سهیلا حامد
فصل اول

پیدایش، مفهوم و قلمرو صلاحیت جهانی
مفهوم صلاحیت جهانی
{…}در تعریف صلاحیت جهانی گفتهاند که صلاحیت جهانی توسعه صلاحیت محاکم ملی و فراتر از سه اصل صلاحیت سرزمینی، شخصی و واقعی است. دلیل این توسعه آن است که این سه اصل جواب گوی نیازهای حقوق بین‏الملل کیفری نیست.
{…} با عنایت به آنچه درگذشته بیان نمودیم، صلاحیت جهانی به این معنا است که محاکم ملی یک کشور بدون هیچ عنصر ارتباطی اعم از قلمرو، تابعیت یا منفعت دولت، اقدام به اعمال صلاحیت نمایند.
«صلاحیت به محض آنکه از هر گونه عامل سرزمینی، شخصی و منفعتی رها شود، جهانی می‏گردد. بدین ترتیب بررسی جرم‏هایی که در خارج از یک سرزمین و توسط افراد خارجی ارتکاب یافته و رسیدگی به آن منافع دولت‏ها را نیز در پی ندارد، صلاحیت جهانی است. در این حالت فکر وارد نمودن خسارت به جامعه بین ‏المللی بر مسأله حاکم است و هدف آن برقراری نظم و عدالت است و به همین دلیل کلیه کشورها می‏توانند در اجرای مجازات های جهانی شرکت نمایند.»
بنابراین مفهوم صلاحیت جهانی عبارتست از این که محاکم ملی، یک اصل استثنایی را به دلیل فقدان وجود یک مرجع بین ‏المللی و به عبارت صحیح تر، به جانشینی آن، با هدف حفظ نظم عمومی‏بین ‏المللی و صلح و امنیت جامعه بشری اعمال نمایند؛ چرا که گاهی محاکم ملی صلاحیتدار دارای صلاحیت سرزمینی یا شخصی یا قادر به تعقیب و محاکمه و مجازات مجرم نیستند، یا تمایلی به این امر نشان نمی‏دهند و برای آنکه این اصل مهم در حقوق بین‏الملل کیفری و حقوق کیفری بین ‏المللی بلااجرا نماند (اصل بدون مجازات ماندن مجرم) مراجع قضایی یک دولت خارجی، اقدام به اعمال صلاحیت جهانی برای محاکمه و مجازات مجرم می‏نمایند. ضرورت حفظ نظم عمومی‏بین ‏المللی را نیز باید به این دلیل اضافه کرد. اما نظم عمومی‏بین ‏المللی چیست؟ برای درک این مسأله لازم است به ٣ مفهوم توجه کنیم:
١. نقض مقررات بین‏المللی
٢. جرایم بین‏المللی
٣. جنایات بین‏المللی

نقض مقررات و تعهدات بین‏المللی
هرگاه دولت‏ها مقررات مربوط به حقوق بین‏الملل را اعم از قواعد آمره، قواعد عرفی یا اصول کلی حقوقی و که از سوی جامعه بین ‏المللی وضع شده است و دارای جنبه کیفری نیستند، نقض نمایند، این مفهوم تحقق پیدا می‏کند. این نقض برای دولت‏ها مسؤولیت ایجاد می‏کند و باید تاوان و خسارات آن را بپردازند و مراجع صالح بین ‏المللی به این تخلف رسیدگی می‏نمایند . مثالی که قابل ذکر است، قضیه گروگان گیری و نقض کنوانسیون ١٩۶١ وین در مورد روابط دیپلماتیک از سوی ایران است.

جرایم بین‏المللی
این جرایم جزو مباحث حقوق کیفری بین ‏المللی و در اصل جزو مباحث حقوق داخلی هستند که بعد بین ‏المللی پیدا نمودهاند. به عبارت صحیحتر وقتی طبق قانون، نقض حقوق داخلی و بر هم زدن نظم عمومی‏یک کشور، جرم باشد و هرگاه این جرم دارای عناصر خارجی بوده و جنبه فرامرزی داشته باشد و نظم داخلی سایر کشورها را بر هم زند، به آن جرم بین ‏المللی می‏گویند، همچون جرایم سازمان یافته یا حمل مواد مخدر بین کشورها. هر چند این جرایم می‏توانند نظم عمومی‏بین ‏المللی را به خطر بیاندازند و یا سیستم اقتصادی دولتها را مختل سازند، اما در هر حال با جنایات بین ‏المللی متفاوت هستند.

جنایات بین‏المللی
این اعمال، اولا:ً نظم عمومی‏بین ‏المللی را بر هم می‏زنند و ثانیاً: می‏توانند در نظم عمومی‏داخلی یک کشور اختلال ایجاد کنند. اما مهم ترین مسأله این است که اعمال مذکور مقررات بین ‏المللی را که دارای جنبه کیفری هستند، نقض می‏کنند و به عبارت صحیح تر، صلح و امنیت بین ‏المللی را دچار مخاطره نموده و وجدان عمومی‏بشریت را جریحه دار می‏سازند. اصولاً این اعمال، جرایم علیه حقوق بشر دوستانه بین ‏المللی هستند که چند دسته مهم آن در اساسنامه دیوان بین ‏المللی کیفری ذکر شده است؛ در هر صورت طبیعت این اعمال جنایت علیه بشریت است و در هر حال اعمال حاکمیت از سوی دولت‏ها دارای محدودیت‏هایی است و حد آن رعایت حقوق بشر دوستانه و نقض آن مستلزم مجازات عاملان جنایات است.

موضوع صلاحیت جهانی
در گذشته تنها دو جرم دزدی دریایی و برده داری موضوع این نوع صلاحیت بودند؛ اما در طی چند قرن اخیر، قاعده صلاحیت جهانی اندکی از شکل ابتدایی خود خارج شده و تکامل یافته است. این اصل نه تنها دزدان دریایی، بلکه فهرست کامل تری از جنایات بین‏المللی، از جمله تجارت برده، نسل کشی، شکنجه و غیره را شامل می‏شود. این فهرست به موازات گستردگی ابعاد قواعد بین ‏المللی وسیعتر شده است. در دهه گذشته، کاربرد صلاحیت جهانی توسط دولت‏ها با سرعت بیشتری رو به رشد بوده است. مذاکرات گسترده بر سر ایجاد دیوان بین ‏المللی کیفری دایمی‏که بین سال‏های ١٩٩۴ تا ١٩٩٨ انجام گرفت، فرصتی برای مذاکرات و بازنگری‏های اساسی در مورد دکترین صلاحیت جهانی فراهم آورد. درخصوص اینکه چه جرایمی‏مشمول این نوع اعمال صلاحیت هستند، تاکنون بحث و گفتگوهای بسیاری صورت گرفته است و با توجه به تفکیکی که درخصوص جرایم بین ‏المللی و جنایات بین ‏المللی انجام شد، روشن می‏شود که صلاحیت جهانی نسبت به کدامیک از این نوع افعال اعمال خواهد شد. آیا این صلاحیت علاوه بر جنایات بین ‏المللی مشمول جرایم بین ‏المللی هم می‏شود یا نه؟
نکته قابل توجه این است که وقتی کمیسیون حقوق بین‏الملل مسؤول جمع آوری فهرست جرایم بین ‏المللی گردید، هر دو دسته جرایم بین ‏المللی و جنایات بین ‏المللی را در تعریف خود آورد و به تفاوت بین آن‏ها اشاره ننمود.
مسأله دیگر این است که دولت‏ها محدوده صلاحیت ملی خود را توسعه داده و برای اعمال صلاحیت جهانی آرام آرام از شمول جنایات بین المللی فراتر رفته و بسیاری از جرایم بین ‏المللی را نیز مشمول اعمال این نوع صلاحیت نمودند و ما شاهد آن هستیم که کنوانسیون‏های بسیاری در مورد تروریسم، هواپیما ربایی و منعقد گردیده و مرتباً دامنه شمول تعهدات دولت‏ها را گسترش می‏دهند. درحالی که بعضی از دولت‏ها تنها در سه مورد نسل کشی، جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت، صلاحیت جهانی برای خود وضع نمودند. در هر صورت در حال حاضر سیر حوادث به سوی پیشرفت و توسعه صلاحیت نسبت به سایر موارد ادامه دارد.

فهرست جرایم بین‏المللی
تا امروز فهرست‏های متعددی از این جرایم تهیه شده است، اما کامل ترین آن، که هم جرایم و هم جنایات بین ‏المللی را در بر دارد، توسط «پروفسور بسیونی» جمع آوری شده است که عبارتست از: جرم تجاوز، جرایم جنگی، کاربرد غیرقانونی اسلحه، نسل کشی، جرایم علیه بشریت، تبعیض نژادی، برده کشی و جرایم مربوط به آن، شکنجه، آزمایش‏های پزشکی غیرقانونی، دزدی دریایی، جرایم مربوط به ارتباطات هوایی بین‏المللی، تهدید و توسل به زور علیه افراد مورد حمایت بین‏المللی، گروگان گیری، استفاده نامشروع از نامه‏ها، جرایم مربوط به مواد مخدر، تحریف و جعل، انهدام و یا سرقت خزاین باستانی و ملی، رشوه گیری مقامات عمومی‏خارجی، سرقت کابل‏های زیردریایی و قاچاق بین ‏المللی نشریات مستهجن. پروفسور بسیونی دو دسته دیگر را نیز به این فهرست اضافه نموده است : ١ سرقت سلاح‏های اتمی‏که متفاوت با کاربرد غیرقانونی اسلحه است، ٢ تخریب محیط زیست.
حقوق دانان دیگری هم هستند که «صلاحیت جدید مطرح شده در مورد تعقیب کشتی‏های خارجی مراجعه کننده به بنادر را به جرم نقض استانداردهای بین ‏المللی محیط زیست در زمانی که در دریا بوده اند» صلاحیت جهانی قلمداد می‏کنند.
اگر بخواهیم شواهدی برای بین ‏المللی بودن این جرایم پیدا کنیم، می‏توانیم به کنوانسیون‏های متعددی که در این زمینه منعقد شده و این جرایم را شرح می‏دهند و البته در اکثر اوقات حتی صلاحیت جهانی را نیز برای رسیدگی به این جرایم پذیرفتهاند، مراجعه کنیم، مثل کنوانسیون مربوط به هواپیماربایی یا گروگان گیری و جرم دیگری که اخیراً به فهرست جرایم بین ‏المللی اضافه شده است، «جرم ناپدیدی اجباری» است. به موجب کنوانسیون امریکایی در مورد «ناپدیدی اجباری اشخاص»، این جرم مشمول صلاحیت جهانی می‏شود و این ابتکار منطقه ای در سطح بین ‏المللی به سرعت مورد پذیرش قرار گرفته است. اعلامیه سازمان ملل متحد در مورد حمایت از همه اشخاص در قبال ناپدیدی اجباری متضمن مقرراتی جهت اعمال صلاحیت جهانی نسبت به اشخاصی است که مسؤول ارتکاب جرم ناپدیدی اجباری تلقی می‏شوند.

صلاحیت‏های کلاسیک و صلاحیت جهانی
صلاحیت قضایی دولت‏ها تابع صلاحیت قانونی آنان است؛ آن‏ها برای حفظ اقتدارشان و محاکمه مرتکبان جرم و پرهیز از بی مجازات ماندن ایشان، برای خود صلاحیت‏ها تابع دو دسته اصول اساسی و تکمیلی هستند.
در سیستم کیفری تمام کشورها، یک اصل اساسی وجود دارد و آن هم اصل صلاحیت سرزمینی است؛ اما این اصل قادر نیست در تمام اوقات منافع دولت‏ها، اتباع و عدالت کیفری را پوشش دهد. به همین دلیل دولت‏ها به اصول تکمیلی که نسبت به این اصل یک استثناء هستند، متوسل می‏گردند. اصول تکمیلی عبارتند از: اصل صلاحیت واقعی، اصل صلاحیت شخصی (اصل صلاحیت شخصی فعال و اصل صلاحیت شخصی غیرفعال) و اصل صلاحیت جهانی.

اصل صلاحیت جهانی
دادگاه‏های داخلی به طور سنتی تنها نسبت به جرایمی‏که در قلمروشان اتفاق افتاده باشد، صلاحیت رسیدگی دارند، اما اقدامات آن‏ها جهت تعقیب و محاکمه خارجیان درخصوص جرایم بین ‏المللی ارتکاب یافته {در} خارج از مرزهای شان رو به گسترش است. آن‏ها در اجرای این خواسته خود تیوری‏های صلاحیت جهانی را به کار گرفتند. در این معنا، صلاحیت جهانی یک اصل حقوق بین‏الملل با ریشه و ماهیت عرفی است که به تمام دولت‏ها اجازه اعمال قوانین شان را نسبت به یک جرم می‏دهد (حتی اگر آن در خارج از سرزمین شان و توسط یک غیرتبعه ارتکاب یابد و اتباع شان از این قضیه صدمه ندیده باشند)
اعمال تیوری صلاحیت جهانی به طور عمده در این موارد به این مفهوم وابسته است که برخی از جرایم آنقدر فجیع هستند که وجدان جامعه جهانی را جریحه دار می‏سازند و به راستی آن‏ها تمدن بشری را هم به مخاطره می‏اندازند؛ بنابراین هر دولتی ممکن است به عنوان نماینده تمام بشریت مرتکبان جرم را مجازات نماید. این جرایم اغلب توسط دولت‏ها یا کسانی که مأموران دولت هستند، ارتکاب می‏یابند؛ بنابراین به احتمال زیاد توسط خود آن دولت مورد محاکمه قرار نمی‏گیرند و به همین دلیل صلاحیت جهانی به طور سنتی به عنوان یک مبنای آسان تر برای اعمال صلاحیت دولت‏ها و اجرای عدالت درنظر گرفته شده است. البته این صلاحیت به شکل روزافزونی توسط معاهدات بین ‏المللی گسترش یافته و اجرای آن توصیه و یا تکلیف شده است. البته همان طور که می‏دانیم ریشه اصل (اصل یا محاکمه کن یا مسترد کن)”aut dedere rut judicare“ در حقوق بین‏الملل عرفی یافت می‏شود.
امروزه صلاحیت جهانی تغییر شکل و ماهیت داده است. تا چند دهه قبل وقتی صحبت از صلاحیت جهانی می‏شد، بیشتر این مسأله مد نظر بود که جرمی‏در جایی واقع شده که در صلاحیت سرزمینی هیچ کشوری نیست (خارج از قلمرو دولت‏ها) و طبق اصل صلاحیت جهانی هر که مجرم را می‏یافت، می‏توانست او را مجازات نماید.
اما امروزه ما با توسعه صلاحیت جهانی مواجه هستیم و دولت‏ها به موجب قوانین خاص در حقوق داخلی خود، یا به موجب معاهدات بین ‏المللی برای خویش صلاحیت جهانی به نوعی وضع نمودهاند که قادر هستند جرایم واقع شده در قلمرو دولت‏های دیگر را نیز مورد رسیدگی قرار دهند.

قلمرو صلاحیت جهانی
قلمرو صلاحیت جهانی از آنجا مشخص می‏گردد که ابتدا تعریفی جامع از این صلاحیت ارایه شود و محدوده اعمال آن نیز تشریح گردد. بنابراین در بدو امر باید به بررسی دلایل ایجاد این نوع صلاحیت و ریشه آن و این که صلاحیت مذکور چه نوع صلاحیتی است، پرداخت.
تعریف کلاسیک از صلاحیت جهانی
در تعریف کلاسیک از صلاحیت جهانی گفته شده است: «صلاحیت جهانی توسعه قلمرو حقوقی و قضایی یک کشور نسبت به اعمال ارتکابی در مناطق خارج از قلمرو حاکمیت دولت‏ها است.» مسأله دزدی دریایی در دریاهای آزاد یا در خارج از قلمرو همه کشورها، بدین گونه حل شده است که هر دولتی محق برای توقیف، محاکمه و مجازات نمودن یک کشتی مظنون به دزدی دریایی است. این موضوع مثال کلاسیک برای صلاحیت جهانی است، یعنی حق هر کشور برای دستگیری و محاکمه یک شخص به اتهام جرایمی‏مشخص که به طور بین ‏المللی تعریف شده اند.
در گذشته این تعریف تنها مشمول جرم دزدی دریایی می‏گردید که در دریای آزاد و خارج از قلمرو همه دولت‏ها ارتکاب می‏یافت. بدیهی است که مناطق خارج از قلمرو حاکمیت دولت‏ها تنها دریای آزاد نیست، بلکه قسمتی از هوا و فضا را نیز شامل می‏شود. بنابراین در صورتی که اصطلاح صلاحیت جهانی تنها برای اعمال صلاحیت در «خارج از قلمرو همه دولت‏ها» به کار گرفته شود، تنها شامل قلمرو دریای آزاد، قسمتی از هوا و فضا خواهد گردید.

تعریف معاصر از صلاحیت جهانی
با تحولات جدید در حقوق بین‏الملل و گسترش دامنه اعمال صلاحیت جهانی از جرم دزدی دریایی به جرم و جنایات بین‏المللی، دیگر نمی‏توان براساس تعریف کلاسیک صلاحیت جهانی عمل کرد. قواعد حقوق بشری حکایت از آن دارد که صلاحیت جهانی مشمول تجارت برده، نسل کشی، جرایم خاص جنگی و جرایم علیه بشریت می‏شود. صلاحیت جهانی در مورد اینگونه جرایم محدود به مواردی نمی‏شود که این جرایم در مناطق خارج از قلمرو همه کشورها ارتکاب می‏یابند.
مهم ترین مفاهیم جدیدی که در چند دهه اخیر پدید آمده، مفاهیمی‏است که به سبب تکالیف و تعهدات ناشی از کنوانسیون‏های بین ‏المللی ایجاد شده است و به دولت‏ها توصیه و گاهی تکلیف شده است که نسبت به چند جنایت خاص اعمال صلاحیت نمایند و چون این جنایات در قلمرو سایر دولت‏ها ارتکاب یافتهاند، دولت‏ها مجبور هستند تا در مورد صلاحیت جهانی از تعریف کلاسیک دور شده و براساس تعریف جدید عمل نمایند. به این ترتیب، با توجه به محدوده سایر اصول، یعنی صلاحیت سرزمینی، شخصی و واقعی، هرگاه دولت‏های صاحب این صلاحیت‏ها هیچ اقدامی‏در زمینه تعقیب مجرمین و جنایتکاران به عمل نیاورند، دولت‏هایی که هیچ ارتباطی با متهم ندارند، تنها به دلیل وصف بین ‏المللی بودن جرم یا جنایت، صلاحیت خود را اعمال می‏نمایند. البته این صلاحیت می‏تواند هم به طور حضوری و هم به صورت غیابی نسبت به متهم اعمال شود که در ادامه به این مسأله خواهیم پرداخت. دولت‏ها در اعمال صلاحیت‏های شخصی، سرزمینی و واقعی ذینفع هستند و برای حفظ نظم عمومی‏و منافع خود اقدام می‏نمایند. اما در اعمال صلاحیت جهانی برای دولت‏ها هیچ نفع مستقیمی‏وجود ندارد، بلکه تنها یک مسأله مطرح است و آن هم تعهد دولت‏ها براساس حقوق ناشی از معاهدات و حقوق بین‏الملل عرفی است که زمینه اجرای این صلاحیت را فراهم می‏سازد و این خود مستلزم وجود یک نوع نفع است و آن برقراری نظم، صلح و امنیت بین ‏المللی است.
این صلاحیت باید به سبب اجرای یک اصل مهم در حقوق جزا یعنی«اصل بدون مجازات نماندن مجرم» اعمال شود. اما محدوده این صلاحیت همان طور که در گذشته بحث شد، جرایم بین ‏المللی یا به عبارت مشخص تر جنایات بین ‏المللی است. در مبحث موضوع صلاحیت جهانی به این مسأله اشاره شد که دولت‏ها جنایات بین ‏المللی را موضوع این صلاحیت می‏دانند. البته دلایل دیگری همچون تدوین کنوانسیون‏های مختلف در این زمینه، بیشتر سبب این نوع نگرش شده است.
کنوانسیون‏های مهمی‏که تعهدات مربوط به اعمال صلاحیت جهانی را ایجاد نمودهاند، بسیارند؛ اما کنوانسیون‏های چهارگانه ژنو از مهم ترین آن‏ها هستند. درحالی که در مورد کنوانسیون ژنوسید(نسل کشی) بحث و جدل‏های بسیاری وجود دارد، اما حقوق دانان معتقدند این کنوانسیون هم به حقوق بین‏الملل عرفی پیوسته است و مشمول صلاحیت جهانی می‏شود.
در هر صورت گفته می‏شود ملاک اصلی برای اعمال صلاحیت جهانی، فقدان حاکمیت خاص دارای صلاحیت است و این صلاحیت زمانی باید اجرا شود که هیچ صلاحیت سرزمینی، شخصی و واقعی اعمال نشود. به عبارت ساده تر این جرم نباید قبلاً در محکمه ای مورد رسیدگی قرار گرفته و یا در مورد آن حکمی‏صادر شده باشد.

تفاوت صلاحیت بین ‏المللی با صلاحیت جهانی
بین صلاحیت بین ‏المللی و صلاحیت جهانی شباهت‏ها و نقاط مشترکی وجود دارد و شاید همین مسأله موجب شده است که بعضی از حقوق دانان در مواردی که از صلاحیت بین ‏المللی سخن گفتهاند به مسامحه اصطلاح صلاحیت جهانی را نیز به کار بردهاند. آن‏ها این دو نوع صلاحیت را گاهی یکی شناختهاند، یا اینکه اصلاً بین آن‏ها تفاوتی قایل نشدهاند؛ چرا که در اعمال هر دوی این صلاحیت‏ها منفعت داخلی هیچ دولتی مطرح نیست، بلکه منفعت و تعهد بین ‏المللی مدنظر است. این جنایات سبب جریحه دار شدن وجدان جامعه بشری گردیده و آن قدر شدید و فجیع بوده است که رها نمودن مجرم و بی مجازات گذاشتن او قابل اغماض نیست.
در هر دو صلاحیت، موضوع مشترکی ملاک عمل قرار می‏گیرد و آن هم بین ‏المللی بودن جرم است و این مسأله تنها عنصر ارتباطی و عامل اصلی اعمال صلاحیت از سوی محاکم است. اما تفاوت این دو صلاحیت در مراجعی است که آن را اعمال می‏نمایند. صلاحیت بین ‏المللی مربوط به مراجع بین ‏المللی براساس مقررات خاص تعیین شده در اساس‏نامه این مراجع است. دادگاه‏های نورنبرگ، توکیو، یوگسلاویا ، رواندا، سیرالیون و دیوان بین ‏المللی کیفری که هر یک از آن‏ها دارای قواعد مشخص در مورد محدوده و حوزه اعمال صلاحیت خویش هستند، مثال‏های گویای صلاحیت بین ‏المللی است. اما صلاحیت جهانی مربوط به محاکم داخلی یا محاکم ملی دولت‏هاست که آن‏ها ممکن است براساس قانون خاص داخلی خود یا براساس تعهدات ناشی از معاهدات اقدام به اعمال این صلاحیت نمایند. در هر صورت در هر دو صلاحیت به تعقیب و محاکمه جنایتکاران بین ‏المللی پرداخته می‏شود و موضوع آنها جرایم بین ‏المللی است.

محدوده صلاحیت جهانی
برای درک محدوده صلاحیت جهانی باید به دلایل ایجاد آن و ریشه‏های تاریخی این صلاحیت توجه نمود: آیا صلاحیت جهانی اصلی ناشی از معاهدات است یا قواعد حقوق بین‏الملل؟ آیا اعمال صلاحیت جهانی امری اجباری است یا اختیاری و آیا تعهدات ناشی از یک معاهده برای اجرای صلاحیت جهانی به دول ثالث در آن معاهده هم تسری پیدا می‏کند یا نه؟

دلایل ایجاد صلاحیت جهانی
دو فرضیه زیربنای اصل صلاحیت جهانی است؛ اول آن که سنگینی و شدت یک جنایت سبب می‏شود تا یک جرم مورد رسیدگی قرار گیرد، چرا که گاهی این جرایم آنقدر فجیع و وحشتناک هستند که برای منافع بشریت و جامعه بین ‏المللی ایجاد خطر می‏نمایند و هر دولتی به عنوان نماینده بشریت، خود را باید مکلف به مجازات مجرم بداند. دومین مسأله مربوط به محل وقوع جرم است. وقتی که جرم‏های مشمول اصل صلاحیت جهانی در قلمرو سرزمینی واقع می‏شوند که آن سرزمین به هر دلیلی قادر به اعمال صلاحیت نسبت به این جرم نیست یا کشور متبوع متهم یا قربانی امکان رسیدگی به آن‏ها را به هر جهت ندارند، مسأله اعمال صلاحیت جهانی مطرح می‏شود. همانند عدم پیگرد کیفری تنها به این دلیل که مجرم یک کارگزار دولتی است و یا دارای مصونیت است.

ریشه صلاحیت جهانی
اگر بخواهیم ریشه صلاحیت جهانی را بیابیم، باید به ریشه آن یعنی قضیه لوتوس مراجعه کنیم. در این قضیه مسأله صلاحیت فراسرزمینی توسط دیوان (Lotus) دایمی‏دادگستری بین ‏المللی در سال ١٩٢٧ مطرح شده است.
در قضیه «لوتوس» این سؤال مطرح بود که آیا دولت ترکیه صلاحیت محاکمه ملوانان فرانسوی را به خاطر تخطی و قصور آن‏ها در دریاهای آزاد دارد یا نه؟ در واقع کشتی فرانسوی لوتوس با یک کشتی ترک تصادف کرده بود و باعث مرگ تعدادی از اتباع ترکیه شده بود. وقتی که کشتی فرانسوی در یکی از بنادر ترکیه لنگر انداخت، دولت ترکیه کشتی لوتوس را توقیف کرد و یک افسر فرانسوی را به خاطر قتل غیرعمد بازداشت نمود. دولت فرانسه ادعا کرد که پرچم یک دولت بر فراز یک کشتی نشان دهنده صلاحیت دولت صاحب پرچم است و ترکیه از لحاظ قانونی حق محاکمه اتباع فرانسه را از نظر حقوق بین‏الملل ندارد و نمی‏تواند به حق صلاحیت در حقوق بین‏الملل استناد کند. دیوان بین ‏المللی ‏دادگستری این ادعای فرانسه را رد کرد و اظهار نمود که اگر فرانسه اعمال صلاحیت توسط ترکیه را تخطی از قوانین بازدارنده حقوق بین ‏المللی بداند، تمامی‏مسؤولیت بر عهده خود او خواهد بود.
در یکی از معروف ترین بندهای رأی، دیوان ابراز می‏دارد: «نمی‏توان محدودیتی برای استقلال کشور فرض کرد و حقوق بین‏الملل حق تشخیص صلاحیت را از سوی دولت‏ها پذیرفته است که فقط در بعضی از قضایای مشخص توسط قوانین بازدارنده محدود می‏شود.»
همچنین دیوان می‏گوید: «جدای از تأثیر یک ممنوعیت کلی مبتنی بر اینکه دولت‏ها کاربرد حقوق خود و صلاحیت دادگاه‏هایشان را نسبت به اشخاص، دارایی‏ها و یا اعمال خارج از قلمروشان تسری ندهند، این موضوع صلاحیت فوق العاده زیادی برای آن‏ها فراهم می‏آورد که این صلاحیت فقط در پرونده‏هایی خاص و قوانینی مشخص، محدود می‏شود. درخصوص سایر پرونده‏ها، هر دولتی آزاد است اصولی را اتخاذ کند که در نظرش بهترین و مناسب ترین هستند.»
کاربرد قاعده ناشی از قضیه لوتوس می‏تواند به این معنا باشد که دولت‏های مستقل برای ایجاد یک رژیم صلاحیت جهانی که برای اتباع دول عضو و غیرعضو قابل اجرا باشد، آزادند، مگر ثابت شود که این رژیم از قوانین بازدارنده حقوق بین‏الملل تخطی داشته است. تا زمانی که دولت‏ها در ایجاد چنین رژیمی‏حق قانونی داشته باشند، مسأله این نیست که آیا حقوق بین‏الملل یا سوابق قضایی موجود آنرا جایز می‏دانند، بلکه باید توجه داشت که آیا قاعده حقوقی بین ‏المللی مخالف آن وجود دارد یا نه؟

صلاحیت جهانی، یک قاعده حقوق بین الملل یا یک صلاحیت ناشی از معاهدات بین‏المللی؟
عدهای معتقدند که صلاحیت جهانی عبارت است از اصل صلاحیت کیفری که توسط معاهدات بین ‏المللی اعطا می‏شود و بر اساس این صلاحیت، کشورهای عضو معاهده متعهد می‏شوند به موجب حقوق بین‏الملل در مورد اتباع غیر، به جرم ارتکاب جدی ترین جرایم که مایه نگرانی بین ‏المللی است، صرف نظر از این که جرم در کجا و علیه چه کسی صورت گرفته است، با دیدگاه اجرای عدالت در مورد خاطیان، اعمال صلاحیت کنند {…}

«صلاحیت اجباری یا اختیاری» و تسری آن به کشورهای ثالث
معاهدات بین‏المللی، دول عضو را موظف می‏کند تا تضمین دهند مظنونینی را که به داخل مرزهای شان وارد می‏شوند؛ چه از طریق تعقیب آن‏ها در دادگاه‏های خودشان و چه از طریق استرداد آن‏ها برای محاکمه در هر جای دیگر به پای میز محاکمه کشند.
این مطلب به طور کلی معروف به اصل «یا تعقیب یا استرداد» است که به محاکم ملی و بین ‏المللی (در صورت وجود) صلاحیتی هم عرض برای تعقیب این گونه جرایم اعطا می‏کند. از طرف دیگر، معاهدات یکی از مهم ترین منابع حقوق بین‏الملل هستند، زیرا مستلزم رضایت صریح کشورهای طرف قرارداد {معاهده} هستند؛ یعنی معاهده تنها وسیلهای است که دولت‏ها با آن می‏توانند تعهدات حقوقی الزام آور دقیقی را در حالتی ارادی و آگاهانه ایجاد نمایند. {…}
آقای شریف بسیونی با استناد به قواعد آمره (jus cogens) و قواعد عام الشمول (erga omnes) اظهار می‏دارد که دولت‏ها در محاکمه جرایم از نوع صلاحیت جهانی باید اجبار داشته باشند و مثلاً محاکمه یک جا نی نباید اختیاری باشد و در ادامه مسایل عدیده ای را در مورد ارتباط میان این دو قاعده مطرح می‏کند. او معتقد است، اعمال صلاحیت جهانی شکل جدیدی از تعهدات بین ‏المللی است. وی همچنین این سؤال اساسی را مطرح می‏کند که آیا اصطلاح تعهدات عام الشمول(obligato erga omnes) تمامی‏معنای واژه لاتینی تعهد (obligato) را در بر دارد؟ یا اینکه در حقوق بین‏الملل معنای آن عوض شده است و فقط به معنای وجود یک حق یا قانون بدون الزام است؟ این مسأله تاکنون نه در حقوق بین‏الملل و نه توسط دکترین بین ‏المللی مورد توجه قرار نگرفته و حل نشده است.
می‏توان گفت وقتی دیوان بین ‏المللی کیفری در مقدمه اساسنامه خود می‏گوید: «هر دولت وظیفه دارد که از صلاحیت کیفری خود برای محاکمه مسؤولین جرایم بین ‏المللی استفاده کند.»، معنایش آن است که در این خصوص اجبار و وظیفهای وجود دارد که فقط به صورت تعهد عام الشمول قابل تعریف است.
در پایان این مبحث باید گفت که دولت‏ها در پذیرش صلاحیت جهانی درخصوص جرایم بین ‏المللی ترجیح می‏دهند که حق انتخاب داشته باشند و در این صورت آرامش بیشتری دارند تا اینکه آن‏ها را وادار به اعمال صلاحیت نمایند.
عملکرد دولت‏ها و عکس العمل نشان ندادن نسبت به جنایات نسل کشی وقایع سال‏های{دهه}١٩٧٠ کامبوج نشان می‏دهد که آن‏ها هنوز الزام به منع نسل کشی در خاک دولت‏های دیگر را به طور واقعی نپذیرفته اند.

توسعه اجرای اصل صلاحیت جهانی
شاید بتوان به اقداماتی که در سال‏های اخیر صورت گرفته، به عنوان دلایل جدیدی از تمایلات اخیر جریان‏های بین ‏المللی به سمت و سوی اجرای اصل صلاحیت جهانی اشاره کرد. مثلاً تصمیمات و اقدامات شورای امنیت در تأسیس دادگاه‏های بین ‏المللی کیفری برای یوگسلاوی سابق و رواندا را می‏توان تأییدی بر اصل صلاحیت جهانی و اعمال آن از سوی دولت‏ها دانست، چرا که شورای امنیت از دولت‏ها می‏خواهد تا اشخاصی را که متهم به ارتکاب جرایمی‏که در صلاحیت دادگاه‏های بین ‏المللی یوگسلاوی و رواندا هستند، به این محاکم تسلیم نمایند و یا آن‏ها را در محاکم داخلی خود محاکمه کنند. به عنوان نمونه می‏توان به قطع نامه شماره ٩٧٨ شورای امنیت (١٩٩۵) اشاره نمود: «از دولت‏ها خواسته می‏شود تا براساس قوانین داخلی خود و استانداردهای بین‏المللی، افرادی را که در قلمرو سرزمین شان یافت می‏شوند و دلایل کافی علیه آنان وجود دارد که مسؤولیت اعمالی که در صلاحیت دادگاه بین ‏المللی رواندا است، برعهده آن‏هاست و پرونده پیگرد قانونی آن‏ها در این دادگاه یا نزد مقامات ملی صلاحیت دار تشکیل شده است، دستگیر و بازداشت و به دادگاه رسیدگی به جنایات رواندا تسلیم و یا در محاکم صالح داخلی خود محاکمه نمایند.»
تأسیس دیوان بین ‏المللی کیفری و توصیه مکرر به محاکمه جنایتکاران از سوی دولت‏ها، دلیل خوبی برای پذیرش اعمال صلاحیت جهانی از سوی دولت‏ها و مراجع بین ‏المللی است. همان طور که در مباحث آتی توضیح داده خواهد شد، مسأله حق تقدم رسیدگی به جرایم بین ‏المللی از سوی محاکم ملی و صلاحیت تکمیلی دیوان، خود بهترین شاهد این مدعاست. البته اساسنامه رم از طریق امکان ارجاع یک وضعیت از سوی شورای امنیت به دیوان بین ‏المللی کیفری، اعمال صلاحیت نسبت به هر فردی در جهان را ممکن می‏سازد. این مطلب می‏تواند رعایت بیشتر قواعد حقوق بین‏الملل کیفری را نشان دهد.
اگر بخواهیم دلیل مستند دیگری، علاوه بر سایر دلایلی که برای اثبات ضرورت اعمال اصل صلاحیت جهانی ذکر نمودیم بیاوریم، مناسب است قطع نامه ٢۴/۲۰۰۱ کمیسیون فرعی حقوق بشر را مرور کنیم. در قسمتی از این قطعنامه آمده است:
«با یادآوری قطعنامه شماره ۶٨ /۲۰۰۰ (۲۶آوریل ٢٠٠٠) که در آن مجازات نکردن و انتظار مجازات نشدن، عاملی برای تشویق نقض حقوق بشر دانسته شده است و این درحالی است که مجازات مجرمین و هم دستان آن‏ها، اجرای عدالت برای قربانیان و بازگرداندن کرامت انسانی آن‏ها با تأیید و یادآوری رنج و مشقت آن‏ها، جزیی از برنامه ارتقاء و اجرای حقوق بشر است.»
«همچنین با یادآوری اصل صلاحیت جهانی برای جنایات علیه بشریت و جنایات جنگی که در حقوق بین‏الملل و رویه دولت‏ها پذیرفته شده است.»
«با یادآوری تعهد اعضا برای احترام و تضمین احترام به قواعد حقوق بشر دوستانه مندرج در کنوانسیون‏های ژنو ١٩۴٩ و تعهداتی که به صورت صریح در ماده اول آن آمده است. بنابراین کمیسیون از تمامی‏دولت‏ها درخواست می‏نماید، به منظور تسریع در اجرای وظایف مقامات قضایی در رسیدگی به اقداماتی که توسط قربانیان شروع شده است، چه در چارچوب اصل صلاحیت جهانی باشد که در قوانین بین ‏المللی به رسمیت شناخته شده است و چه در چارچوب قوانین داخلی باشد که صلاحیت فرامرزی {فراسرزمینی} ایجاد کرده است و به ویژه به دلیل تابعیت قربانیان یا مجرمان حتی در مواقعی که معاهدهای وجود ندارد، به صورت متقابل با یکدیگر همکاری نمایند.»

فصل دوم
مبنای الزام دولت‏ها به پذیرش و اجرای صلاحیت جهانی
{…} مبنای پذیرش صلاحیت جهانی در حقوق بین‏الملل برای اثبات مشروعیت یک قاعده باید به اصول و مبانی آن قاعده توجه نمود. هر چه این اصول و مبانی روشن تر گردد و شرح و بسط یابد، پذیرش قاعده هم آسان تر خواهد بود. جامعه بین ‏المللی در چند دهه اخیر اقدامات بسیاری برای رعایت قواعد حقوق بشر دوستانه از طریق ایجاد محدودیت برای اعمال حاکمیت از سوی دولت‏ها، صورت داده و معاهدات بین ‏المللی بسیاری تدوین شدهاند که محدوده حاکمیت دولت‏ها را تنگتر می‏نماید. دولت‏ها دیگر نمی‏توانند به راحتی در قلمرو سرزمینی خود به هر اقدامی‏دست زنند و بی مسؤولیت، به اعمال حاکمیت خود استناد نمایند.
آن‏ها تعهدات بسیاری را پذیرفتهاند که به موجب آن باید در قبال اعمال شان پاسخ گو باشند و یا در صورت عدم ایفای تعهدات خود، منتظر اقد امات جامعه بین ‏المللی باشند. اکنون دولت‏ها با تدوین و تصویب مقررات بین ‏المللی بسیاری، زمینه اعمال صلاحیت جهانی را فراهم ساخته و به مبانی آن استحکام بخشیدهاند. {…}
پذیرش صلاحیت جهانی براساس مقررات بین ‏المللی در چند دهه اخیر حقوق بین‏الملل دچار تحولات بسیاری گردیده و کنوانسیون‏های مختلفی درخصوص مقابله با جرایم مختلف تدوین شده است که بعضی از آن‏ها اعمال صلاحیت جهانی را از سوی دول عضو پذیرفتهاند. البته اگر چه موضوع بحث ما کنوانسیون‏ها و اساس‏نامه‏های دادگاه‏های بین ‏المللی هستند که در زمینه قواعد حقوق بشر دوستانه و جنایات بین ‏المللی تدوین یافتهاند؛ اما شاید بهتر باشد درابتدا اشاره ای به کنوانسیون‏هایی که در رابطه با سایر جرایم بین ‏المللی برای دول عضو، صلاحیت فراسرزمینی و جهانی ایجاد نمودهاند، بنماییم. در این رابطه، به عنوان نمونه می‏توان به ماده ۴ «کنوانسیون مقابله با تصرف غیرقانونی هواپیما» مصوب ١۶ دسمبر ١٩٧٠ لاهه {هاگ} اشاره نمود که با پذیرش اصل «یا محاکمه یا استرداد»، اعمال صلاحیت جهانی را به دولت‏های عضو توصیه می‏نماید. {…}
ماده ٣ {…} پروتکل مقابله با اقدامات غیر قانونی خشونت آمیز در فرودگاه‏هایی که در خدمت هواپیمایی غیرنظامی بین‏المللی (الحاق به کنوانسیون ١٩٧١ مونترال) مصوب ٢۴ فبروری ١٩٨٨ با اجرای همان اصل یا محاکمه یا استرداد به دول عضو صلاحیت جهانی اعطا می‏نماید. {…}
ماده ۴ «کنوانسیون سازمان ملل متحد برای مبارزه با قاچاق مواد مخدر» مصوب ۲۰ دسمبر ١٩٨٨ وین در بعضی از موارد اجازه اعمال صلاحیت جهانی را می‏دهد. {…}
«کنوانسیون منع و مجازات جنایت آپارتاید» مصوب ٣٠ نوامبر ١٩٧٣ نیز به دولت‏ها توصیه می‏نماید تا برای تعقیب، محاکمه و مجازات مرتکبین آپارتاید تدابیر قانونی، قضایی و اجرایی اتخاذ نمایند. {…}
درخصوص مسأله صلاحیت جهانی می‏توان به کنوانسیون‏های مهم دیگری نیز اشاره نمود:
ماده ٣۶ کنوانسیون ٣٠ مارس ١٩۶١ نیویورک در مورد مواد مخدر.
ماده ٢٢ (بند۲ (iv) (a)) کنوانسیون مواد روان گردان مصوب ٢١ فبروری ۱۹٧١ وین.
ماده ۶ (بند اول) کنوانسیون اروپایی مقابله با تروریسم، مصوب ٢٧ جنوری ١٩٧٧ استراسبورگ.
ماده ٨ کنوانسیون حراست فیزیکی از مواد هسته ای، مصوب ٣ مارس ١٩٨٠ نیویورک.
در این قسمت به بررسی معاهدات بین ‏المللی تدوین کننده قواعد حقوق بشر دوستانه بین ‏المللی پرداخته می‏شود؛ معاهداتی که دولت‏ها برای اعمال صلاحیت جهانی به آن‏ها استناد می‏نمایند.

کنوانسیون‏های چهارگانه ژنو
اکثریت حقوق دانان معتقدند که یک مسأله کاملاً روشن است و آن اینکه صلاحیت ایجاد شده به موجب کنوانسیون‏های ژنو ١٩۴٩، یک صلاحیت جهانی است و در آنجایی که مسؤولیت به سبب نقض‏های شدید ایجاد گردیده، تمامی‏دولت‏های طرف معاهده، دارای صلاحیت کیفری هستند. براساس این معاهدات، صلاحیت برای دولت‏ها بدون توجه به مسأله تابعیت (متهم یا قربانی) یا محل وقوع جرم ایجاد شده است. به علاوه ماده ٨٨ پروتکل الحاقی شماره یک لازم می‏داند که دولت‏های طرف معاهده، ضمن انعقاد موافقت نامه‏های معاضدت دوجانبه، برای رسیدگی‏های کیفری مربوط به نقض‏های جدی مندرج در کنوانسیون‏های ژنو یا همین پروتکل، در زمینه استرداد مجرمین کمال همکاری را با یکدیگر داشته باشند. با وجود این، مقررات مربوط به اعمال صلاحیت‏های ملی حداقل تا سال‏های اخیر، همچون یک قانون مرده بوده است و در وضعیتی که مخاصمات مسلحانه در خارج از مرزهای یک کشور رخ داده باشد، یک دولت اصولاً تمایلی برای تعقیب مجرمان ندارد، چرا که آن‏ها جزو نیروهای خودی هستند، بخصوص زمانی که آن دولت طرف برنده مخاصمه باشد.
درحالت دیگر، یک دولت ممکن است هیچ تمایلی برای تعقیب نیروهای دشمن نداشته باشد، چرا که چنین اعمال قانونی می‏تواند یک ریسک خطرناک باشد. همین طور اگر دولتی که هیچ مشارکتی در جنگ نداشته است، قصد رسیدگی به جرایم ارتکابی را داشته باشد، هم ملاحظات سیاسی و هم ملاحظات دیپلماتیکی و مشکلات بعدی از جمله جمع آوری مدارک، معمولاً مقامات دولتی را وادار خواهد ساخت تا از تعقیب خارجیان اجتناب ورزند.

کنوانسیون اول {ژنو}: بهبود سرنوشت مجروحان و بیماران نیروهای مسلح هنگام اردوکشی
ماده ۴٩ این کنوانسیون مقرر می‏دارد: «دول متعاهد، تعهد می‏نمایند که کلیه اقدامات قضایی لازم را برای تعیین مجازات مرتکبین یا آمرین هر یک از تخلفات عمده از این قرارداد را که در ماده بعد ذکر شده است، به عمل آورند.
هر دولت متعاهد مکلف است که کسانی را که متهم به ارتکاب، یا آمر به ارتکاب هر یک از تخلفات عمده باشند، جستجو و آن‏ها را از هر ملیتی که باشند تسلیم محاکم خود نماید. همچنین می‏تواند در صورتی که مایل باشد، آن‏ها را بر طبق شرایط مقرره در قوانین خود برای دادرسی به یک کشور دیگر که علاقمند به تعقیب آن‏ها باشد، تسلیم نماید، مشروط به اینکه آن کشور متعاهد دلایل و امارات کافی علیه آن اشخاص جمع آوری کرده باشد.»
همان طور که ملاحظه شد دو پاراگراف صدر ماده ۴٩ از «تعهد هر یک از دولت‏ها جهت انجام محاکمات قضایی» سخن گفته است و اصل موردنظر در این ماده، همان اصل معروف حقوق بین‏الملل کیفری یعنی «یا محاکمه کن یا مسترد کن» است که تعهدی برای تمامی‏دول عضو کنوانسیون است. با تبدیل بعضی از قواعد مندرج در این کنوانسیون به قواعد آمره در حقوق بین‏الملل، دیگر هیچ جای بحثی برای عدم رعایت این قواعد از سوی دول ثالث طرف معاهده باقی نمی‏ماند. اگر دولتی از تحویل متهم به دول دیگر خودداری کند، باید علاوه بر وجود قوانین کیفری لازم در کشورشان (جهت اعمال صلاحیت) برای محاکمه متهمین اقدام نماید. در این کنوانسیون اجرای صلاحیت، مختص متهمین دستگیر شده در قلمرو سرزمینی نیست، بلکه دولت‏ها در مورد متهمانی که در خارج از سرزمین آن‏ها بسر می‏برند، می‏توانند مبادرت به تحقیق و رسیدگی نمایند.

کنوانسیون دوم: راجع به بهبود سرنوشت زخم داران و بیماران و غریقان در «ماده ۵٠»
این کنوانسیون همان عباراتی را برای اعمال صلاحیت جهانی به کار برده که دقیقاً در ماده ۴٩ کنوانسیون اول آمده است و به همین ترتیب ماده ۵١، تکرار همان ماده ۵٠ کنوانسیون اول در باب تخلفات عمده است و عیناً هم ان جرایم را که قبلاً ذکر شد، برشمرده است. ماده ۵٢ هم همان ماده ۵١ پیش گفته در کنوانسیون اول است.

کنوانسیون سوم: راجع به وضعیت اسیران جنگی
در کنوانسیون سوم ژنو از حقوق متعدد اسرا سخن گفته شده و مکرراً انجام رفتار مناسب با ایشان گوشزد شده است. همچنین در این کنوانسیون آمده است: دولتی که در حال نزاع و تخاصم با دولت دیگر است، اگر افرادی از دولت دشمن را دستگیر کند، باید رفتارهای خاصی را داشته باشد، مثلاً به صرف اینکه فرد اسلحه به دست گرفته او را مجازات نکند، یعنی به عبارتی حقوق کیفری خود را در مورد اسرای جنگی که در اختیار دارد، اعمال ننماید.
اما در باب اعمال صلاحیت جهانی، در «ماده ١٢٩» این کنوانسیون با ذکر بعضی عبارات تکراری دقیقَا همان محتوای ماده ۴٩ کنوانسیون اول درج شده است. ماده ١٣١ این کنوانسیون در باب عدم امکان معاف شدن دولت‏ها از مسؤولیت، همان ماده ۵١ کنوانسیون اول و ماده ۵٢ کنوانسیون دوم است که مجدداً تکرار شده است و ذکر این مسأله بر اهمیت موضوع تأکید دارد.

کنوانسیون چهارم: راجع به حمایت افراد غیرنظامی‏در زمان جنگ
ماده ١۴۶ این کنوانسیون باز هم اجازه اعمال صلاحیت جهانی را به تمامی‏دولت‏های عضو داده و دقیقاً عبارات ماده ۴٩ کنوانسیون اول و ماده ۵٠ کنوانسیون دوم را تکرار نموده است.

کنوانسیون منع شکنجه و دیگر رفتارها یا مجازات‏های بی رحمانه، غیرانسانی یا تحقیرکننده ۱۹۸۴
تدوین کنندگان «کنوانسیون منع شکنجه» در مقدمه این معاهده بین ‏المللی به اصول مصرحه در منشور ملل متحد، آزادی، عدالت و صلح اشاره نمودهاند. علاوه بر آن توجه خاص خود را به ماده ۵۵ منشور، ماده ۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر، ماده ٧ میثاق بین ‏المللی حقوق مدنی و سیاسی و اعلامیه حمایت از قربانیان شکنجه و دیگر رفتارها یا مجازات‏های بیرحمانه، غیرانسانی یا تحقیرکننده مصوب ٩ دسمبر ١٩٧٨ مجمع عمومی‏سازمان ملل متحد اعلام می‏دارند.
دول عضو کنوانسیون، حق اخراج، برگرداندن و یا استرداد فردی را که دلایلی مبتنی بر تحت شکنجه قرار گرفتن او است، ندارند. اما ماده ۵، انواع صلاحیت‏ها را در نظر گرفته و به آن پرداخته است؛ از جمله دولتی که دارای صلاحیت سرزمینی است و دولتی که دارای صلاحیت شخصی است، اعم از فعال یا غیرفعال (دولت متبوع متهم و قربانی)، همه حق احراز صلاحیت خود و محاکمه متهم به شکنجه را دارند.
اما مهم ترین مسأله مطرح شده در این کنوانسیون که مدنظر است، مسأله اعطای صلاحیت جهانی به دولتی است که متهم در قلمرو آن‏ یافت می‏شود. در این خصوص، در بند ٢ ماده ۵ آمده است: دول متعاهد مکلف به احراز صلاحیت خود در زمانی هستند که متهم به اعمال شکنجه در قلمرو آن‏ها حضور پیدا کند و اگر آن‏ها اقدام به استرداد وی ننمایند، باید خود او را محاکمه نمایند و به همین دلیل در ماده ٨ این کنوانسیون مفصلاً از استرداد چنین متهمی‏صحبت شده و حتی در بند ٢ این ماده آمده که چنانچه دولتی براساس قواعد خود تنها بر مبنای معاهده استرداد، قادر به مسترد نمودن یک متهم باشد و با دولت درخواست کننده استرداد هم هیچ معاهدهای منعقد ننموده باشد، قادر خواهد بود کنوانسیون منع شکنجه را مبنای قانونی استرداد تلقی نماید، و یا در بند ۴ ماده ٨ مقرر شده است که دولت متقاضی استرداد نیز همانند دولت محل وقوع جرم شکنجه، دارای صلاحیت سرزمینی تلقی می‏شود.
آنچه در بند ٢ ماده ۴ کنوانسیون منع شکنجه دارای اهمیت است، ذکر این نکته است که فقط به دولتی اعطای صلاحیت جهانی نموده است که متهم در آنجا یافت شود؛ اما اگر دولتی فاقد صلاحیت سرزمینی و یا شخصی بود و متهم هم در قلمرو او حضور نداشت، هیچ تکلیفی مبنی بر اعمال صلاحیت جهانی و محاکمه چنین متهمی‏ ندارد. دیگر اینکه این کنوانسیون بر یکی از اصول حقوق بین‏الملل کیفری یعنی اصل «یا محاکمه کن یا مسترد کن» تأکید دارد.

کنوانسیون نسل کشی
این کنوانسیون در ماده ٢ خود جنایت ژنوسید را تعریف می‏نماید. اما آنچه که در این مبحث مورد نظر است مسأله صلاحیت محاکم ملی نسبت به تعقیب، محاکمه و مجازات مرتکبان این جرم است که ظاهراً هیچ نوع اعمال صلاحیت جهانی را به دول عضو اعطا ننموده است.
ماده ۶ این کنوانسیون مقرر می‏دارد: «اشخاص متهم به ارتکاب ژنوسید یا یکی دیگر از اعمال مشروحه در ماده ٣ با [توسط] دادگاه‏های صالح کشوری که جرم در آنجا ارتکاب شده و یا به [وسیله] دادگاه کیفری بین ‏المللی که طرف‏های متعاهد صلاحیت آن را شناخته باشد، جلب خواهند شد.»
درحالی که مباحث متعددی درخصوص اجرای کنوانسیون وجود داشت، جامعه بین ‏المللی شاهد عدم اجرای ماده ۶ بوده و هیچ گاه دیوان بین ‏المللی کیفری برای رسیدگی به جرم نسل کشی تشکیل نگردید و دولت‏ها هم غالباً در این زمینه هیچ اقدامی‏ننمودند، چرا که در اکثر مواقع خود مقامات دولتی و حاکمان یک کشور بودند که در جنایت نسل کشی دست داشتند.
حقوق دانان بسیاری معتقد بوده و هستند که برای پر کردن این خلاء موجود در ماده ۶ کنوانسیون نسل کشی باید با شناسایی صلاحیت دادگاه‏های کشور محل دستگیری مجرم و اعمال صلاحیت جهانی مشکل را حل نمود؛ چرا که طبیعت ارتکاب جرم نسل کشی، یک نوع اخلال در نظم بین ‏المللی است، و دیگر اینکه با محاکمه جنایتکاران در یک دولت دیگر، هیچ خدشهای به حق دولتی که جرم در قلمرو آن واقع شده است، وارد نمی‏شود. به خصوص اگر دولتی که مجرم در سرزمین او یافت شده، بنا به دلایلی امکان استرداد او را نداشته باشد، پس دولت‏ها باید برای بدون مجازات نماندن مجرم، خود اقدام نمایند.
درحال حاضر اگر چه مخالفان عدم امکان اعمال صلاحیت جهانی در مورد جرم نسل کشی به سبب صراحت ماده ۶ این کنوانسیون بسیار هستند، اما تحولات حقوقی صورت گرفته در چند دهه اخیر و جریحه دار شدن وجدان جامعه بشری به خصوص با توجه به اینکه جنایت نسل کشی بارها و بارها ارتکاب یافته است، همه زمینه ساز پذیرش منع ارتکاب جنایت نسل کشی در حد یک قاعده آمره بوده است؛ قاعدهای که تخلف از آن امکان پذیر نیست. به همین دلیل حقوق دانان با تمسک به این اصل معتقدند که هر دولتی مکلف به تعقیب، محاکمه و مجازات جنایتکاران است و هر جا که متهم یافت گردید و بدون وجود هیچ عنصر ارتباطی، در صورت عدم استرداد، باید با توسل به اصل صلاحیت جهانی، عدالت را اجرا نمود.
شاید بتوان با استناد به قطع نامه شماره ٩۶ مجمع عمومی‏سازمان ملل متحد در سال ١٩۴۶ درخصوص منع جرم نسل کشی و آمره بودن این قاعده، دلیل دیگری برای اثبات این نظر یافت. اما دلیل دیگری که بیانگر اهمیت منع جنایت نسل کشی است، اساس‏نامه‏های دادگاه بین ‏المللی کیفری برای یوگسلاویا سابق و رواندا و همچنین دادگاه بین ‏المللی کیفری است. چرا که یکی از جرایم مشمول صلاحیت این محاکم بین‏المللی، جرم نسل کشی است و اهمیت ارتکاب این جنایت سبب شده است تا دولت‏ها رسیدگی به این جرم را در ردیف جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت دانسته و حتی در هنگام تدوین اساس‏نامه، برای ذکر تعریف جرم نسل کشی حق تقدم قایل شوند.

تأیید صلاحیت جهانی توسط دادگاه‏های بین‏المللی
صلاحیت جهانی و دادگاه بین ‏المللی کیفری برای یوگسلاویا سابق
دادگاه علاوه بر صلاحیت سرزمینی، ذاتی و شخصی براساس ماده ٩ اساس‏نامه دارای «صلاحیت همزمان» است. این ماده مقرر می‏دارد که دادگاه یوگسلاویا و محاکم داخلی دارای صلاحیت‏های همزمان هستند، ولی اولویت و تقدم با صلاحیت دادگاه است و این دادگاه می‏تواند از محاکم ملی بخواهد که در مقابل این صلاحیت تمکین کنند و متهم را در اختیار آن قرار دهند. طبق ماده ٢٩ اساس‏نامه، کشور محل رسیدگی نیز بایستی با این درخواست موافقت کند. دلیل این نوع پذیرش صلاحیت، بدون مجازات ماندن مجرم است؛ چرا که شاید دولت دارای صلاحیت سرزمینی یا صلاحیت شخصی، قادر یا مایل نباشد به محاکمه جنایتکاران بپردازد و اغلب اوقات به سبب اینکه این افراد دارای سمت رسمی‏دولتی هستند و یا از طرف دولت به این جنایات دست زد‏ه اند، پس هیچ گاه محاکمه نخواهند شد. در نتیجه اعمال صلاحیت از سوی سایر دولت‏ها لازم است و در این خصوص داشتن هیچ عنصر ارتباطی ضروری نیست. به خاطر وجود صلاحیت‏های متعدد و همزمان، ماده ١٠ اساس‏نامه به حق مقرر داشته است که هیچ کس را نمی‏توان به سبب جرم واحد، دو بار محاکمه کرد.
همان طور که ملاحظه شد پذیرش صلاحیت همزمان برای این دادگاه در کنار صلاحیت محاکم ملی، یعنی پذیرش صلاحیت سرزمینی، شخصی (فعال و غیرفعال)، واقعی و جهانی، صورت گرفته است؛ چرا که هیچ تفکیکی در اساس‏نامه صورت نگرفته و از صلاحیت ملی به طور کلی سخن گفته شده است. براساس ماده ٩ اساس نامه دادگاه مذکور، اعمال صلاحیت از سوی محاکم ملی برای جنایات بین ‏المللی صورت گرفته در یوگسلاویا سابق پذیرفته شده است و بسیاری از دولت‏های اروپایی با اعمال این صلاحیت اقدام به تحت تعقیب قرار دادن بعضی از مجرمان صرب و یا حتی محاکمه ایشان نمودند؛ درحالی که هیچ عنصر ار تباطی بین کشور رسیدگی کننده و متهم وجود نداشته است. البته خیلی از اوقات، این دادرسی‏ها به سبب همان موانعی که در مباحث قبلی بیان شد به سرانجام نرسیده است و بسیاری از این جنایتکاران به راحتی در کشورهایی همچون آلمان، سوییس و زندگی خود را سپری می‏نمایند.
دادگاه بین ‏المللی کیفری برای رواندا
صلاحیت جهانی و دادگاه بین ‏المللی کیفری برای رواندا
این دادگاه نیز علاوه بر پذیرش صلاحیت محاکم ملی از هر نوع آن، به طور ضمنی صلاحیت جهانی را پذیرفته و هیچ گاه محدودیتی برای اعمال این نوع صلاحیت ایجاد ننموده است. در بند یک ماده ٨ اساس‏نامه از صلاحیت همزمان دیوان و محاکم ملی سخن گفته شده است و در بند ٢ همین ماده بیان شده است که حق تقدم در رسیدگی با دادگاه رواند است. براساس این بند همچون دادگاه کیفری برای یوگسلاویا، دادگاه می‏تواند از محاکم ملی بخواهد تا از این صلاحیت اطاعت نموده و در صورت درخواست دادگاه، متهم را در اختیارش قرار دهند. همان طور که در مبحث قبلی هم مشاهده گردید، این حق تقدم نشانگر آن است که جامعه بین ‏المللی با قطع نامه شورای امنیت بر این امر صحه گذاشته و می‏پذیرد که اگر متهمی ‏بدواً تحت پیگرد قرار گرفت، دیگر دولت‏ها حق تحت تعقیب و مورد محاکمه قرار دادن آن شخص را ندارند و شاید احتمال هراس از رسیدگی صوری و یا تبریه متهمان از سوی محاکم ملی سبب شده است تا حق تقدم در رسیدگی با دادگاه رواندا باشد. مسأله دیگر این است که «اگر فقط صلاحیت دولت قربانی جنایت پذیرفته شود، ممکن است متهم از تضمینات کافی و یک دادرسی منصفانه برخوردار نشود. به این علت در کنار اصل شخصی بودن قوانین جزایی صلاحیت جهانی نیز پذیرفته شده است.»

دادگاه اختصاصی سیرالیون
در ١۴ آگوست ٢٠٠٠ شورای امنیت طی قطع نامه ١٣١۵ بیان داشت که وضعیت سیرالیون به سمتی میرود که می‏تواند تهدید علیه صلح و امنیت منطقه باشد.
در مورد سیرالیون برخلاف دادگاه‏های یوگسلاویا و روندا شاهد تشکیل یک دادگاه از طریق منشور ملل متحد و ماده ٢٩ آن نیستیم، بلکه این خود سیرالیون است که تشکیل این دادگاه را پیشنهاد می‏نماید. بنابراین تأسیس دادگاه براساس انعقاد معاهده با سازمان ملل متحد شکل می‏گیرد. یک دادگاه از نوع «معاهده قرارداد»، که این دادگاه منحصر به فرد، برای اعمال صلاحیتش در سطح ملی نیازمند ورود معاهده تأسیس دادگاه به قانون ملی براساس قانون اساسی سیرالیون بود.
صلاحیت جهانی و دادگاه سیرالیون
قطع نامه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد در مورد وضعیت حقوق بشر در سیرالیون که با یک رأی مخالف به تصویب رسید، مقرر می‏نماید که صلاحیت جهانی در مورد جرایم ارتکابی، هم در مخاصمات مسلحانه بین ‏المللی و هم در مخاصمات مسلحانه داخلی قابل اجراست. تا آنجا که دولت‏ها نه فقط قادرند این صلاحیت را اعمال نمایند، بلکه موظفند مرتکبین تخلفات مهم در مخاصمات داخلی را تحت تعقیب قرار دهند. این نکته قابل توجه است که این قطع نامه واژه «تخلفات مهم» را در مورد پار ه ای از جرایم ارتکابی در مخاصمات مسلحانه بین ‏المللی و داخلی به کار برده است. این کمیسیون یادآوری می‏نماید که: «همه گروه‏ها و نیروها در سیرالیون که در هر مخاصمه مسلحانه، ازجمله مخاصمه مسلحانهای که فاقد ویژگی بین ‏المللی است، جرایمی‏ را همچون گروگان گیری، قتل عمد، شکنجه یا رفتار غیرانسانی نسبت به اشخاصی که در درگیری‏ها شرکت فعال نداشته اند، مرتکب شدهاند، چون این جرایم به عنوان تخلفات مهم بین ‏المللی و نقض حقوق بشر دوستانه تلقی می‏گردد، همه دولت‏ها تعهد دارند که متهمین ارتکاب به این جرایم یا آمرین را تحت تعقیب قرار دهند و این اشخاص را قطع نظر از تابعیت آنان در محاکم داخلی خود مورد محاکمه قرار دهند.»

دیوان بین ‏المللی کیفری
صلاحیت جهانی و اساس‏نامه دیوان بین ‏المللی کیفری
ذکر اساس‏نامه محاکم بین ‏المللی و شرح صلاحیت بین ‏المللی آن‏ها، سبب آن نمی‏شود که از توسعه و رشد قواعد حقوق بشر دوستانه توسط این محاکم و ثبت قواعد عرفی و تدوین آن‏ها چه در کنوانسیون‏های بین ‏المللی و چه در اساس‏نامه این محاکم چشم پوشی کنیم.
در هر صورت اگر بخواهیم به تأثیر اساس‏نامه دیوان بین ‏المللی کیفری بر رشد مسأله مورد نظرمان، یعنی اعمال صلاحیت جهانی بپردازیم، مطمیناً باید به مفاهیم کاربردی مواد آن توجه بیشتری نماییم. البته اساس‏نامه مذکور در دیباچه خود صراحتاً ابراز می‏دارد: «با تأکید بر اینکه فجیع ترین جنایاتی که موجب اضطراب جامعه بین ‏المللی می‏شود، نباید بدون مجازات بماند و اینکه لازم است تعقیب مؤثر مرتکبین آن جنایات با اتخاذ تدابیری در سطح ملی و نیز تقو یت همکاری بین ‏المللی تضمین گردد.»
یا بیان می‏دارد: «با یادآوری این نکته که وظیفه هر یک از دولت‏ها است که صلاحیت کیفری خود را بر کسانی که مسؤول ارتکاب جنایات بین ‏المللی هستند، اعمال نمایند.»
«با تأکید بر این نکته که دیوان بین ‏المللی کیفری که به موجب این اساس‏نامه تأسیس می‏شود، مکمل محاکم کیفری ملی خواهد بود.»
همان طور که ملاحظه می‏شود در مقدمه اساس‏نامه، دیوان از دولت‏ها می‏خواهد تا صلاحیت کیفری خود را در جهت مجازات جنایتکاران بشری توسعه دهند و تدابیری در قوانین ملی خود اتخاذ نمایند تا هیچ مجرمی‏بدون مجاز ات نماند. مطمیناً تدابیر اتخاذ شده و قوانین مصوب قبلی نتوانسته است مشکل جامعه بشری را حل نماید و همان طور که همه ما شاهد هستیم، بسیاری از جنایتکاران آزادانه و به راحتی زندگی خود را می‏گذرانند. تأکید اساس‏نامه و دولت‏های تدوین کننده آن حاکی از آن است که توسعه صلاحیت باید از سوی همه دولت‏ها باشد، نه فقط دولت‏های دارای صلاحیت سرزمینی یا شخصی؛ چرا که اعمال صلاحیت سرزمینی در زمانی که مجرمی‏از محل وقوع جرم فرار کرده است دیگر نمی‏تواند مفید باشد؛ همان طور که اعمال صلاحیت واقعی یا شخصی نمی‏تواند همیشه کارساز باشد، زیرا دولت صاحب صلاحیت به جهت عدم معاهده استرداد مجرمین با دولتی که متهم در آنجا یافت می‏شود، قادر نیست او را محاکمه نماید. البته همان طور که در گذشته بیان شد. این مسأله در حالتی است که دولت دارای صلاحیت، تمایلی به محاکمه و مجازات مجرم داشته باشد. اما در صورتی که به هر دلیلی حاضر به تعقیب او نباشد یا به او مصونیت یا عفو اعطا نموده باشد، تنها راه چاره اعمال صلاحیت از سوی سایر دولت‏هاست و برای اعمال صلاحیت از سوی دولت‏یهایی که علاقمند به اجرای قواعد حقوق بشر دوستانه هستند و هیچ عنصر ارتباطی با مجرم ندارند، باید متوسل به اصل صلاحیت جهانی شد و برای اجرای آن باید اقدام به قانون گذاری داخلی نمود. اگر بخواهیم برای تأیید اعمال اصل صلاحیت جهانی باز هم به اساس‏نامه استناد نماییم، باید به ماده ١٧ و شق الف و ب از بند یک آن اشاره کنیم که شرح مفصل آن در صفحات گذشته تحت عنوان صلاحیت تکمیلی گذشت. اما در این دو شق از بند یک بیان شده است: «اگر موضوع توسط دولتی که بر آن صلاحیت دارد، دردست تحقیق یا تعقیب باشد یا منع تعقیب صادر شده باشد». در اینجا مطمیناً منظور از دولت دارای صلاحیت، صرفاً دولتی که دارای صلاحیت سرزمینی، واقعی یا شخصی است، نیست؛ بلکه هر دولتی که با وضع قوانین داخلی و اقدام به تعقیب یا محاکمه مجرمان بین ‏المللی نموده نیز دولت صاحب صلاحیت تشخیص داده می‏شود.

پذیرش صلاحیت جهانی در رویه قضایی بین‏المللی
رأی ١۴ فبروری ٢٠٠٢ دیوان بین ‏المللی دادگستری علیه بلجیم
متأسفانه تاکنون در هیچ یک از آراء دادگاه‏های بین ‏المللی مشخصاً به مسأله صلاحیت جهانی پرداخت نشده است. شاید اگر این اتفاق میافتاد، ما بهتر می‏توانستیم نحوه عملکرد دولت‏ها را مورد نقد و بررسی قرار دهیم. اینکه آیا اقداماتی که تاکنون صورت گرفته صحیح بوده است یا نه؟ و اینکه برای احراز صلاحیت جهانی از سوی محاکم ملی باید دقیقاً چه شرایطی وجود داشته باشد؟ و سؤالاتی از این قبیل دولت‏ها بیشتر براساس عرفی که در این خصوص پدید آمده است عمل می‏کنند و خود به تعریف مفاهیم مختلف می‏پردازند، بدون اینکه هیچ قاعده بین ‏المللی مدونی در این راه وجود داشته باشد؛ اما تنها رویه بین ‏المللی که به مسأله اعمال یک نوع صلاحیت جهانی پرداخته است و در اینجا قابل بررسی است، رویه دیوان بین ‏المللی دادگستری است که می‏توانیم بگوییم به طور ضمنی به نوعی علیه اعمال صلاحیت جهانی است. هرچند شرایطی خاص در این قضیه وجود داشته است، اما دیوان بدون توجه به مسأله مشروعیت یا عدم اعمال اصل صلاحیت جهانی از سوی محاکم ملی و پرداختن به این اصل برای اجرای آن محدودیت‏هایی قایل شده است.
در تاریخ ١٧ اکتبر ٢٠٠٠ جمهوری دموکراتیک کنگو دادخواستی را علیه دولت پادشاهی بلژیک {بلجیم} به دیوان بین ‏المللی دادگستری تقدیم نمود. دلیل تسلیم دادخواست آن بود که بلژیک در تاریخ ١١ آوریل ٢٠٠٠ با صدور قرار بازداشت علیه وزیر امور خارجه وقت کنگو (یورودیا) به اتهام ارتکاب جنایات بین‏المللی، اصل عدم قابلیت اعمال حاکمیت از سوی یک دولت علیه دولت دیگر، اصل برابری حاکمیت بین کلیه اعضا ی ملل متحد و اصل مصونیت دیپلماتیک وزرای امور خارجه را نقض کرده بود.

لزوم وجود مصونیت مطلق
دیوان با استدلال‏های متعدد خود ثابت می‏نماید که اقتضای تصدی پست وزارت امور خارجه، لزوم وجود مصونیت از تعقیب کیفری و تعرض ناپذیری مطلق در خارج از کشور است. لذا معتقد است که مبنای اعطای مصونیت از آن جهت است که وی بتواند آزادانه وظایف بین ‏المللی خود را به انجام رساند و بدون رضایت دولت متبوع خود در یک دادگاه خارجی تحت محاکمه قرار نگیرد.
دولت بلژیک مدعی است که مصونیت ناشی از تصدی پست وزیران امور خارجه هنگامی‏که آن‏ها متهم به ارتکاب جنایات جنگی یا جرایم علیه بشریت هستند، بی اعتبار می‏شود. در حمایت از این موضع، بلژیک طی یادداشت غیررسمی‏ متقابلاً به ابزارهای حقوقی متنوعی که دادگاه‏های کیفری بین ‏المللی را ایجاد نموده است، اشاره می‏کند و به عنوان مثال از قانونگذاری ملی و صلاحیت محاکم ملی و بین ‏المللی یاد می‏کند.
در پاسخ به مسایل مطروحه از سوی بلژیک و کنگو در بند ۵٨ رأی صادره بیان شده است که: دیوان به دقت رویه دولت‏ها را که شامل قانونگذاری‏های داخلی و چند تصمیم محاکم عالی همچون مجلس لردان یا دیوان عالی فرانسه است بررسی می‏کند، او نمی‏تواند از این رویه استنتاج کند که اینها به موجب حقوق بین ‏المللی عرفی ایجاد شدهاند و هیچ استثنایی نسبت به قاعده مصونیت از صلاحیت کیفری و غیرقابل تعرض بودن متصدی وزرات امور خارجه وارد نیست، جایی که آن‏ها متهم به ارتکاب جرایم جنگی یا جرایم علیه بشریت باشند.
دیوان همچنین قواعد مربوط به مصونیت یا مسؤولیت کیفری اشخاصی راکه به واسطه سمت رسمی‏شان با ابزارهای حقوقی ایجاد شده توسط محاکم بین ‏المللی کیفری مورد محاکمه قرار گرفتند (ماده ٧ منشور دادگاه نظامی‏نورنبرگ، ماده ۶ دادگاه نظامی‏توکیو) بررسی می‏کند. نتیجه اینکه، هیچ یک از تصمیمات محاکم نظامی ‏بین ‏المللی نورنبرگ و توکیو یا دیوان کیفری بین ‏المللی برای یوگسلاویا سابق مورد استفاده بلژیک قرار نگرفته است و مصونیت‏های متصدیان وزارت امور خارجه در مقابل محاکم ملی، جایی که آن‏ها متهم به ارتکاب جرایم جنگی و جرایم علیه بشریت شدهاند، مورد سؤال قرار نگرفته است.

نقض حقوق بین‏الملل عرفی
دیوان پس از بررسی معاهدات بین ‏المللی در این زمینه، ازجمله کنوانسیون ١٩۶١ روابط دیپلماتیک وین، کنوانسیون ١٩۶٣ روابط کنسولی وین و کنوانسیون ١٩۶٩ مأموریت‏های ویژه نیویورک به این نتیجه رسید که این معاهدات نمی‏توانند مصونیت‏های وزیران امور خارجه را مشخص نمایند، بنابراین دیوان به بررسی حقوق بین‏الملل عرفی برای پیدا نمودن قواعد مناسب پرداخت. این مسأله سبب شد که تا حدودی از آثار نسبی بودن رأی (ماده ۵٩ اساس‏نامه دیوان) کاسته شود و مورد توجه بیشتری در روابط کشورها قرار گیرد؛ به خصوص برای کشورهایی که قصد دارند صلاحیت جهانی خود را اعمال نمایند.
درخصوص صدور حکم بازداشت باید گفت که انتشار بین ‏المللی آن از تاریخ ژوئیه {جولای} ٢٠٠٠ توسط مقامات بلژیک، با فرض ماهیت و هدفش، مصونیت آقای یرودیا را به عنوان وزیر امور خارجه کنگو از بین برده است و همچنین احتمال آن بود که نحوه رفتار کنگو در مورد روابط بین‏المللیاش را شدیداً تحت تأثیر قرار دهد. دادگاه نتیجه می‏گیرد که انتشار حکم چه با فعالیت دیپلماتیک آقای یرودیا تداخل ایجاد کرده باشد، چه نکرده باشد موجب نقض تعهد بلژیک نسبت به کنگو شده است؛ به این معنی که بلژیک نتوانسته است به مصونیت وزیر امور خارجه کنگو احترام بگذارد و به ویژه، مصونیت از صلاحیت کیفری و مصونیت از تعرض را که وی به موجب حقوق بین‏الملل از آن برخوردار است، نقض کرده است. (بند ٧١)

مصونیت به معنای معاف شدن از مجازات نیست
دیوان برای آنکه هیچ مسأله ای را در مورد اصل مصونیت در حقوق بین‏الملل عرفی بی پاسخ نگذاشته باشد، در بند ۶٠ و ۶١ رأی خود با دقت به شرح این مسأله پرداخته است که حدود مصونیت مطلق وزراء امور خارجه به چه میزان است. و اگر آن‏ها مرتکب تخلفاتی شوند، بدون مجازات نخواهند ماند. دیوان برای رفع ابهاماتی که بلژیک در لوایح خود درخصوص مسؤولیت کیفری و مصونیت مطرح ساخته بود، به تفصیل به بررسی موضوع پرداخت و وجود مصونیت (Immunity) را مستلزم وجود بی کیفری {معافیت از مجازات} (Impunity) ندانست و با اینکه همه حقوق دانان با مفاهیم مطروحه در بند ۶١ آشنایی دارند، اما دیوان با حوصله موضوع را به روشنی مطرح ساخته و موارد مسؤولیت کیفری را یک به یک بیان داشته است تا هیچ گونه جای ابهامی ‏باقی نماند.
مصونیت از صلاحیت کیفری و مسؤولیت کیفری فردی، دو مفهوم کاملاً جدا هستند. در حالی که مصونیت صلاحیتی، ماهیتی شکلی دارد، مسؤولیت کیفری با حقوق ماهوی مرتبط است. مصونیت صلاحیتی ممکن است برای مدتی معین یا در مورد جرایمی‏معین مانع تعقیب شود، اما نمی‏تواند شخصی را از مسؤولیت‏های کیفری خود معاف نماید. (بند۶۰)
فقدان مصونیت فقط در مقابل یک قاضی بین ‏المللی پذیرفته است. در آنجا متهم نمی‏تواند به مصونیتی که قانون ملی به وی اعطا نموده است، استناد نماید؛ درحالی که بلژیک در توضیح قانون خود اشاره نموده بود که به موجب یک قاعده «مستقر» در قواعد حقوق بشر دوستانه، هیچ مصونیتی در هیچ موردی وجود ندارد. دیوان این قاعده را با اصل مصونیت جمع کرد و شرایط اعمالش را در مورد افراد دارای مصونیت فقط در مقابل دادگاه بین ‏المللی دانست و به همین دلیل متهمان در دادگاه‏های نورنبرگ، یوگسلاویا و رواندا قادر نبوده و نیستند که به مسأله مصونیت خود استناد نمایند.
نتیجه: اظهارنظر دیوان درخصوص مشروعیت این صلاحیت می‏توانست بسیار مفید باشد. اما دیوان ترجیح داده است در این خصوص سکوت نماید. گفته می‏شود، دلیل سکوت دیوان این است که جمهوری دمکراتیک کنگو در این مورد، نظر دیوان را نخواسته است. کنگو علی رغم اینکه در دادخواست اولیه خود به این موضوع اشاره نمود، اما در لوایح نهایی در این مورد سکوت اختیار کرد. در عین حال تردیدی وجود ندارد که دیوان می‏توانست به این موضوع بپردازد. در هر صورت بعضی از قضات دادگاه موافق با ورود در مسأله بوده اند، اما اکثریت آنان نظر دیگری داشته اند.
عده ای معتقدند علی رغم عدم توجه دیوان به این امر و عدم اظهارنظر دیوان درخصوص غیرمشروع بودن قانون ۹۹ـ١٩٩٣ بلژیک، این سکوت نمی‏تواند نشانگر مشروعیت قانون بلژیک باشد. دیوان در عین حال سه بار به مسأله صلاحیت بلژیک اشاره نموده است، ازجمله گفته است: «جز این نیست که هنگامی‏که دولتی به موجب حقوق بین‏الملل می‏تواند صلاحیت رسیدگی به موضوع خاصی را داشته باشد، مسأله مصونیت مطرح می‏شود» (بند ۴۶)، «دیوان با فرض اینکه بلژیک به موجب حقوق بین‏الملل صلاحیت صدور و انتشار دستور دستگیری را داشته است، موضوع را مورد بررسی قرار خواهد داد» (همانجا)، «دادگاه یک کشور، در شرایطی که به موجب حقوق بین‏الملل صلاحیت داشته باشد می‏تواند یک وزیر سابق را محاکمه نماید» (بند ۶۱).
درحالی که انتقاد بسیاری نسبت به رأی دیوان شده است، عدهای معتقدند که دیوان این رأی را با در نظر گرفتن ملاحظاتی صادر نموده است، از جمله اینکه ثبات و نظم بین ‏المللی متزلزل نگردد و همچنین روابط دولت‏ها تیره نشود، چرا که در غیر این صورت ممکن است کشورها به هر بهانهای بخواهند وزیران امور خارجه و سران دولت‏های دیگر را تحت تعقیب قرار دهند. اما از طرف دیگر این اشکال وجود دارد که با تأکید دیوان بر این مصونیت، از این پس متهمان و مظنونان به ارتکاب جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت می توانند برای مدتهای طولانی یا حتی مادام العمر پست‏های وزارتی را در اختیار گرفته و از تعقیب و مجازات در امان بمانند. شاید بهتر بود دیوان به طبیعت اعمالی که وزیر امور خارجه کنگو مرتکب شده است، توجه بیشتری می‏نمود.

الزام دولت‏ها به اجرای صلاحیت جهانی
هرگاه دولت‏ها برای اعمال صلاحیت جهانی، تعهدات بین ‏المللی مندرج در معاهدات بین ‏المللی را پذیرفتند و در همین راستا اقدام به وضع قوانین داخلی نمودند، باید برای اجرای این تعهدات موانع مختلف را از سر راه خویش بردارند، و این موانع یا جنبه ماهوی دارند یا جنبه شکلی. مطمیناً صرف ورود و پذیرش قوانین مختلف نمی‏تواند به تنهایی عامل ایجاد و برقراری عدالت باشد، بلکه دولت‏ها باید گام‏های مؤثرتری برداشته و برای برقراری نظم و امنیت بین ‏المللی اقدامات بیشتری معمول نمایند.
در این فصل پس از تشریح شرایط لازم برای اجرای اصل صلاحیت جهانی (مبحث اول)، مشکلات موجود بر سر راه صلاحیت جهانی (مبحث دوم) و موانع اساسی اجرای این اصل (مبحث سوم) نیز مدنظر قرار گرفته و به تفصیل بررسی خواهد شد.

شرایط لازم برای اجرای صلاحیت جهانی
برای اجرای صلاحیت جهانی شرایط و قواعد ماهوی و شکلی متعددی مورد نیاز است. اگر فرض را بر این بگذاریم که با پذیرش قواعد بین ‏المللی موجود در معاهدات و وضع قوانین داخلی، قواعد لازم برای اجرای صلاحیت جهانی از لحاظ ماهوی وضع شدهاند، شاید توجه به بعضی از قواعد شکلی ضروری بوده و نیازمند بررسی جداگانه باشد.
شرط دستگیری متهم
بسیاری از کشورهایی که با وضع قوانینی به دادگاه‏های داخلی خود اجازه اجرای صلاحیت جهانی دادهاند، برای اعمال صلاحیت قضایی شرایطی را درنظر گرفتهاند. یکی از این شرایط، شرط دستگیر ی متهم در قلمرو دولت اعمال کننده صلاحیت جهانی است. اعتبار این شرط بدان جهت است که محاکمه غیابی، محاکمهای عادلانه نیست و هرگاه متهم در قلمرو آن کشور یافت نشود، چاره آن است که استرداد او از کشور دیگر درخواست شود. در برخی از کشورها امر بررسی و تحقیق نیز بدون حضور متهم انجام نمی‏شود. البته این مسأله در قانون بعضی از کشورها مسکوت مانده است و حل آن به عهده قاضی نهاده شده است که در این خصوص چگونه قانون را تفسیر کند مثلاً قانون سال ٩٩ـ١٩٩٣ بلژیک صراحتاً به حضور متهم برای رسیدگی به یک پرونده اشارهای ننموده بود، پس امکان محاکمه غیابی وجود داشت.
نیوزلند از معدود دولت‏هایی است که صراحتاً پذیرفته است که بدون حضور متهم، جریان دادرسی انجام شود. براساس قوانین این کشور، دادگاه‏های نیوزلند صلاحیت دارند جرایم موضوع اساس نامه رُم را مورد رسیدگی قرار دهند، نیز بدون درنظر گرفتن تابعیت متهم و یا اینکه جرم در داخل یا خارج نیوزلند ارتکاب یافته است و نیز بدون توجه به حضور یا عدم حضور متهم در قلمرو نیوزلند در زمانی که دادگاه درخصوص اتهام وارده تصمیم گیری می‏نماید.
همین ایده در طرح نحوه رسیدگی به شکایات جنایات نسل کشی و ضد بشریت و تعدیات ناشی از نژادپرستی {در}ایران که به تصویب مجلس شورای اسلامی‏رسیده و به دلایل دیگری مورد ایراد شورای نگهبان قرار گرفته است، مشاهده می‏شود.
عدهای از حقوق دانان بر این اعتقادند که جنایتکاران بین ‏المللی نباید بدون مجازات بمانند، بنابراین یافت نشدن آن‏ها یا پنهان شدن یا اقامت در کشوری که آن‏ها را مسترد نمی‏نماید، نباید مانع محاکمه و اجرای عدالت در مورد آن‏ها شود. در عین حال به موجب بعضی از قوانین و مقررات بین ‏المللی و داخلی از جمله برخی از کنوانسیون‏های بین ‏المللی و به ویژه کنوانسیون‏های چهارگانه ژنو ١٩۴٩، کنوانسیون ١٩٨۴ منع شکنجه (ماده ۵)، چنانچه متهم در قلمرو سرزمینی کشورها یافت شود، دولت‏ها موظفند به اعمال صلاحیت جهانی مبادرت نمایند. این شرط ممکن است برای دولت‏هایی که به موجب قوانین داخلی شان قادر به اجرای صلاحیت جهانی هستند، محدودیت ایجاد نماید، چرا که ممکن است متهم در قلمرو آن دولت یافت نشود. همان طور که گفتیم بعضی از کشورها از جمله فرانسه نیز با همین شرط، اصل صلاحیت جهانی را پذیرفتهاند. کشورهایی که قانون آن‏ها در این مورد ساکت است، گاهی که مصلحت ایجاب می‏کند برای دادگاه‏ها این امکان را فراهم می‏سازند تا از تعقیب مجرم سرباز زنند و قانون را این طور تفسیر کنند که به علت عدم حضور متهم در قلمرو کشور، امکان تشکیل پرونده (تعقیب و تحقیق) وجود ندارد. مثال بارز در این مورد، قضیه آریل شارون و نظر دادگاه استیناف بلژیک است. این در حالی است که در قضیه یورودیا وزیر امور خارجه کنگو، حکم بازداشت وی علی رغم عدم حضور وی در قلمرو بلژیک به کشورهای مختلف ابلاغ شده بود. باید خاطرنشان کرد که شرط یافت شدن از لحاظ حقوقی مناسب تر از واژه دستگیر شدن است، که برای مثال در ماده ٨ قانون مجازات اسلامی ‏ایران ذکر شده است؛ زیر ا با این شرط، تا زمانی که متهم بازداشت نشود، امکان اعمال صلاحیت جهانی برای تحقیق و تعقیب نیست. اما در فرض اول (شرط یافت شدن) چنانچه دلایلی مبنی بر اینکه متهم در قلمرو کشور رسیدگی کننده یافت می‏شود وجود داشته باشد، می‏توان جرایم ارتکابی را مورد رسیدگی قرار داد و بنابراین امکان تشکیل پرونده و تحقیق و تعقیب او وجود دارد.
پذیرش اصل مجرمیت دوگانه (متقابل)
قاعدهای وجود دارد که چنانچه دولتی بخواهد فردی را که در خارج از قلمرو آن کشور مرتکب جرمی‏شده است، محاکمه نماید، چه به دلیل اعمال صلاحیت شخصی و چه صلاحیت واقعی، باید عمل این فرد مطابق قانون کشور محل وقوع جرم نیز باشد. این مسأله در زمانی که کشوری تقاضای استرداد مجرم فراری تبعه خود را می‏نماید نیز مصداق دارد. محتوای این قاعده اگر چه معمولاً در قوانین داخلی مربوط به اعمال صلاحیت جهانی قید نمی‏گردد، اما به طور عرفی از سوی دولت‏های اعمال کننده صلاحیت جهانی پذیرفته شده است. البته در موضوع مورد بحث، یعنی جنایات بین‏المللی، قاعدتاً اعمالی همچون جنایات جنگی، جنایات علیه بشریت و نسل کشی، از منظر همه قوانین، جرم و بلکه جنایت محسوب می‏شوند. اما اینکه چرا اصل مجرمیت متقابل که قبلاً در استرداد مجرمین کاربرد داشته، به اعمال صلاحیت جهانی هم تسری یافته است، به نظر می‏رسد به سبب پذیرش عرفی این قاعده و همچنین پذیرش اصل قانونی بودن جرم و مجازات مجرمین در تمامی‏سیستم‏های حقوقی است و در نتیجه اجرای این اصل در صلاحیت جهانی هم پذیرفته شده است.

وجود شاکی خصوصی برای طرح شکایت
هرگاه در جامعهای یک جرم عمومی‏همچون قتل ارتکاب یابد، مقامات قضایی بدون شکایت شاکی خصوصی اقدام به تعقیب مرتکبان این نوع جرایم می‏نمایند. در هر جامعهای دادستان باید به محض اطلاع از وقوع یک جرم عمومی، اقدام به تحقیق و بررسی، جستجو، تعقیب، بازجویی و صدور کیفرخواست نماید. چرا که این جرایم، از آن جهت که نظم و امنیت جامعه را مختل می‏سازند، بدون شکایت شاکی خصوصی قابل تعقیب و محاکمه و مجازات هستند.
به نظر می‏رسد دولت‏ها در جرایم بین ‏المللی نیز باید همچون جرایم عمومی و حتی بیشتر از آن به دنبال تعقیب و محاکمه و مجازات مرتکبان باشند، چرا که این جرایم (و جنایات) علاوه بر برهم زدن نظم عمومی، صلح و امنیت بین ‏المللی را نیز مختل می‏سازند. اما متأسفانه تاکنون هیچ سابقهای مبنی بر اینکه دولتی خود به نمایندگی از سوی جامعه بشری، اقدام به تعقیب جنایتکاران جنگی یا جنایتکاران علیه بشریت نموده باشد، وجود ندارد. در وضعیت فعلی گویا همیشه نیاز به حضور شاکی خصوصی و طرح شکایت از سوی ایشان احساس شده است. حتی در کشورهایی نظیر بلژیک و یا آلمان هم وضعیت این چنین بوده است و دولت‏ها هیچ گاه تمایلی برای اعمال صلاحیت جهانی نسبت به جنایتکاران بین‏المللی، بدون طرح شکایت از سوی شاکی خصوصی نشان ندادهاند. به نظر می‏رسد دولت‏هایی که از نقض حقوق بشر در سایر کشورها ابراز انزجار نموده و داعیه احقاق آن را دارند، باید اقدامات بیشتری درخصوص محاکمه و مجازات جنایتکاران بین المللی معمول دارند.

مشکلات فراروی صلاحیت جهانی
اکثر دولت‏ها اگر چه دایماً از ارتکاب جنایات بین ‏المللی اعلام انزجار می‏نمایند و معتقد به اجرای عدالت بین ‏المللی هستند، اما دادگاه‏ها به دلایل متعدد معمولاً قادر نیستند جنایتکاران بین ‏المللی را مجازات نمایند. آن‏ها ممکن است علی رغم تمایل به اجرای صلاحیت جهانی با موانع متعدد، همچون فقدان قوانین ماهوی مواجه باشند. در ادامه بحث به مشکلات متعددی که بر سر راه اجرای صلاحیت جهانی وجود دارد، می‏پردازیم.
فقدان مقررات داخلی برای اجرای صلاحیت جهانی
جنایتکاران هم مانند بسیا ری از حقوق دانان از اصلی به نام صلاحیت جهانی مطلعاند. آن‏ها می‏دانند بهترین و امن ترین پناه گاه برای آن‏ها کشوری است که به جهت فقدان قوانین مربوط به اعمال صلاحیت جهانی، قادر به تعقیب و محاکمه و مجازات ایشان نیست. شاید بتوان گفت بزرگ ترین مشکل بر سر راه اجرای صلاحیت جهانی، عدم توسعه صلاحیت فراسرزمینی و عدم تضمین قوانین کیفری مناسب است. اصولاًهمه کشورها اصل صلاحیت سرزمینی و بعد از آن صلاحیت واقعی و در اکثر اوقات صلاحیت شخصی را پذیرفتهاند، اما آن‏ها قادر نیستند بدون وضع قواعدی برای صلاحیت جهانی، اقدام به توسعه صلاحیت خود نموده و به تعقیب و بازداشت و محاکمه جنایتکاران بین ‏المللی بپردازند.
دولت‏ها البته می‏توانند با استرداد مجرمان بین ‏المللی به کشورهایی که تمایل به مجازات این اشخاص دارند، به اجرای عدالت کمک نموده و قلمرو خود را برای جنایتکاران نا امن سازند. اما اگر دولتی وجود نداشته باشد تا تقاضای استرداد و محاکمه و مجازات این جنایتکاران را بنماید و یا اینکه این دولت‏ها به دلیل اشکالات و موانع مختلفی که بر سر راه استرداد مجرمین وجود دارد (مثل عدم وجود موافقت نامه‏های معاضدت قضایی) قادر نباشند مجرمین را به کشور درخواست کننده مسترد نمایند، مطمیناً باز هم جنایتکاران بدون مجازات خواهند ماند. رویه دولت‏ها نشان داده است که نه تنها دادگاه‏ها تمایلی به اعمال اصل صلاحیت جهانی و حتی مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر ندارند، بلکه می‏خواهند که عملکردشان با اصل «عدم جواز محاکمه مضاعف» در تعارض قرار نگیرد.
همان طور که در صفحه آتی شرح داده خواهد شد، درخصوص قانونگذاری داخلی دو دیدگاه وجود دارد؛ یکی آنکه عضویت در یک کنوانسیون بین ‏المللی و اشاره مقررات حقوق کیفری به این کنوانسیون‏ها کفایت خواهد نمود و نیازی به قانونگذاری داخلی به طور جزیی تر نیست. شاید این دیدگاه به دلیل انعطاف پذیری زیادتری که دارد دارای امتیاز باشد، اما عیب آن این است که مقامات قضایی داخلی ممکن است یا تمایلی به اجرای مفاهیم بین ‏المللی به جهت عدم آشنایی با آنها نداشته باشند و یا به جهت فقدان صراحت قانونی و عدم تعریف جرایم در حقوق داخلی قادر به اجرای قواعد بین ‏المللی نباشند. ما با این مسأله کاملاًدر ایران آشنا هستیم و بعضی از کنوانسیون‏هایی که دولت ایران به عضویت آن درآمده به دلیل اخیرالذکر معطل اجرا مانده است.
اما دیدگاه دیگر آن است که بایستی قانونگذار داخلی جرایمی ‏را که مشمول صلاحیت جهانی قرار می‏گیرند، به طور مشخص و دقیق تعیین نموده و جزییات و نحوه اجرا را نیز مشخص نماید. فایده این روش آن است که مقامات داخلی براساس چارچوب حقوقی که از سوی قانونگذار مورد شناسایی قرار گرفته است به قواعد بین ‏المللی عمل نموده و صلاحیت جهانی را اعمال می‏نمایند. این دیدگاه به جهت همان چهارچوب مشخصی که دارد بعضاً با تفسیر مضیق از قانون ممکن است با مشکلات و موانع مختلفی در مقام اجرا مواجه شود؛ اما شاید حسن آن این باشد که اگر قواعد عرفی در این قانونگذاری‏ها مورد پذیرش قرار گرفته باشد به مرحله اجرا در خواهند آمد، درحالی که در روش اول معمولاًتمایلی به اجرای قواعد عرفی دیده نمی‏شود.

عدم امکان اعمال مستقیم مقررات بین ‏المللی مربوط به اجرای صلاحیت جهانی در حقوق داخلی
یک اشکال دیگر بر سر راه اجرای صلاحیت جهانی این است که هرگاه صلاحیت جهانی با الحاق و تصویب معاهدات بین ‏المللی پذیرفته شده باشد و در سیستم حقوقی داخلی، قوانینی در این راستا وضع نشده باشد، کار بسیار دچار مشکل می‏شود، چرا که غالب کنوانسیون‏های بین ‏المللی به طور مستقیم در سیستم داخلی قابل اجرا و قابل استناد نیستند و محاکم نمیتوانند با استناد به آن‏ها کسی را تحت تعقیب قرار داده یا برایش مجازات مقرر نمایند. معاهداتی همچون کنوانسیون داوری نیویورک ١٩۵٨ وجود دارند که مستقیماً برای قضات محاکم ملی قابل استناد هستند، اما غالب معاهدات به خصوص در زمینه حقوق بین‏الملل کیفری به جهت آنکه یا جرم انگاری ننمودهاند، یا حدود و ثغور رسیدگی به یک جرم را تعیین نکردهاند، یا فاقد مکانیسم‏های اجرایی بوده و یا مجازات‏هایی برای جرایم بین ‏المللی درنظر نگرفتهاند، در محاکم داخلی قابل اجرا نیستند. پس مراجع قانونگذاری دول عضو باید زمینه ورود این تعهدات بین ‏المللی را در حقوق داخلی فراهم سازند.
هرگاه به موجب معاهدات، تعهدی مبنی بر اعمال صلاحیت جهانی نسبت به مرتکبین جرایم بین ‏المللی وضع گردد، قانونگذار داخلی باید صراحتاً در قوانین کیفری خود اعمال صلاحیت جهانی را بپذیرد و یا مکانیسمی‏را برای اجرای آن فراهم سازد. البته دولت‏ها تاکنون با وضع قوانین مختلف و نیز رسیدگی به جنایات بعضی از مجرمان بین ‏المللی این مکانیسم را چه در صلاحیت قانونی و چه در صلاحیت قضایی خود پذیرفتهاند. ممکن است گفته شود که دولت‏ها در صورت تمایل، می‏توانند بدون وضع قواعد داخلی و با استناد به عرف‏های بین ‏المللی مربوط به مجازات جنایتکاران، اقدام به اعمال صلاحیت جهانی نمایند؛ اما ظاهراً تاکنون هیچ دولتی اجرای اصل صلاحیت جهانی را یک امر عرفی تلقی ننموده و بدون وضع قوانین، صلاحیت فراسرزمینی خود را اعمال ننموده است. بنابراین ادعای عرفی بودن اصل مذکور درحال حاضر چندان مقبول نیست و دولت‏ها تاکنون تنها با استناد به قوانین داخلی خود و کنوانسیون‏های بین ‏المللی که عضو آن هستند، اقدام به رسیدگی به قضایایی نمودهاند که هیچ عنصر ارتباطی با کشور آن‏ها ندارد.

تعارض صلاحیت‏ها و صلاحیت موازی
عدهای از حقوق دانان معتقدند که صلاحیت جهانی یک اصل نبوده، بلکه فرع و استثنایی نسبت به سایر صلاحیت‏ها است و صرفاً برای پیشگیری از بی مجازات ماندن مرتکب، تعبیه شده است و قابلیت اجرای هر یک از اصول صلاحیتی دیگر (سرزمینی، شخصی، واقعی)، اعتبار عملی این صلاحیت را ساقط می‏کند. اصولاًدولت‏ها در رویه عملی خود، حق تقدم را به صلاحیت سرزمینی می‏دهند و در صورت فقدان این نوع صلاحیت، با توسل به اصل صلاحیت شخصی فعال یا غیرفعال یا صلاحیت واقعی اقدام می‏کنند و در نهایت به صلاحیت جهانی متوسل می‏شوند.
اما بعضی از حقوق دانان معتقدند که تلقی صلاحیت جهانی به عنوان یک امر فرعی، کاری دقیق و ضروری نیست، زیرا هر کدام از این صلاحیت‏ها، خود مستقل و سازنده هستند و هر اصل، به تنهایی فلسفه یک نوع اعمال صلاحیت را انعکاس می‏دهد و هر کدام یکی از مشکلات ناشی از برهم زدن نظم عمومی‏جامعهای را رفع می‏نماید. هیچ گونه ساختار سلسله مراتبی در این خصوص وجود ندارد و اصول مختلف اغلب درهم بافته می‏شوند؛ به عبارت دیگر اصل صلاحیت جهانی به موجب حقوق داخلی هم عرض سایر اصول است، همانند اصل سرزمینی، اصل تابعیتی (شخصی) و یا امنیتی (واقعی) و هیچ برتری نیز بر دیگر اصول ندارد؛ زیرا هیچ اصلی، حتی اصل صلاحیت جهانی نیز نمی‏تواند تمامی‏مسایل صلاحیتی را حل نماید. همچنین، عملکرد دولت‏ها نشانگر آن است که ممکن است در آینده اصول دیگری به وجود آید.
هر کدام از این استدلال‏ها مبنای خاص خود را دارند. اما به نظر می‏رسد درحالی که استدلال گروه دوم درخصوص پذیرش صلاحیت جهانی به عنوان یک اصل، قابل پذیرش است، استدلال گروه اول در مورد وجود سلسله مراتب بین اصول مختلف قویتر است. بهتر است برای درک صحیح تر مسأله، به بررسی این اصول در صورتی که از سوی چند دولت اعمال شوند، بپردازیم و اینکه آیا ممکن است صلاحیت موازی پدیدار گردد؟
گاهی اوقات اعمال انواع صلاحیت‏ها از سوی دولت‏ها، سبب ایجاد صلاحیت‏های موازی می‏گردد، همانند فرض ارتکاب قتل در آلمان توسط یک فرانسوی که سبب ایجاد صلاحیت سرزمینی برای دولت محل وقوع جرم و صلاحیت شخصی (فعال) برای دولت متبوع مجرم میشود. اما با اعمال اصلی تحت عنوان صلاحیت جهانی این مسأله بیشتر جلب توجه می‏کند، چرا که مطمیناً همیشه در کنار دولتی که صلاحیت جهانی خود را اعمال می‏کند، دولت صاحب صلاحیت سرزمینی وجود دارد و گاه شاید دولت‏های دیگری هم به جهات دیگری دارای صلاحیت باشند، همچون وجود صلاحیت شخصی فعال از سوی دولت متبوع مجرم یا صلاحیت شخصی غیرفعال از سوی دولت متبوع قربانی و یا حتی صلاحیت واقعی از سوی دولتی که منافع او به خطر افتاده است. در چنین حالاتی می‏توانیم صلاحیت‏های متعدد موازی را تصور کنیم. یا در فرض دیگری تصور کنید که چند دولت بخواهند با یکدیگر به جهت وجود تعهدات معاهداتی خود یا قوانین ملی خویش صلاحیت جهانی خود را نسبت به یک مجرم بین ‏المللی اعمال نمایند.
آیا در فرض اول، یعنی در حالتی که صلاحیت سرزمینی و شخصی و یا جهانی از سوی دولت‏ها اعمال می‏شود، صلاحیت موازی به وجود آمده است یا اینکه به سبب برتری بعضی از اصول بر بعضی دیگر، این صلاحیت‏ها در یک ردیف و موازی نیستند؟ در فرض دوم چطور؟ آیا در صورت اعمال صلاحیت جهانی از سوی چند دولت، صلاحیت موازی به وجود آمده است؟ در هرحال، محکومیت در یک کشور خارجی به سبب وجود قاعده ممنوعیت محاکمه مضاعف، منعی برای پیگرد بعدی در بعضی از کشورها محسوب می‏شود (اما نه در تمامی‏کشورها). البته پاسخ کشورها در مورد صلاحیت موازی از موردی به مورد دیگر فرق می‏کند.
اما در مورد پاسخ به دو سؤال فوق الذکر به نظر می‏رسد صلاحیت موازی یا همزمان برای دولت‏هایی ایجاد می‏شود که دارای وضعیت یکسانی هستند. مثلاًدولت‏هایی که دارای صلاحیت سرزمینی هستند، قاعدتاً به جهت وجود یک عنصر ارتباطی، یعنی بر هم خوردن نظم جامعه شان نسبت به دولت‏های دارای صلاحیت جهانی، از حق تقدم برخوردارند. همین طور دولت‏های دارای صلاحیت شخصی باید پس از دولت‏های دارای صلاحیت سرزمینی، نسبت به دولت‏هایی که صلاحیت جهانی شان را اعمال می‏کنند دارای حق تقدم باشند، چرا که آن‏ها دارای یک عنصر ارتباطی با جرم و یا مجرم هستند و مستقیماً از وقوع جرم صدمه دیدهاند.
پس بهتر است بگوییم که بین این اصول، سلسله مراتب وجود دارد و در نتیجه واژه صلاحیت موازی در اینجا اصطلاح قابل قبولی نیست. اما در فرض دوم هرگاه چند دولت بخواهند همگی یک نوع صلاحیت را اعمال نمایند، مثلاًصلاحیت سرزمینی یا صلاحیت جهانی یا صلاحیت شخصی، آنگاه می‏توانیم بگوییم یک صلاحیت موازی ایجاد شده است. اعمال صلاحیت سرزمینی را از سوی دو دولت می‏توان در حالتی فرض کرد که قسمتی از جرم در کشور «الف» و قسمتی در کشور «ب» رخ دهد، یا اینکه اثر و نتیجه جرم، نظم عمومی‏کشور «ب» را بر هم زند. در مورد اعمال صلاحیت شخصی از سوی دو دولت می‏توان وجود تابعیت مضاعف برای مجرم یا قربانی را فرض کرد که هر دو دولت متبوع قصد پیگیری قضیه را داشته باشند، اما در صلاحیت جهانی، کشورهای متعددی می‏توانند آن را اعمال نمایند. پس صلاحیت موازی یا همزمان در این حالت بیشتر پدیدار می‏گردد.
می‏توانیم در این میان، حق تقدم را در رسیدگی برای دولتی قایل باشیم که متهم در آنجا بازداشت شده است، یا اگر هیچ کدام نتوانستند متهم را بیابند، حق تقدم را به دولتی بدهیم که زودتر شروع به رسیدگی نموده است. البته احتمال امتناع دولت‏ها از رسیدگی به جهت شروع رسیدگی از سوی دولت دیگر ضعیف است، چون همه دولت‏ها تمایل دارند حاکمیت خود را اعمال نمایند.

موانع اساسی
اجرای صلاحیت جهانی، چه از لحاظ تیوری و چه از لحاظ عملی، همیشه با موانعی مواجه بوده است که ازجمله می‏توان به مسایل مربوط به مرور زمان، مسؤولیت فرماندهی، دستور مقامات مافوق و مسایل مربوط به جنسیت (قربانیان زنی که به خاطر شرم و حیا قادر به بیان جرایم صورت گرفته علیه خود نیستند)، فقدان قانونگذاری مناسب، فقدان مکانیسم ویژه برای اعمال صلاحیت جهانی، مسایل مربوط به ادله و ضعف نظارت بین‏المللی، مصونیت و عفو اشاره کرد. ما در اینجا تنها به شرح این موانع می‏پردازیم.

محدودیت در قانونگذاری
گاهی اوقات دولت‏ها مایل هستند صلاحیت خود را نسبت به مجرمان بین ‏المللی اعمال نمایند؛ اما قادر به این کار نیستند، چرا که مشکلاتی بر سر راه آنان قرار دارد. این مشکل همان محدودیت‏های ایجاد شده توسط قانون گذار داخلی است، همانند محدویت‏های مکانی و زمانی که بعضی از کشورها برای اعمال صلاحیت قایل شدهاند؛ یعنی صلاحیت جهانی را نسبت به جرایمی اعمال می‏کنند که در محدوده جغرافیایی معین و در مدت زمان مشخص ارتکاب یافته باشد. قانون سال ١٩٩١ انگلستان که عنوان قانون جرایم جنگی را دارد، یکی از آنهاست. اما این قانون تنها اتباع بریتانیایی یا اشخاص مقیم بریتانیا را که مرتکب پارهای جرایم جنگی در آلمان یا قلمرو اشغالی آلمان در دوران جنگ دوم جهانی شدهاند، قابل محاکمه می‏داند. یا قانونی که فرانسه در مورد جرایم علیه بشریت و نسل کشی تصویب نموده است که صلاحیت جهانی در آن‏ها تنها در قبال جرایمی‏که در منازعات اخیر در یوگسلاویا سابق و رواندا رخ داده است، اعمال می‏شود.
دادگاه‏های آلمان محدودیت‏های بیشتری را در نظر گرفتهاند. آن‏ها برای اعمال صلاحیت نیاز به وجود رابطه ای بین کشور آلمان و متهم دارند (مثل اقامت طولانی در آلمان یا ازدواج با اتباع آلمان). آن‏ها می‏گویند که اعمال صلاحیت بدون چنین ارتباطی دخالت در امور داخلی دولت‏های دیگری است که جرم در قلمرو آن‏ها واقع شده است. این مسأله آشکارا تصور نادرستی است، چرا که به موجب معاهدات بین‏المللی، همچنین به موجب حقوق بین‏الملل عرفی برای اعمال صلاحیت جهانی نسبت به مرتکبین نقض سنگین و فاحش حقوق بشر، وجود ارتباط بین دولت رسیدگی کننده به جرم و متهم ضرورت ندارد.
وجود این نوع محدودیت‏ها در کشورهای اروپایی مشکلات زیادی را به وجود آورده است، چرا که معمولاًجنایتکاران بین ‏المللی به کشورهای توسعه یافته اروپایی فرار می‏کنند تا باقی عمر را در آرامش و آسایش به سر برند. مسأله محدودیت‏های قانونی سبب شد تا اکثر جنایتکاران صربی که به آلمان گریختند از مجازات در امان بمانند و کسی نتواند ایشان را بازداشت و محاکمه نماید، درحالی که بسیاری از قربانیان ایشان نیز شاهد حضور آزادانه آن‏ها در آلمان و تقاضای پناهندگی ایشان بودند.

مرور زمان
اکثر دولت‏ها در قوانین کیفری خود مسأله مشمول مرور زمان شدن را پذیرفته اند و مرور زمان یک اصل شناخته شده بین‏المللی، چه در قوانین مدنی و چه در قوانین کیفری است. مثلاًقانون کشورها ممکن است عدم محاکمه مجرمی ‏را تا ٢٠ یا ٣٠ سال پس از وقوع جرم، مشمول مرور زمان دانسته و از محاکمه و مجازات مجرم سر باز زنند. مثلاً دولت آلمان تمامی‏جرایم را به غیر از نسل کشی و قتل، مشمول قاعده مرور زمان ٢٠ الی ٣٠ سال می‏داند. البته همیشه حساسیت‏های فراوانی بر روی بعضی از جرایم خاص و سنگین، همچون جنایات علیه بشریت یا جنایات جنگی یا نسل کشی وجود داشته است. اما با این همه دولت‏ها نتوانسته اند به خوبی این مشکل را حل کنند و هنوز به سبب پذیرش مرور زمان، بسیاری از جنایتکاران قدیمی‏آزادانه به زندگی خود ادامه می‏دهند.
بعضی از دولت‏ها صراحتاً در قوانین خود مسأله مشمول مرور زمان شدن را پذیرفتهاند، مثل هالند، ایتالیا و آلمان؛ اما بعضی دیگر مثل سوییس صراحتاً با وضع قوانینی جرایم بین ‏المللی را مشمول مرور زمان ندانستهاند. البته دولت‏ها برای رفع این مشکل به تدوین و انعقاد کنوانسیون‏هایی در مورد عدم مشول مرور زمان شدن جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت متوسل شده اند. دو کنوانسیون در این زمینه، یکی کنوانسیون اروپایی و دیگری مربوط به سازمان ملل متحد، موجود است، اما بسیاری از دولت‏ها هنوز به عضویت آن در نیامده اند. در هر صورت یکی از بزرگ ترین و مهم ترین موانع اعمال صلاحیت جهانی، پذیرش قاعده مشمول مرور زمان شدن از سوی دولت‏هاست.

مصونیت
یکی دیگر از موانع اعمال صلاحیت جهانی، مسأله مصونیت بسیاری از مرتکبان جرایم مهم بین ‏المللی است. این اشخاص معمولاًجرایم را از سوی دولت متبوع خود یا با رضایت و یا سکوت آن دولت، مرتکب شدهاند. حقوق بین‏الملل موقعیت رسمی‏افراد را مانع مسؤولیت کیفری آنان نمی‏داند و این موارد به طور مشخص در منشور نورنبرگ و اساس‏نامه‏های دادگاه جنایات جنگی برای یوگسلاویا سابق و رواندا صراحتاً قید شده است. بند یک ماده ٢٧ اساس نامه رم همچنین مقرر می‏دارد: «سمت رسمی‏رییس دولت، یک عضو دولت یا مجلس، نماینده انتخابی یا نماینده یک دولت به هیچ وجه شخص را از مسؤولیت کیفری که به موجب این اساس‏نامه برعهده دارد، معاف نخواهد کرد. همچنان که وجود سمت‏های مذکور به تنهایی علتی برای تخفیف مجازات نخواهند بود.»
قانون بلژیک نیز صراحتاً مصونیت اشخاص را در صورتی که مرتکب جرایم نسل کشی، جرایم علیه بشریت و جرایم جنگی شده باشند، مانع مسؤولیت کیفری آنان نمی‏داند. همان طور که می‏دانیم عدم پذیرش مصونیت از سوی دادگاه‏های بین ‏المللی امری قابل قبول است، اما از سوی محاکم ملی گاهی دچار اشکال می‏شود، همچون عدم رعایت مصونیت «یورودیا»، وزیر امور خارجه کنگو توسط دولت بلژیک که دستور بازداشت صادره برای وی براساس رأی ١۴ فبروری ٢٠٠٢ دیوان بین ‏المللی دادگستری غیر قانونی شناخته شد و دیوان، دولت بلژیک را محکوم نمود تا آثار این عمل را کاملاً از صحنه روزگار محو سازد. البته نمونه دیگر عدم رعایت مصونیت قبل از رأی دیوان بین ‏المللی دادگستری، در قضیه پینوشه با بازداشت و محاکمه وی در انگلستان مطرح شد که جنجال‏های بسیاری را نیز در پیداشت. همان طور که می‏دانیم رعایت مصونیت مقامات عالی رتبه به موجب کنوانسیون ١٩۶١ وین امری الزامی‏است و عدم رعایت این مسأله از سوی محاکم ملی امر غیرقابل قبولی شناخته شده است و برخلاف تعهدات بین ‏المللی شمرده می‏شود. عدهای از حقوق دانان معتقدند که حتی اگر محاکمه جنایتکاران بین ‏المللی و عدم رعایت مصونیت ایشان یک عرف بین ‏المللی باشد، باز هم نمی‏توان تعهدات ناشی از یک معاهده را نقض کرد. به نظر می‏رسد مسأله عدم رعایت مصونیت از سوی مراجع بین ‏المللی بیشتر قابل پذیرش است، چرا که آن‏ها بالاتر از دولت‏ها هستند و حق نقض معاهدات را دارند.
دیوان عالی کشور فرانسه هم در رأی مورخ ١٣ مارس ٢٠٠١ خود به همین مسأله اکتفا نمود که «سرهنگ قذاقی» رهبر لیبیا را نمی‏توان در فرانسه به دلیل شرکت در انفجار یک هواپیما در سال ١٩٨٩ تحت تعقیب قرار داد، زیرا رییس دولت لیبیا از مصونیت قضایی برای تعقیب برخوردار است.

عفو
اینکه آیا محاکم ملی باید به عفوی که دولت دیگری درقلمرو سرزمینی خود اعطا نموده است، ترتیب اثر بدهند یا نه یکی از مسایل مطروحه در موضوع اعمال صلاحیت جهانی است.
حقوق دانان استدلال می‏کنند که قواعد حقوق بین‏الملل، صدور حکم عفو در مورد مرتکبین جرایم سنگین حقوق بشری را ممنوع می‏سازد. در این صورت عفو دولت سرزمینی کان لم یکن تلقی می‏شود و نمی‏تواند مانع دادرسی در کشور دیگر شود. رویه بین ‏المللی به طور قابل ملاحظهای از این استدلال حمایت می‏کند. کمیته حقوق بشر در یکی از نظریات خود در مورد عفو شکنجه گران می‏گوید که این عفو به طور کلی با وظیفه دولت‏ها در مورد تعقیب چنین اعمالی ناسازگار است. مجمع عمومی‏سازمان ملل متحد نیز اعلام نموده است که مرتکبین ناپدیدی اجباری، نمی‏بایست از عفو برخوردار شوند.
کمیسیون بین امریکایی حقوق بشر بر این عقیده است که قوانین مربوط به عفو در خصوص تعقیب جرایمی‏ همانند قتل های سیاسی، شکنجه و ناپدیدی اجباری با حق شکایت در مراجع قضایی ناسازگار است. در تأیید این رویه‏ها، ماده ١٧ اساس‏نامه دیوان بین ‏المللی کیفری می گوید که چنین عفوهایی می‏تواند نشانگر آن باشد که «آن دولت قصد ندارد یا نمی‏تواند تعقیب را به درستی انجام دهد.» بنابراین اعطای چنین عفوهایی نمی‏تواند مانع آن شود که دیوان پرونده را غیرقابل پذیرش اعلام نماید. دبیر کل سازمان ملل نیز هنگام امضا موافقت نامه «صلح سیرالیون» بیان نمود که این امضاء مشروط به این شرط مهم است که عفو و گذشت نسبت به جرایم بین ‏المللی نسل کشی، جرایم علیه بشریت، جرایم جنگی و سایر تخلفات مهم و نقض حقوق بشردوستانه بین ‏المللی قابل اجرا نخواهد بود.
دادگاه امریکایی حقوق بشر در نظریه خود پیرامون اعطای عفو به جنایتکاران کشور پرو ابراز می‏دارد :
این دادگاه عقیده دارد که تمامی‏مقررات عفو و مقرر ات و اقدامات برنامه ریزی شده برای رفع مسؤولیت غیرقابل قبولند، زیرا هدف از آن‏ها این است که مانع تعقیب و مجازات مسؤولان نقض‏های جدی حقوق بشر همچون شکنجه، اعدام‏های غیرقضایی فوری یا خودسرانه و ناپدید شدن اجباری شوند. همه موارد مذکور به این دلیل منع شده اند که ناقض حقوقی هستند که قواعد بین ‏المللی حقوق بشر آن را به رسمیت شناخته است.
دادگاه مطابق مباحث مطروحه توسط کمیسیون عقیده دارد که قوانین اعطاکننده عفو دولت پرو، مانع از این شده است که شکایات بستگان نزدیک قربانیان و قربانیان در قید حیات این پرونده توسط یک قاضی مورد استماع قرار گیرند. همانگونه که در ماده ٨ (۱) کنوانسیون مقرر گردیده است: آن‏ها حق برخورداری از حمایت قضایی موصوف در ماده ٢۵ کنوانسیون را نقض نمودهاند؛ آن‏ها مانع تحقیقات، دستگیری، تعقیب و محکومیت مسؤولان حوادثی شدند که در باریوس آستوس اتفاق افتاد و بدین وسیله ماده ۱(۱) کنوانسیون را رعایت نکردند و همچنین مانع شفاف سازی حقایق این پرونده شدند. سرانجام، اتخاذ قوانین خود – عفوی که با کنوانسیون سازگاری ندارند به این معنی تفسیر شد که پرو تعهد مذکور در ماده ٢ کنوانسیون را مبنی بر وفق دادن قوانین داخلی با این کنوانسیون رعایت نکرده است.
دادگاه بر این عقیده است که باید تأکید شود که در سایه تعهدات عمومی‏مذکور در ماده ۱(۱) و ۲ کنوانسیون امریکایی {حقوق بشر}، دولت‏های عضو مکلفند تمامی‏اقدامات لازم برای تضمین عدم محرومیت افراد از حمایت قضایی و اجرای حق مراجعه مؤثر به دادگاه حسب مواد ٨ و ٢۵ کنوانسیون را به عمل آورند. در نتیجه اگر کشورهای عضو کنوانسیون قوانینی وضع کنند که تأثیر عکس داشته باشد، از قبیل قوانین خود عفوی، آن‏ها تعهدات کنوانسیون را نقض نمودهاند. قوانین خود عفوی به بی دفاع بودن قربانیان منجر شده و مصونیت جنایتکاران را دایمی‏می‏کند از این رو، این قوانین آشکارا با اهداف و روح کنوانسیون تضاد دارد. این نوع قوانین از تعیین هویت افراد مسؤول نقض‏ حقوق بشر جلوگیری می‏کند، زیرا مانع تحقیقات و دست یابی به عدالت شده و قربانیان و بستگان نزدیک آن‏ها را از دانستن واقعیت محروم می‏سازد.
به سبب ناسازگاری بارز قوانین خود عفوی با کنوانسیون امریکایی حقوق بشر، قوانین مذکور فاقد اثر حقوقی بوده و نمی‏توانند به توقف تحقیقات در اموری که این پرونده‏ها براساس آن درحال رسیدگی هستند، منجر و یا مانع مجازات مسؤولان این جرایم شوند و همچنین نمی‏توانند در رابطه با دیگر پرونده‏ها که در پرو اتفاق افتاده است و طی آن‏ها حقوق تثبیت شده در کنوانسیون امریکایی {حقوق بشر} نقض شده است، تأثیر مشابه داشته باشند.
اکنون حتی اگر بپذیریم که لااقل پاره ای از انواع عفو با حقوق بین‏الملل ناسازگاری ندارد، نکته مهم آن است که در هر حال عفو فاقد اثر فرا سرزمینی محسوب می‏شود. بر این اساس قوانین اعطاکننده عفو، الزامات معاهداتی یا عناوین دیگری {را} که به موجب حقوق بین‏الملل عرفی وظیفه محاکمه «جرایم شدید حقوق بشری» را برعهده دولت‏ها می‏گذارد، فاقد اثر نمی‏نماید. این موضوع در مورد عفوها ی پوششی که شامل حال خود عفو کننده هم می‏شود نیز قابل توجه است. شبیه آنچه که «اگوستو پینوشه» قبل از پایان دوره حکومت خودش، نسبت به خود و همکاران نظامی‏اش اعطا نمود اما این امر در جریان محاکماتش در انگلستان و تقاضای استردادش در اسپانیا عملاًپذیرفته نشد، اگر چه که بسیاری معتقد بودند باید این دو کشور به عفو صادره در شیلی به عنوان یک قانون احترام بگذارند، {و} بنابراین حق اعمال صلاحیت کیفری برای این دو کشور وجود نداشته است.

مشکلات مربوط به ارایه ادله
کشورهایی که قصد اجرای صلاحیت جهانی را دارند غالباً با مشکلات متعددی برای تهیه مدارک و شواهد مواجه می‏شوند، چرا که مقامات کشور محل وقوع جرم ممکن است به این دلیل که در ارتکاب جرم نقش دارند، تمایلی به معاضدت قضایی (حتی در صورتی که الزام و تکلیف به همکاری قضایی داشته باشند) از خود نشان ندهند، یا اینکه گاهی اوقات ممکن است به این نوع جمع آوری دلایل و معاضدت قضایی اعتراض نموده و عملاًسعی در خنثی نمودن تحقیقات داشته باشند. مشکل دیگری که وجود دارد، حضور شهود در قلمرو دولت‏هایی است که امکان دسترسی به آن‏ها نیست و یا آن‏ها از ترس مقامات دولتی و در جهت حفظ جان و موقعیت خود و خانواده شان ممکن است تمایلی به اداء شهادت نداشته باشند. البته هزینه‏های سنگین ترجمه اسناد و انجام تحقیقات محلی، یکی دیگر از مشکلات و موانع موجود در راه اجرای عدالت است.
اصولاًبرای اینکه معاضدت‏های حقوقی دوجانبه بدون دشواری انجام پذیرند، باید روابط خوبی بین مراجع قضایی دو کشور وجود داشته باشد. به همین جهت بیشتر آرایی که با اعمال صلاحیت جهانی صادر گردیدهاند، براساس شهادت شهودی بودهاند که در قلمرو دولت تعقیب کننده حضور داشتهاند؛ بدون آنکه همکاری قابل ملاحظه ای از سوی مقامات دولت سرزمینی در این خصوص به عمل آمده باشد. بسیاری از معاضدت‏های قضایی در جرایم بین ‏المللی از طریق غیررسمی ‏و با تماس‏های شخصی تحقیق کنندگان و مراجعات حضوری آنان به محل وقوع جرم انجام شده است.
در کشورهای «کامن لا» عملاًهیچ تعقیبی در این زمینه موفق نبوده، چرا که قواعد مربوط به اثبات ادله در این کشورها متکی به شهادت نامه‏های کتبی است تا آنجا که براساس یک گزارش، اعمال صلاحیت جهانی در بریتانیا تنها وقتی امکان پذیر است که مقررات مربوط به پذیرش ادله مورد بازنگری قرار گیرد.
در هر صورت مقامات دادستانی و دادگاه‏های رسیدگی کننده باید نسبت به اختلافات فرهنگی و مسایل جنسیت توجه و دقت داشته باشند، مثل عدم تمایل زنان در بعضی از کشورها و فرهنگ ها به ادای شهادت در مورد تجاوز جنسی و تعرضاتی که نسبت به ایشان صورت گرفته است، تا آنجا که حتی ممکن است مورد انکار ایشان قرار گیرد.
در پایان باید گفت که معمولاًدولت‏هایی که اقدام به اعمال صلاحیت جهانی می‏کنند، متهم به امپریالیسم قضایی می‏شوند زیرا ظاهراً صلاحیت جهانی فقط از سوی دولت‏های قدرتمند نسبت به دولت‏های ضعیف اعمال می‏شود. مواردی که در اکثر قضایا شاهد آن بوده ایم، نشانگر آن است که اغلب مجرمان بین ‏المللی که مورد محاکمه قرار گرفته اند، جزء این دسته از کشورها هستند.

نتیجه
با وجود آنکه اصل عدم مداخله در مسایل مربوط به حاکمیت سایر کشورها همچنان معتبر است، اصل دیگری هم وجود دارد که برخلاف اصل قبلی براساس یک قاعده جدید و مدرن به وجود آمده است و می‏گوید هرگاه جرمی ‏برخلاف ارزش‏های جهانی صورت پذیرد، قضات محلی اجازه مداخله در حاکمیت سایر دولت‏ها را دارند و هیچ دولتی نمی‏تواند به استناد اصل حاکمیت در قلمرو خود دست به هر عملی بزند. این مسأله آنجا بغرنج تر می‏شود که متهم از مقامات عالی رتبه یا مأمور ارگان‏های مهمی‏ همچون ریاست جمهوری، وزارت امور خارجه، ارتش و {غیره} باشد. وضعیتی را که برای دولت بلژیک در قضیه صدور حکم بازداشت وزیر امور خارجه کنگو پیش آمد می‏توان یکی از این موارد دانست. این نوع اقدامات علاوه بر تیره شدن روابط دو کشور، می‏تواند به قطع رابطه هم منجر شود.
عدهای معتقدند برای اعمال صلاحیت جهانی دو شرط باید وجود داشته باشد؛ اول اینکه دادگاه‏های ملی براساس قواعد حقوق بین‏الملل قادر به اجرای اصل صلاحیت جهانی باشند و دوم اینکه جرایم ارتکابی عنوان شخصی داشته باشد. پروفسور آنتونیو کسسه صلاحیت جهانی را به دو نوع مشروط و مطلق تقسیم می‏کند. به نظر وی هرگاه دادگاهی که صلاحیت جهانی اعمال می‏نماید، حضور متهم را در قلمرو خویش لازم بداند، صلاحیت جهانی مشروط اعمال شده است. البته منظور حضور اتفاقی متهم، مثل اینکه وی به عنوان گردش گر به آن کشور سفر نماید، نیست، بلکه منظور از حضور، اقامت متهم در قلمرو آن کشور است. اما اگر محاکمه متهم به طور غیابی صورت بگیرد از آن به عنوان صلاحیت جهانی مطلق یاد کرده است. باید توجه کرد که دادرسی غیابی، دادرسی عادلانه محسوب نمی‏شود. بسیاری از حقوق دانان بر این باورند که از محاکمه ای که بدون حضور متهم صورت پذیرد، به جهت عدم استماع دفاعیات و عدم حضور وکلاء متهم نمیتوان صدور حکمی ‏صددرصد عادلانه را انتظار داشت. دلیل دیگر مخالفت با اعمال صلاحیت جهانی مطلق، مسأله اجرای حکم غیابی است. ممکن است حکم غیابی سال‏ها یا برای همیشه بلااجرا باقی بماند و دولتی که متهم در آنجا اقامت دارد، هرگز حاضر به استرداد وی نشود. معمولاًجنایتکاران به خوبی از این امر آگاه هستند و مکان امنی را برای ادامه حیات خود برخواهند گزید.
در هر صورت در اعمال صلاحیت جهانی به معنای صحیح آن، یک «عنصر اتفاقی» وجود دارد، منظور از عنصر اتفاقی، مسأله حضور اتفاقی متهم در قلمرو دولت اعمال کننده صلاحیت جهانی است. وقتی متهمان به طور اتفاقی از کشوری عبور می‏کنند، یا اقامت موقت پیدا می‏کنند و یا اینکه به طور دایم مقیم کشوری می‏شوند، این امر معنا پیدا می‏کند. اما اگر بخواهیم عقیده پرفسور کسسه (صلاحیت جهانی به طور مشروط) را بپذیریم، باز هم اجرای عدالت دچار مشکل می‏شود. او معتقد است که برای اعمال صلاحیت جهانی در نوعی که متهم در قلمرو دولتی یافت می‏شود (صلاحیت جهانی مشروط)، این متهم باید مقیم آن کشور باشد، نه اینکه مسافری باشد که به طور موقتی در آنجا حضور دارد. مطمیناً این برداشت با اجرای عدالتی که بسیاری از کشورها و طرفداران حقوق بشر به دنبال آن هستند، مطابقت ندارد. سؤال این است که چرا دولتی که به دلیل حضور متهم قادر به اعمال صلاحیت جهانی است، تنها به این دلیل که متهم در آن کشور سکونت ندارد باید از اجرای عدالت امتناع نماید؟ اگر چه کشورهایی همچون آلمان دارای چنین شرایط محدودکنندهای در قوانین خود هستند، اما باید اذعان داشت که هدف از اجرای این نوع صلاحیت، مسأله بدون مجازات نماندن تمامی‏جنایتکاران و پاسخ به وجدان بشری است. حال اگر قرار باشد اجازه اعمال این صلاحیت را به دلیل عدم سکونت متهم سلب نماییم، از هدف خود بسیار دور شدهایم و برای خود موانع جدید دیگری ایجاد نمودهایم که ساخته هیچ عرف یا قاعده بین ‏المللی نیست، پس چرا باید به آن پایبند باشیم ؟
مطلب دیگر اینکه عدهای از حقوق دانان معتقدند اجماعی درخصوص اجباری بودن اعمال اصل صلاحیت جهانی وجود ندارد و حقوق عرفی تنها اجازه اعمال اختیاری این اصل را در مورد نسل کشی، جنایات علیه بشریت و برخی از جنایات جنگی صادر می‏کند. باید مجدداً بر این مسأله تأکید ورزید که اختیاری بودن این نوع اعمال صلاحیت می‏تواند سبب ورود انگیزه‏های سیاسی و دیدگاه‏های مصلحت جویانه و منفعت طلبانه گردد. درحالی که هدف از وضع قواعد کیفری اجرای عدالت است. چگونه می‏توان پذیرفت محاکمه و مجازات جنایتکاران تابع میل شخصی مسؤولان و حاکمان یک دولت باشد؟ دیگر اینکه پذیرش معاهدات بین ‏المللی و الزام آوری تعهدات ناشی از آن و ایجاد قواعد آمره و پذیرش عرفی بسیاری از قواعد، این اجازه را به دولت‏ها نخواهد داد تا برای محاکمه جنایتکاران اندیشهای حسابگرانه داشته باشند. آن‏ها که داعیه طرفداری از حقوق بشر را دارند، چگونه می‏توانند برای محاکمه نمودن یا ننمودن یک جنایتکار اندیشه کنند و در صورت احتمال پیدایش جنجال سیاسی و از آن پرهیز نمایند.
این مسأله باور کردنی نیست که دولتی که خود مسؤول ارتکاب جرم است، لیاقت پیگیری قانونی جرم را داشته باشد. به همین دلیل نمی‏توان به مکانیسم‏های داخلی (دولت‏های دارای صلاحیت سرزمینی و شخصی) اعتماد کرد. مسأله بعدی این است که چطور یک ساختار صلاحیتی می‏تواند با انسجام باقی بماند، درحالی که رژیم‏های مرتکب جرم می‏توانند موانع متعددی را با حیله گری (برای جلوگیری از اجرای عدالت) ایجاد کنند؟
این مسأله روشن است که هدف از ایجاد صلاحیت جهانی، ایجاد فرآیند نظم بین ‏المللی نیست، بلکه نقش صلاحیت جهانی «جبران فقدان نظم بین‏المللی» است؛ نظمی‏که به سبب وقوع جنایات و یا جرایم مختلف دچار اختلال شده است.
البته اعمال صلاحیت جهانی همانطور که دارای فوایدی است، ممکن است سبب مشکلاتی همچون افزایش تنش‏های بین ‏المللی یا بروز اختلافات در ر وابط کشورها شود، یا اینکه مثلاًانجام محاکمه جنایتکاران تنها به دلیل انگیزه‏های سیاسی صورت گیرد. در واقع یکی از مشکلات ناشی از اعمال اصلی تحت عنوان صلاحیت جهانی این است که این نوع صلاحیت، دادگاه‏های تمام کشورها را مخیر می‏نماید تا نسبت به جنایات بین ‏المللی اعمال صلاحیت نمایند. در نتیجه سیستم‏های قضایی فاسد یا سوءاستفاده گر یا حتی عقب مانده نیز ممکن است نسبت به اعمال این اصل تمایل داشته باشند.
شاید بتوان گفت که بهترین مرجع برای رسیدگی به جنایات بین ‏المللی یک مرجع بین ‏المللی است. همچون دیوان بین ‏المللی کیفر ی که احتمالاً کمتر دولتی در مورد بی طرفی و استقلال آن شبههای خواهد داشت و یا به سبب اینکه این دادگاه مرجعی بالاتر از دولت‏هاست، اقدامات آن در رسیدگی و محاکمه جنایتکاران مورد اعتراض واقع نمی‏شود. فایده دیگر این امر کاهش هرگونه تنش سیاسی بین دولت‏هاست. اما اگر این مرجع بین ‏المللی هم به هر دلیلی تمایلی به محاکمه جنایتکاران نداشته باشد، و یا در مواردی که دیوان بین ‏المللی کیفری در مورد جنایات واقع شده قبل از لازم الاجرا شدن اساس‏نامه قادر نیست صلاحیت خود را اعمال نماید، چه باید کرد؟
شاید تأسیس دادگاه‏های بین المللی ویژه، همچون دادگاه جنایات جنگی برای یوگسلاویا سابق یا تشکیل دادگاه‏های خاص مانند دادگاه ویژه سیرالیون که از قضات بین ‏المللی و ملی تشکیل شده است، راه حل بهتری باشد. اما این دادگاه‏ها هم قادر نیستند هزاران جنایتکار کوچک و بزرگ را محاکمه نمایند. عملکرد دادگاه کیفری بین ‏المللی برای یوگسلاویا سابق بهترین شاهد این مدعاست.
علاوه بر مسایل پیش گفته، ما در این تحقیق دریافتیم که حقوق عرفی نقش عمده ای در پیدایش صلاحیت جهانی و اعمال آن داشته است. از سویی تاکنون در هیچ معاهده یا قانونی (قوانین داخلی) تعریفی از صلاحیت جهانی ارایه نگردیده و این قواعد عرفی هستند که حدود و ثغور این صلاحیت را مشخص می‏نمایند. شاید بتوان گفت موضوع این صلاحیت هم توسط حقوق عرفی تعیین شده و درحال حاضر هم رو به گسترش است. البته نباید تأثیر فوق العاده زیاد معاهدات بین ‏المللی را که در تدوین قواعد عرفی نقش عمدهای داشته اند، از نظر دور داشت. این معاهدات سبب توسعه دایره شمول قواعد مربوط به صلاحیت جهانی شده اند و دولت‏ها هم با عملکرد و رویه خود این تحولات را پذیرفته اند.
دیگر اینکه دریافتیم با توجه به افزایش وقوع جنایات از سوی سران حکومت‏ها و مأموران دولتی، همه دولت‏ها باید در اجرای عدالت مشارکت داشته و اقدام به تعقیب، محاکمه و مجازات جنایتکاران نمایند، تا هیچ گاه آنان در امان نباشند، این عملکرد دولت‏ها می‏تواند سبب ایجاد ترس و دلهره برای آیندگان گردد، تا بدانند چون تحت هیچ شرایطی از مجازات در امان نخواهند ماند، باید مراقب عملکرد خود باشند و مرتکب چنین جرایمی‏نگردند.
حال می‏توان سؤالات بسیاری را مطرح نمود، از جمله اینکه آیا در آینده با وجود دیوان بین ‏المللی کیفری، باز هم نیاز به اجرای اصل صلاحیت جهانی از سوی محاکم ملی هست؟ آیا باز هم دولت‏ها با توجه به شروع به کار دیوان، نیاز به وضع قوانین مربوط به اعمال این نوع صلاحیت را دارند؟ اگر پاسخ این سؤال منفی باشد، تکلیف سایر جرایمی‏که مشمول صلاحیت دیوان نمی‏گردند، چه می‏شود؟ با توجه به اینکه دولت‏های تدوین کننده اساس‏نامه، صلاحیت دیوان را از تاریخ شروع به کارش (از اول ژوییه ٢٠٠٣) پذیرفته اند، با جرایم واقع شده قبل از لازم الاجرا شدن اساس‏نامه دیوان بین ‏المللی کیفری چگونه برخورد خواهد شد؟ اگر دیوان تمایلی به مجازات بعضی از جنایتکاران نداشته باشد، یا شورای امنیت مانع رسیدگی گردد، یا به استناد ماده ١٩٨ اساس‏نامه متهم به دیوان مسترد نگردد، چه باید کرد؟ آیا با توجه به صدور رأی ١۴ فبروری ٢٠٠٢ از سوی دیوان بین ‏المللی دادگستری، دولت‏ها قادر هستند مصونیت سران حکومت‏ها را نقض نمایند؟ آیا برای محاکمه باید منتظر خاتمه این مصونیت ماند؟ اگر جنایتکاران به جهت پستی که دارند به طور مادام العمر دارای مصونیت باشند، چه می‏شود؟ آیا به غیر از دیوان بین ‏المللی کیفری، دادگاه دیگری هم قادر است از آنان سلب مصونیت نماید؟ آیا با توجه به انتقادات بسیاری که به محاکمه غیابی جنایتکاران وارد است، بهتر نیست که اعمال صلاحیت جهانی فقط محدود به دولت‏هایی شود که متهم در آنجا یافت می‏شود؟
به نظر می‏رسد گذشت زمان و تحولات فوق العاده سریع جهان سیاست و قواعد حقوق بین‏الملل و عملکرد دولت‏ها بتواند پاسخ‏های بهتری به ما بدهد. {…}