عتیق اروند

بنیاد آرمان شهر
بنظر می رسد آنچه که بیشتر از هر چیز دیگری مایه مباحات و غرور ملی ما در طول سه قرن اخیر بوده و به شدت در ادبیات گفتاری مان ریشه دوانده مفهوم غیرت است. در حوزه دانشی ما تصور قوام یافته (تخیل)۱ از این واژه نه تنها گره خورده با رویدادهای تاریخی۲ است بلکه نسبتی نه چندان آشکار نیز با زیست بوم مان۳ دارد. مفهوم غیرت همزمان با تولد کشوری به نام افغانستان در اذهان عمومی شکل گرفت و رفته رفته به ناخودآگاه جمعی ما راه یافت. یکی از کارکردهای مهم این مفهوم تشکیل و تشدید ناسیونالیسم استعمارستیز۴ در روح چندتکه افغانی بود. در واقع این واژه باعث شد تا نگاه قوم مدارانه۵ تا اندازه ای کم رنگ شده و نوعی همبستگی نیم بند بین اقوام و گروه ها ایجاد شود. با شعبده بازی فلسفی می توان ارتباط پنهان و نهفته این واژه را با ایدیولوژی های دینی، شرایط تاریخی و تحریکات عصر استعمار بازیافت؛ و یا به گونه ای دیگر می توان پیدایش و ظهور این مفهوم را مربوط به توطئه گروه یا قومی خاص، به منظور تحت سیطره درآوردن روح ملی با شعار دفاع از حیثیت و عزت تمام اقوام و تحکیم استیلای سیاسی فرهنگی بر آن ها دانست. اما آنچه که ما در پی آن هستیم تحلیل روان شناسانه از جان پریشان۶ کتله ای از اجتماع است که با تصورات خاص تاریخی و فرهنگی خویش، جهان اش را شکل داده است.

black-mustache-md
با پادشاهی احمدشاه درانی و تحکیم قدرت نظامی اش بر آسیای مرکزی و شبه قاره هند، برای اولین بار پس از قرن ها حاکمیت حکومت های ملوک الطوایفی، ساکنان دامنه های رشته کوه های هندوکش و سلیمان پرسش ابتدایی ما کیستیم و اینجا کجاست؟ را از خود پرسیدند. گرچه حرکت هایی نافرجام برای هویت سازی در دوران جنبش هوتکیان حداقل توسط قوم و تشکلی خاص انجام گرفت۷ . اما این حرکت بصورت گفتمانی تبلیغی تنها در دوره احمدشاه و تیمورشاه ابدالی به ثمر نشست. همزمان با این تحولات شاهد تبلور مفهوم جدیدی در ادبیات سیاسی و اجتماعی خویش هستیم. ظهور ترکیب مام وطن اولین اقدام به منظور ساخت حوزه گفتمانی هویت و غیرت افغانی بود. تعیین مادینگی وطن و این تصور وحشتناک که قرن هاست که به این ماده بی پناه دست درازی و تجاوز شده مخیله تمام افغان ها را می آزرد. حس دورافتادگی از پیکر مادر و خواست بازگشت به آغوشش تلفیقی بود از تألم و تتمع در روح انسان افغانی. نگاه افغان ها به احمدشاه ابدالی نه به عنوان فرمانده نظامی دربار افشار ایران بلکه به عنوان پدری مقدس که برای دفاع از عصمت مادر۸ خود زبان گشوده و قصد پایان بخشیدن به سال ها حقارت و سرافکندگی را دارد شکل گرفته بود۹٫ به این ترتیب پیوند جامعه نوظهور پوپولیستی با روح مذهبی زمان سبب شد تا مفهوم غیرت کارکردی عینی بیابد. تک تک اقوام و گروه ها خود را فرزندان پناهنده به آغوش مادر و احمدشاه ابدالی را بابا و حافظ ناموس خویش می دانستند. این شیوه نگاه به وطن، حکومت و امت حاوی منافعی دوطرفه بود؛ از طرفی اکثر اقوام و گروه ها حاکمیت و قدرت سدوزایی ها را نقطه عطفی در راه رسیدن به هویت ملی، امنیت اجتماعی و رفاه همگانی می دانستند و از طرف دیگر حاکمان فئودال می توانستند با استفاده از مشروعیت سیاسی موجود، به گسترش حوزه نفوذ خویش دست بزنند۱۰٫ در واقع با ظهور دولت به عنوان حلقه ای گمشده تا اندازه ای هویت قومی تبدیل به هویت ملی شد و در هم آغوشی با روح مذهبی، پیوند هویت و غیرت به ثمر نشست۱۱٫ با اینکه حکومت های ضعیف و سست بنیاد بعداز احمدشاه و تیمورشاه ابدالی سعی در زنده نگه داشتن روحیه مرام ملی را داشتند ـ که البته وقوع دو جنگ افغان- انگلیس نیز بی اثر نبود ـ اما تمرکز بیش از حد آن ها به انحصار قدرت در کابل باعث سرخوردگی سران قبایل اطراف شد۱۲٫ تا اینکه امیر آهنین به قدرت رسید. عبدالرحمان خان با سرکوب قبایل مختلف و همچنین تضعیف موقعیت و قدرت روحانیون دو حلقه از سه حلقه اسری را از بند خارج نمود و دولتی متمرکز و قدرتمند ایجاد کرد۱۳٫
بیست سال ثبات سیاسی دوره عبدالرحمان خان وهمچنین چرخش فکری حبیب الله خان پس از سفر به هند بریتانوی باعث شد تا عده زیادی از قلم بدستان افغانستان فعالیت های گوناگونی برای تاریخ پردازی و هویت سازی انجام دهند۱۴٫ اما تکثر جامعه افغانی سبب شد که فرآیند هویت یابی تا اواسط قرن بیستم به تأخیر بیافتد. گسل عمیق تاریخی فرهنگی بین اقوام ساکن کوه پایه های سلیمان و مردم ساکن کوه پایه های هندوکش و کناره های آمو دریا و هریرود، انفکاک بین قدرت سیاسی پشتوزبانان وقدرت فرهنگی فارسی زبانان و جدال همیشگی شهر/ روستا، از دلایل عمده به تأخیر افتادن تاریخ نگاری به قصد هویت یابی محسوب می شود. در سده نوزدهم و در زمان زمامداری سلسه قاجاریه در ایران، جنبشی به قصد هویت یابی و ایران آرایی پدید آمد. این جنبش گزارش تاریخی اش را ـ که ملغمه ای بود از وقایع تاریخی و افسانه های بومی ـ خیلی پیش تر از آن چیزی نوشت که در تصور عقل جمعی زمانه می گنجید۱۵٫ این کوشش ها که طرقی آن را بازسازی هویت ایرانی در گزارش تاریخ می نامد تا دوره تألیفات غبار در افغانستان هنوز جان نگرفته بود. در واقع چالشی که تاریخ نگاران و نویسندگان افغانی در قرن نوزدهم با آن روبرو بودند ارائه تصویری تاریخی از خویشتن خویش بود. تاریخ نگاری درباری در حالت بلاتکلیفی بسر می برد؛ چنگ زدن به فرهنگ باستانی بودیسم، هندوئیسم و از همه مهم تر فرهنگ اوستایی زیر سایه اسلام، همچنانکه چنگ زدن به فرهنگ شهری فارسی زبانان با قطب های فرهنگی قوی آن در بلخ، غزنی و هرات در زیر سایه حاکمیت پشتون ها. این بلاتکلیفی عواقب سنگینی برای بازیابی هویت افغانی داشت. به دلیل نبود تصویری روشن و واضح از من افغانی، سیلی عظیم از مقاله ها و رسائل در مورد تاریخ سه قرن اخیر افغانستان به نام تاریخ افغانستان وارد بازار شد۱۶٫ این بحران هویت تاریخی با همراهی سه جنگ افغان ـ انگلیس که حس دگرستیزی و بیگانه ستیزی را در اذهان عمومی تشدید نمود، سبب شد تا تاریخ نگاران و نویسندگان درباری به هویت سازی حاکم بر گفتمان قوم مدارانه اکتفا کنند۱۷٫ حتی تلاش های سیدجمال الدین افغانی و محمود طرزی که برخلاف نظریه پردازان اصل بازگشت ـ که بر گذشته ناب و هویت یابی تاریخی تاکید می کردند ـ در پی فروریزی ساختار کهنه و فرسوده بومی بودند و قصد روشنگری و سازماندهی جامعه برای شناخت منطق جهان مدرن را داشتند نیز، با شکست مواجه شد. دلیل این امر، نظاره به شخص مورد تقلید یا همان الگوی مدرنیزاسیون جهان غرب، با عینکی ساخته شده از سیاست های پان اسلامیستی و ملی مذهبی و استقبال ضعیف جامعه سنتی افغانستان از این ایده بود۱۸٫ در نگاه اغلب افغان ها هویت هر فرد پیش از هر امر دیگری بر اساس میراث بیولوژیکی فرد استوار است و حالتی فطری و بنیادین دارد. از همین منظر بود که اکثر ایدئولوگ های دربار، بر تعلقات قومی مذهبی مردم رشته کوه های سلیمان و مخصوصا قبایل پشتون ساکن در آن مناطق تاکید ورزیده و به دنبال تمامیت بخشی به این تعلقات بودند۱۹٫ اما هیچ یک از این ترفندها برای رهایی از بند پوچی و بی هویتی کارساز نبود. در واقع افغانستان به مانند گهواره ای می نمود که هر دو ریسمان اش ـ که یکی به فراسوی سه قرن اخیر و دیگری به جهان مدرن گره خورده بود – بریده شده است. برآیند چنین بحرانی چیزی نیست جز عقده حقارت۲۰ در ناخودآگاه جمعی ما و چنگ انداختن به نارسی سیسم ابتدایی۲۱ به عنوان تنها راه حل برون رفت از این بحران. دانش جمعی ما به ما می آموزد که غیرت افغانی تنها حربه دفاع از هویت اوست. هویتی میان تهی، شکل گرفته در مقطعی از تاریخ و جداشده از تمامی عناصر فرهنگی اجتماعی گذشته دور. غیرت ما زمانی به جوش و خروش می افتد که احساس کنیم هستی ما به پرسش کشیده شده است.
حیث نمایشی یکی از نمودهای وضعیت نارسیستی ماست. درواقع ما برای گریز از واقعیت یا به نقطه کور تاریخ چشم می دوزیم یا نداشته های خود را بی چیز می شماریم. حیث نمایشی به ما یاری می رساند تا در این بحران هویت به بنگاه های مختلف پناه ببریم. اقوام پشتون با پناه بردن به بنگاه بیولوژیکی و موروثی، بر هویت اصیل و یکه خود می بالند. چگونگی و چرایی این ارتباط بیولوژیکی و نسبت آن با غرور همگانی واضح نیست؛ اما به نظر می رسد که نمایش جنگجویی، مروت، عار، غیرت، شجاعت و… مهم ترین شاخصه هایی است که تک تک پشتوزبانان سعی در دست انداختن به یکی از شاخه های شجره قومی را دارند. همچنانکه تاجیک ها با نمایش قدرت و قوت فرهنگ خراسانی و هزاره ها با نمایش حسین وار مظلومیت، محرومیت و محدودیت تاریخی خود سعی می کنند تا نشان دهند که نه تنها دارای هویتی پایدار و ثابت اند بلکه درمقابل هر نوع اختلاط فرهنگی مقاومت می کنند. این حیث نمایش هویت بعد از ورود ایدئولوژی کمونیستی به کشور بعد دیگری نیز به خود گرفت که فراتر از نمایش اقتدار فرهنگی داخلی بود. از زمان کودتای داود خان تا به امروز ما آنچه را که دیگران از ما درخواست کرده بودند را به نمایش گذاشته ایم. ما برای برهنگی سنت درمقابل چشمان مدرنیته تمام تلاش خویش را انجام داده ایم؛ و از هر قوم و طایفه برای بهتر اجراشدن نمایش، چیزی را به غنیمت گرفته ایم. از اقوام پشتون، خوی جنگجویی را به منظور نمایش شجاعت درمقابل شوروی وام گرفتیم تا نشان دهیم که غیرت و عزت افغانی در جهان همتا ندارد. اما با گذشت زمان و افول هیجانات متأثر از جنگ، با وام گرفتن طبع شهرنشینی تاجیک ها و مظلومیت هزاره ها، سعی کردیم به جهانیان نشان دهیم که شهرها ویران شده و افغانی مظلوم وارث این ویرانی است. ظاهرا حیث نمایشی با هستی ما افغان ها گره خورده است. نمایش غیرت و شجاعت در مقابل تشنجات مرزی با پاکستان، نمایش حسدورزانه پیکر نیمه جان زبان و ادبیات فارسی در تقابل با هژمونی قدرت ادبی فرهنگی ایران، تجلیل و پاسداشت ارزش های بومی با نمایش (شوی) لباس های محلی در واشنگتن، هجوم به دشت و کوه کابل برای نمایش رونق شهرنشینی، ازدحام و فعالیت، تشکیل صدها موسسه، نهاد، شبکه و انجمن برای نمایش اقتدار دموکراسی در کشور و هزاران حرکت بالمثل دیگر، برای نشان دادن هویت پایدار و ذهن بیدار من افغانی. اما بنظر می رسد که مشکلات ما با چنین هیاهوها و جوسازی ها حل نخواهد شد. آنچه که ما بدان نیازمندیم بازنویسی تاریخ حقیقی افغانستان، توضیح و توزیع مولفه های فرهنگ های درون کشوری با شناخت کامل آن ها و از همه مهم تر نوسازی فلسفه آموزش و پرورش و تلاش برای ترویج فرهنگ گفتگو است.

پانوشت ها:
۱- ساختار ذهن ما به گونه ای است که دارای یک قوه منفعل (تصور) و سه قوه فعال (تخیل، فاهمه و عقل) هستیم. [ دولوز. کانت ]
۲- واژه ها دارای تاریخ اند و تا حدودی تاریخ سازند. [ مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی. دنی کوش ]
۳- جهان رخدادهای واقع، جهان پیوند خورده اشیا با صورت ذهنی در نظمی که تصور می شود دائمی و طبیعی است. [ هوسرل. ایده پدیدارشناسی- عبدالکریم رشیدیان ]
۴- دانش نامه سیاسی [ داریوش آشوری ]
۵- قوم مداری: واژه قوم مداری به وسیله جامعه شناس آمریکایی، ویلیام جی.سامر ابداع شد و برای نخستین بار در سال ۱۹۰۶ در کتاب او، آداب و رسوم به کار رفت. بنابر تعریف وی قوم مداری واژه ای است فنی برای نحوه ای از نگرش که بر اساس آن گروه خاص ما، مرکز همه چیز است و دیگر گروه ها درمقایسه با گروه ها ما، اندازگیری و ارزشیابی می شوند… هر گروه غرور و خودخواهی خاص خود را افزایش می دهد، به برتری خود می بالد، خدایان خاص خود را بزرگ می دارد و به بیگانگان به دیده تحقیر می نگرد. [ مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی. دنی کوش و نقل شده به وسیله سیمون ]
۶- این ترکیب را از استاد گرانمایه داریوش آشوری وام گرفته ام. [ ما و مدرنیت. جان پریشان ایران.]
۷- خوشحال خان ختک: در شمشیر زدن پتانها از مغول ها ماهرترند – هوشیاری آن ها بیشتر است – وقتی قبایل درمیان خود متحد باشند امپراطوری ها ترجیح می دهند در برابر آن ها خم شوند – پتانهای بدون دلیل و مدرک همانند سگ در مغازه قصاب می مانند – استقلال خود را به مغول ها در برابر طلا می فروشند – چون عناوین مغول ها همه آرزوی آن هاست – با طلا و قول های نویدبخش پتان ها را گول می زنند – هر عمل پتان ها بهتر از مغول هاست – فقط هماهنگی ندارند.
۸- وام گرفته از شعر شاملو: آری مرگ انتظاری خوف انگیز است – انتظاری که بی رحمانه به طول می انجامد – مسخی است دردناک که مسیح را شمشیر به کف می گذارد درکوچه های شایعه – تا به دفاع از عصمت مادر خویش برخیزد.
۹- اغلب افغانان اعتقاد داشتند که احمدشاه بابا از مقربان خدا و تایید شده خداوندگار است. به همین دلیل او را پدر خود می دانستند و مردم به وی لقب (بابا) داده بودند. [ تاریخ افغانستان. سیدجمال الدین افغانی.]
۱۰- همزمان با تحولات افغانستان در نیمه دوم قرن ۱۸ اندیشه روشنگری در غرب باعث ظهور پدیده دولت-ملت و جایگزینی حقوق طبیعی بجای حقوق الهی شد.
۱۱- سه حلقه قدرت – قبیله، دولت و مذهب – در تاریخ افغانستان نقش تعیین کننده ای داشتند. [ شهر و جنگ. دانیل اسر ]
۱۲- عده ای آغاز این سرخوردگی را به دوره حکومت تیمورشاه ابدالی نسبت می دهند. تیمورشاه به هدف تضعیف قدرت قبایل، کابل را که اکثریت قریب به اتفاق آن فارسی زبانان بودند به پایتختی برگزید. [ ظهور افغانستان نوین. وارتان گریگوریان]
۱۳- گرچه بعدا برای جلب رضایت روحانیون و سران قبایل، کیش مردم کافرستان را تغییر داد و همچنین رشته کشتارهایی از مردم هزارجات و دیگر گروه های قومی غیرپشتون را هدایت نمود. [ افغانستان در مسیر تاریخ. میرغلام محمد غبار ]
۱۴- فعالیت های سیدجمال الدین افغانی، خاندان طرزی ها، منشی عبدالرحمان خان، وزیر حبیب الله خان، گروه افغان های جوان و چندین تن دیگر باعث شد تا هویت افغانی تاریخمند گردد.
۱۵- در این زمینه می توان از نامه خسروان جلال الدین میرزا قاجار، فرازستان میرزا اسمعیل تویسرکانی، آیینه سکندری و نامه باستان میرزا آقاخان کرمانی، تاریخ ایران و تاریخ سلاطین ساسانی میرزا حسین خان ذکاء الملک فروغی، دررالتیجان فی تاریخ بنی اشکان محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، خلاصه التواریخ محمود مفتاح الملک، اکسیرالتواریخ علی میرزا اعتضادالسلطنه و منتخب التواریخ میرزا ابراهیم شیبانی صدیق الملک نام برد. [ تاریخ پردازی و ایران آرایی. بازسازی هویت ایرانی در گزارش تاریخ. و همچنین، تجدد بومی و بازاندیشی تاریخ. محمد توکلی طرقی ]
۱۶- از جمله نویسندگان مطرح غربی که خود نیز به افغانستان سفر نموده بودند می توان به استوارت الفنستون (۱۸۰۹) در کتاب سفرنامه ای از یزد تا هرات و همچنین تاریخ، فرهنگ و نژاد افغان – سی مسون( ۱۸۳۲)، قصد، و نامه های برنز اشاره کرد. سیدجمال الدین افغانی در کتاب تاریخ افغانستان و یا تاریخ نگار ایرانی دوره قاجار محمد حسن خان اعتمادالسلطنه با کتاب تاریخ افغانستان.
۱۷- انطباق هویت حاوی سه عنصر اصلی است: تصویری که فرد از خویشتن خویش دارد. تصویری که فرد از شخص مورد تقلید دارد. مورد یا مطلوب انطباق. [ فروید و لکان. کرامت موللی.]
۱۸- محمود طرزی: آنچه لازم است اصلاح بنیادی جامعه افغانی با سازماندهی مجدد نهادها و تمهیدات علوم و تکنولوژی مدرن است. دستاورد این وظیفه عظیم باید مسئولیت مشترک رهبریت مذهبی، روشنفکر مسلمان، محققان افغان و نخبگان حکومتی باشد. وظیفه رهبران مذهبی و روشنفکران است که روح ترقی خواهی اسلام و جامعه مسلمان افغانستان آزاد را از روبنای موهوم پرستی، سنن و عادت هایی که ضرورتا غیر اسلامی اند به ثبت رساند. [ سراج الاخبار، سال هفتم، شماره ۱۹، ص ۹، و همچنین: ظهور افغانستان نوین. وارتان گریگوریان.]
۱۹- درمورد صفات مردم رشته کوه های سلیمان تاریخ نگاران و سیاحین به این شرح نوشته اند: زایر چینی سوان تسانگ، در قرن هفتم از آکوپین مردمی که دلالت بر افغان ها داشت صحبت کرده و می گوید: آن ها ذاتا خشن و درنده خو هستند…رفتار آن ها نابهنجار است. همچنان ابن بطوطه که در سال (۱۳۳۳) از کابل می گذشته مدعی است که افغان ها که در کوه پایه های رشته کوه سلیمان زندگی می کنند، قدرتمند وقطاع الطریق بودند. [ ظهور افغانستان نوین. وارتان گریگوریان.]
۲۰- بنابر نظریه های آدلر، در هر فرد اراده بر توانایی وجود دارد ولی این اراده با عقده حقارت همراه است. این تضاد فرد را هدایت می کند که از هزار ترفند بهره ببرد تا از آزمون واقعیت بپرهیزد زیرا از آن بیم دارد که نتواند براین آزمون چیره شود. [ جنس دوم، سیمون دوبوار. قاسم صنعوی.]
۲۱- نارسی سیسم ابتدایی: نزد کودکان و اقوام ابتدایی قابل ملاحظه است از خصوصیات آن یکی تفکر جادویی است و دیگری احساس تسلط و کنترل خیالی نسبت به عالم و آدم. [ فروید و لکان. کرامت موللی ]