ودود پدرام، بنیان‌گذار مؤسسه‌ی حقوق بشر و منع خشونت، روزگاری را به یاد دارد که در روستاهای ولسوالی سیغان، رفتن به مکتب، معادل با کمونیست شدن تلقی می‌شد. او که به‌رغم همه‌ی دشواری‌ها از فرصت تحصیل بهره‌مند شده، ضمن ابراز نگرانی از گسترش بنیادگرایی، فهم نادرست از متون دینی، ساختار قبیلوی و نبود مصونیت را مانع حضور اجتماعی زنان می‌داند و می‌افزاید: «بسیاری از خانواده‌ها به خانم‌ها و دختران‌شان اجازه نمی‌دهند که در اجتماع بروند، چون اعتماد نمی‌کنند که آزادانه کار کنند و دست به فعالیت‌های اجتماعی بزنند. آنهم به دلیل تهمت‌هایی که ممکن است متوجه این دختران و خانم‌ها شود و به جایگاه خانوداه‌شان در دید جامعه‌ی سنتی آسیب برساند.»

این ‌گفت‌وگو در ادامه کمپین «افغانستان به روایت دیگر» منتشر شده است.

س: لطفاً خودتان را معرفی کنید.
ج: ودود پدرام هستم؛ سال ۱۳۶۲ در یکی از روستاهای ولسوالی سیغان از مربوطات ولایت بامیان متولد شدم. دوران کودکی‌ام در یک محیط بسته سپری شد؛ آنجا مکتب رفتن را به‌معنی بیرون شدن از دین، یعنی کمونیست شدن، می‌دانستند؛ ولی خوشبختانه پدر من دید باز داشت و همه‌ی فرزندانش را به مکتب رفتن تشویق می‌کرد‏. در آن زمان متأسفانه در روستای ما هیچ مکتب وجود نداشت، ولی پدرم به‌خاطر علاقه‌مندی‌اش، معلم شخصی برای ما استخدام کرد. تا صنف ششم به‌صورت خصوصی درس خواندم و بعد از آن مجبور شدم برای ادامه‌ی آموزش، روزانه سه ساعت راه را تا مکتب پیاده طی کنم. بعد از آن از کنار خانواده دور شدم و بعداً برای ادامه‌ی تحصیل به  مرکز یکاولنگ و بامیان رفتم و سرانجام از لیسه‌ی نادریه‌ی کابل فارغ و سال ۱۳۸۱ وارد دانشکده‌ی زراعت دانشگاه کابل شدم.
این دوره‌ها بدون شک دوره‌هایی پرمشقت بود. مدتی هم به‌عنوان معلم در یکی از مکتب‌ها مصروفیت داشتم. جالب اینکه این مکتب در زمان حکومت طالبان فعال شده بود. زمانی که در دانشگاه درس می‌خواندم به کارهای حقوق بشری پرداختم و در همین راستا یک سازمان حقوق بشری را بعد از ۲۰۰۳ ایجاد کردیم. بعد از اینکه از دانشگاه فارغ شدم با یک نهاد بین‌المللی در بخش آموزش و پرورش کار را آغاز کردم و تا سال ۲۰۰۹ به‌عنوان مسئول آموزشی این مؤسسه کار کردم. بالاخره «مؤسسه‌ی حقوق بشر و منع خشونت» را تأسیس کردم که تا امروز در آن مصروفیت دارم.

س: یک یا دو خاطره‌ی مهم را که در آن حقوق بشری شخص شما نقض شده و در زندگی‌تان تأثیرگذار بوده، تعریف کنید.
ج: مسلماً زندگی در افغانستان بدن نقض حقوق اساسی نبوده است؛  به‌خصوص زمانی که از رفتن به مکتب محروم بودیم و بخش بزرگ‌تر زمانی بود که من از سوی طالبان به زندان رفتم، آن هم فقط به این دلیل که بعضی از اقارب من در جناح مخالف طالبان بودند. باوجوداینکه جرم یک پدیده‌ی شخصی است، در حق من این ظلم روا داشته شد.
از دره پرت کردن، پرت کردن انسان‌ها از کوه و سنگسارکردن از جمله مواردی بود که من به چشم خود دیدم؛ البته همه‌ی آنها تحت عنوان دین عملی می‌شد. در دوران طالبان کشتن انسان‌ها بسیار عادی بود. نکته‌ی دیگر اینکه در جنگ‌هایی که میان تنظیم‌ها (حزب اسلامی و حزب وحدت) بود، هر یک، افراد کشته شده‌ی خود را شهید می‌دانستند.

س: سه دستاورد مهم دوران جدید چه بوده است؟
ج: اگر تاریخ افغانستان را مطالعه کنیم، می‌بینیم متأسفانه همیشه استبداد و دیکتاتوری حاکم بوده است؛ خصوصاً در تحولات سه دهه‌ی اخیر که مردم را از زندگی آرام محروم کرد، بسیاری از حقوق‌مان از دست رفت. در این سال‌ها دستاوردهای ما از این قرار است: باز شدن زمینه‌ی تحصیل به زنان و دختران که در گذشته از حق آموزش محروم بودند. ایجاد شدن آزادی‌های سیاسی و مدنی. رسیدن مردم افغانستان به حقوقی شهروندی‌ که بنیاد آن بر قانون اساسی استوار است. قانون اساسی هم یکی از دستاوردهایی است که آزادی‌های فردی شهروندان را تضمین می‌کند. نظام افغانستان برمبنای مردم‌سالاری بنا شده است. حضور زنان در جامعه و آزادی بیان و رسانه‌ها را هم می‌شود به‌عنوان دستاوردهای کلان به حساب آورد.

س: چه چیزی در دوران جدید اعتماد شما را جلب کرده و آن را به عنوان نوآوری، ابتکار مثبت و یک چیز خوب ارزیابی می‌کنید؟
ج: قانون اساسی به‌عنوان دستاورد اگر در تمام افغانستان تطبیق شود، از آزادی‌های فردی گرفته تا ایجاد نهادهای مدنی و احزاب سیاسی، تضمین می‌شود. بیرون شدن افغانستان از انزوای بین‌المللی و حمایت کشورهای دیگر از ما، خوش‌بینی‌هایی را در میان ما خلق کرده است. آزادی بیان و دسترسی خانم‌ها به حقوق‌شان هم از ابتکارات خوب این دوره به‌شمار می‌رود.

مهم‌ترین ترس امروز شما چیست؟
ج: مهم‌ترین نگرانی ما از بنیادگرایی در افغانستان و منطقه است که متأسفانه در حال گسترش است. یکی از عمده‌ترین نگرانی‌های ما تطبیق نشدن قانون و از دست دادن دستاوردهای گذشته است که این نگرانی با ضعیف بودن جامعه‌ی مدنی قوت می‌گیرد.

س: از نظر شما سه چالش بزرگ ساختاری، اجتماعی و فرهنگی پیش روی افغانستان چیست؟
ج: اولین مشکل فهم نادرست مردم از متون دینی است. متأسفانه از سوی دیگر، بنیادگرایی و سنت‌گرایی هم تبلیغ می‌شود. افغانستان کشوری در حال گذار از سنت‌گرایی به سمت مدرنیته است؛ که در این گذار از سوی سنت‌گرایان به مشکل برمی‌خوریم. متأسفانه جامعه‌ی سنتی ما هر نوع پیشرفت و توسعه را به معنای ضددینی می‌پندارند و به تقابل با آن برمی‌خیزند و این در نهایت مانع ایجاد ارزش‌های مدرن می‌شود. دومین مشکل، بی‌سوادی و محرومیت اجتماعی است که به عنوان چالش تلقی می‌شود. سومین مشکل، حضور قدرتمند زورمندان و قانون‌شکنان و ناقضین حقوق بشر در افغانستان است؛ اینها به‌عنوان یک چالش کلان در کشور به شمار می‌روند، چون از یک سو هم صاحب قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی هستند و از سوی دیگر جامعه‌ی سنتی از آنها به‌شدت حمایت می‌کند و سرانجام آنها خود را به‌عنوان نخبگان جامعه معرفی می‌کنند. اگر افغانستان به‌ یک کشور مدرن و قدرتمند تبدیل شود، دیگر جایی برای آنها وجود نخواهد داشت.

س: آیا فکر می‏کنید جامعه‌ی افغانستان امروز اجازه خواهد داد که دوباره سناریوی بسته شدن مکاتب به روی دختران و فقدان حضور اجتماعی زنان تکرار شود؟
ج: فکر می‌کنم اگر افغانستان نسبت به تعهداتی که به جامعه‌ی جهانی و دنیا داده بود، پایبند بماند، به آن سمت برنمی‌گردد. اما اگر ما به صلح پایدار دست نیابیم، مثل امروز که متأسفانه در خیلی از مناطق کشور ناامنی وجود دارد و دختران از کار و تحصیل محروم‌اند، در درازمدت نیز از تحصیل و کار محروم خواهند ماند.

س: یک خاطره را که در آن حقوق بشری یکی از اعضای زن خانواده و یا آشنایان شما (خواهر، مادر، همسر، خاله، عمه) نقض شده، تعریف کنید؟
ج: در تمام جهان، چون تحصیل حق هر فرد است، نه تنها خانواده‌ی ما، بلکه اکثریت زنان در افغانستان از این حق محروم‌اند. حق ازدواج که هنوز هم متأسفانه به‌صورت اجباری در این کشور انجام می‌شود، ازدواج‌های زیر سن و غیره، دامن‌گیر اکثریت خانوداه‌ها بخصوص در روستاهای دور دست افغانستان به شمار می‌رود.
مثلاً برای نمونه یک خانمی است که ۱۲ سال می‌شود شوهرش مفقود است، ولی او خانم هنوز هم در بند خانواده‌ی شوهرش است و سرنوشتش همچنان نامعلوم است که چند سال در بند این خانوداه می‌ماند و ممکن است هیچ وقت نتواند دوباره شوهر انتخاب کند. برای نمونه یک نفر حدود ۶۰ سال سنش است با یک دختر شانزده هفده ساله ازدواج کرده است.

س: سه عامل بازدارنده‌ی ساختاری، اجتماعی و فرهنگی در مقابل مشارکت زنان در عرصه‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چیست؟
ج: یکی همان ساختار سنتی و قبیلوی است. در این ساختار زن دارای هیچ حقی نمی‌باشد و فقط و ظیفه‌ی زن این است که باید در خانه باشد، تولید نسل کند، لباس بشوید، غذا تهیه کند و مرد دست به هیچ کاری در منزل نزند. این دید متأسفانه در افغانستان به‌صورت گسترده در میان مردم وجود دارد. دیگر، نبود مصونیت و امنیت است. بسیاری از خانواده‌ها به خانم‌ها و دختران‌شان اجازه نمی‌دهند که در اجتماع بروند، چون اعتماد نمی‌کنند که آزادانه کار کنند و دست به فعالیت‌های اجتماعی بزنند. آنهم به دلیل تهمت‌هایی که ممکن است متوجه این دختران و خانم‌ها شود و به جایگاه خانوداه‌شان در دید جامعه‌ی سنتی آسیب برساند. مسأله‌ی دیگر نبود حمایت دولت از حقوق و جایگاه زنان است. شما می‌دانید که امروز در افغانستان حقوق زنان به صورت گسترده نقض می‌شود و کسانی هم که در نقض حقوق زنان نقش داشتند، به‌راحتی خود را تبرئه می‌کنند.

س: به نظر شما سه مطالبه‌ی عمده‌ی زنان به طور کلی چیست؟
ج: در این زمینه به نظر من چند موضوع مهم است. یک، صلح و امنیت پایدار در افغانستان است، که تا زمینه مساعد شود که زنان از نظر ظرفیت بتوانند به فکر آرام، به توانایی و دانش خود بیفزایند. دوم، به نظر من حضور زنان در ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. این حضور باید برجسته و عمده باشد، نه سبولیک و نمادین تا زنان قدرت تصمیم‌گیری بالا را داشته باشند. برای رسیدن به این امیال باید ما یک تبعیض مثبت را نسبت به زنان به رسمیت بشناسیم. سوم، تدوین پالیسی‌های که بتواند حقوق زنان را تضمین کند.

س: منابع و مراکز قابل اتکا در داخل افغانستان برای پیشبرد حقوق و مطالبات زنان چه کسانی هستند؟
ج: یک بخش آن برمی‌گردد به نهادهای جامعه‌ی مدنی، سازمان‌های حقوق بشری و سازمان‌های مربوط به زنان در افغانستان. از یک طریق نهادها باید به صورت هماهنگ و منظم به حکومت افغانستان فشار بیاورند، تا به این خواست‌ها رسیدگی شود. از طرف دیگر حمایت جامعه‌ی جهانی هم خیلی تأثیرگذار است. منبع دیگر تطبیق کنوانسیون‌های بین‌المللی و قوانین افغانستان است که دولت افغانستان متعهد به اجرای آنها است.

س: برای دختر خودتان چه آرزویی دارید؟
ج: من در سال ۲۰۰۸ اززواج ازدواج کردم و ثمره‌ی ازدواج ما یک پسر است و آرزو دارم یک دختر هم داشته باشم و او در یکی از دانشگاه‌های خوب دنیا دانش‌آموخته شود. البته دوست دارم که دخترم خبرنگار و نویسنده باشد و بتواند از این طریق واقعیت‌هایی که نسبت به زنان در این جامعه وجود داشته برملا نموده و آن را به گوش جهانیان برساند.

س: با توجه به صحبت‌هایی که در این مصاحبه انجام دادید، در حوزه‌ی خصوصی و عمومی یعنی فعالیت‌های مدنی و حرفه‌ای خود برای رفع موانع ذکر شده منجمله تبعیض چه کرده‌اید و چه می‌کنید؟  
ج:  در این کشور شاهد تبعیض آشکار در برابر زنان بودم و این مسأله همیشه مرا وا می‌داشت که چگونه می‌شود روزی به آن پایان داد؟ ما بخاطر تبعیض‌های آشکاری که در این کشور  وجود دارد، مبارزه می‌کنیم. ثمره‌ی آن تأسیس یک مکتب وسیع است که کودکان افغانستان در آن درس می‌خوانند؛ کار ما در مؤسسه‌، تقویت حقوق بشر و محو خشونت و مبارزه با تبعیض و بی‌عدالتی‌ها است.

س: اگر پیام یا صحبت خاصی دارید، بفرمایید.
ج: پیام خاص من به همه‌ی هم‌نسل‌ها و همکارانم این است که از همین فرصتِ نسبتاً خوبی که در کشور وجود دارد استفاده نموده و آن را غنیمت شمرده و برای آینده کار کنند، تا مورد نفرین نسل‌های آینده قرار نگیرند.