افغانستان برای پیشبرد حقوق و مطالبات زنان چه کسانی هستند؟
مردان و زنان دو بال یک پرنده‌اند؛ هیچ کدام بدون دیگری نمی‌تواند پر بزند و خود را به اوج برساند. به نظر من یکی از بزرگترین منابع، همسران و پدران و برادران زنان هستند. آنها می‌توانند بزرگ‌ترین حامی زنان باشند. زنان به حمایت مردان شدیداً نیازمندند؛ همانطور که مردان به حمایت زنان نیاز دارند. یکی از علائم توسعه‌مندی جامعه، همدیگرپذیری و احترام به حقوق یکدیگر است. مردان جامعه‌ی ما باید بدانند بدون زنان به جایی نخواهند رسید. سطح توسعه و رفاه جامعه بستگی به همکاری و همیاری زنان با مردان دارد. جدای از اینها ما از بایدها حرف نمی‌زنیم، از هست‌ها صحبت می‌کنیم. دولت در هر سرزمین می‌تواند حامی حقوق شهروندانش باشد. در مورد افغانستان در اوایل به دلایل مختلف دولت حامی زنان بود و به عنوان یک منبع قابل اتکا شناخته می‌شد، اما متأسفانه اکنون دیگر آن جایگاه را ندارد. قوه‌ی قضاییه باید حامی حقوق زنان می‌بود، اما متأسفانه امروز به یکی از بنگاه‌های مخربی که برای مبارزه با حقوق زنان شمشیر را از رو بسته تبدیل شده است. در حال حاضر منبع و مرکز قابل اتکایی را برای پیشبرد حقوق زنان نمی‌شناسم. یک دسته از این انجیوها و نهادها به صورت لحظه و موقت حرف‌هایی می‌زنند یا کارهایی می‌کنند که چندان تأثیری روی وضعیت زنان ندارد. بنابراین به نظر من بزرگ‌ترین منبع، مردهای حامی زنان‌اند؛ مردانی که حقوق زنان را می‌شناسند و به آن احترام دارند.

برای دختر خودتان چه آرزویی دارید؟
تقریباً پنجاه ساله‌ام. در این سن و سال قصد دارم دکترای خودم را بگیرم؛ چون همیشه حس می‌کردم ضعف و کمبودی دارم که باید جبران کنم. بنابراین اولین خواست و آرزوی من این است که دخترانم در سطح لیسانس باقی نمانند و ماستری و دکترای خود را بتوانند و کوشش کنند که بگیرند. آرزوی دیگرم این است که آنها بتوانند نظر به رشته‌ای که در آن تخصص دارند، به کشور خود خدمت کنند. امیدوارم آنها همانند پدرشان که همیشه از بابت تحصیل و ارتقاء سطح دانش در رنج بود، در رنج و خواری نباشند و به راحتی بتوانند آینده‌ای روشن برای خود رقم بزنند.

در حوزه‌‌هایی خصوصی و عمومی، یعنی فعالیت‌های مدنی و حرفه‌ای خود، برای رفع موانع ذکر شده منجمله تبعیض چه کرده‌اید و چه می‌کنید؟
در حوزه‌ی خصوصی یادم می‌آید زمانی که خانم بنده در WFB کار می‌کرد، دفتر به آنها گفته بود که تمام کارمندان اداره برای کمک به مردم فقیر باید طی پروگرام غذایی برای مردم، به ولایات کشور سفر کنند. در دوره‌ی طالبان سفر هیچ زنی بدون محرم شرعی آزاد نبود؛ به همین دلیل در هر سفری که خانمم به ولایات داشت با او همسفر می‌شدم و از کار خود می‌زدم تا او بتواند با خیال راحت کار کند. در زمانی هم که خانمم خود را نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری کرده بود، باز حامی فعال او بودم. در بعضی جلسات به حیث سخنگوی خانمم خود را معرفی می‌کردم. در زمان کمپاین هم مستقیاً در پروسه‌ی انتخابات با او همکاری کردم و بسیاری از فعالیت‌های انتخاباتی‌اش را کنترول و هماهنگ ‌کردم. در حوزه‌ی عمومی فقط یک مثال می‌زنم: در زمانی که من به حیث معاون امور محصلان دانشگاه کابل بودم، در تلاش این بودم به دختران فرصت‌های زیادی را برای قبول شدن به درجه‌ی کدر دانشگاه ایجاد کنم. برای چندین تن از زنان زمینه‌های تدریس را مهیا ساختم. چند تن از دختران که به خاطر ذهنیت مردسالارانه از حق استادی در دانشگاه محروم مانده بودند، در زمانی که من معاون شدم توانستند امتیاز کدر دانشگاه را کسب کنند و استاد شوند.

اگر پیام یا صحبت خاصی دارید بفرمایید.
افغانستان در وضعیت بسیار خطرناکی به سر می‌برد. متأسفانه تحصیل‌یافته‌ها و روشنفکران ما تحت مسائل قومی، لسانی، سمتی، زبانی و مذهبی رهرو گروه‌هایی شده‌اند که در این چند دهه دست‌شان به خون میلیون‌ها انسان بی‌گناه آلوده شده است. هشدار من به روشنفکران و دگراندیشان است؛ هشدار می‌دهم از دنباله‌روی اشخاص و افراد و گروه‌هایی که برای رسیدن به قدرت هیچ ارزش انسانی‌ای برایشان قابل اعتنا نیست پرهیز کنند. روشنفکران و دگراندیشان باید خط خود را با این طیف‌ها و حلقات جدا سازند؛ وگرنه تاریخ در برابر ایشان هم چنان قضاوت خواهد کرد که در مورد دیگر جنایتکاران و جنگ‌سالاران داوری کرده است.

نام مصاحبه گر: عتیق اروند
تاریخ و محل ثبت مصاحبه: دوشنبه ۳۰/۴/۱۳۹۳ مطابق با ۲۱/۷/۱۳۹۳