نویسنده: سیما بینا (خواننده)

منبع: بی بی سی

سیما بینا

سالی که برای اجرای کنسرت به افغانستان و به کابل دعوت شدم، درست یادم نیست چه سالی بود ولی به گمانم باید دوران حکومت محمد داود خان بوده باشد، حدود سال ۱۳۵۳ و در آن زمان از نظر ما ظاهرا همه چیز در امن و امان بود.

من به همراه چند تن دیگر از خوانندگان برگزیده رادیو ایران، خانم نسرین و هوشمند عقیلی و همچنین نوازندگان به نام و هنرمندی چون منوچهر لشکری، نوازنده ویلن و احمد رضا محسنی، نوازنده سنتور و بزرگ لشکری، آهنگساز و سرپرست گروه و البته چند نوازنده دیگر به کابل رفته بودم و خانم ژاله علو هنرمند محبوب و پیش کسوت تئاتر که در این سفر گویندگی روی صحنه و معرفی هنرمندان را به عهده داشتند.

ما همه به این فستیوال موسیقی که در واقع رادیو ملی افغانستان برگزار می کرد دعوت شده بودیم.

مسئولان و مقامات برگزارکننده این فستیوال به گرمی و با مهر فراوان از ما استقبال کردند و بعد از پذیرایی با چای و شیرینی در فرودگاه و گرفتن عکس های یادگاری به هتل بسیار زیبایی که با تزیینات سنتی آراسته شده بود رفتیم.

روز بعد، پس از تمرین های لازم، برنامه ما ساعت هشت شب در تالار کنسرت نسبتا بزرگی برگزار شد. پس از خوش آمد گویی میزبان ما که یکی از مقام های فرهنگی ومدیر این جشنواره بود، خانم ژاله علو، به روی صحنه آمد و برنامه مرا اعلام کرد.

یادم هست که آن شب چند ترانه شیرازی هم خواندم و جالب این که حاضرین با شوق تمام بیشتر آهنگ ها را با کف زدن و خواندن همراهی می کردند.

“در آن سفر با هنرمندان بزرگ و محبوب افغانستان آشنا شدیم. من بخصوص استاد مهوش را هرگز فراموش نمی کنم که این خواننده معروف و محبوب افغانستان با نهایت تواضع در برنامه های مختلفی همراه ما بود.”

وقتی در جمع هنرمندان با ذوق افغانستان قرار گرفتم، تشویق شدم که چند ترانه افغانی راهم با همکاری گروه نوازندگان خودشان در آن فستیوال اجرا کنم.

در آن سفر با هنرمندان بزرگ و محبوب افغانستان آشنا شدیم. من بخصوص استاد مهوش را هرگز فراموش نمی کنم که این خواننده معروف و محبوب افغانستان با نهایت تواضع در برنامه های مختلفی همراه ما بود.

 

نوای آشنا

برای من که همیشه در زمینه موسیقی محلی ایران جستجوگر بودم و بخش بزرگی از ترانه هایم نغمه های محلی اصیل و قدیمی خراسان بوده است، موسیقی افغانستان موسیقی غریب و نا آشنایی نیست.

من حتی چند ترانه از آهنگهای زیبای افغانی را قبل از سفر به کابل می دانستم و می خواندم.

در همان دهه پنجاه شمسی بسیاری از ترانه های من از طریق رادیو افغانستان پخش می شد و برای مردم آن کشور آشنا بود.

در واقع مردم افغانستان با سیما بینا و ترانه های خراسانی او انس و الفتی دیرینه داشتند چرا که زبان و احساس در موسیقی ما یکدل و یگانه است.

سفر به بامیان

مجسمه بودا را طالبان منفجر کردند

در حاشیه این سفر وقتی یکی از هنرمندان نوازنده افغانی از علاقه من برای دیدار از محله باستانی بامیان و بازدید از بزرگترین و قدیمی ترین مجسمه های بودا در دنیا که در دل کوهها تراشیده شده بودند، مطلع شد، نه تنها با محبت صمیمانه‌ای مقدمات این سفر خصوصی را برای من و یکی دیگر از شرکت کنندگان فراهم کرد بلکه خودش هم همراه ما به بامیان سفر کرد و راهنمایی ما را به عهده گرفت.

من در آنزمان موفق شدم مجسمه های عظیم بودا را از نزدیک تماشا کنم، مجسمه هایی که بخشی از تاریخ غنی آن منطقه را طی هزاره ها به نمایش گذاشته بودند.

در آن سفر و در حین همکاری با هنرمندان موسیقی افغانستان بود که دریافتم چقدر آنها در کار خودشان خلاق و با ذوق هستند و در هنگام نواختن و اجرای موسیقی با نگاه و رفتارشان ارتباط و یکدلی صیمانه ای برقرار می کنند.

 

همخوانی با بلبل

هنگامی که چند سال بعد چند تن از دوستان هنرمند افغان به تهران آمده بودند، شوق دیدارمان موجب ملاقاتهایی شد که ثمره آن ضبط چند آهنگ افغانی بود، در پایان ضبط ترانه ها در استودیو، نوازنده طبله از من خواست که ترانه ای را به طور مشترک اجرا و ضبط کنیم که به یادگار به افغانستان برده و حفظ کنند.

این هنرمند صدای گرم و گیرایی داشت و جالب تر این که می توانست صدای چهچه قناری و بلبل را به طور عجیبی، بدون هیچ حرکت دهان و تغییر چهره به خوبی تقلید کند، به همین جهت بود که او را بلبل خطاب می کردند.

وقتی من و او باهم ترانه لیلی جان را می خواندیم او بطور بالبداهه اشعاری می خواند که نام سیما جان را هم در آن تکرار و یاد می کرد.

اینگونه ارتباط برقرار کردن و ذوق او نشان از ریشه عمیق موسیقی در دل مردمی دارد که می توانند موسیقی را بدون برنامه ریزی قبلی چون مکالمات روزانه تغییر دهند و برای ارتباط با دیگران بکار گیرند.

اینگونه ارتباط برقرار کردن و ذوق او برایم بسیار جالب بود و هنوز در خاطرم ماندگار است.