گفتگو با ناجیه حنیفی
اجیه حنیفی
لیسانس مهندسی از دانشگاه بلخ و دانشجوی رشته توسعه بین المللی و مطالعات جهانی شدن در دانشگاه اتاوا-کانادا، از بنیانگذاران کمیته مشارکت سیاسی زنان و انجمن آزادی بیان و موسس انجمن جوانان (برنامه انکشافی اطفال و جوانان).

به عنوان فعال حقوق زنان ارزیابی شما از وضعیت فعلی زنان در افغانستان چیست؟
این یک سوال کلی است و دشوار، ارزیابی من از وضعیت زنان در افغانستان این است که ما یک مقدار دست آوردهای نه چندان قابل ملاحظه را در قسمت حقوق زنان در شهرهای بزرگ افغانستان مثل کابل، مزارشریف و هرات داشتیم اما به خاطر محدودیت های سنتی و کمبود منابع نتوانستیم همین تحولات ناچیز را به سطح روستاها و نقاط دور دست افغانستان ببریم. وضعیت زنان افغانستان مثل خود وضعیت سیاسی افغانستان یک حالت تعریف ناشدنی دارد به دلیل این که ما در پهلوی یک سلسله دست آوردها یک دست عقب گردهای تاسف بار نیز داشتیم مانند تلاش ها برای به رسمیت بخشیدن قوانین عرفی و تصویب قوانین پر از تناقض مانند قانون اساسی افغانستان که از یک سو حقوق شهروندی زنان با مردان را در برابر قانون مساوی می شناسد و از سوی دیگر در ماده سوم این قانون شریعت اسلامی را اساس قانون گذاری مقرر می کند و این در حالیست که ما تعریف مشخص و روشنی از شریعت اسلامی در افغانستان نداریم که خوانش طالبان از این شریعت نمونه روشنی از این مسأله در کشور ماست. علی رغم این همه، حضور و مدیریت زنان در رسانه ها و به ویژه رادیوهای محلی مانند رابعه بلخی و رادیو سحر، ایجاد و رشد نهادهای غیر دولتی زنانه در عرصه خدمات اجتماعی در پهلوی نهادهای غیر دولتی مردانه و در عرصه سیاسی ۲۵درصد سهمیه زنان در پارلمان را از جمله دستاوردها می توان حساب کرد.
شما از مدیریت رسانه ها توسط زنان، به وجود آمدن ان جی اوها و اختصاص ۲۵ درصد از کرسی های پارلمان به زنان، به عنوان دستآوردهای زنان در این دهه اخیر یاد می کنید، ارزیابی شما چیست اتفاقاتی که افتاده ماحصل تحولاتی است که در سطح جامعه به وجود آمده یا تغییراتی که از بیرون به جامعه تحمیل شد و دولت یا حکومت افغانستان مجبور شد که با این خواست های بین المللی از این تحولات حمایت کند؟
من فکر می کنم که این دستاوردها ما حصل تلاش هایی از هر دو جانب بود. هم ماحصل تلاش های زنان داخل افغانستان و زنان آگاه افغانستان که در بیرون از کشور در دوره طالبان زندگی می کردند و با جنبش های مدنی بین اللملی آشنایی و از خواسته های حق طلبانه زنان آگاهی داشتند، مانند( نسرین گروس که در روند قانونی ساختن حق برابری زنان با به راه انداختن همه پرسی هایی در سرتاسر افغانستان نقش مهمی را ایفا کرد و هم جداً تا۳۰ درصد حمایت جامعه جهانی بود. به عبارت دیگر جامعه جهانی به خواست زنان افغان لبیک گفت و شرایط و پیش شرط های ساختن یک حاکمیت مبتنی بر مشارکت برابر زنان را به وجود آورد. یعنی این دست آورد حاصل صدای یک گروه از زنان آگاه و باسواد افغان و حمایت بین اللملی است.
شما به مسله خوبی اشاره کردید یعنی این صدا صدای زنانی بود که در واقع تحصیل کرده و با سواد بودند آیا با توجه به جامعه ای که در آن زندگی می کنیم و طبق آمارهای غیر رسمی بیش از ۹۰ درصد زنان بی سواد هستند، زنان تحصیل کرده و نخبه چقدر می توانند از قسمت عظیم زنان افغانستان که دسترسی به سواد و امکانات آموزشی ندارند نماینده گی کنند؟ منظور من پیشرو بودن زنان تحصیل کرده از خود جامعه است؟
ببینیند مسأله این که یک گروه بسیار کوچک نمایندگی از یک قشر بزرگ یا نیمی از جمعیت جامعه را می کند مسأله ای مختص به افغانستان نیست. تجربه کاری من در جنبش فمینیستی کانادا این را به من نشان داد که همیشه داد خواست زنان از گلوی نخبه های زن بیرون می شود نخبه هایی که اقلیت زنان کشورها و جوامع را تشکیل می دهند. این واقیعت را می پذیریم که بین زندگی شهری و روستایی ما بی نهایت تفاوت وجود دارد به خاطر این که ما یک کشور در حال توسعه هستیم و محدودیت های امنیتی و اقتصادی باعث شده که به توسعه متوازن مثل گسترش و توسعه تعلیم و تربیه در روستاها کمتر پرداخته شود و درصد بالای بی سوادی در روستا ها شکاف بین زنان نخبه شهری و زنان روستائی را عمیق تر ساحته ولی با وجود این هم باوردارم که جنبش های مدنی از شهرها شروع می شوند.
به نظر شما سه اولویت یا خواست اساسی زنان افغانستان چیست؟
به نظر من اگر جنبش زنان افغانستان ۳ اولویت برای رهایی زنان از بند اسارت پدرسالاری داشته باشد صدر این اولویت را گسترش و توسعه تعلیم و تربیه تشکیل می دهد. به خاطر این که دانش قوی ترین وسیله قدرتمند ساختن زنان است. دادخواهی و کارزار اصلاح و تصویب قوانین که متضمن حقوق انسانی زنان باشد و ایجاد میکانیزم های اجرای این قوانین نیز در صدر اولویت های ما قرار دارد.
شما از موسسین کمیته مشارکت سیاسی هستید لطفا بیشتر در رابطه با این کمیته، فعالیتها و اعضای آن برای ما توضیح بدهید؟
ما در بهار ۲۰۰۴ بعداز این که دومین نشست جامعه جهانی برای کمک اقصادی در افغانستان در برلین برگزار شد احساس کردیم نیاز داریم منسجم تر کار کنیم و نیاز داریم به بسیج نیروهای سیاسی زنان. بنابرهمین نیاز وقتی که دوباره از کنفرانس برلین برگشتیم تعدادی از اشتراک کننده گان آن کنفرانس جمع زنان سیاسی در کابل دور هم نشستیم و در اپریل سال ۲۰۰۴ کمیته مشارکت سیاسی زنان را به قصد تشویق زنان برای مشارکت سیاسی و به قصد این که بتوانم دولت را از تبعیضاتی که در روند سیاسی افغانستان علیه زنان صورت می گیرد آگاه بسازیم، این کمیته را ایجاد کردیم. در قدم اول وقتی که ما کمیته را ایجاد کردیم یک ساختار مشخص نداشت و تقریباً شش ماه روی ساختار بحث می کردیم که آیا ما بگذاریم که قوه اجراییه داشته باشد و امور پیش برد و یا بگذاریم که یک نهاد مستقل باشد و یک هماهنگ کننده داشته باشد. درهمان زمان بعد از بحث های بسیار، ما اصول و پرنسیب های خود را ساختیم و طبق اصول و پرنسیب های خود اساسنامه خود را نوشتیم. بعد از آن فقط دو نفر هماهنگ کننده وجود داشت که من و داکتر عالمه بودیم. ما نشست های ماهوار داشتیم که روی موضوعات مختلف خصوصاً روی موضوعات داغ روز بحث می کردیم و بیشتر مثلاً کارگاه آموزشی می گذاشتیم روی بلند بردن ظرفیت سیاسی زنان. در انتخابات اول پارلمانی کمیته بسیار نقش فعال در تشویق زنان در کاندید کردن و همینطور رفتن به سوی صندوق های رأی داشت. درانتخابات اول ریاست جمهوری همچنان ما تعداد زیادی از زنان را با دست خالی خود تشویق کردیم که رأی بدهند و آگاه ساختیم که رأی دادن چه نقشی را در زندگی شان دارد. ما لابی کردیم با دولت که در شورای عالی ستره محکمه یک نفر زن باشد تا در مسایل بزرگ سیاسی خصوصاً قضایی نماینده زنان را داشته باشیم که متأسفانه آن کارزار ما موفق نبود و دولت کسی را قبول نکرد بنابر همان تفسیری که آن ها از قضاوت و نقش زنان در قضاوت در دین دارند این کار زار ما به جایی نرسید. کمیته مشارکت با اداره اصلاحات اداری روی این که مدیریت های اصلی وزارت خانه ها به دست زنان باشد لابی کرد و تعهد آن هارا برای این که زنان را در رأس مدیریت های کلیدی جابجا بسازند داشت. یک کار زار عمده ما توقف دادن همین ایجاد دوباره اداره امربالمعروف بود که یک کار زار بسیار خطرناک بود و من به یاد دارم که روزی که من در فراه نهادهای جامعه مدنی افغانستان را می خواندم هیچ یک از مردم حاضر نبودند که با ما هم سویی کنند می گفتند این کار خطرناک است چرا که امربالمعروف یکی از اصول اساسی اسلامی است و اگر ما در برابر این ایستاده شویم باعث می شود که تمام ان جی اوهای ما بسته شود. روز اول که من یک کنفرانس مطبوعاتی در همین زمینه برگزار کردم هیچ کس حتأ حاضر نبود که در همان پرس کنفرانس حضور یابد. وقتی که ما نامه را نوشتیم تنها من و داکتر عالمه بودیم که با آن توافق داشتیم، وقتی که رسانه ها بر آن کمی توجه کردند، دیگر نهادهای جامعه مدنی آمدند برای من زنگ زدند و گفتند که خوب ما می توانیم اشتراک کنیم. باور می کنید ما یک نفر از همین ملاها و آخوند ها را پیدأ نکردیم که در این مورد بیاید حرف بزند حتا به نفع اداره امربالمعروف. یعنی در همان زمان خفقانی وجود داشت که هیچ کس حاضر نبود حرف بزند. ولی کمیته مشارکت سیاسی زنان علی رغم این که به دو دسته تقسیم شد ولی این کمپاین به حدی موفق شد که توانستیم بدون این که در مورد مرحله دوم ایجاد آن اداره بحث شود، آن را توقف دهیم. یعنی از ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۷ کارهای بی نهایت چشم گیری را کمیته انجام داد تا به حدی که (AWN) نمی توانست با کمیته رقابت کند ولی متأسفانه بعد از ۲۰۰۷ اعضأ پراکنده شدند و کارها کمرنگ شد.
در این خلاصه ای که شما از فعالیت های کمیته مشارکت گفتید در واقع می توان فعالیت کمیته را به سه بخش دسته بندی کرد: یکی تلاش های کمیته در راستای به دست آوردن سهمیه زنان در پارلمان و جابه جا کردن زنان در پست های کلیدی. مسأله بعدی کمپاینی که در راستای توقف دادن تشکیل اداره امربالمعروف و نهی از منکر به راه انداختید چرا که باور داشتید این ادره بیشتر حقوق زنان را محدود خواهد کرد و موقعیت نابرابر زنان را تقویت خواهد کرد و دسته سوم همان طوری که خودتان اشاره کردید پاسخگویی به مسایل داغ و روزمره بود. اما آن چیزی که من می خواهم بدانم این است که کمیته چه دور نمایی را برای فعالیت های خود و در راستای احقاق حقوق زنان انتخاب کرده بود، خواست کمیته چه بود؟
البته من بند بند نرفتم و اصول کمیته را برای شما توضیح ندادم. دورنمای ما این است که در فردایی که افغانستان دارای یک حاکمیت قانونی می باشد البته حاکمیت دموکراتیک که احزاب دموکراتیک تشکیل می دهند، در همین احزاب سیاسی پتانسیل هایی برای زنان قویی وجود داشته باشد که بتوانند رهبری احزاب را به عهده بگیرند تا بتوانند رهبری دولت را هم به عهده داشته باشند. بخاطری که ما هیچ وقتی نمی توانیم قوانین عادلانه را در کشور تطبیق کنیم تا وقتی که قانون گذار زن نباشد، ما هیچ وقتی نمی توانیم حاکمیت دموکراتیک داشته باشیم تا در آن حضور زن ها وجود نداشته باشد، برای ما دموکراسی بدون زن دموکراسی نیست، مرد کراسی است. بناءً دورنمای ما این است که اگر افغانستان فردا دارای یک حاکمیت دموکراتیک می باشد حضور برابر سیاسی زنان وجود داشته باشد. به همین لحاظ ما رفتیم با تک تک احزاب سیاسی چپ و راست حرف زدیم روسای آن ها را دیدیم و در مورد این که چه تعداد اعضای زن دارند؟ نقش این زنان در احزاب سیاسی چیست؟ نیازهای شان چیست؟ آیا این ها می خواهند که در احزاب شان زنان وجود داشته باشد؟ ما بخواهیم یا نخواهیم این احزاب ایجاد شده بودند و ما فکر کردیم کاری را که کرده می توانیم این است که با این احزاب کار کنیم و زنانی که در این احزاب کار می کنند را آموزش بدهیم و آن ها را از نقش شان در این احزاب آگاه بسازیم. به خاطری که اگر این ها به خاطر علاقه قومی شان داخل این حزب شده اند یا به خاطر علاقه خویشاوندی در این حزب داخل شده اند منحیث زن نقش خود را باید دریابند. یعنی تمرکز بیشتر ما روی آگاهی سیاسی زن هایی بود که علاقه یی به سیاست دارند و ساختن یک حاکمیت دموکراتیک در افغانستان که در آن نقش زنان برابر باشد.
ارزیابی شما از حضور زنان در احزابی که شما با آن ها ملاقات کردید، چیست؟ آیا نیازها و مطالبات زنان در این احزاب تجلی یافته بود؟ منظورم این است که چقدر حضور این زنان در احزاب زنانه بود؟ و نحوه فعالیت کمیته مشارکت سیاسی طنان در این راستا چگونه بود؟
چون ما یک کمیته تازه بنیاد بودیم در یک کشوری که همه چیز ان جی اویی است، همه چیز فاند گیری و پروژه یی است بسیار دشوار بود که حتا زنان متعهد وقت بگذارند و سیستماتیک کار کنند. بناءً همان حلقه کوچکی که فعالیت داشتیم مثل من و داکتر عالمه بعد از ساعات کاری وقت خود را برای این کارها می گذاشتیم با هم به طور خصوصی می رفتیم و به این کارها می پرداختیم بسیار سخت است که آدم بتواند این جا سیستماتیک کار کند و یا این که ما کمیته هایی ایجاد کرده بودیم برای دیدن احزاب سیاسی، مثلاً اعضای خود را وظیفه داده بودیم که شما می روید با احزاب راست ملاقات می کنید، اعضای چپ خود را وظیفه داده بودیم که شما می روید با احزاب چپ می بینیند گروه هایی ترکیب از راست ها و چپ ها ساختیم که با احزاب چپ و راست ببینند.
بعد آن ها گزارش شان را به کمیته می دادند و کمیته تصمیم گیری می کرد. این احزاب سیاسی، مثلاً اعضای زن خود را به ما معرفی کردند. ما هم هر وقتی که آموزش هایی داشتیم از این زن ها دعوت می کردیم که بیایند، کنفرانس هایی برگزار می کردیم و روی مسایل سیاسی و آگاهی های سیاسی بحث می کردیم و از تمام احزاب نماینده های شان را دعوت می کردیم نماینده های زن را دعوت می کردیم که حضور داشته باشند و از همین آگاهی مستفید شود و این آگاهی را انتقال بدهند به دیگر اعضای حزب شان.
کمتیه مشارکت یک استراتیژی پلان سه ساله برای فعالیت های خود تهیه کرده بود. لطفا در مورد اهداف این استراتژی و ضرورت آن توضیح بدهید؟ و این که آیا شما موفق شدید طبق همان استراتژی که طرح ریزی کرده بودید، پیش بروید؟
علاقه شخصی من بود که یک استراتیژی ایجاد کنیم تا باشد که کمیته در یک سیستم کاری پیش برود چون (volunteer biases) یک کار رضا کارانه است بسیار دشوار است که ما از افراد بخواهیم که تمام روز خود را برای ما بگذارند به همان خاطر خواستیم که اگر ما یک استراتیژی پلان سه ساله داشته باشیم می توانیم که این کارها را کمی نظم بدهیم و مسولیت را از دوش چهار نفر به یک حلقه بزرگتر انتقال بدهیم یعنی هدف بیشتر همه گیر شود و همه بتوانند در مسوولیت ها شریک باشند و در عدم موجودیت این دو سه نفر دیگر اعضا توانایی این را داشته باشند که این کمیته را به تنهایی اداره کنند و در ضمن یک بار دیگر اعضا را متوجه بسازیم که پایبند باشند و فکر تمام اعضا را داشته باشیم یعنی اندیشه تمام اعضا را داشته باشیم که این ها چه می خواهند؟ به طور خلاصه خط مان را مشخص بسازیم. هرچند خط خود را از اول مشخص ساخته بودیم بعد از دو سه سال تجربه خواستیم ارزیابی کنیم که آیا در مسیر درستی گام برداشته ایم یا نه؟ آیا ما ضرورت داریم که همین شیوه کاری را متفاوت بسازیم یا نسازیم؟ اگر بسازیم چه نوع تفاوت را خواهان هستیم؟ ما در آن جا دورنمای خود را، ماموریت خود را، اهداف خود را و برنامه سه ساله کاری خود را نظم و نسق دادیم تا کارها را برای اعضای کمیته ساده تر بسازیم و در ساختار خود یک کمیته اجرایی تشکیل داده بودیم تا کنگره سالانه بیایند و کمیته اجرایی را انتخاب کنند. کنگره اول صورت گرفت و انتخابات برگزار شد اما متاسفانه نتوانستند که این ساختار خوب را کار کند. من فکر نمی کنم مشکل در ساختار بود مشکل در افرادی بود که در همان ساختار کار می کردند.
چه مشکلاتی باعث شد که استراتیژی کمیته مشارکت سیاسی خیلی محقق نشود؟
فکر می کنم مصروفیت اعضای کمیته اجرایی. چون یک تجربه نو بود. به یادتان باشد که خود کمیته در افغانستان یک تجربه نو بود ما هیچ وقت نهادی به این اهمیت یا مهمی که کاملاً رضا کار باشد یعنی بدون هیچ معاشی باشد نداشتیم به همین خاطر یک تجربه نو بود و خود استراتیژی یک تجربه نو بود، کسانی که آمدند در کمیته اجرایی وظیفه کنند برای شان سخت بود که زندگی کاری و زندگی رضا کارانه شان را تنظیم کنند. شاید یکی از دلایل این که این ساختار نتوانست کارا باشد تازگی این ساختار در افغانستان بود.
فکر نمی کنید استراتیژی کمیته مشارکت یک مقدار بلند پروازانه بود؟ برای این که شما در صحبت های تان اشاره کردید که تعداد محدودی از افراد واقعاً در کمیته کار می کردند و بدنه کمیته خیلی هم مشارکت فعالانه نداشت خوب وقتی که بدنه خیلی فعال نباشد و فقط چند نفر بخواهند استراتیژی را پیاده کند، داشتن استراتیژی بلند پروازانه نبود؟
خوب کسانی که در رهبری بودیم و کسانی که در بدنه بودند به اندازه ما فعالیت نمی کردند برای همه ما کار کمیته یک تجربه نو بود یک دوره تجربه است که دوره رشد ما است. ما داریم دوره تکامل خود را طی می کنیم. وقت یکی از مشکلات عمده سد راه افرادی بود که میخواستند مشارکت کنند برای همه ما یک دوره آموزشی بود. بناءً ما خواستیم آن ها بیشتر تشویق شوند ولو اگر ما یک چنین استراتیژی بلند پروازانه ای را طرح نمی کردیم سخت بود به اهداف بزرگ خود می رسیدیم چون هدف ما بزرگ است ما نمی توانیم از این هدف بزرگ خود برگردیم. بلی ما می فهمیم که وقت ما کم است ما ظرفیت کافی برای اجرای بسیاری از کار ها نداریم ولی ما باید یک چنین بلند پروازی را داشته باشیم.
خوب اگر این استراتیژی در آن مدت زمانی که تعین کردید محقق نشود این منجر به دل سردی اعضا از کمیته نمی شود؟
این بسته گی به ظرفیت و دیدشان دارد و اگر آن ها مثلاً تجربه سازماندهی یک چنین کاری را داشته باشند نه به هیچ عنوان دل سرد نمی شوند ادامه می دهند و روی یک استراتیژی نو کار می کنند، ولی کار باید کرد. در مبارزه چیزی را به راحتی نمی توان به دست آورد.
رابطه کمیته با سایر نهادهای هم نوع خودش چگونه بود و هست؟ همان نهادهایی که در سطح جامعه و جامعه مدنی وجود دارند به ویژه نهادهایی که به صورت ویژه روی مسأله زنان کار می کنند و سایر نهادهای جامعه مدنی، دولت و حکومت افغانستان چطور بوده و هست؟
چیزی را که می خواهم مشخص بسازم کمیته یک نهاد منحصر به خودش است ما هیچ نهاد موازی به کمیته فعلاً نداریم و مشخصه هایش را می توانم برای تان بگویم که صد در صد همه کارهایش (داوطلبانه) یا رضا کارانه است. مشخصه دومش این است که ما داد خواهی روی مشارکت سیاسی زنان می کنیم و ما چنین نهادی را در افغانستان نداریم اگر منظور تان (AWN) باشد و یا نهادهایی که روی مسایل زنان کار می کنند ما همیشه در هماهنگی با نهادهای جامعه مدنی کارهای خود را خصوصاً کارزارهای خود را انجام داده ایم. و اعضای کمیته تقریباً ۵۰ درصد اعضای کمیته روسای سازمان های اجتماعی بودند یعنی کسانی که عضویت (AWN) را هم داشتند و هم از فعالان سیاسی بوند بناءً یک رابطه بی نهایت تنگاتنگ با دیگر بازیگرهای عرصه حقوق زن داشتیم.
شما از تجربه های خوب تان در زمینه کارزاری که برای محدود کردن اداره امربالمعروف و نهی از منکر گفتید و تجربه ای که در کمیته در رابطه با قانون احوال شخصیه داشتید این ها تجربه های خوبی هستند و نشان می دهند که کمیته علی رغم کاستی ها و ضعف هایی که داشته یعنی علی رغم مشکلاتی که به هرحال یک تجربه نو همواره با آن روبه روست، تاثیر گذار هم بوده و خیلی خوب هم از عهده این برآمده یعنی در سطح تصمیمات حکومتی تاثیر گذاری کرده اما آن چیزی که سئوال من از شماست این است که کمیته چه قدر توانست سایر زنان را با خودش هم سو کند یعنی کمیته در تاثیر گزاری روی دولت بد نبوده و خوب عمل کرده اما در تاثیر گذاری روی نهادهای زنان چقدر فعال عمل کرده است؟
بازهم می خواهم بروم سر این مسأله که کمیته یک نهاد نو پا است و ما تجربه این چنین نهادی را در افغانستان نداشتیم، ما در دوره آموزش هستیم و تلاش نهایی خود را برای شناسایی افرادی که با اهداف ما هم سو هستند انجام دادیم. فراخوان نوشتیم به تمام نهادها فرستادیم، به احزاب سیاسی فرستادیم یعنی ما تلاش خود را انجام دادیم تا حدی که در سطح فکری ما بود، تا چیزی که ما توانایی و ظرفیتش را داشتیم و هنوز هم ما این تلاش های خود را ادامه می دهیم. کمیته یک دوره رکود داشت و آن هم به خاطر این بود که در دوره ای که هماهنگی کارهای کمیته را من انجام می دادم شاید بیشترین مسولیت را من گرفته بودم. عدم حضور من باعث به وجود آمدن یک خلا شد و تا جایگزین شدن کس دیگر زمان گرفت که ایم امر به رکود کمیته منجر شد ولی به هیچ عنوان آن را از فعالیت باز نداشت. ولی همان طور که گفتم ما فعلا در دوره آموزش هستیم و فراخوان های خود را ممتد داریم و برای همه می فرستیم.
کمیته مشارکت سیاسی به همراه یکی دو نهاد دیگر کمپاین ۵۰ درصد را برای طرح مطالبات زنان به راه انداخته اند، رابطه کمیته و کمپاین ۵۰ درصد را چگونه ارزیابی می کنید؟ به ویژه این که کمپاین ۵۰ درصد در آستانه دومین انتخابات ریاست جمهوری شکل گرفت و فعلاً انتخابات پارلمانی را در پیشرو داریم؟
کمپاین همیشه کار یک نهاد نیست یک نهاد می تواند رهبری یک کمپاین را کند ولی هیچ وقتی کار یک نهاد نیست. ما در کارزارهای قبلی خود هم همیشه همکاری دیگر نهادهای جامعه را داشتیم و تجربه کمپاین ۵۰ درصد هم یک چنین تجربه ای است با این تفاوت که فکر هماهنگی بیشتر است و ما به پخته گی رسیده ایم و نهاد پخته ای را برای کمپاین ۵۰ درصد انتخاب کرده ایم. به همان خاطر فکر می کنم حداقل در کارهای دادخواهی اش فعال تر عمل می کنند. من این رابطه را خوب و دوستانه یافتم به خاطری که فکر می کنم نکات اشتراک بین نهاد هایی که کمپاین ۵۰ درصد را به راه انداخته اند بیشتر است تا نکات اشتراکی که ما قبلاً با نهادهای جامعه داشتیم به همین خاطر من این را یک تجربه خوب حساب می کنم.
اگر بخواهیم یک کمی بحث خود را از کمیته فراتر ببریم و در سطح جامعه صحبت کنیم. فعالیت های زنان همیشه دارای موانع بسیاری هست، یک سری از این موانع مربوط می شود به محیط بیرونی زنان مثل حکومت، جامعه، سیاست و فرهنگ مرد سالار و… اما یک سری از موانع، موانع ذهنیتی است؟ شما میزان تاثیرگذاری این موانع بر روی فعالیت های زنان را چگونه ارزیابی می کنید؟
یادتان باشد که افغانستان یک کشور جنگ زده است، در جریان این سه دهه جنگ مرد و زن افغانستان متضرر شدند ولی فکر می کنم زنان بیشتر از مردها آسیب دیدند. زمینه بسیار کمتر تحصیل برای شان مساعد بود، زمینه بسیار کمتر مطالعه فردی مساعد شده زمینه بسیار کمی این که اکسپوژر داشته باشند به دنیای دیگر، از مسایل جهانی روز آگاه باشند. این جنگ این مشکلات فراراه زنان افغانستان را به وجود آورد و بعد از آن چون روند جنگ را مردها رهبری می کردند وقتی که جنگ تا حدی خاموش شد دوباره رهبری به دست مردها افتاد و یک سهم بسیار کوچک برای زنان داده شد. در یک جامعه ای که نصف نفوس آن زن است و نصف دیگر آن مرد وقتی که شما کمترین منبع را برای زنان می دهید یک چیز بسیار واضح است که بین زنان اختلاف به وجود می آید روی تقسیم همین قدرت، روی تقسیم همین منبع. مانند این که ما فقط یک وزارت زنان داریم که برای زنان داده می شود و گاه ناگاه اگر دل شان خواست وزارت صحت را هم برای زنان می دهند. به همین خاطر شما می بینید که اختلاف سیاسی در میان نخبگان زن بیشتر است که دلیل آن سهم کمتر و محدودیت منابع اختصاص داده شده برای زنان است. هرچند این رقابت در بین مردها هم وجود دارد ولی در آن ها کمی خاموش تر است ولی چون سهم زنان کم تر است اختلاف شان بیشتر است. اگر برسیم در سطح نهادهای غیر دولتی باز به نوپایی این نهادها اشاره می کنم که این ها نهادهای تازه ایجاداند. متاسفانه پروژه هایی که تصامیم چگونگی اجرا شدن آن ها در بیرون از افغانستان ریخته می شود هم یکی از موانع برای رشد طبیعی جنبش زنان بوده است. به خاطری که زنان افغانستان خصوصاً نهادهای غیر دولتی هیچ وقت خودشان را زحمت نمی دهند تا در مورد مشکلات زنان تحقیق کنند، بعد طرح ریزی نمایند و به دنبال چه باید کردها باشند. همیشه منتظراند که کجا فراخوان پروپوزال دارند، کجا فراخوان پیشنهاد پروژه را دارند تا آن ها بروند همان نهادهای خود را ایجاد کنند. نهادها به صورت طبیعی در افغانستان ایجاد نمی شود به همان خاطر روند رشدشان هم طبیعی نیست وقتی که شما مدیریت نهادی را می کنید که روند رشد طبیعی ندارد این خود به خود شما را هم از رشد طبیعی تان باز می دارد هرچند این تنها مختص به نهادهای زنان نیست. اتفاقاً ما این مشکل را در نهادهای غیر دولتی مردانه هم داریم من فکر می کنم که یکی از دلایل عقب ماندگی جامعه مدنی افغانستان همین است. ولی بازهم من فکر می کنم یکی از دلایل این که زنان نمی توانند حداقل مثل خواهران پاکستانی شان در منطقه و یا خواهران ایرانی شان در منطقه یک جنبش سازماندهی شده با اهداف مشخص و با خط مشخص داشته باشند این است که بنیاد همین حرکت های زنانه یک بنیاد زیاد پخته و آگاهانه نبوده است.
شما چندین بار در صحبت های تان از جنبش زنان یاد کردید آیا واقعاً ما در افغانستان جنبش زنان داریم؟
با توجه به بستر افغانستان که تمام جنبش هایش جنبش های ناپخته اند ما می توانیم برای همین دو سه نهادی که فعالیت های حقوق زنان را هماهنگ می کنند، بگوییم که خمیر مایه جنبش زنان در افغانستان باشند (یعنی این ها ممکن است منجر به ایجاد یک جنبش در آینده شوند) ولی به هیچ عنوان ما نمی توانیم بگوییم که مثل جنبش زنان ایران که یک جنبش هم دست و هم سو است و حتی در پاکستان ما هم جنبش زنان داریم فقط مطابق بستر افغانستان یک جنبش است.
یکی از مشخصه های جنبش ها در واقع استراتژی فشار از پایین و چانه زنی در بالا است، در این جا می خواهم دو سئوال را مطرح کنم: چه قدر زنان جامعه توانستند خواست ها و مطالبات خود را فرموله کنند و آن ها را به گوش مقامات بالا و یا تصمیم ساز برسانند؟ از سوی دیگر با توجه به همه زمینه هایی که برای زنان به ویژه زنان نخبه در افغانستان ایجاد شد، چه قدر این گروه از زنان توانستند از این فرصت ها استفاده کنند هم به لحاظ برقراری ارتباط دو سویه با بدنه جامعه و هم از نظر رایزنی برای این خواست ها و مطالبات در سطوح بالای قدرت؟ می خواهم این طور مسأله را مطرح کنم که در افغانستان در مقایسه با کشورهایی که در منطقه قرار دارد به ویژه ایران یک سری فرصت های خوب برای زنان افغانستان ایجاد شد از جمله مثلاً ۲۵ درصد کرسی های پارلمانی یا حتی امکان کاندیدا شدن برای ریاست جمهوری و سایر فرصت ها. اگر ما قایل به وجود یک جنبش باشیم طبیعتاً باید این ارتباط چند سویه (بین زنان نخبه – جامعه – دولت) وجود داشته باشد. می خواهم از خود شما بپرسم با توجه به این فرصت هایی که برای زنان افغانستان ایجاد شد آیا از این فرصت ها خوب استفاده شد؟ برای نمونه آیا از این ۲۵درصد کرسی های پارلمان زنان در حد اعلی استفاده کردند که شما گفتید ما خواهان بیشتر از ۲۵ درصد هستیم؟
به نظر من بنابر ظرفیت های موجود در افغانستان، بلی. وقتی که شما همین فرصت ها را با ظرفیت، با سطح دانش مردم، با مشکلات موجود در افغانستان مطالعه می کنید، بلی به نظر من استفاده کردند هرچند از کمبود ظرفیت و محدود بودن دانش زنان هم در افغانستان این روند مورد سو استفاده دولتی قرار گرفت، مثلاً دولت افراد مشخص و وابسته به خودش را زیر نام همین سهمیه توانست شخصیت ببخشد، در قدرت جابجا کند و به جامعه بین اللملی نشان بدهد یا نمایش بدهد که بلی ما یک چنین رفتارهای دمکراتیکی را در دولت خود نهادینه ساختیم و این هم نمونه هایش است. اما زنان هم استفاده خود را کردند ولی متاسفانه بدبختی های ما و مشکلات ما به حدی زیاد است که در بعضی مواقع در برابر همین کار نمایشی دولت هم به خاطر داشتن یک نقش سمبولیک، زنان خاموش نشسته اند گفتند مبادا که همین فرصت را از دست بدهیم به خاطر این که ۲۵ درصد هیچ وقت نمی تواند ۷۵ درصد دیگر را قناعت بدهد و در برابرشان ایستادگی کند.
به هرحال هر جای جهان هم که شما فعال باشید قسمت اعظم فعالیت و مشارکت سیاسی یا وارد شدن در قدرت سیاسی قدرت داد خواهی، رایزنی و لابی کردن است چه قدر این ۲۵ درصد توانست با آن ۷۵درصد وارد گفتگو و دیالوگ شود و بر روی آن ها تاثیر گذاری کند و در واقع از آن ها برای خودش یارگیری کند؟
به یاد تان باشد که نه مرد افغانستان و نه زن افغانستان به آن پخته گی سیاسی نرسیده که دیالوگ کند. همیشه خصوصاً موضع زنان در پارلمان یک موضع دفاعی بوده تا موضع فکری یا خطی. همیشه در برابر قانونی که در آن تبعیض علیه زنان بوده، زنان بلند شده اند اما هیچ وقت خودشان ابتکار به خرج نداده اند تا از همین فرصت استفاده کنند و روی طرح قوانینی کار کنند که به نفع زن باشد یعنی یا فرصتش را پیدا نکردند یا آن پخته گی سیاسی را نداشتد و یا این که این قدر دچار روزمره گی هستیم که این کار را نکردیم. در کل سیاست ما دچار روزمره گی است. چون این پارلمان هم یک پارلمان نو بود فکر می کنم زنان هم بیشتر مصروف سفرهای خارجی بودند تا از تجارب زنان در کشورهای دیگر بیاموزند اما این ها بیشتر سفر می کردند تا از تجارب زنان در کشورهای دیگر بیاموزند این ها بیشتر سفر می کردند تا بیایند و همان تجاربی را که آموخته اند عملی کنند. بناءً یکی در موضع دفاعی قرار داشتند و ابتکار و پخته گی سیاسی نداشتند و بیشتر مصروف سفرهای تجربوی بودند که آدم نمی تواند آن ها را ملامت کند و یاد تان باشد همانطوری که گفتم از ۲۵ درصد کرسی سو استفاده دولتی شده بسیاری از این افراد تنها شکل فیزیکی زن داشتند نه روحیه زن یعنی زنانه نمی اندیشیدند.
همان سوالی که داشتم در مورد موانع ذهنیتی که روی خود فعالیت زن ها تاثیر گزار هست. پس یکی از این موانع را زنانه نیاندیشیدن زنان و گرفتار فرهنگ مرد سالاری بودن آن ها می دانید؟
یک چیز یاد ما باشد یکی از مواردی که زنان را در داخل پارلمان به چالش کشیده خط های قومی در اختلافات قومی در افغانستان است این را ما نباید نادیده بگیریم من به صراحت در چند قضیه شاهد بودم که مثلاً به یک کاندید ازبک رأی داده نشده بخاطری که اقلیت ازبک ها در آن جا بوده یا به کاندید هزاره رأی داده نشده، یک هزاره زن رأی نگرفته بخاطری که آن ۲۵درصد روی این توافق نداشته اند. یعنی زنان هم قومی حرکت کرده اند، قومی می اندیشیدند و قومی عمل می کردند.
سوال دیگرم این است نهادهایی که در افغانستان کار می کنند مثل (AWN)، کمیته مشارکت سیاسی زنان و سایر نهادهای اجتماعی، مدنی و سیاسی چقدر با فعالان زن و زنان منطقه رابطه دارند برای این که ما در منطقه ای زندگی می کنیم که از نظر فرهنگی، از نظر مذهبی، دینی و زبانی اشتراکات زیادی داریم، چقدر از این تجارب استفاده می شود؟
ما چهار سال قبل خواستیم از تجارب همین اشتراکات خود استفاده ببریم ولی در دومین نشست خود دریافتیم که ما بیشتر از اشتراکات خود اختلافات داریم. مثلاً ما یک شبکه زنان کشورهای فارسی زبان را ایجاد کردیم که در آن تاجیکستان، ایران و افغانستان بود. ما در آن جا متوجه شدیم که جامعه تاجیکستان همیشه از یک لیبرالیزم برخوردار بوده زنان نقش خود را در فعالیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دارند، آن ها آزاد اند و مشکلات مذهبی و سنتی را که ما دچارش هستیم ندارند، زنان ایران با مشکلات مثلاً مذهبی ای مواجه بودند که ما از یک اکثریت مذهبی برخوردار نیستیم و با آن نوع مشکل دچار نیستیم ما یک جمهوری اسلامی داریم که متفاوت از جمهوری اسلامی ایران است. در عین حال ما افغان ها هم درگیر جنگ با بنیادگراهای مذهبی هستیم هم درگیر جنگ با سنت های افغانستان هستیم. بناءً ما هم اختلاف داشتیم و هم اشتراکات داشتیم. ما می توانستیم از تجارب کمپین یک ملیون امضاء ایرانیان خوب بیاموزیم ولی متاسفانه برای کسانی که رهبری کمپاین یک ملیون امضاء در ایران را پیش می بردند اجازه ورود به این شبکه داده نشد یعنی اجازه خروج از ایران داده نشد بناءً ما کمتر توانستیم از تجارب خوب ایرانی ها استفاده کنیم یا از تجارب خوب تاجیک ها استفاده کنیم و بازهم به خاطر همین اختلافات قومی در افغانستان متاسفانه از نشست سوم و چهارم برای این چنین نشست و شبکه ای مخالفت صورت گرفت.
شما در صحبت های تان گفتید که نه در دوران جنگ و نه در دوران پس از جنگ زنان به رسمیت شناخته نشدند. فعلاً در افغانستان به خاطر چندین دهه جنگ قربانیان زیادی داریم که طبیعتاً بیشتر این ها زنان هستند، زنان بیوه ای که همسر و فرزندان خود را از دست داده اند، این گروه وسیع از زنان در تصمیم گیری های کلان در جامعه به ویژه مذاکره با مخالفان مسلح دولت از چه جایگاهی برخوردارند، نهادهای زنان به این مسأله چگونه می اندیشند، رویکرد شان به این مسأله چیست؟ چگونه می خواهند که زنان به عنوان بازیگران رسمی از سوی حکومت پذیرفته شوند به ویژه در مسایلی همچون جنگ، صلح و مذاکره؟
همان طوری که در اول تذکر دادم چون در روند جنگ مردها رهبری می کردند، وقتی که جنگ پایان یافت مردها فکر کردند چون این ها در صحنه جنگ بودند حق دارند که قدرت را در دست داشته باشند. وقتی که آن ها به قدرت می رسند حاضر نیستند به قربانی های خود بپردازند چون پرداختن به قربانی ها، جنایات جنگی آن ها را بر ملا می سازد. اما چرا جنبش زنانه افغانستان به قربانیان نپرداخته به خاطر این که پرداختن به این قربانی ها از جانب هیچ دونری حمایت نشده یا هیچ فراخوان پروژه ای، مسأله قربانیان را عنوان نکرده است. به خاطر این که همیشه موضع جامعه بین اللملی بی نهایت دولتی و به موضع دولت ها شبیه است. آن ها این گونه مسایل زنان را یک مسأله حاشیه ای در کمک های بین اللملی می بینند، من فکر می کنم در این زمینه مبالغه نکرده ام.
شما در یک قسمت از صحبت های تان گفتید که این دست آوردهایی که در این دهه به دست آمده حاصل همکاری جامعه افغانستان و حمایت خارجی ها بوده یعنی ۵۰ درصد جامعه افغاستان و ۵۰ درصد خواست جامعه بین المللی بود، اما در این قضیه آیا واقعاً جامعه افغانستان خواسته که این فشار را وارد کند و بین المللی ها حمایت نکرده اند؟
وقتی که اول جامعه بین المللی وارد افغانستان شد برای اذهان عامه خود گفت که ما برای کمک به زنان افغانستان می رویم، در اوایل از زنان افغانستان بسیار خوب حمایت می کردند ولی وقتی که این ها وارد قضیه شدند بعد از کنفرانس بن وقتی روند بن پایان نیافت گفتند حالا شما خود افغان ها تصمیم بگیرید. من بیاد دارم وقتی که ما برای کمپاین توقف اداره امر به معروف به سفارت امریکا مراجعه کردیم گفتند شما حالا پارلمان دارید ما به هیچ تصمیمی از تصامیم شما کاری کرده نمی توانیم و نمی توانیم از خواست شما حمایت کنیم. به همین صراحت به ما جواب دادند، وقتی که این ها آمدند باید آمدن خود را به افغانستان توجیه می کردند بناءً توجیه شان رهایی زنان افغانستان بود. یادتان باشد که نماینده های جامعه جهانی هم مردها هستند و این ها همیشه حاضراند با مردها مذاکره کنند. طرف شان مرد است و مذاکره شان یک مذاکره مردانه است. بناءً به همان خاطر، حقوق زن یک چیز حاشیه ای است در این مذاکرات ولی اول چرا عملکردی متفاوت داشتند؟ چون می خواستند به اذهان عامه خود بگویند که ما به همین خاطر می رویم به افغانستان.
شما خودتان هم خوب می دانید که بودن در شرایط جنگی و زندگی در شرایط جنگی همیشه اولین آسیبش به زنان و کودکان وارد می شود، فعلاً به راحتی می شود گفت که شاید در این یک دهه اخیر، افغانستان واقعاً در حالت جنگی بوده و حقوق بسیاری از زنان به ویژه در جنوب افغانستان پایمال شده، زنان به دلیل بودن در شرایط جنگی امکان دسترسی به آموزش و صحت و… را نداشتند. موضع زنان افغانستان در مقابل این جنگ بی پایان و در عین حال مذاکرات غیر شفاف و غیر دموکراتیک چیست؟
من در دو ماه اخیر متوجه شدم که زنان همیشه در این باره حرف می زنند ولی متاسفانه بعضی اوقات مواضع زنان موضع قومی می شود. از آغاز زیاد به مسأله قربانیان پرداخته نشد چرا که مسأله تفاهم ملی در میان بود. این ها نمی خواستند که مسأله قربانیان را عنوان کنند چرا که آن جنایت کارانی که این افراد را قربانی کرده بودند در دولت بودند، و احساسات آن ها را خدشه دار نسازند یا آن ها را از خود عصبی نسازند. فکر می کنم که ما یک سلسه مشکلات از ساختن بدو همین حاکمیت داشتیم. بناءً به مسأله قربانیان جنگ و به ویژه قربانیان زن به بهانه تفاهم ملی و وحدت ملی افغانستان کمتر پرداختند. از طرفی چرا زنان امروز این مسائل را عنوان نمی کنند، چون بیشتر این نهادهای غیر دولتی در پاکستان ساخته شده اند بیشتر این افراد، (رهبرهایی از این ها) قومی می اندیشند یعنی رهبر همین نهادهای غیر دولتی هم قومی می اندیشند. خوب صلح در صورتی ایجاد می شود که تمام اقوام بیایند مثلاً طالبان جزیی از این اقوام هستند باید در همین مشارکت داشته باشند، خوب جنایت کاران جنگی دیگر مثل مجاهدین هم جنایت کرده اند و طالبان هم مثل همین ها هستند. وقتی که آدم ها قومی می اندیشند دیگر در آن تفکر عاقلانه وجود ندارد، نفع و زیان خود را عقلانی نمی توانند تفکیک کنند.
اگر تفکر قومی این قدر در جامعه ریشه دارد بنابرین نمی شود از وحدت و تفاهم ملی صحبت کرد یعنی آیا واقعاً در این کشور و جامعه وحدت و تفاهم ملی وجود دارد که صحبت از قربانیان به آن خدشه وارد کند؟
ظاهراً بله ولی در واقع نخیر، وحدت ملی وجود ندارد.
بعد از جرگه مشورتی صلح و کنفرانس کابل یکی از داغ ترین موضوعات مسأله مذاکره با طالبان است نظر شما راجع به مذاکره با طالبان چیست؟
من منحیث زنی که سه سال از عمر خود را تحت حاکمیت طالبان گذشتاندم به هیچ عنوان جانب دار مذاکره با طالبان نیستم چه طالب افغان باشد و چه طالب پاکستانی. به نظر من این یک نظر پاکستانی بود از پاکستان آغازشد و من به هیچ نوکر پاکستان حق نمی دهم که جزء رهبری این کشور باشد. من از روی نعش عزیزترین هم صنفی های خود گذشتم که آن ها به جرم هیچ چیزی کشته شدند. بناءً من منحیث یک زن کسی که شش ماه پروژه های خود را فقط به شنیدن درد دل زنانی که شوهران خود را در صحن حویلی خود دفن کرده بودند، گذشتاندم نمی توانم از طالبان بگذرم. هر زن دیگری که اگر در افغانستان فراموش کرده باشد که طالبان به حق زنان این ملت چه کرده اند من منحیث یک زنی که در شمال افغانستان شاهد کشتن هزاران انسان بی گناه بودم نمی توانم از گناه طالبان بگذرم.
شما ان جی اویزم را به عنوان یکی از آفت های فعالیت زنان عنوان کردید به این معنی که متاسفانه فعالیت های اجتماعی پولی شده و همه منتظر فاند، پروژه و مسایل مالی هستند، کمیته مشارکت سیاسی زنان که در تعهد آن شکی نیست چگونه با این مسأله مبارزه می کند با آن که در افغانستان به عنوان کشوری که خیلی از این ساختارها و بسترها وجود ندارد و بار عمده بستر سازی های اجتماعی و فرهنگی به دوش دولت است اما چنین به نظر می رسد که ان جی اوها در حال انجام دادن وظایف دولت هستند و دولت سبک دوش شده ما می دانیم که امر تعلیم و تربیت، آموزش و پرورش و معارف کاری نیست که یک یا دو ان جی او بتوانند آن را انجام بدهد. آیا کمیته مشارکت یا زنان دیگری کدام طرح و برنامه ی مشخص برای دولت برای این که دولت را مجبور بسازند تا به این نیازها پاسخ بدهد، دارند؟
چیزی که من می خواستم بگویم این است که متاسفانه بودجه حکومت در دست حکومت نیست. بسیاری چیزها ان جی اویی شده من فکر نمی کنم باید دولت را سبک دوش کند اگر دولت استرتیژی خوب داشته باشد در اولویت خود تعلیم و تربیت جامعه خود را مد نظر می گیرد بدون این که فکر کند که کی در کجا چی کاری را انجام می دهد. متاسفانه ما یک حلقه رهبری خود خواهی را داریم که تنها به منفعت های خودشان اندیشیده اند و روی مسأله کلیدی که مسأله تعلیم و تربیت در افغانستان بوده کمتر مکث کرده اند. ملیون های دالر روی ساختن یک نصاب تعلیمی مصرف شد تا در آخر روز دشمنان افغانستان را دوست افغانستان برای نسل آینده افغانستان تعریف کند. حتی در همین قسمت هم علایق قومی افرادی که تعلیم و تربیت افغانستان را رهبری می کردند مدنظر گرفته شد. مثلاً ما لابی کردیم که در نصاب تعلیمی مسایل جنسیت مد نظر گرفته شود هرچند بسیار کوچک بودیم اما تلاش های خود را از جانب خود انجام دادیم اما متاسفانه این نتوانست زیاد عملی شود. مثلاً همین نصاب تعلیمی با کیفیت بسیار پایین در پاکستان به چاپ رسید یعنی بودجه بسیار گزاف به تعلیم و تربیت در افغانستان پرداخته شده این هم این طور نیست که تمام بودجه به ان جی اوها داده شده و برای دولت نه، ولی دولت هم از این سو استفاده کرده، فساد اداری مانع همین خواسته بسیار برحق جامعه افغانستان که تعلیم و تربیه است شده است. شما در امن ترین جای کشور که شمال افغانستان است و من بارها در پلخمری شاهد بودم که بچه ها در زیر خیمه ها درس می خوانند در جایی که می شود مکتب را به راحتی ایجاد کرد ولی چون حکومت افغانستان از ظرفیت لازم حکومت داری برخوردار نیست نتوانسته از بودجه دست داشته خود برای رشد تعلیم و تربیت در افغانستان استفاده کند. مکاتب را در جایی می سازند که هر روز شاهد به آتش کشیده شدن آن ها هستیم. بنابر فساد اداری، ظرفیت کم در وزارت تعلیم و تربیه، علایق قومی و فرقه ای که با وجود مصرف شدن ملیون ها دالر این ها نتوانستند هیچ کاری را انجام دهند. مثل مکتب هایی که در جنوب افغانستان ساخته می شود و به آتش کشیده می شود. اما در شمال افغانستان در امن ترین جایی که من قادر بودم در آن جا بروم بچه ها در زیر خیمه درس می خوانند.