اُتفرید ناسائر
Otfried Nassauer
متولد ۱۹۵۶، دانش آموختهی الهیات و مدیر موسس مرکز اطلاعات امنیت آمریکا ـ اروپایی در برلین (BITS) از سال ۱۹۹۱؛ بیش از ۲۰ سال فعالیت روزنامهنگاری آزاد و جستجوگر در زمینهی مسایل نظامی و امنیت بین المللی؛ نویسندهی مطالب متعدد در بارهی سیاست و راهبُرد ناتو، امنیت آلمان و اروپا، فناوری نظامی و کنترل سلاح

عنوان این مقاله به برخی از مشکلات فراوان ناتو در ۶۰ سالهگی آن اشاره دارد. ناتو و عملیات آن در خارج از منطقه ی ناتو حتا اگر مشروعیت داشته باشند، از حمایت همگانی بی بهرهاند. ناتو در افغانستان سرگرم عملیات است، اما بیشتر در زادگاهِ خود دارای مشروعیت است، در حالی که توانایی های این اتحاد نظامی در آن جا کمتر مورد نیاز است. ناتو برای دفاع مشترک تشکیل شده است، اما این سازمان و وظایف اصلی اعلام شده ی آن تغییرات فراوانی را از سر گذرانده اند. این تغییرات حاصل تصمیم گیری نخبگان سیاسی کشورها با توجه به منافع ملی شان و اهداف سیاسی و نیز نیاز ناتو به وظایف تازه به منظور توجیه علت وجودی این سازمان بوده است. اما همین نخبگان توجه چندانی به تفاهم و پشتیبانی عمومی مردم نشان نداده اند.
این اتحاد در ۶۰ ساله گی با مشکلات اساسی فراوانی روبرو است که بعضا از پیامدهای عملیات در بیرون از منطقه ی تشکیل آن ناشی شدهاند. در ۱۹۹۳، سناتور لوگار (Lugar) مدعی شد که ناتو اگر بخواهد از دور خارج نشود باید ورای منطقه ی خود برود. امروز می توان پرسید آیا ناتو به این علت که از منطقه ی خود بیرون رفته، از دور خارج خواهد شد؟
بیشتر ناظران بسیاری از مشکلات ناتو را در افغانستان به فقدان وحدت فرماندهی نسبت می دهند و حق دارند. این اتحاد در شُرُف از دست دادن انسجام سیاسی است. در هشت سال گذشته ناتو از سازمانی با قصد تصمیم گیری مشترک برای ماموریت های مشترک تحت فرماندهی مشترک تبدیل شده است به سازمانی که گاهی پیش از تصمیم گیری در سطح کشورها مورد مشاوره قرار می گیرد و ائتلاف های داوطلبانه ئی بر مبنای ماموریت هایی تشکیل می دهد که یک کشور انتخاب می کند. مشکلات فرماندهی و کنترل ناتو در دو وجه وجود دارند: نظامی و سیاسی. افغانستان مثال خوبی در این زمینه بوده و هست.
در ابتدا قصد داشتم نشان بدهم که عملیات غرب در افغانستان درشرایطی بسیار مشابه به شرایطی انجام می شود که در سال ۱۹۹۳ باعث شکست عملیات غرب در سومالی شد. می خواستم نشان دهم که در ۱۹۹۳، وحدت فرماندهی بین «عملیات سازمان ملل در سومالی ـ ۲» و نیروی بازدارنده ی امریکایی وجود نداشت. و می خواستم در بارهی واقعه ی موگادیشو صحبت کنم که در آن فقدانِ وحدت فرماندهی دلیل اصلی شکست فاجعه بار بود.
قصد داشتم در باره درس های آن زمان صحبت کنم که آشکارا ۹ سال بعد در عملیات غرب در افغانستان به کار گرفته نشد. قصد داشتم فقدانِ وحدت فرماندهی در افغانستان را تشریح کنم و نشان دهم که این وضع باز ممکن است به فاجعه بیانجامد؛ که غرب اعتبارش را از دست می دهد، فقط به این دلیل که نه وحدت فرماندهی وجود دارد و نه هدایت منسجم سیاسی. اما پس از شروع تحقیق، متوجه شدم که پایه ئی ترین اطلاعات لازم برای انجام این مقایسه در دسترس عموم نیست. هیچ سند رسمی در دسترس عموم نیست که ساختار فرماندهی و کنترل آن را تشریح کند. به نقل از بایگانی مجلس عوام انگلستان، نماینده پارلمان دکتر فاکس در ۱۸ مارس ۲۰۰۸ پرسیده است: «آیا وزیر دفاع نسخه ئی از آخرین کپی ساختار غیرمحرمانه ی فرماندهی و کنترل نیروهای بین المللی کمک به امنیت (ISAF) را در کتابخانه قرار خواهد داد؟» پاسخ آقای اِینزورت (معاون وزیر در امور نیروهای مسلح) به شدت شگفتی آور بود: «هیچ نگارش غیرمحرمانه ئی از ساختار فرماندهی و کنترل ISAF وجود ندارد.»
این فقدان شفافیت راهی جز یافتن شرح غیرمحرمانه ی ساختار فرماندهی از طریق بریده روزنامه ها و اسناد عمومی باقی نگذاشت. در طی این کار با یک شگفتی دیگر روبرو شدم: معلوم شد که در طی دوره های بسیار کوتاه ساختارهای متعددی برای فرماندهی به کار گرفته شده است. از ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۷ که ISAF مسئولیت سراسر افغانستان را به عهده گرفت، تمام این ساختارها با مشکلاتی در زمینه ی وحدت فرماندهی روبرو بوده اند. هیچ یک از آن ها در جهت ایجاد یک ساختار فرماندهی واحد پیش نرفته اند.
نگاهی سریع به افغانستان در ۲۰۰۸ نشان می دهد که حداقل چهار ساختار اصلی (و چند ساختار فرعی) فرماندهی و کنترل نظامی وجود دارد که در صورت خوش شانسی از طریق روابط خوب هماهنگ می شوند.
• ISAF زیر فرماندهی ناتو عمل می کند و به فرمانده کل متفقین در اروپا (SACEUR) گزارش می دهد که تحت هدایت سیاسی شورای آتلانتیک شمالی (NAC) است. SACEUR در عین حال فرماندهی کل امریکا در اروپا است. دولت امریکا در شورای آتلانتیک شمالی ـ محل هدایت سیاسی ISAF ـ نماینده دارد. از طرف دیگر ISAF در سراسر افغانستان با اختیارات اعطایی از سازمان ملل برای کمک به دولت افغانستان به ایجاد ثبات و بازسازی کشور عمل می کند. ISAF هیچ نقشی در مبارزه با تروریست ها ندارد و فقط نقش محدودی در جنگ با شورشیان طالبان ایفا می کند.
• نیروهای امریکا در افغانستان بعضا زیر فرماندهی مرکزی امریکا CENTCOM و تحت هدایت سیاسی رئیس جمهور و وزیر دفاع امریکا هستند. بخشهای دیگری از این نیروها زیر فرماندهی SACEUR و هدایت سیاسی NAC هستند، چون بخشی از ISAF به شمار میروند. اما آن ها وISAF باید منابع حیاتیشان را از CENTCOM دریافت کنند که در ضمن برای سایر عملیات CENTCOM مثل عملیات آزادی عراق (OIF) ضروری است. نیروهای امریکایی CENTCOM بخشی از عملیات آزادی پایدار (OEF) در افغانستان هستند که ائتلافی به رهبری امریکا برای جنگ با شورشیان و القاعده است. اختیارات این نیروها هنوز پس از ۸ سال بر مادهی ۵۱ منشور سازمان ملل، یعنی حق دفاع از خود، استوار است.
• نیروهای ویژهی امریکایی که در افغانستان فعالیت می کنند تحت فرماندهی عملیات ویژهی امریکا (USSOCOM) و کنترل سیاسی واشنگتن هستند. در صورت خوش شانسی، هماهنگی و ارتباط بین آن ها ایجاد می شود. هیچ تضمینی در بارهی هماهنگی بین USSOCOM و CENTCOM وجود ندارد.
• ارتش ملی افغانستان و نیروهای پلیس افغانستان تحت فرماندهی ملی افغانستان و کنترل وزارت دفاع یا وزارت اطلاعات آن هستند، اما تقریبا در تمام (اکثریت قاطع) موارد در استخدام بخش برنامه ریزی و شراکت CENTCOM و در برخی موارد تحت شراکت مربوطه با برنامه ریزی کشورهای ISAF هستند.
• واحدهای سازمان سیا در افغانستان تحت فرماندهی مقر سیا در لانگلی و هدایت سیاسی رئیس اداره ی اطلاعات ملی و رئیس جمهور امریکا قرار دارند. هیچ تضمینی وجود ندارد که عملیات آن ها با فرماندهی های نظامی هماهنگ شود. آشکار است که ساختارهای مشروح در فوق نشانه ئی از وجود یک ساختار واحد فرماندهی به دست نمی دهند. پیامدهای عملیاتی این وضع کدام است؟
چند نمونه به دست می دهیم:
 در صورتی که ISAF عملیاتی را برنامه ریزی کند که به منابع حیاتی اطلاعاتی، تحت نظرگیری و شناسایی یا پشتیبانی هوایی نیاز داشته باشد، نه فرمانده ISAF آن ها را کامل در اختیار دارد نه SACEUR. بیشتر امکانات و توانایی های نیروی هوایی تحت اختیار CENTCOM است و باید از ورای فرماندهی منطقه ئی تامین شود. حتا امکانات هوایی کشورهای ناتو در اروپا را که در افغانستان مورد استفاده است، نمی توان بدون کمک و اجازه ی CENTCOM به کار گرفت، زیرا مرکز عملیات هوایی ائتلاف در افغانستان متعلق به CENTCOM است و در آن حتا تیم های هماهنگی کشورهای ناتو اجازه ی فعالیت ندارند. تامین امکانات اطلاعاتی، تحت نظرگیری و شناسایی نیز منوط به اجازه ی CENTCOM است. CENTCOM اغلب برای عملیات آزادی عراق اولویت بالاتری از عملیات آزادی پایدار (OEF) در افغانستان و ISAF و برای OEF اولویت بالاتری از ISAF قائل است.
 به مالکیت افغانستان و نیروهای آن در عملیات ISAF در لفظ اولویت بالایی داده می شود. اما از آن جا که آموزش کَندَک(گردان)ها کاملا در اختیار CENTCOM بود و هنوز نیز در اکثر موارد هست، ISAF و فرماندهی اروپا و فرماندهی های منطقه ئی آن ها برای مشارکت با کَندَک ها باید از CENTCOM درخواست کنند.
 کَندَک ها در اکثر موارد عمدتا در اختیار فرماندهی منطقه ئی شرق به رهبری امریکا و نیروهای ویژهی امریکا قرار می گیرند. زمانی که نیروهای کانادایی برای گسترش ISAF به جنوب افغانستان اعزام شدند، در بسیاری از موارد از کَندَک ها هیچ گونه پشتیبانی دریافت نکردند. نیروهای انگلیسی با مشکلات مشابهی روبرو بوده اند.
 حتا اگر تمام بخش های فعال امریکایی باشند، وجود هماهنگی حتمی نیست. عملیات USSOCOM که ناگهانی در منطقه ی زیرِ مسئولیت CENTCOM و عملیات آزادی پایدار (OEF) رخ داده، در بسیاری موارد نیروهای آن ها را غافلگیر کرده و به تلفات متعدد غیرنظامیان منجر شده که بعدا نیروهای محلی OEF یا ISAF ناگزیر از پاسخ گویی برای آن ها شده اند.
 در بخش فرماندهی شرق به رهبری امریکا، نیروهای امریکایی اعزامی بعضا تحت فرماندهیISAF هستند و بعضا تحت فرماندهی عملیات آزادی پایدار (OEF). فراتر از این، فرماندهی مربوطه مدتی هر دو نقش را ایفا می کرد. یعنی در هنگام فرماندهی ماموریت های OEF باید به CENTCOM گزارش می داد و در ماموریت های ISAF به SACEUR. در نتیجه، این ترکیب در آلمان موجب نگرانی شد، چون ماموریت های شناسایی هواپیماهای تورنادو در منطقه ی تحت مسئولیت او زیر هماهنگی مرکز عملیات هوایی ائتلاف CENTCOM ممکن بود برای پشتیبانی از ماموریت های OEF مورد استفاده ی نابجا قرار گیرد و پارلمان آلمان این عملیات را تصویب نکرده است.
می توان این فهرست را ادامه داد، اما باید به ریشه های عمدتا سیاسی این مشکل پرداخت. پیش از این کار، باید به یک مساله ی اساسی اشاره کنم. رئیس جمهور امریکا به دلایل حقوقی هرگز کنترل خود بر سربازان امریکایی را به کسی واگذار نمی کند. در عمل، سربازان امریکایی تنها در صورتی می توانند در عملیات ائتلاف ها یا اتحادها شرکت کنند که فرماندهی نهایی آن ها یک افسر امریکایی باشد. بنابراین، به عنوان مثال، مشارکت امریکا در عملیات حفظ صلح سازمان ملل در صورتی ممکن است که فرماندهی نیروی سازمان ملل یک افسر امریکایی باشد. همین موضوع در مورد عملیات ائتلافی صحت دارد.
ریشه های فقدان وحدت فرماندهی در افغانستان به پیش از شروع عملیات غرب در آن کشور باز می گردد. ناتو تنها یک روز پس از ۱۱ سپتامبر تصمیم گرفت به ماده ی ۵ پیمان این اتحاد استناد کند. این تصمیم غیرعادی بود، چون به حمله ی یک طرفِ غیردولتی مربوط می شد و این موضوع در زمان نگارش پیمان ناتو پیشبینی نشده بود. این تصمیم که بدون تردید با انگیزه ی نمایش همبسته گی با امریکا گرفته شد، انگیزه های دیگری هم داشت، از جمله این انتظار که ناتو در بارهی نوع واکنش لازم و مناسب تصمیم جمعی بگیرد. در صورت تصمیم به واکنش نظامی، این اقدام تحت فرماندهی واحد SACEUR انجام می شد. اما دولت جرج دبلیو بوش راه دیگری را برگزید و با دور زدن ناتو، ائتلاف داوطلبانه به رهبری امریکا و تحت فرماندهی CENTCOM (به جای فرماندهی امریکا در اروپا EUCOM) را ترجیح داد. از اعضای ناتو دعوت به عمل آمد در سطح کشوری مشارکت کنند. تنها در ۲۰۰۳ بود که ناتو نقشی در افغانستان به دست آورد و این سهم از آن پس به منظور افزایش سهم غیرامریکایی ناتو از طریق افزودن گام به گام مسئولیت های ناتو، مثل ثبات بخشیدن به منطقه ی کابل و سپس تمامی افغانستان، گسترش یافته است. اما به جای این که SACEUR فرماندهی واحد باشد و NAC نقش اساسی در تدوین راهبُرد سیاسی ـ نظامی ایفا کند، این وظایف بر عهده ی CENTCOM ـ که بار نیازهای مغایرِ دو جنگ را به دوش دارد ـ یا حداقل وابسته به آن و تصمیم گیرندگان ملی امریکا است که گاهی از مشورت ها و تصمیم گیری های چند ملیتی، مثل قرارداد افغانستان (Afghanistan Compact) بهره می برند. یکی از عواقب این وضع این است که کشورهای مشارکت کننده و پارلمان های آنها محدودیت هایی بر سهم نظامی خود اِعمال و وضعیت را پیچیده تر کرده اند. بعضی از این محدودیت ها انگیزه های دیگری را بازتاب می دهند، مثلا:
• آن ها نمی خواهند سربازان خودشان در برخورد با جنگجویان غیرنظامیِ بازداشت شده، نقض حقوق بشر یا نقض حقوق بشردوستانه شرکت داشته باشند.
• آنها نمیخواهند تعهدهای بینالمللی حقوقی را زیر پا بگذارند که کشور اعزامکنندهی نیروها تصویب کرده ولی امریکا نکرده است.
• اختلافات با امریکا در بارهی راهبُرد درست برای ایجاد ثبات و بازسازی در افغانستان (که بعضا بازتاب افکار عمومی داخلی است).
آیا این مشکل در آینده قابل حل است؟ بعید است. اُباما اعزام ۱۷۰۰۰ نیرو (و تعداد زیادی سربازان بخش خصوصی) را برای ایجاد ثبات در افغانستان تصویب کرده است، که تحت نظارت امریکا ـ افغانستان خواهند بود و نه تحت نظارت ناتو/قرارداد اعزام نیرو بین افغانستان وISAF. این برنامه احتمالا به حل رقابت های فرماندهی بین SACEUR و CENTCOM و دیگران نخواهد انجامید.