شیوای شرق، شاعر، پژوهشگر، فعال مدنی و روزنامه‌نگار، از دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه کابل مدرک کارشناسی ارشد گرفته است. او وفاق ملی را لازمه‌ی توسعه و دولت‌سازی می‌داند و می‌گوید: «تا اکنون ساختاری که بتواند افغانستان را به وفاق ملی و توسعه برساند، به‌وجود نیامده و تجربه نشده است. به نظر من باید مبتنی بر تجربه‌ی کشورهای مشابه ما که چندقومی هستند و معضل‌های تاریخی‌ای مثل ما دارند، حرکت کنیم. باید از نظر سیاسی به مدل و گزینه‌‌ای دست یابیم که قدرت به گونه‌ی افقی به‌صورت عادلانه در اختیار همه قرار بگیرد. ساختار فعلی افغانستان یک ساختار غیرملی و ناعادلانه است.»

این ‌گفت‌وگو در ادامه کمپین «افغانستان به روایت دیگر» منتشر شده است.

س: لطفاً خودتان را معرفی کنید.
ج: به نظرم زندگی در افغانستان هنوز مفهوم واقعی‌، انسانی و عادلانه‌ای پیدا نکرده است. سخن گفتن در مورد زندگی خود مانند سخن گفتن در مورد یک تابلوی نقاشی است که نقاش تمامِ کمّ‌وکیفش را می‌داند، ولی ما تنها در چارچوب یک تصویر به آن نگاه می‌کنیم. زندگی من پر از فراز و فرود بوده است: در فضای سیاسی‌ای به جهان آمدم که پایان یک بخش از خشونت‌ها بود: در پایان جنگ قشون شوروی متولد شدم. مادرم قصه می‌کند که هنگامی ‌که ببرک کارمل بر تخت نشست، تو به دنیا آمدی. ببرک کارمل درب تمام زندان‌ها را باز کرد که پدر و کاکایم از زندان پل‌چرخی آزاد شدند. پدرم (سیدعمر)، به خانه آمد و قبل از این‌که من او را و او مرا بشناسد، در زندان هفتصد چوب خورده بود و از درد، رنج می‌برد. به‌همین‌خاطر گاهی به پدرم، به‌عنوان مرد زندان نگاه می‌کنم؛ او تمام فرازها و فرودهای زندگی را تجربه کرده است.
در دوران طالبان دوره‌ی دبیرستان را سپری کردم و همزمان با مکتب، ده کار شاقه‌ی دیگر را انجام می‌دادم. بعد از اینکه از مکتب فارغ شدم، به‌عنوان ترجمانِ زبان انگلیسی در خواجه بهاءالدین ولایت تخار (دوره‌ی مقاومت) مصروفیت پیدا کردم. در واقع بنیادی‌ترین تحول که در زندگی من شکل گرفت و فکر کردم که آدم می‌تواند به ناممکن‌ها دست یابد و سرانجام پیروز شود، در همین دوره بود. به هر ‌تقدیر، تا سطح کارشناسی‌ارشد، در دانشگاه کابل در رشته‌ی ادبیات پارسی درس خواندم. قرار است که به‌همین زودی‌ها یادداشت‌هایی در مورد روشنفکر و اقتدار سیاسی، همراه با تبیین و بررسی هویت منسوخ روشنفکری افغانستان منتشر کنم. علاوه بر آن مجموعه‌ی دیگری را تحت عنوان «حق استفاده از امتیاز دموکراتیک» که محصول پژوهش‌های دوران دانشگاه‌ است آماده‌ی چاپ دارم. در این نبشته‌ها شیفته و دلبسته‌ی یک جامعه‌ی انسانی و مردمسالار هستم. و آخرین کاری که در این حوزه‌ها روی دست دارم، پژهشی در مورد اندیشه‌های سیاسی سعدی شیرازی است، زیر عنوان «مردمسالاری در اندیشه‌های سعدی». گمان من این است که سعدی، جدا از شاعر و حکیم بودنش، اندیشه‌ورز سیاسی نیز بود.
در دوران دانشجویی کنار فعالیت‌های فرهنگی، به‌عنوان فعال‌ترین دانشجو در تمام تظاهرات‌هایی که برای عدالت، آزادی بیان و ارزش‌های ملی شکل می‌گرفت اشتراک می‌کردم. بعد از ختم دوره‌ی لیسانس در گروه زبان و ادبیات فارسی دری دانشگاه کابل، وارد مبارزات انتخاباتی شدم و خود را نامزد پارلمانی حوزه‌ی بدخشان کردم که تجربه‌های بسیاری به‌دستم آمد. پایان‌نامه‌ی تیزس کارشناسی‌ارشدم را درباره‌ی «هرمنوتیک و متن» گرفتم و از آن به موفقیت دفاع کردم.

س: یک یا دو خاطره‌ی مهم که در آن حقوق بشری شخص شما نقض شده و در زندگی‌تان تأثیرگذار بوده، تعریف کنید.
ج: خاطره‌ی اول برمی‌گردد به زمانی ‌که صنف دهم مکتب بودم. یک پرسش از استاد بینش اسلامی کردم که متهم به کفرگویی شدم. این مسأله باعث شد دو روز از سوی مقامات حکومتی وقت، به‌عنوان زندانی تحت نظارت باشم. این بدترین تکانه در زندگی‌ام بود و مثل یک زخم ناسور روحم را می‌رنجاند. می‌گفتم چرا آدمی حق پرسش را نداشته باشد؟
خاطره‌ی دوم، زمانی بود که در یک دفتر خارجی (دکتران بدون مرز) کار می‌کردم و در همین زمان در یک مراسم سیاسی، در حوزه‌های سیاسی و اجتماعی افغانستان سخنرانی کردم. آن سخنرانی باعث شد از سوی رئیس همین دفتر به صورت توهین‌آمیز، بدون پرداخت معاش برکنار شوم. این سرخوردگی هیچ‌گاهی از یادم  نمی‌رود، به دلیل بی‌مهری و برخورد غیرقانونی که صورت گرفت.

س: سه دستاورد مهم دوران جدید چه بوده است؟
ج: به‌صورت نسبی افغانستانِ بعد از سال ۲۰۰۱، افغانستانی است که با خیلی از کشورها متفاوت است و بسیاری از کنوانیسیون‌‌های بین‌المللی را قبول کرده است. همچنین قانون اساسی افغانستان نسبت به بسیاری از قانون‌های اساسی کشورها، دموکراتیک و بازتر است. افغانستان امروز صاحب بسیاری از دستاوردهای نسبی است که برای شهروندان افغانستان ارزشمند است، از جمله آزادی بیان، حق دسترسی به مطبوعات، داشتن رسانه‌، استفاده از شبکه‌های اجتماعی و تحولاتی از این قبیل.

س: چه چیزی در دوران جدید اعتماد شما را جلب کرده و آن را یک نوآوری، ابتکار مثبت و یک چیز خوب ارزیابی می‌کنید؟
ج: به باور من عمده‌ترین مسأله تغییر رویکرد سیاست به سمت مردم است. مردمی شدن روند ایجاد قدرت سیاسی در افغانستان، گرایش مردم به سوی مردمسالاری و ارج‌گذاری نهادهای موجود به نتایج مرد‌سالاری واقعی.

س: مهم‌ترین ترس امروز شما چیست؟
ج: مهم‌ترین ترسم از دست دادن تعهد لازم برای نهادینه کردن مردمسالاری توسط سیاسیون و نهادهای حکومتی و غیرحکومتی است. به‌عنوان نمونه می‌شود از غلبه‌ی سنت بر مدرنیته، فقدان تجدد و نوگرایی در سیاستگران و تفکرات حاکم در افغانستان نام‌ برد. اگر سیاسیون با تجدد و مدرنیته، آگاهانه برخورد نکنند، ممکن است نتایج آن، جامعه‌ی افغانستان را دست‌وپاگیر کند. مسأله‌ی دیگر موانع‌ توسعه‌ی سیاسی در افغانستان است که متأسفانه از سوی سیاسیون برای رفع آن هیچ اقدامی صورت نمی‌گیرد. و همچنین فقدان پایبندی دستگاه دولت به مشروعیت، اراده‌ی مردم و قانون است.

س: از نظر شما سه چالش بزرگ ساختاری، اجتماعی و فرهنگی پیش روی افغانستان چیست؟
ج: تا اکنون ساختاری که بتواند افغانستان را به وفاق ملی و توسعه برساند، به‌وجود نیامده و تجربه نشده است. به نظر من باید مبتنی بر تجربه‌ی کشورهای مشابه ما که چندقومی هستند و معضل‌های تاریخی‌ای مثل ما دارند، حرکت کنیم. باید از نظر سیاسی به مدل و گزینه‌ی سومی دست یابیم که قدرت به گونه‌ی افقی به‌صورت عادلانه در اختیار همه قرار بگیرد. ساختار فعلی افغانستان یک ساختار غیرملی و ناعادلانه است. در جامعه‌ای که چندتباری است، ملی شدن ساختار قدرت ضروری است. در حوزه‌ی اجتماعی نیازمند آگاهی و شکل دادن اراده‌ی همگانی و خرد جمعی هستیم. افغانستان اگر نتواند به اینجا برسد، هیچ‌گاه به پروسه‌ی دولت‌سازی نمی‌رسد.

س: آیا فکر می‏کنید جامعه‌ی افغانستان امروز اجازه خواهد داد که دوباره سناریوی بسته شدن مکاتب به روی دختران و فقدان حضور اجتماعی زنان تکرار شود؟
ج: بستگی به اصالت‌های فرهنگی و بومی بخش‌هایی از افغانستان دارد. شکی نیست که جامعه‌ی افغانستان، جهان سومی، عقب‌مانده، فقیر و بی‌سواد است. چنین جامعه‌ای بستر بسیار خوبی برای هرگونه نگرش‌ رادیکالی است. دلیل اینکه حرکت طالبان در افغانستان شکل می‌گیرد و حمایت مردمی را با خود دارد، باور جمعی مردم است. دلیل بنیادگرایی، فربه شدن سنت بر مدرنیته و نداشتن کوچک‌ترین رویکرد نوسازی در جامعه، معنایش این است که ما دارای یک فرهنگ جمعی عقب‌مانده هستیم. شکل‌گیری داعش، گرایش‌های خردستیز و بنیادگرایانه‌ای که در بخش‌هایی از تاریخ افغانستان وجود داشته، همه ناشی از بستر بومی و باورهای فرهنگی مردمانی است که در این سرزمین زندگی می‌کنند. باور من این است که اگر سواد همگانی نشود و آگاهی‌های مدنی شکل نگیرد، بستر مناسب پرورش بنیادگرایی هموار می‌شود.

س: یک خاطره را که در آن حقوق بشری یکی از اعضای زن خانواده یا آشنایان شما (خواهر، مادر، همسر، خاله، عمه) نقض شده، تعریف کنید؟
ج: یکی از دردمندانه‌ترین و فراموش‌ناشدنی‌ترین خاطره‌های زندگی‌ام، شهادت دختر مامایم است که متأسفانه سه سال پیش در همین رژیم معتهد به حقوق بشر به شهادت رسیده است. قضیه به‌گونه‌ای است که من در کابل هستم و هیچ‌گونه تماس با خانواده‌ی مامایم ندارم و مامایم مرد خیلی فقیر است. وقتی یکی از آدم‌ها از دختر او خواستگاری می‌کند، سن این مرد با دختر ۲۵ سال تفاوت دارد و دختر مامایم با این مرد نمی‌خواست ازدواج کند. سرانجام، از یک طرف زورگویی و از طرف دیگر فقر اقتصادی، سبب شد این ازدواج اتفاق بیفتد. در نخستین سال زندگی مشترکش موفق شدم از چگونگی زندگیش اطلاع یابم. موقعی که جویای احوال او شدم، دختر به شدت از ادامه‌ی زندگی با چنین مردی که مثل گرگ  با او رفتار می‌کرد، ناراضی بود. بالاخره خواستم این دختر از شوهرش جدا شود. در کابل کار را روی پرونده آغاز کردم. ناگهان، شماره‌ی تماس دختر کاکایم دیگر وصل نشد. سریع به بدخشان رفتم و جهت اطلاع‌یابی به خانواده‌ی مامایم سر زدم. آن‌ها گفتند که دختر کاکایت خودکشی یا از خانه فرار کرده است؛ اما همسایه‌هایشان گفتند که نیم‌شب صدای فریاد و جیغ‌اش به گوش می‌رسید. سرانجام چادر و کفش‌های او لب دریا پیدا شد. با جدیت تمام قضایا را پی‌گیری کردم و پای شوهر، برادرشوهر و مادرشوهر را به زندان کشاندم؛ اما به‌دلیل رقابت‌ها و خصومت‌هایی که حکومت محلی بدخشان با من داشت، آنهم به دلیل نقد و درگیری‌های که من با آن‌ها داشتم، این پرونده قربانی سلیقه‌های شخصی شد و سرانجام، قاتلِ دختر کاکایم آزاد است و به آن پرونده هیچ‌کسی رسیدگی نکرد. این فاجعه پدر دختر را به بیماری مبتلا کرده است. این یکی از تلخ‌ترین خاطره‌های زندگیم به‌شمار می‌رود؛ اما اراده‌ی قوی دارم که به هر وسیله که می‌شود دوباره موضوع را پیگیری کنم.

س: سه عامل بازدارنده‌ی ساختاری، اجتماعی و فرهنگی در مقابل مشارکت زنان در عرصه‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چیست؟
ج: عمده‌ترین مسأله در محق نشدن حضور زنان در ساختار سیاسی جامعه، نوع باورهای غیررسمیِ  دینی در جامعه‌ی کنونی است. در واقع نبود آگاهی لازمِ زنان از حقوق‌شان از یک‌سو و نداشتن یک قرائت رسمی و اعتدالی از معرفت دینی در ساختار فرهنگی جامعه از سوی دیگر، دلیل بسیار محکم و مستدلی بر محق نشدن حضور زنان در جامعه است. آگاهی از فهم مدرن دین و معرفت‌های دینی و فقهی، برای مشارکت در سیاست ضروری است و عکس آن بزرگ‌ترین مانع و سد راه زنان به‌شمار می‌رود. از طرف دیگر، به خاطر نداشتن اراده‌ی سیاسی و نهادهای واقعی مدافع حقوق زنان در افغانستان، هیچ زنی معیار سیاست کردن خود را زنانه انتخاب نکرده است؛ مثلاً وقتی مبارزترین مدافع‌ حقوق زن سخنرانی می‌کند، می‌گوید: «ما باید مثل مرد حق‌مان را بگیریم»، یعنی نمی‌گویند مثل زن، حق‌مان را بگیریم.

س: به نظر شما سه مطالبه‌ی عمده‌ی زنان به‌طورکلی چیست؟
ج: زنان به‌عنوان شهروندان این جامعه، همان حق را طلب بکنند که مردان طلب می‌کنند. به‌عنوان نمونه زن باید به‌عنوان انسان، محق به زندگی کردن باشد. زن باید برای رسیدن به آن مقام‌هایی تلاش کند که مردان رسیدند. راهکاری که زنان با آن می‌توانند به حقوق سیاسی‌ و مدنی‌شان برسند، ایجاد جریان‌هایی است که پشت سرش تفکر سیاسی و روشنفکری وجود داشته باشد و به‌صورت واقعی از زنان، برای زنان باشد.

س: منابع و مراکز قابل اتکا در داخل افغانستان برای پیشبرد حقوق و مطالبات زنان چه کسانی هستند؟
ج: باید ساختار سیاسی در افغانستان متعهد به این ارزش‌ها باشد که فعلاً نیست. اکنون دولت افغانستان به مسأله‌ی زنان به‌عنوان شعار نگاه می‌کند، البته برای جلب حمایت‌کنندگان بیرونی. زنان باید در امر مبارزه‌ی سیاسی‌شان چنان خلل‌ناپذیر کار کنند که هیچ مانع نتواند آن‌ها را در رسیدن به اهداف‌شان بشکند.

س: برای دختر خودتان چه آرزویی دارید؟
ج: دوست دارم دخترم (فروردین) همیشه به‌عنوان زن به زندگی محق باشد و مددرسان برای آنانی باشد که از مزیت آزادی و شهروندمداری بی‌خبر هستند. مهم این است که نمی‌خواهم برای خط‌کش باشم. فردایی که در او دخترم زندگی می‌کند، فردایی است که من در او رسمیت ندارم، ولی آرزو دارم. آرزوی من برای او این است که در امر یک جامعه‌ی انسانی، عقلانی، فراگیر شدن خرد همگانی و مردمسالاری مددرسانی کند.

س: در حوزه‌ی خصوصی و عمومی یعنی فعالیت‌های مدنی و حرفه‌ای خود برای رفع موانع ذکر شده منجمله تبعیض چه کرده‌اید و چه می‌کنید؟  
ج: تا اکنون با همسرم (فرزانه)، شاهد کوچک‌ترین نقض حقوقش نبوده‌ام. در خانه دوست و همکار خانمم هستم. هیچ‌گاه نخواستم در مسایل ذوق و لباس و مسایل اجتماعی‌اش، ترافیک باشم. همچنان در بدخشان برای اولین بار یک گفتمان را در‌باره‌ی حقوق زنان شکل دادم و بسیاری‌ها از حقوق زنان آگاهی گرفتند. بیشتر از صدها مقاله درباره‌ی زنان و اوضاع جامعه‌ی سیاسی و ارزش‌های مدنی نوشتم. در بدخشان یکی از پایه‌های شکل‌دهی جامعه‌ی مدنی  بودم و فراتر از آن دور نخست نهاد مجتمع جامعه‌ی مدنی بدخشان را در اختیار یکی از خانم‌ها گذاشتم. همچنان نهاد «توسعه و ظرفیت‌سازی برای زنان» را ایجاد کردم. به‌عنوان یک مرد همیشه داعیه‌دار حقوق زنان بودم و در ده‌ها کنفرانس با سخنرانی و اشتراک در تظاهرات‌ از سوی زنان، آن را ثابت کرده‌ام. برای پدرم هم یک مؤسسه ساختم به نام «مؤسسه‌ی اجتماعی خورشید برای زنان» و فعلاً ۵۰۰ زن در همین راستا مصروف کارهای حرفه‌ای هستند. آرزو دارم در آینده یک انستیتیوت راهبردی برای زنان افغانستان ایجاد کنم و این انستیتیوت برای ظرفیت‌سازی فناوری برای بانوانی باشد که محروم از تحصیل شدند.

س: اگر پیام یا صحبت خاصی دارید، بفرمایید.
ج: عمده‌ترین عامل که تمام این چالش‌هایی را که عنوان شد، می‌تواند رفع بسازد، ایجاد قدرت سیاسی‌ای است که برخلاف روال قدرت سیاسی در افغانستان بوده است. یعنی ما باید قاعده‌های دموکراتیک برای یک جامعه‌ی دموکراتیک ایجاد کنیم و این راه رسیدن به رفاه و توسعه‌ی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است.

[Type text]