رادیو زمانه – آیا دری متفاوت از فارسی است؟ و آیا تاجیکی زبان مستقلی است؟ وقتی سیاست روز غلبه یابد و تاریخ و زبان‌شناسی به هیچ گرفته شود یک زبان ناگهان می‌شود سه زبان.

در پی تغییر عنوان صفحه “بی بی سی افغانستان” در فیسبوک به “بی بی سی دری”، بحث درباره زبان در میان فارسی زبانان گرم شده است. به این خاطر، مقاله زیر را آقای نجم‌الدین کاویانی، ادیب و فرهنگ‌پژوه افغان، برای نشر در اختیار ما گذاشته است. مقاله در اصل فصل پنجم کتاب  “سرگذشت زبان فارسی در صد سال پسین در افغانستان و تاجیکستان و چند مقاله­‌ی دیگر” (نشر کتاب فروغ، کلن، چاپ دوم، تابستان ۲۰۱۶ − مقاله از صفحه ۱۶۵ تا ۱۸۱) اثر ایشان است. تمرکز مقاله بر روی تلاش برای جدا کردن دری و فارسی از یکدیگر است.

دولت محمد ظاهرشاه (١٣١٢-١٣۵٢خ/۱۹۳۳-۱۹۷۳م)، در سال‌های آغازین دهه‌ی چهل خورشیدی نام زبان را از “فارسی” به “دری” تغیـیر داد و آن را به همین نام در قانون اساسی سال ١٣۴٣خ/ ۱۹۶۴م کشور درج کرد. در پی این تغییر نام‌، گروه‌هایی ادعای متفاوت و متمایز بودن زبانِ دری از فارسی را کردند و هنوز هم می‌کنند. پس پرسش این است که به راستی فارسی و دری زبان‌های متفاوت و متمایز از هم هستند؟

در این نوشته کوشش شده است که بر پایه متن‌های تاریخی کهن و نظریه‌های کارشناسان زبان به پرسش بالا پاسخ داده شود.

نجم کاویانی

نجم کاویانی، پژوهشگر افغان

پیش از سال ١٣۴٣خ/ ۱۹۶۴م، زبان را هم در رسمیات و هم در کوچه و خانه به نام فارسی می‌نامیدند. در زیر به چند نمونه اشاره می‌کنم.

در روی جلد کتاب‌های درسی که در دوره‌ی امیرحبیب‌الله (١٢٨۰- ١٢۹٧خ/١۹٠١-١۹١۹م) و امیرامان‌الله (١٢۹٧- ١٣۰٧خ/١٩١٩-١٩٢٩م) چاپ شده “فارسی” و “قرآت فارسی” نوشته شده بود و نه دری. نگارنده به خاطر دارد که در روی جلد کتاب‌های مکتب‌ها و لیسه‌های افغانستان پیش از سال ١٣۴٣خ/ ۱۹۶۴م نیز “قرائت فارسی” نوشته شده بود و معلم آن را نیز معلم فارسی می‌نامیدیم. نام زبان در صفحه‌های نشریهشمش‌النهار (۱۸۷۳-۱۸۸۷م)، سراج‌الاخبار (۱۹۱۱- ١۹١٨م) و امان افغان (۱۹۲۰-۱۹۲۹م) فارسی نامیده شده. در یک جمله نام زبان در همه‌ی اسناد رسمی، قراردادها، معاهده‌ها، پیمان‌ها و فرمان‌های دولت فارسی بود نه دری.[۱]

جلد کتاب "سرگذشت زبان فارسی در صد سال پسین در افغانستان و تاجیکستان و چند مقاله¬ی دیگر" (نشر کتاب فروغ، کلن) اثر نجم کاویانی

جلد کتاب “سرگذشت زبان فارسی در صد سال پسین در افغانستان و تاجیکستان و چند مقاله¬ی دیگر” (نشر کتاب فروغ، کلن، چاپ دوم، تابستان ۲۰۱۶) اثر نجم کاویانی

در فرمان‌محمد ظاهرشاه (١٣١۵خ/١٩٣٧م) که در راستایتعمیم زبانِ پشتو منتشر شده بود، واژه “فارسی” به کار برده شده بود، نه “دری”. در بخش از این فرمان می‌خوانیم: “در مملکت عزیز ما از طرفی زبانِ فارسی مورد احتیاج بوده … اراده فرموده‌ایم همچنان که زبانِ فارسی در داخل افغانستان زبانِ تدریس و کتابت است، …”[۲]

پس پرسش این است که چرا دولت محمد ظاهرشاه نام زبانِ جمهور مردم را از “فارسی” که سده‌ها به همین نام یاد می‌شد در سال‌های آغازین دهه‌ی چهل خورشیدی به “دری” تغیـیر داد؟

به سخن میرمحمد صدیق فرهنگ، گروه‌های فارسی‌ستیز در جریان تدوین قانون اساسی سال ١٣۴٣خ /١٩۶۴م تلاش کردند که زبانِ فارسی را کنار بزنند و تنها زبانِ پشتو را به عنوان یگانه زبانِ رسمی کشور در قانون اساسی ثبت کنند، اما بنابر مقاومت دلیرانه‌ی فارسی‌زبانان این سیاست ناکام شد.[۳] دولت دست به ترفند دیگری زد، از یک سو دو زبانِگی را در ماده‌ی سوم قانون اساسی تسجیل کرد و از سوی دیگر نام زبان را از فارسی که سده‌ها به همین نام نامیده می‌شد به دری تبدیل کرد. این سیاست زبانی در حاکمیت‌های بعدی پی گرفته شد، چنانکه اکنون در رسمیات افغانستان، کمتر نامی از فارسی برده می‌شود.

اما ساده‌انگارانه خواهد بود که در این میانه نقش استعمار را در ایجاد و دامن زدن اختلافات در قلمرو زبانِ فارسی در نظر نگیریم. انگلیس‌ها و روس‌ها مشترکاً تلاش کردند که زبانِ فارسی را تضعیف کنند و به حاشیه برانند. بلشویک‌ها در پی انقلاب اکتبر ١٩١٧میلادی نام زبانِ فارسی را به تاجیکی تغییر دادند و تلاش کـردند که برای فارسی‌زبانان آسـیای‌میانه تلقـین کنـند که زبانِ شما “تاجـیکی” است و با زبا نِ “فارسی” و یا “دری” که زبانِ ایران و افغانستان است، تفـاوت ریشـه‌ی دارد.[۴] در این میانه دولت محمد ظـاهرشـاه تلاش کرد که با تغییر نام زبان از فارسی به دری (١٣۴٣خ/ ۱۹۶۴م) برای مردم افغانستان بقبولاند که زبان شما “دری” است و با زبانِ “فارسی” و “تاجیکی” تفاوت دارد.

فارسی‌زبانان برخلاف اراده‌ی شان عـمدتاً در چهار جغرافیای سیاسی کـه با هم چندان ارتباط نـداشتند، تـقسیم شدند. این تقسیمات مـوجب شد که زبانِ فارسی در این کشورها سـیر متـفـاوتی را بپیمایند و پذیرای اصطلاحات مخـتلف در یک زبان واحد شود. هم‌چنان این مرزهای سیاسی موجب شد که فارسی‌زبانان در ایران، افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان و … به‌رغم داشتن زبان و ادبیات مشترک از هم دیگر دور شوند.

در هر حال این یک طرح استعماری بود. ان‌ها می‌خواستند که با این نام‌گذاری از یک سو مردمان ما را از میراث مشترک و گرانبهای زبانِ فارسی‌دری محروم بسازند و آن را از قلمرو آن منزوی کنند و از سوی دیگر نفاق را در میان کشورهای فارسی‌زبان بیاندازند و زبانِ غنی فارسی‌دری و مشترک میان همه ملت‌ها و اقوام منطقه را پاره پاره کنند و چنین نشان دهند که این یک زبانِ محلی است نه زبانِ یک حوزه‌ی تمدنی.

به سخن نجیب مایل هروی: “آنان پی برده بودند که … وقتی نام‌ها جدا گشت، پیام‌ها نیز با شاخ و برگی و تغییر و تبدیلی از سرچشمه واحد به دور می‌افتد و مقاصد آنان برآورده می‌گردد. چندان که پس از تثبیت نام‌های سه‌گانه برای زبانِ فارسی، چنین شد.”[۵]

١. فارسی، دری و تاجیکی یک زبانِ اند

فارسی و دری بر پایه متن‌های ادبی و نظریه‌های کارشناسان زبان و ادبیات سه کشور از گذشته‌های دور دو نام برای یک زبانِ واحد بوده است. در اینحا به چند نمونه از بزرگان زبان و ادب فارسی اشاره می‌کنم.

حافظ شیرازی:

شکّرشکن شـوند هـمه طوطـیان هنـد

زین قند پارسی که به بنگاله می‌رود

حافظ شیرازی در جایی دیگر می‌گوید:

چو عندلیب، فصاحت فروشد ای حافظ

تـو قـدر او به سخن گفـتن دری بشکـن

ناصرخسرو بلخی نیز گفته است:

اشعار به پارسی و تازی

برخوان و بدار یادگـارم

ناصرخسرو در جایی دیگر می‌گوید:

من آنم که در پای خوکان نریزم

مـر این قـیمتی درّ لـفظ دری را

فردوسی:

بسی رنج بردم درین سال سی

عجـم زنده کـردم بدیـن پارسی

فردوسی در جایی دیگر می‌گوید:

بـفـرمـود تـا پـارسـی‌دری

نوشتند و کـوتاه شد داوری

دیده می‌شود که فارسی، پارسی، دری و پارسی‌دری در اشعار شاعرانی که در جغرافیایی مختلف زندگی کرده‌اند بازتاب یافته است و پیشینیان ما، تفاوتی میان فارسی و دری را برنمی‌تابیدند. به سخن کاظم کاظمی در کتاب‌های درسی در افغانستان شعرهایی از شاعران مانند رودکی، حافظ، سعدی، فردوسی، ناصر خسرو و مولانای بلخ دیده می‌شود، هم‌زمان شعرهایی از همین شاعران در کتاب‌های درسی ایران نیز دیده می‌شود، چگونه می‌توان پذیرفت که این شاعران، برای شهروندان افغانستان، “دری‌زبان” باشند و برای شهروندان ایران، “فارسی‌زبان”؟

پورسینا، بیدل دهلوی، جامی هروی، حافظ شیرازی، خیام نیشاپوری، رودکی سمرقندی، سعدی شیرازی، سنایی غزنوی، عطار نیشاپوری، فرخی سیستانی، فردوسی طوسی، مسعود سعد، منوچهری، ناصر خسرو بلخی، امیرخسرو دهلوی، مولانای بلخی، دقیقی بلخی، نظامی گنجوی و صدهای دیگر… به کدام زبان سخن گفتند؟ پاسخ روشن است که همه‌ی این بزرگان پارسی‌گو بودند.[۶]

زبانی که رودکی سمرقندی، فردوسی طوسی، نظامی گنجوی، مولانای بلخی، حافظ شیرازی، سنایی غزنوی، عبدالرحمن جامی و دیگر شاعران پارسی‌گو بدان نوشتند، امروز زبان رسمی افغانستان، ایران و تاجیکستان است.

در سفرنامه ناصرخسرو یمگانی (بدخشان) واژه‌ی فارسی به کار رفته است. وی می‌نویسد: “… و در تبریز، قطران‌نام شاعری را دیدم. شعری نیک می‌گفت، امّا زبانِ فارسی نیکو نمی‌دانست. “[۷] روشن است که منظور ناصرخسرو از کلمه‌ی “فارسی” به واقع زبانِ رایج در حوزه‌ی بلخ و بخاراست زیرا که در تبریز زبانِ پهلوی ساسانی رایج بود. هم‌چنین حکیم میسری، در شعری که در سال ٣۷۰ هجری‌قمری سروده است، پارسی و دری را یک زبان دانسته است.

فارسی، دری و تاجیکی را کارشناسان زبان سه کشور یک زبان می‌دانند و در میان آن‌ها در سطح دستور زبان کدام تفاوت نمی‌بینند. در همین رابطه چند سخن از آن‌ها را می‌آورم.

داکتر عبـدالاحـمـد جـاویـد کـه پـژوهـش‌هــای گسـترده‌ی درمورد زبانِ و ادب فارسی دارد، نوشته است: “… فارسی و یا پارسی در طول تاریخ ادبی ما و حتی امروز مترادف بوده با زبانِ دری و تاجیکی… فرصت‌طلبان عالم‌نما در همه جا این سه لهجه … را سه زبانِ عنوان می‌کردند… زبانِ پارسی و یا فارسی معادل و بدل است برای زبانِ دری و تاجیکی و برعکس.”[۸]

محمد کریم نزیهی بر این نظر است که “زبانِ دری مطلق زبانِ فارسی است و فارسی امروزی همان است.”[۹]

عبدالغفور روان فرهادی، زبان‌شناس نوشت که “این زبانِ ادبی از جهت تلفظ، صرف و نحو، جمله‌بندی و واژگان تا پیمانه‌ی زیاد متحد است. البته تفاوت‌هایی در … زمینه‌ی تلفظ موجود است؛ امّا نه به آن درجه که یک فارسی را چند فارسی بشماریم.”[۱۰]

میرغلام محمد غبار در کتاب تاریخ ادبیات افغانستان واژه فارسی را به کار می‌برد و از جمله وی نوشته است که: “روی هم‌رفته در دورۀ محمد زایی تحولات ذیل در ادبیات فارسی … به عمل آمده است”[۱۱]

داکتـر ذبیـح‌الله صفا (از ایران) نوشت که: “هـمین زبان [دری] هم‌چنان که می‌دانیم، در نخستین روزگاران ادب فارسی، علاوه بر دری، پارسـی و یا پارسی‌دری هم نامـیده می‌شد و پارسی در اینجا مقـابل عـربی و تازی یا ترکی اسـت، نه به معـنای زبان که منشـأ آن ولایـت فارس بـاشـد …”[۱۲]

وی تأکید می‌کند که: “… قـول خاورشناسانی که فـقط به اکتفا بر تسمیه‌ی ظاهری زبانِ فارسی را از سـرزمین فارس دانسته‌اند، به کلی باطل و حاکی از جهل آنان اسـت و هم‌چنین با این کردار بعـضی‌هــا می‌کـوشـند تـا دری و پارسـی را از یک دیگر متمایـز و جدا شمارند و حال آنکه پارسی دری اسـت و دری پارسی.”[۱۳]

نظریه‌ی فارسی، دری و تاجیکی زبان‌های جداگانه اند، دست‌پخت گروهی از زبانِ‌شناسان اتحاد شوروی پیشین نیز است. من خوب به یاد دارم که بنگاه انتشاراتی پروکرس و نووستیاتحاد شوروی سابق، نخست کتابِ را زیر نام فارسی چاپ می‌کرد و بعدا با پس و پیش کردن چند واژه عین کتاب را زیر نام دری دو باره چاپ می‌نمود و چنین تلقین می‌کرد که فارسی و دری دو زبان است. با تاسف شماری از سرویس‌های خبری برخی از کشورها نیز از این روش پیروی می‌کنند.

روس‌ها زبانِ فارسی را در آسیای‌میانه و از جمله در تاجیکستان بـعــد از انـقـلاب اکتبـر ۱۹۱۷م زبان تاجیکی نامیدند و پافشاری کردند که زبانِ تاجیکی با زبانِ فارسی فرق دارد.

اما بابا‌جان غفوروف (۱۹۰۹- ۱۹۷۷م)، رئیس پژوهشکده خاورشناسی اتحادشوروی پیشین، چهار دهه پیش از امروز در طی مصاحبه‌ی در تهران تأکید کرده بود که ” .. زبان ما یکی است، تنها طرز تلـفـظ متفاوت است … فرهنگ تاجیکستان و ایران دارای ریشه‌ی بزرگ واحدی است.”[۱۴]

به سخن داکتر اکبر تورسونوف (تاجیکستان)، “… مسأله‌ی زبان، غـیـر از جهت تاریخی دارای جهت مهم فـرهـنگی نیز می‌بـاشـد. مـنظور وحدت زبان‌های دری، فارسی و تاجیکی در نظر اسـت.”[۱۵]

نجیب مایل هروی (افغانستان) نه تنها فارسی، دری و تاجیکی را یک زبان می‌داند، بلکه این سه نام داشتنِ یک زبان را امری برخاسته از دسیسه‌های استعماری می‌داند.[۱۶]

بدین ترتیب این زبان از دیرباز تا همین پنجاه سال پیش در رسمیات، اداره‌ی دولت و رسانه‌های افغانستان فارسی نامیده می‌شده ‌است. یگانگی زبانِ فارسی در سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان اظهرمن‌الشمس است. تاجیکی، دری و فارسی یک زبان واحداند. مردمان این کشورها برای تفهیم و تفاهم نیازمند مترجم نیستند. تفاوت در مبانی، ریشه و منشای زبان نیست. اساس دستور زبان و نظام صوتی زبانِ فارسی، شیوه جمله‌سازی و کاربُرد فعل و ساختن صفت و قید در همه قلمرو آن یکی است. اگر تفاوت است در لهجه، گویش ‌و برخی اصطلاحات و واژه‌ها است که نه تنها میان مردم افغانستان، ایران و تاجیکستان وجود دارد بلکه در میان بسیاری از مردم هر یک از این کشورها هم دیده می‌شود.

٢. لهجه‌ها و گویش‌ها

زبانِ فارسی‌دری مانند بسیاری از زبان‌های زنده‌ی دنیا دارای لهجه‌ها و گـویش‌های گوناگون می‌باشد. تنوع لهجه‌ها و گویش‌ها در میان فارسی‌زبانان زیاد است. زبانِ فارسی‌دری در افغانستان نیز دارای لهجه‌ها و گـویش‌هـای گوناگونی است، مانند هراتی، بدخشی، بلخی، کابلی، لغمانی، تخاری، فاریابی، گردیزی، پنجشیری و بامیانی وغیره. فارسی‌زبانان در تمام قلمرو زبان بدون در نظرداشت گویش‌ها یا لهجه‌های گوناگون و صرف‌نظر از تفاوت‌های فرهنگی و قومی‌شان با هم ارتباط برقرار می‌کنند و همدیگر را می‌فهمند و به ترجمان نیاز ندارند. البته در این میانه هیج نیازی هم به تقلید در به کاربُرد لهجه‌ها و گویش‌ها نیست، همه لهجه‌ها و گویش‌ها زیباست.

بدین ترتیب ما در قلمرو زبانِ فارسی با حوزه‌های لهجه‌ها و گویش‌های زبانِ روبه‌رو هستیم که هیچ ربطی به مرزهای سیاسی ندارد. لهجه‌ی هراتی‌ها و مشهدی‌ها در یک حوزه‌ی واحد و لهجه‌ی تخاری‌ها با کولابی‌ها در حوزه‌ای دیگر قرار دارند. در حال که هرات و تخار در افغانستان، مشهد در ایران و کولاب در تاجیکستان واقع است.

” … لهجه فقط یک اختلاف تلفظ است … اگر پرسیده شود “نَخُست” درست است یا “نُخُست” باید جواب داد هر دو. یا اگر پرسیده شود “شُمال” درست است یا “شِمال” باید گفت هر دو.”[۱۷]

لهجه، تفاوت در تلفظ واژه‌ها میان سخنگویان یک زبان است. هر منطقه واژه‌ها را به گونه‌ای تلفظ می‌کند. اما گویش، افزون بر تفاوت‌ِ در تلفظ واژه‌ها، تفاوت‌های واژگانی را نیز باز می‌تابند. تفاوت لهجه و گویش در یک زبان مانع فهمیدن هم‌دیگر نمی‌شود. لهجه را کمتر می‌نویسند، بیشتر با آن گپ می‌زنند. لهجه و گویش بخشِ از هویت فرهنگی انسان است. چگونگی برخورد دولت‌مردان و گروه‌های سیاسی نسبت به گویش و لهجه شهروندان با اهمیت است.

از نظر زبان‌شناسی، میان زبانِ فارسی ایران، افغانستان و تاجیکستان در سطح دستور و ساختار زبان کدام تفاوت، گوناگونی، ناهمسانی و یا اختلافی دیده نمیشود. تنها در سطح گویش و بعضی از اصطلاحات تفاوتهایی وجود دارد. مثلا در افغانستان شفاخانه می‌گویند در ایران بیمارستان و در تاجیکستان کسل‌خانه؛ اینها تفاوتهای اصطلاحی است. کسانی که بر این مرزبندی تأکید دارند فقط تأکید شان بر اصطلاحات مختلف میان سه کشور است.

البته زبانِ فارسی به‌رغم لهجه‌ها و گویش‌های مختلف، به عنوان زبانِ توانا نیازمند یک زبانِ معیاری می‌باشد و کویش‌ها و لهجه‌ها گنجینه‌ی بزرگ و پشتوانه‌ی با ارزش زبان معیاری است.

در سده‌ی بیستم در افغانستان امکانات شهری، شبکه‌ی آموزشی و رسانه‌های گروهی گسترش یافت. کوچیدن به شهرها فزونی گرفت، در بافت و ترکیب اجتماعی دگرگونی به وجود آمد، شمار درس‌خواندگان و جماعت کتابخوان بیشتر شد و ارتباط با دنیا گسترش یافت. در این میانه نقش شهر کابل به‌عنوان پایتخت کشور که اکثریت باشندگان آن از دیرزمانی فارسی‌زبان بودند و هستند بالا رفت و زبانِ کابلیان به عنوان زبانِ معیاری، زبانی که شهروندان کشور صرف‌نظر از تفاوت‌های فرهنگی و قومی‌شان با آن با هم دیگر ارتباط برقرار کنند، جا افتاد. به‌رغم اینکه در طی سه دهه‌ی اخیر ترکیب جمعیتی شهر کابل دستخوش تغییرات زیادی شده است، اما زبانِ معیاری در نگارش و تلفظ واژه‌ها و نام‌ها کماگان زبانِ کابلیان باقی مانده است. گویش کابل برای هم جغرافیای سیاسی کشور و هم قلمرو زبانِ فارسی آشنا و قابل فهم است.

به نظر می‌رسد که داد وستد میان زبان فارسی و پشتو در حوزه‌ی قندهار و ننگرهار بیشتر است. این داد وستد بر لهجه‌ی فارسی‌زبانان و پشتوزبانان این حوزه تاثیر گذاشته است. پشتوی حوزه‌ی قندهار که زبان معیاری پشتو است، برای فارسی‌زبانان بیشتر قابل فهم است.

روشن است که زبانِ فارسی در عصر اینترنت و جهانی شدن همراه با گسترش رسانه‌های جهانی فارسی آرام آرام به سوی زبانِ معیاری برای تمام قلمرو زبانِ فارسی و کسب هویت بین‌المللی به پیش می‌رود. هر روز بیش از همه شکل‌گیری زبانِ معیاری نوشتاری برای همه قلمرو زبانِ فارسی چشم‌گیر می‌شود.

٣. نیت دولت از تغییر فارسی به دری

به نظر می‌رسد که نیت دولت از تغییر نام زبان از فارسی به دری در پنجاه سال پیش سیاسی بود تا فرهنگی. گروه‌های در درون دولت تلاش کردند که: یک زبانِ واحد را به نام فارسی و دری از هم جدا سازند؛ آنرا در تنگنا قرار بدهند؛ در قلمرو زبانِ فارسی رویارویی سیاسی و جدایی فرهنگی را به وجود آورند و در فرجام با چنین نام‌گذاری و تحمیل واژه‌های بیگانه بر آن، هویت جداگانهی زبانِی برای فارسی‌زبانان افغانستان ایجاد کنند و با نظریه‌پردازی‌های سیاسی این مرزبندی زبانی را قابل قبول بسازند و با پارچه پارچه کردن زبانِ پُرگوینده فارسی چنین وانمود سازند که این زبان یک زبانِ محلی و محدود است نه زبانِ یک منطقه ‌و پرگوینده. در حالی که زبانِ فارسی‌دری به عنوان زبانِ یک حوزه تمدنی، این تقسیم‌بندی‌های زبانی را به رسمیت نمیشناسد و بر نمی‌تابد.

دولت با چنین ترفندها کوشش کرد که راه را به روی شهروندان کشور در راستای استفاده از داد‌‌ه‌های قلمرو زبانِ فارسی‌ببندد. سایه‌ی سنگین این ترفند امروز نیز محسوس است. اگر امروز هم‌میهنی واژه‌ی دانشگاه، دبیرستان، برنامه، دانشجو، نگارستان و … ده‌ها واژه‌‌ی دیگر را که در متن‌های قدیم فارسی‌دری به کرات به کار رفته استفاده کند، مدعیان متفاوت و متمایز بودن زبانِ دری از فارسی می‌گویند که این واژه‌ها “فارسی” یعنی ایرانی است ما در برابر ان‌ها واژه‌های “دری” داریم. به طور نمونه در برابر دانشگاه، واژه پوهنتون (پشتو)، در برابر دبیرستان، واژه لیسه (فرانسوی)، در برابر برنامه، واژه پروگرام (انگلیسی)، در برابر دانشجو، واژه محصل (عربی)، در برابر نگارستان، واژه گالری (لاتین) و … را در زبانِ “دری” داریم.

عجب روزگاری است که “… برخی از شخصیت‌های کینه‌توز … آگاهانه، بنیاد واژگانی زبانِ فارسی را برباد می‌دهند و در کاربُرد واژه‌های بیگانه به‌ویژه عربی … تلاش می‌ورزند، که گویی از مادر، به خاطر دشمنی با این زبان زاده شده‌اند.

… واژه‌های دبستان، دبیرستان، دبیر، سردبیر، دبیرکل و … را به همسایه‌ی غربی ما بخشش داده‌اند و از کاربُرد دوباره‌ی آن گویا، به این تعبیر که این واژه‌ها ایرانی اند، جلوگیری می‌نمایند. درحالیکه هر باسواد و بیسوادی می‌داند که زبانی به نام زبان ایرانی در جهان وجود ندارد و زبان موجود ایران، تاجیکستان و افغانستان زبان فارسی‌دری است و مردم این سرزمین‌ها به همین زبان می‌نویسند وگپ می‌زنند نه ایرانی.”[۱۸]

این گروه‌ها کوشش کردند که با منزوی ساختن زبانِ فارسی‌دری در افغانستان از جغرافیای زبانِی آن همراه با تحمیل واژه‌های غیرفارسی بر آن یک زبانِ خود ساخته را سرهم‌بندی کنند ‌که برای قلمرو زبانِ فارسی که به مراتب گسترده‌تر از جغرافیای سیاسی افغانستان است، قابل فهم نباشد.

به سخن علی رضوی غزنوی “از روزی که فارسی را دری کردند، مشکلی دیگر بر مشکل افزوده گشت. امروز در هیچ جای دنیا، در هیچ کتابخانه‌‌ی چهار جلد کتاب خواندنی در قفسۀ دری نخواهید یافت، اگر فرضاً قفسۀ دری وجود داشته باشد.”[۱۹]

جالب اینکه در نام‌گذاری دری به جای فارسی و مستقل خواندن و متمایز دانستن دری از فارسی گروه قومی غیرفارسی‌زبانان مبتکر و تصمیم‌گیر بودند و امروز هم نمایندگان این گروه بیشتر از همه بر طبل اختلاف فارسی و دری پیوسته می‌کوبند و پا می‌فشرند که زبانِ مردم کشور ما دری نامیده شود نه فارسی و نه فارسی‌دری. گفتمان دوگانگی فارسی و دری نیز توسط از همین دست گروه‌ها پیش کشیده می‌شود که نه ربطی به دری دارد و نه مناسبتی به فارسی. این امر یادآور رویدادهای تلخ آسیای‌میانه در دوران حاکمیت اتحاد شوروی سابق است، که گروه قومی روس ‌تصمیم می‌گرفت که ملت‌های آسیای‌میانه نام زبانِ خود را چه بگذارند و کدام واژه‌ها را به کار برند.

آن‌های که در پی محدود کردن زبانِ فارسی‌دری در افغانستان اند، این واقعیت را درک نمی‌کنند که در سده‌ی بیست و یکم، در دورانِ با این گستردگی جهانی‌شدن داد و ستد زبانی و فرهنگی نمی‌توان زبان را در کشوری به انزوا کشید و مانع رشد آن شد.

فارسی‌ستیزی در سرزمین ما پیشنه‌‌ی دیرینه ندارد، این امر به سده‌ی پسین برمی‌کردد. از دوران حکمراوایی محمد نادرشاه (١٩٢٩- ١۹٣٣م) بود که سیاست مقابله با زبانِ فارسی متبارز شد و در این فرایند از دهه‌ی ششم سده‌ی بیستم میلادی بود که گروه‌هایی در افغانستان کوشش کردند که قلمرو گسترده‌ی زبانِ را زیر نام فارسی، دری و تاجیکی بر پایه‌یی مرزهای سیاسی پاره پاره کنند و ذهنیتی را به وجود اورند که فارسی زبانِ ایران است و دری زبانِ افغانستان. در حالیکه زبانِ فارسی‌دری را بر پایه‌ی مرزهای سیاسی تقسیم کردن کاریست نادرست و ژاژ. گستره‌یی مرز زبانِ ما فراتر از این مرزهای سیاسی است که در سده‌‌ی نوزدهم میلادی توسط استمعار انگلیس و روس شکل گرفته، قرار دارد.

تأکید بر این امر که نام “فارسی” در افغانستان تا سال ١٣۴٣خورشیدی در رسمیات رایج بود، به معنی مخالفت یا بی‌مهری با نام کهن و پرافتخار “دری” نیست، بلکه یادآوری این امر است که ما از یک سو با یک زبان روبرو هستیم نه با دو زبان و از سوی دیگر ما در میراث ‌امتیازات این زبانِ کهن و افتخارآفرین که بازتاب‌دهنده‌ی فرهنگ و جلوه‌ی گذشته ماست، سهیم هستیم.

بنابراین بهتر است که در کنار به کاربرد نام پرافتخار دری نام فارسی یا فارسی‌دری را نیز به کار ببریم و آن را دوباره در رسمیات و رسانه‌های کشور زنده بسازیم تا همه بدانند که هیچ تضادی میان این دو نام نیست و این امر به ارتباطات بیشتری به‌ویژه داد و ستد با همزبانِان در این منطقه و جهان کمک می‌رساند. همچنین از آن‌جای که زبانِ مهم‌ترین و برجسته‌ترین بخش میراث فرهنگی است، به کاربُرد هر دو نام و یا فارسی‌دری نشانگر این امر است که ما میراث‌دار افتخارات هر آنچه به نام فارسی و یا دری ثبت شده است نیز می‌باشیم. با این کار از یکسو جلو کسانی که همه افتخارات گذشته فارسی را به نام ایران رقم می‌زنند گرفته می‌شود و از سوی دیگر تلاش کسانی که با استفاده از اختلاف نام‌ها زبان ما را چند زبان معرفی می‌کنند، نقش برآب می‌شود. در همین‌جا می‌خواهم تأکید کنم که نقش و سهم رسانه‌های بیرون مرزی و درون مرزی کشور در بیان مطلب بالا بسیار با اهمیت است.

به یاد داشته باشیم که میلیون‌ها انسان به زبانِ فارسی‌دری در جهان سخن می‌گوید؛ این زبان در انتقال علم و اطلاعات نقش و سهم با اهمیتی دارد؛ ده‌ها هزار کتاب و ترجمه، هزارها نشریه و سایت، ده‌ها کانال تلویزیونی و موج‌های رادیویی، صدها حلقه فیلم وغیره به این زبان در سراسر جهان نشر و بخش می‌شود؛ صدها کرسی زبانِ فارسی در دانشگاه‌های جهان فعال است و در این میانه پرگوینده بودن و گستره‌‌یی فراخ جغرافیای زبانِ فارسی‌دری نقش با اهمیتی در جایگاه‌ی آن در جهان و بنیاد‌های جهانی و همایش‌های بین‌المللی دارد. پارجه پارچه کردن این جغرافیای زبانِی به اعتبار بین‌المللی زبان آسیب می‌رساند. از همین‌جاست که باید دقت کرد ذهنیتی به وجود نیاید که رابطه‌ی فارسی‌زبانان افغانستان با پهنه‌ی گسترده‌ی جهانی زبان و ادب فارسی ضعیف شود.

زبان فارسی در گستره‌یی از جهان پراگنده شده. مرزهای سیاسی رابطه‌ی فرهنگی کشورهای فارسی‌زبان را به نحو دیگر رقم زده است. اما توانای کشورهای فارسی‌زبان برای پیوستن به همگرایی فرهنگی و زبانی در جهان معاصر بسیاز بالا است.

سخن پایانی اینکه، در این یک دهه‌ی پسین با رواج اینترنت و گسترش رسانه‌های جمعی جهانی فرصت‌های خوبی برای گسترش جغـرافـیای زبانِ فارسی‌دری و داد و ستد میان فارسی‌زبانِان به وجود آمده است. زبانِ فارسی‌دری مرزهای سیاسی را درنوردیده و گستره‌ی آن جغـرافـیای زبان را پوشانده و داد و ستد زبانی بیرون از مجموعه‌ی دستگاه رسمی سیاست دولت‌ها قرار گرفته است و این امر برای شهروندان افغانستان زمینه‌‌ی استفاده از داده‌هـای جغـرافـیای زبانی را هرچه بیشتر مساعد ساخته است که از آن باید برای بهسازی زبان استفاده کرد.

پانویس‌ها

[۱] . نگاه کنید به: فهرست قراردادها و معاهده‌های بین‌المللی افغانستان.

[۲] . سالنامۀ کابل، شماره ۵، کابل، ١٣١۵خ/١٩٣٧م، صص ٢٠۶ و ٢٠٧.

[۳] . مـیرمحمد صدیق فـرهـنگ، افـغانسـتان در پنـچ قـرن اخـیر، ویرجـینا، ۱۳۶۷خ، ج۱، صص ۴۸۸ و ۴۸٩.

[۴] . نگاه کنید: محمد جان شکوری، سرنوشت زبانِ فارسی‌تاجیکی فرارود در سده‌ی بیست میلادی، دوشنبه، ۱۳۸۴خ و نجم کاویانی، “سرگذشت زبانِ فارسی در تاجیکستان” منتشره شماره‌ی دوم سال یازدهم سرطان ١٣٨٨، فصلنامه‌ی آریانا برون مرزی، سویدن.

[۵]. نجیب مایل هروی، سایه به سایه، دفتر مقاله‌ها و رساله‌ها، چاپ اول، تهران، نشر گفتار، ١٣٧٨خ، ص ۵۴.

[۶]. محمد کاظم کاظمی، این قند پارسی؛ چاپ اول، تهران، نشر عرفان، ١٣٨۹خ، ص ۴۲.

[۷]سـفـرنامه حکـیم ناصر خسـرو، به کوشـش داکتر نادر وزین پـور، چاپ پنجم، ۱۳۶۲خ، تهران، ص ۶۹.

[۸]. عبدالاحمد جاوید، بحثی در باره زبانِ فارسی، دست‌نویس جاوید، ص ۴١.

[۹]. علی رضوی غزنوی، نثر دری افغانستان، جلد دوم، چاپ اول، پشاور، ١٣٨٠خ، ص ٢٠٠.

[۱۰]. محمد کاظم کاظمی، این قند پارسی؛ چاپ اول، تهران، نشر عرفان، ١٣٨۹خ، ص ۴۵.

[۱۱]. میرغلام محمد غبار، تاریخ ادبیات افغانستان، چاپ اول (کابل، ١٣٣٠خ)، دوم (پشاور، ١٣٧٨خ)، ص ١٠.

[۱۲]. ذبیح الله صفا، گنج سـخن، انتشـارات ابن سـینا، تهران، ۱۳۲۹، مقدمه ص ۲۸.

[۱۳].ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات ایران، تهران، ص۲۳۵.

[۱۴]. بابا جان غفوروف، مصاحبه با سیروس علی‌نژاد، آیندگان ادبی، تهران، بهمن ۱۳۵۲.

[۱۵]. اکبر تورسـونوف، احیای عـجم، نشـریات عـرفان، دوشـنبه، ۱۹۸۹ ، ص۱۱۲.

[۱۶]. نحیب مایل هروی، تاریخ و زبان در افغانستان، چاپ دوم، تهران، ١٣٧١خ. ص ۷۰.

[۱۷]. محمد رضا باطنی، مصاحبه با شهروند، کانادا، ۲۴ آگوست ۲۰۰۴.

[۱۸] . حمیدالله مفید، برخی ویژه‌گی‌های درست‌نگاری در زبان فارسی‌دری، تارنمای آریائی.

[۱۹]. علی رضوی غزنوی، سرگذشت دردناک فارسی در افغانستان معاصر، برگ بی‌برگی، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ١٣٧٨، ص ١٨۲.