سمیع مهدی، فعال رسانه‌ای که سابقه‌ی کار در شبکه‌‌‌هایی تلویزیونی «یک» و «خورشید» و همکاری جدی در تأسیس مرکز ژورنالیزم تحقیقی افغانستان را در کارنامه‌ی خود دارد، معتقد است افغانستان هنوز صاحب نهادهای مردمسالار نشده است. او که قومیتی بودن فرهنگ کشور را یکی از آفت‌های توسعه‌ می‌داند، می‌گوید: «دموکراسی یعنی حکومت نهادها. وقتی نهادها آماده‌ی ارائه‌ی خدمات برای برپایی نظام مردمسالار نباشند، دموکراسی نمی‌تواند پای بگیرد و قوام پیدا بکند که این مسأله متأسفانه یکی از کلان‌ترین خطرها به دموکراسی افغانستان است.»

این ‌گفت‌وگو در ادامه کمپین «افغانستان به روایت دیگر» منتشر شده است.

س: لطفاً خودتان را معرفی کنید.
ج: سمیع مهدی هستم؛ سال ۱۳۶۳ در شهر پلخمری متولد شدم؛ مکتب ابتداییه را در شهر کابل خواندم و دوره‌ی لیسه را در مکتب نظام‌الدین گنجوی شهر دوشنبه‌ی تاجیکستان گذراندم. در پایان دوره‌ی لیسه، زمانی که ۱۱ سپتمبر اتفاق افتاد، به کشور برگشیتم و بعد از سپری کردن آزمون کانکور وارد دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل شدم. همزمان سال دوم و سوم دانشگاه بود که به کار خبرنگاری در تلویزیون طلوع مصروف شدم. قبلاً در تاجیکستان در یک جریده با نام «همبستگی» که به ابتکار پدرم ایجاد شده بود، کار می‌کردم که از طریق مردم افغانستان منتشر می‌‌شد و از طریق آن صدای مقاومت و فرهنگیان کشور بلند می‌شد. به هر حال، کار خبرنگاری را به‌صورت حرفه‌ای زمانی ‌که دانشجوی سال سوم دانشگاه کابل بودم (۲۰۰۳) با تلویزیون طلوع شروع کردم. سال ۲۰۰۹ از دانشگاه فارغ شدم و در همین زمان از تلویزیون طلوع به شبکه‌ی تلویزیون «یک» رفتم و مدت چهار سال آنجا کار کردم و بعداً یک  نهاد خبرنگاری به ‌نام «پیک» یا مرکز ژورنالیزم تحقیقی افغانستان را با جمعی دیگر از خبرنگاران پایه‌ریزی کردیم که یگانه مرکزی است که فعلاً در افغانستان به‌صورت تخصصی در حوزه‌های تولید گزارش‌های تحقیقی فعالیت می‌کند. پس از چهار سال کار در «یک» با این شبکه خداحافظی کردم. بعد از آن مدتی به‌عنوان رییس اجرایی تلویزیون «خورشید» به کار آغاز کردم، مدتی از کارم با این تلویزیون نگذشته بود که از طریق بورسیه‌ی تحصیلی فول برایت (Fulbright) به آمریکا رفتم و در رشته‌ی روابط بین‌الملل، ماستری گرفتم.

س: یک یا دو خاطره‌ی مهم را که در آن حقوق بشری شخص شما نقض شده و در زندگی‌تان تأثیرگذار بوده، تعریف کنید.
ج: فکر نکنم در افغانستان خانواده‌ای پیدا شود که از آسیب‌های جنگ و خشونت‌های چهار دهه‌ی اخیر آسیب ندیده باشد؛ ما هم متأسفانه در این میان استثناء نبودیم. سال‌های اول کودکی‌ام در دهکده‌های دورافتاده‌ی افغانستان گذشت. پدر من مجاهد بود و ما به صورت دوامدار از سایه‌ی پدر محروم بودیم؛ چون نمی‌توانستیم به جاهایی که آنها بودند برویم و آن‌ها هم همین‌گونه نمی‌توانستند به دیدن ما بیایند. از یک‌سو همین دوری از پدر و از سوی دیگر فشارهایی چه از قوت‌های دولتِ تحت حمایت شوروی و چه از اثر درگیری‌های میان‌گروهی مجاهدین در ولسوالی اندرآب ولایت بغلان و سایر مناطق، پیوسته مهاجرت، فرار و پنهان شدن از خشونت، بمبارد و راکت، تأثیر بسیار شگرف و عمیق بالای روح و روان خانواده‌ی ما و شخصی خودم گذاشته است. به‌خصوص بمباردمان که چندین موردش یادم است: موقع یک مورد بمباردمان در ولسوالی «بنو» اندرآب بودیم؛ آن زمان ۴-۵ ساله بودم که قوای روسیه این مناطق را بمبارد می‌کرد. یادم است که در بغل مادرم بودم. تقریباً همه‌ی اهالی «بنو» اندرآب در یک حویلی و زیر یک سقف چوبی پنهان شده بودند و مردم محل فکر می‌کردند که این سقف چوبی می‌تواند پناهگاه خوبی باشد! صدای بمب‌افکن‌ها و هواپیماهای روس، در آن روزگار هرگز از یادم نمی‌رود. چندین نفر هم از همین قریه کشته و زخمی شدند. باری دیگر در ولسوالی برنایی غاروی بغلان (گذرگاه نور) بودیم که روس‌ها این دهکده را بمبارد کردند و ما هم داخل شکاف که در سینه‌ی کوه حفر شده بود، برای در امان بودن، پنهان شدیم، که متأسفانه در آن روز تعداد زیادی از مردم و مواشی کشته شدند و از بین رفتند. البته خاطرات جنگ‌های کابل که باربار کشته شدن همسایه‌ها و نزدیکان‌مان را به چشم سر دیده بویدم، هرگز یادمان نمی‌رود.

س: سه دستاورد مهم دوران جدید چه بوده است؟
ج: به نطر من بزرگ‌ترین دستاورد، رهایی از انزوا است؛ انزوای بین‌المللی که با پایان حکومت کمونیستی و خروج اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان آغاز شد و متأسفانه تا سال ۲۰۰۱ ادامه داشت و افغانستان را به ویرانه‌ی مطلق تبدیل کرد. از سال ۲۰۰۱ به این طرف و پس از حضور جامعه‌ی جهانی در افغانستان است که دوباره مورد توجه جامعه‌ی جهانی قرار گرفتیم.
دستاورد دیگر، آزادی بیان است که واقعاً دستاورد بزرگ و بی‌نظیر در منطقه است و ده‌ها تلویزیون، رادیو، روزنامه و هزاران فعال جامعه‌ی مدنی و خبرنگاران محصول آن است.
سومین دستاورد، میلیون‌ها کودکی است که امروز به مکتب می‌رود. این در تاریخ افغانستان بی‌سابقه بوده است و آنچه که سرنوشت افغانستان را تغییر خواهد داد، همین میلیون‌ها کودک، گردش آزاد اطلاعات و همین پیوستگی افغانستان با جهان است.

س: چه چیزی در دوران جدید اعتماد شما را جلب کرده و آن را به عنوان نوآوری، ابتکار مثبت و یک چیز خوب ارزیابی می‌کنید؟
ج: به نطر من از میان این سه دستاورد، تحصیلات و معارف است. آنچه را که امروز نمی‌توانند از ما سرقت کنند این است که میلیون‌ها کودک صاحب سواد شدند. وقتی شهروندان یک کشور صاحب سواد می‌شوند، سرنوشت آن کشور به‌صورت دایمی و برگشت‌ناپذیر  تغییر می‌کند و فراتر از آن این‌که در میان ده میلیون‌ کودک، به اساس ارقام وزارت معارف، که به مکاتب افغانستان می‌روند، چهار میلیون‌شان (۴۰%) دخترها هستند که این هم در نوع خود در تاریخ افغانستان بی‌سابقه است. باسواد شدن دختران و مادران ما سرنوشت خانواده‌ها و بالاخره این کشور را تغییر خواهد داد.

س: مهم‌ترین ترس امروز شما چیست؟
ج: مهم‌ترین ترسم این است که نتوانیم نهادهای دموکراتیک ایجاد شده را حفظ کنیم. بارها این مسأله یاد شده است که ممکن است مردمسالاری ضعیفی را که در این مدت به‌دست آوردیم، از دست بدهیم. متأسفانه در این زمینه نشانه‌هایی هم وجود دارد. انتخابات‌هایی که در این کشور برگزار شد، نشان می‌دهد هنوز صاحب نهادهای دموکراتیک و مردمسالار نشده‌ایم. دموکراسی یعنی حکومت نهادها. وقتی نهادها آماده‌ی ارائه‌ی خدمات برای برپایی نظام مردمسالار نباشند، دموکراسی نمی‌تواند پای بگیرد و قوام پیدا بکند که این مسأله متأسفانه یکی از کلان‌ترین خطرها به دموکراسی افغانستان است. عملکرد کمیسیون انتخابات، چگونگی برگزاری در هر دو انتخابات افغانستان (ریاست‌جمهوری و پارلمانی) نشان داد افغانستان هنوز صاحب نهادهای مردمسالار نشده است.

س: از نظر شما سه چالش بزرگ ساختاری، اجتماعی و فرهنگی پیش روی افغانستان چیست؟
ج: از لحاظ اجتماعی و فرهنگی، یکی از بزرگ‌ترین مشکل‌ها، برداشت نادرست از دین، سنت‌ها و رواج‌هایی که مانع توسعه و پیشرفت شده‌اند، است. بسیاری چیزها جزء دین به نظر می‌رسند، درحالیکه دین نیستند و با اسلام هم ارتباط ندارند؛ مثلاً نقض حقوق بشر، حقوق زن و کودکان، در افغانستان متأسفانه عام است. باوجود سرمایه‌گذاری و مبارزه‌ی فراوان، هنوز هم ما در این عرصه دچار مشکلات فراوان هستیم و این بیشتر برمی‌گردد به سنت‌ها، عرف و عادات مردم که برای تغییر این‌ها سال‌های دراز و مبارزه‌ی بی‌پایان به کار است. البته متأسفانه گاهی در افغانستان با مسأله‌ی حقوق بشر برخورد پروژه‌ای و کوتاه‌مدت صورت گرفته است که خودش در نفس خود مشکلاتی را داشته است؛ اما فکر می‌کنم که باسواد شدن جامعه و نسل جوان افغانستان به‌ویژه دخترها، می‌تواند به‌عنوان گام بسیار بزرگ به سوی تغییر وضیعت در کشور باشد.
از نگاه سیاسی گرایش بیش از حد در جهت قومی و قبیله‌ای بودن، مانع توسعه و پیشرفت در افغانستان شده است. هر زمانی که انتخابات در افغانستان آغاز می‌شود، گرایش‌های قومی به‌شدت بالا می‌گیرد. معیارهای اصلی چه در میان گروه‌ها و جناح‌های سیاسی و چه در میان شمار زیادی از شهروندان افغانستان، قومیت بوده و براساس آن تعمیم گرفته می‌شود. متأسفانه به شکل غیررسمی، به قومیت رسمیت داده می‌شود و بر معیار قومیت گفته می‌شود که گویا از فلان قوم هستی، پس می‌توانی به فلان مقام نامزد باشی یا رسیدن به آن حقت است.
مانع دیگری که به باور من خیلی برجسته است،  نخبگان سیاسی افغانستان هستند. تئوری‌های گذار به دموکراسی می‌گوید که بزرگ‌ترین عامل گذار به دموکراسی در یک جامعه، نخبگان سیاسی همان جامعه هستند. تا زمانیکه نخبگان سیاسی به این باور نرسند که دموکراسی بهترین شکل تقسیم قدرت و راه حل سیاسی در کشور است، هر نوع تحمیل دموکراسی از بیرون یا اعمال فشار از بیرون برای ایجاد نهادهای دموکراتیک، ناپایدار بوده و سقوط خواهد کرد. امیدوارم تا چند سال آینده نسل جدید افغانستان وارد صحنه‌ی جامعه و سیاست شود که خود به دموکراسی باور داشته باشد. انتخابات گذشته‌ی افغانستان نشان داد نخبگان سیاسی ما هنوز به دموکراسی باور ندارند.

س: آیا فکر می‏کنید جامعه‌ی افغانستان امروز اجازه خواهد داد که دوباره سناریوی بسته شدن مکاتب به روی دختران و نبود حضور اجتماعی زنان تکرار شود؟
ج: جامعه‌ی افغانستان همین‌هایی هستند که به مکتب می‌روند؛ همین‌هایی هستند که میلیون‌ها کودک خود را به مکتب فرستادند. جامعه‌ی افغانستان هیچ‌گاه مخالف مکتب نبود. تندروی مذهبی هم در افغانستان سابقه ندارد؛ البته زمنیه‌هایی در افغانستان وجود داشته است، ولی این‌ها ابزاری برای جنگ‌های کلان‌تر در منطقه هستند. ما قربانی جنگ با شوروی سابق شدیم و کشور ما اشغال شد و مردم ما خود را ناگزیر یافتند که از خود و کشورشان دفاع بکنند. در واقع قربانی بازی‌های بزرگ منطقه‌ای شدیم. حالا هم از تندروی دینی و مذهبی برای اهداف بزرگتری در سطح ملی و بین‌المللی استفاده می‌شود و ما متأسفانه قربانی آن هستیم. فکر می‌کنم مردم افغانستان امروز با توجه به سطح آگهی و بینشی‌ که وجود دارد و رسانه‌های افغانستان که نقش فوق‌العاده مؤثر بازی می‌کنند، اجازه نخواهد داد به سال‌ها و دوره‌های گذشته برگردیم. به نظر من حتی در آن مناطق که دروازه‌های مکاتب به روی دختران بسته است، بیشتر تحت تأثیر حضور دهشت‌افکنان مانند طالبان و دیگران هستند؛ زیرا در غیر آن، مردم در سراسر افغانستان ثابت کردند که می‌خواهند به مکتب بروند.

س: یک خاطره را که در آن حقوق بشری یکی از اعضای زن خانواده یا آشنایان شما نقض شده، تعریف کنید؟
ج: بارها شاهد بودم که حادثه‌ای صورت گرفته و کسی کشته شده و دختر یا خواهرِ قاتل را به رسم بد به خانواده‌ی مقتول داده‌اند که این رسم متأسفانه در افغانستان رواج داشته است. شاهد این هم بودم که یک خانم با یک آقا ازدواج کرده و به یکدیگر عشق می‌ورزیدند، اما بعد از مدتی به اثر خصومت‌های شخصی این آقا کشته و خانم را به زور و اجبار مجبور ساختند با یکی از اعضای خانواده‌ی مقتول (برادرش) ازدواج کند. به نظر من این موارد همه نقض حقوق انسانی خانم‌ها در افغانستان است که متأسفانه هنوز هم در بسیاری از مناطق کشور در میان مردم وجود دارد و توسط بزرگان و موسفیدان اجرا می‌شود. آن‌ها فکر می‌کنند که با بددادن یک دختر  مشکل را حل می‌کنند. ممکن است کار آن‌ها از یک قتل جلوگیری کند، ولی با این کار مرتکب یک قتل دیگر می‌شوند. البته چنین مسایل را من در خانواده‌ی خود شاهد نبودم؛ زیرا خانواده‌ی ما یک خانواده‌ی فرهنگی شناخته شده در سطح افغانستان است؛ اما در دهکده‌هایی که در آنها زندگی کردیم، شاهد همچو رویدادهایی بودیم.

س: سه عامل بازدارنده‌ی ساختاری، اجتماعی و فرهنگی در مقابل مشارکت زنان در عرصه‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چیست؟
ج: باورهای خرافاتی که زنان را از جنس دوم می‌داند؛ غرور و افتخار مردانه که باعث می‌شود فکر کنند زن ناتوان و انسان درجه‌ی دوم است. این باورها، نه با اسلام ارتباط دارد، نه با انسانیت. همان گونه‌ای که پیشتر گفتم مانع اصلی برای توسعه‌ی سیاسی و اجتماعی، متأسفانه همین باورها و سنت‌های خرافاتی است که در این کشور وجود دارد. ولی باور من  به ریشه‌کن کردن همچو باورها در افغانستان است و رسانه‌ها نقش بسیار برازنده در این زمینه دارند.

س: سه مطالبه‌ی عمده‌ی زنان به طور کلی چیست؟
ج: مهم‌ترین خواست برای زنان حق تحصیل است و در این زمینه باید کارهای بیشتری صورت بگیرد که همه‌ی زنان دسترسی به حق تحصیل داشته باشند. در کنار حق تحصیل، حق کار است که خانم‌ها را از نظر اقتصادی قدرتمند کرده و در درازمدت آن‌ها را از لحاظ اقتصادی تبدیل به شخصیت‌های مستقل می‌سازد. در کنار این‌ها، حق انتخاب همسر است؛ حق انتخاب همسر باید نهادینه شود؛ هرچند قانون افغانستان، فقه حنفی و جعفری که فعلاً در افغانستان از طریق دادگاه‌ها تطبیق می‌شود، این حق را به خانم‌ها داده است، متأسفانه در عمل در این زمینه با مشکل دچار هستیم، چون قضات و دستگاه‌های عدلی و قضایی از لحاظ ذهنی هنوز آماده‌ی دادن حق به خانم‌ها نیستند.

س: منابع و مراکز قابل اتکا در داخل افغانستان برای پیشبرد حقوق و مطالبات زنان چه کسانی هستند؟
ج: پیشتر گفتم که برای حضور بیشتر خانم‌ها در مکاتب باید تبلیغ صورت بگیرد که در این زمینه علمای دین و رسانه‌ها می‌توانند نقش فوق‌العاده خوبی داشته باشند. زمامداران حکومت و نماینده‌های مجلس و شورای ملی افغانستان که در محل و ولایات خود، می‌توانند تأثیر داشته باشند، می‌توانند مردم را تشویق کنند که به دخترهای‌شان اجازه‌ی رفتن به مکتب بدهند. وقتی که انسان از حقوق خود آگهی پیدا کرد و با اسلحه‌ی علم مجهز شد، به تبع آن همه‌ی مسایل یکی پی ‌دیگر روبه‌راه می‌شود و خانواده‌ی سالم در تمام ابعاد به‌بار می‌‌آید. در طول ۱۳ سال،  دستاوردهای نسبتاً خوبی داشتیم، اما هنوز راه درازی در پیش داریم.

س: برای دختر خودتان چه آرزویی دارید؟
ج: یک دختر دارم که نامش سمرقند است و دو سال دارد. خانمم هم معلم مکتب است، خواهرانم هم که تحصیلکرده هستند که یکیش طیب متوسط خوانده و دیگرش دانشجوی حقوق است. خواهر خُردم دانش‌آموز مکتب است. آرزوی من این است که دخترم و خواهرانم، همان‌گونه‌ای که گفتم زندگی کنند و فراتر از آن برای همه‌ی خواهران و مادران کشور این آرزو را دارم.

س: در حوزه‌ی خصوصی و عمومی یعنی فعالیت‌های مدنی و حرفه‌ای خود برای رفع موانع ذکر شده منجمله تبعیض چه کرده‌اید و چه می‌کنید؟  
ج: زمانی که در تلویزیونِ یک کار می‌کردم، برنامه‌ای به‌نام «نقاب» ساخته بودم؛ این برنامه فرصتی بود برای خانم‌هایی که در خانوده‌های خودشان با شکنجه و تبعیض روبه‌رو بودند، تا بیایند و صدای خود را بلند نمایند. شاید ما نتوانسته باشیم که به هیچ کدامی از آن‌ها دادخواهی کنیم، اما یک فرصتی بود برای استفاده از قیصه‌های زندگی. به‌عنوان نمونه برای تغییر ذهنیت مردم و تکان دادن وجدان جامعه، در این زمینه کار کردم. البته کار من به تنهایی نبود؛ بل کار یک جمع بود، ازجمله خانم‌هایی که در آن تیم با من کار می‌کردند، یکی هم خانم فخریه سروش عظیمی بود که تولیدکننده‌ی آن برنامه بود و به‌شمول چند گرداننده‌ی دیگر که در برنامه نقش داشتند. علاوه بر آن، در فضایی که من مدیریت می‌کردم، همیشه تلاشم این بوده که فضای امن و خوبی را برای خانم‌ها فراهم نمایم، تا آن‌ها با احساس امنیت و آرامش کار کنند.