«علی رغم انعقاد معاهده های منحوس گلستان و ترکمانچای و از دست دادن بخشی از ولایات سرزمین قفقاز، دوران پادشاهی قاجار موقعیت آزادتری از نظر تداوم و تحول میراث فرهنگی برای ایرانیان به وجود آورد.»
این بخشی از سخنان عباس امانت، دبیر ارشد بخش مطالعات ایرانی مرکز مک میلان دانشگاه ییل بود که اخیرا به دعوت بخش مطالعات خاور نزدیک دانشگاه لس آنجلس، درباره «تداوم و تحول در میراث فرهنگی دوران قاجار» در دادهال این دانشگاه سخنرانی کرد.
«از دست رفتن این سرزمین ها نخستین شکست در ذهنیت جهانی و همچنین در داخل جامعه ایران از نظام سلطنتی قاجار بود که از نظر سیاسی یک چهره در حال زوال از این سلسله را تصویر می کرد و چهره تاریخی ایران را برای همیشه تغییر می داد.»
بنا بر گفته عباس امانت با ظهور دوره پهلوی، پادشاهی دوران قاجار به نحوه ای منفی تصویر شد و از آن به عنوان «دوره انحطاط، دوره از دست رفتن سرزمین های ایران، دوره شکست، ستمکاری، خرافات، فساد و قدری هم مضحکه و هزل» نام برده شد.
«تصاویری، چه از شخصیت فتحعلی شاه که در قصر نگارستان سرسره ای داشته و با محبوبه هایی دوران خوشی را می گذرانده، چه از دوره ناصرالدین شاه و حکایت های مضحک از سفر فرنگ او و چه از بی عرضگی و سبیل های آویزان مظفرالدین شاه، در اذهان مردم و در متون تاریخ قاجاریه باقی مانده است.»
بنا بر گفته آقای امانت در تاریخ قاجاریه رنگ خاکستری وجود ندارد و حتی جنبه های مثبت و با قهرمان سازی های این دوران هم در انزوا و جدا از مقطع تاریخی که این شخصیت ها در آن ظهور کرده اند برخورد شده است: «شخصیت امیر کبیر نمونه روشن آن است.»
عباس امانت معتقد است تاثیر زبان، نوآوری و این مسئله که آیا فرهنگ ایرانی در دوران قاجاریه تداوم پیدا کرده یا نه موضوعی است که تاکنون کمتر به آن پرداخت شده است.
«دیدگاه خاورشناسانه قرن نوزدهمی چه در خواندن متون و چه در باستانشناسی کوشش می کرد تا تصویری از عظمت باستانی ایران، اوج دوره صفوی و زوال دوره قاجار بسازد. مورخان هنری ایران هم تا همین دو دهه پیش از بررسی دوره صفوی پافراتر نگذاشته اند. تاحدی که انگار دوره قاجاریه اصلا وجود نداشته است.»
عباس امانت می گوید در شرح احوال آن دوران، سیاحت نگاران غالبا در جستجوی شگفتی هایی بودند که برای خواننده فرنگی جذابیت داشت: «درنقاشی ها و گراورها تصویری از ویرانی و زوال ایران مشهود بود. در سیاحتنامه های آن دوران هم بیشتر نمایش تضادهای بین جامعه صنعتی و مغرور غرب و ایران پیش صنعتی به چشم می خورد.»
«در عصر مشروطه و بعد از آن با ظهور عصر پهلوی، تضاد بین دوران انحطاط قاجار و نو شدن ایران متن مهم و اساسی برای مشروعیت بخشیدن به دوران پهلوی به شمار می رفت.»
در عصر پهلوی، با تمرکز بر روی دوران باستان و جلوه بیشتر گذشته، دوران نزدیک می بایست در سایه تاریکی باقی می ماند: «نوعی اثبات گرایی در این تصویر به خوبی مشهود است. با نمایش دوره قاجار به عنوان جامعه ای خرافاتی که بلد نبودند کارخانه بسازند و طبقه علما و فقها برآن نفوذ داشتند، این دوگانگی و تضاد خیلی بیشتر جلوه می کرد. در حالی که همه جوامع گاهی در حال اعتلا و در دوره ای هم درحال زوال هستند.»
شرایط عمومی دوران قاجار
عباس امانت می گوید ایران دوره قاجار از مشکلات و وضعیت هایی رنج می برد: «در پایان قرن ۱۸ میلادی پس از یک دوره ۷۵ ساله منازعات داخلی، ایران گرفتار بحران های سیاسی، نزاع های ایلیاتی شدید و از دست دادن جمعیت زیادی در پایتخت (اصفهان) و شهرهای بزرگ دیگر شد.»
«با عواملی که در دوره افشاریه و زندیه به وجود آمده بود- از جمله نا امنی جاده ها- تجارت خارجی و ارتباط با خارج از جنوب و شمال کشور تنزل کرد و دولت قاجاریه هنگامی به روی کار آمد که ایران وضعیت بسیار وخیمی از لحاظ اقتصادی، سیاسی و حتی اجتماعی داشت.»
بنا بر گفته آقای امانت، ایرانیان به ثبات سیاسی نسبی که در دوران قاجاریه برقرار شد توجه زیادی نمی کنند: «انسجام ایرانی را که امروز می شناسیم، مدیون آغا محمدخان قاجار هستیم. او علیرغم خشونت هایی که در جنگ های مختلف به کار برد، از دیدگاه مورخان آن دوران، قهرمان ایران به شمار می رفت. علیرغم آغاز جنگ های عقیدتی، در دوران او ایران از جنگ های داخلی تا اندازه زیادی بری ماند.»
عباس امانت استاد تاریخ و مطالعات بین المللی در دانشگاه ییل و صاحب کرسی مطالعات خاورمیانه در این دانشگاه است. او در سال ۱۹۷۱ مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه تهران دریافت کرد و در سال ۱۹۸۱دکترای خود را در رشته فلسفه از دانشگاه آکسفور دریافت کرد. تخصص ویژه او تاریخ دوران قاجار است. او عضو شورای سردبیری دائره المعارف ایرانیکا و نویسنده کتاب های متعدد به زبان انگلیسی از جمله “اسلام آخرالزمانی و شیعه ایرانی”، “قبله عالم: ناصرالدین شاه و پادشاهان ایران”، ” دستاویز و تجدید: پیدایش نهضت بابی در ایران”، “تصورات آخر زمانی از خاورمیانه کهن تا آمریکای مدرن”، گزارش های کنسول آبوت درباره جامعه و اقتصاد ایران، “خاطرات تاج السلطنه “و “شریعت: قانون اسلامی در جهان معاصر” و بسیاری مقالات و آثار پژوهشی دیگر است.
دولت قاجار پشتیبان و پرورنده فرهنگی شاخص
عباس امانت معتقد است که تصویری که ایرانیان از قدرت و دولت دارند یک تصویر قرن بیستمی است. در حالی که در آن زمان «اصولا دولت قدرت ساختن یک جامعه متمرکز را نداشت. این خاصیت «نفت» بود که تا مدت ها بعد یعنی تا زمان “سردارسپه” و دوره پهلوی هنوز وجود نداشت.»
بنا بر گفته آقای امانت، دولت قاجاریه علیرغم نقاط ضعف گوناگون، در نیمه اول قرن نوزدهم به عنوان پشتیبان و پرورنده یک فرهنگ شاخص و قابل توجه در طول تاریخ ایران یگانه بود:« قاجاریه در مقایسه با کشورهای دیگر دنیای اسلام خاور میانه از جمله مصر و حتی دولت عثمانی کارنامه روشن و جذابی دارد.»
فتحعلی شاه قاجار از زمان ولایتعهدی درپایان دوره زندیه در درگاه کریم خانی در شیراز رشد کرده، با فرهنگ فرهیخته و پیچیده آن آشنا شده و از فرهنگ ایلیاتی قاجاری فاصله گرفته بود:«در تمام دوره قاجاریه پیوند دربار و دولت با جنبه های فرهنگی جامعه غنی و مستحکم بوده است.»
نقش خاندان های هنرپرور در حفظ فرهنگ ایرانی
بنا بر گفته عباس امانت، حضور ۱۰ خاندان مهم هنرپرور از طبقه دیوانی، طبقه ای که دستگاه های دولت را از جانب سلاطین اداره می کردند، در چند نسل پیاپی موجب تداوم فرهنگی ایرانی درطول قرن ها و از جمله در دوره قاجاریه بوده است.
«از صدر اسلام، خاندان های فرهنگی چون برمکی و نظام الملک به این طبقه دیوانی وابسته و مسئول حفظ فرهنگی که ما امروز به نام فرهنگ ایرانی می شناسیم بوده اند.»
آقای امانت می گوید: «در دنیایی مثل ایران که تداوم خاندان های بزرگ به خاطر موقعیت جغرافیایی و سیاسی کوتاه مدت است، این خاندان های هنری به نحو عجیبی گاه نزدیک به ۱۰۰ تا ۲۰۰ سال تداوم دارند.»
نسلی از ادبا، شعرا، هنرمندان و نقاش ها به خاندان های فرهنگی، که حد واسطی بودند بین طبقات پائین تر و طبقه دیوانی، وابستگی داشتند. آنها حفاظی داشتند و کمتر در مورد خطر مصادره و نابودی از بالا و از طریق دستگاه سلطنت بودند. به این ترتیب این سنت فرهنگی را با خودشان از نسلی به نسل دیگری منتقل کردند.
همه خاندان های دیوانی با هم ارتباط نزدیک فرهنگی داشتند. با هم ازدواج می کردند از هم می آموختند و درمیان خودشان ارزش ها را حفظ می کردند.
خاندان قائم مقام فراهانی برای شعرا، نثرنویسان، نقاشان و معماران نقش پرورنده و ولینعمت داشت.
خاندان معیرالممالک مخصوصا دوستعلی خان (نظام الدوله) در اواخر دوران فتحعلی شاه و اوائل دوره ناصرالدینشاه نقش عمده ای در پیدایش نوعی معماری که پیوندی بین معماری بومی و فرنگی بود داشت. تکیه دولت که یکی از شاهکارهای معماری دوره قاجاریه است از ابتکارات او بود.
نگارش و پیدایش نقاشی های هزار و یکشب صنیع الملک تحت نظارت خاندان معیری بوده است. این خاندان هم چنین فرهنگ مادی جالبی را وارد ایران کردند از آن جمله سبزیجات و میوه جاتی از قبیل گوجه فرنگی که برای نخستین بار در مزرعه آنها (محوطه فرودگاه مهرآباد کنونی) پرورش یافت. رهی معیری، شاعر و ترانه سرای معاصر، از بازماندگان این خاندان هنری است.
خانواده غفاری کاشانی مسئول پرورش یک صنف نقاش بودند و دو نمونه از هنرمندان بزرگ پرورده این خاندان، کمال الملک و صنیع الملک هستند. فرخ غفاری از این خاندان هم نقش عمده ای در پیدایش جشن هنر و سینمای ایران پیش از انقلاب داشته است.
از خانواده صبای کاشانی، ملک الشعرای بهار برآمده که خود را همتای فردوسی می دانست و شهنشاهنامه ای با ۳۰ هزار بیت شعر دروصف قاجاریه سروده است. از این خاندان بعدها ابوالحسن خان صبا، موسیقی دان برجسته معاصر، پا به عرصه وجود گذاشت.
رضاقلی خان هدایت از خاندان هدایت السطنه مورخ هم بود و روایت ادبی ایران به صورتی که امروز می شناسیم از ابتکارات اوست. درقرن بیستم صادق هدایت از همین خانواده برخاسته است.
از خانواده وصال شیرازی، یک خانواده فرهنگی محلی شیرازی و خانواده فروغی نمونه بزرگی از جمله محمد علی ذکاء الملک، ادیب روشنفکر، روزنامه نگار و سیاستمدار و موسس فرهنگستان ایران نقش مهمی در شکل گیری دوره پهلوی دارد.
خاندان پیرنیا روایت مهم تاریخ باستان ایران را نوشت و برای نخستین بار با علی اکبر فراهانی ردیف های موسیقی سنتی ایرانی را باز نوشتند و تدوین کردند.
انتقال فرهنگ از زندیه به قاجاریه
عباس امانت می گوید انتقال فرهنگی که در واقع مدیون دوره زندیه است در یک دوره ۳۰ ساله در نیمه قرن هیجدهم در پایتخت وقت – شیراز – فرهنگ هنری و ادبی ایران را تغییر داد: «قاجاریه این میراث را به تهران و تبریز منتقل کرده و در آنجا آن را رشد دادند.»
رنج کریم خان از خونریزی های دوران دردناک و تاریک نادری، اهمیت سرزمین فارس، تحولاتی که درنتیجه حمله افغان و شکست دولت صفویه به وجود آمده بود تحولی ایجاد کرد تا اندازه زیادی ایران از سیطره دستگاه شرع و علما و فقهای پایان دوران صفویه آسایش پیدا کند.
«بیشتر آن خاندان های بزرگ فقها و اهل حدیث در پایان دوران صفویه با شروع دوره افغان ودوره نادری از اصفهان و شهرهای دیگر پراکنده شدند و عده زیادی از آن ها به عتبات رفتند. عده ای چون خاندان مجلسی یا ساکت شدند و یا نفوذی را که دولت به آن ها داده بود از دست دادند. به این ترتیب یک نوع آزادی فرهنگی در قرن ۱۸ میلادی پیدا شد و ایران علیرغم یک دوران سیاسی مشکل از لحاظ فرهنگی توانست دوران آزادی را تجربه کند.»
بعدها ایرانیانی که از آشوب بعد از دوره صفوی و نادری رنج برده بودند به هندوستان رفتند و بعدها از آنجا که سرزمینی مثل آمریکای امروز بود فرهنگی را با خودشان به ایران آوردند که به خاطر حکومت استعماری انگلستان رنگی از اروپا و فرنگ در آن به چشم می خورد.
تداوم و نوآوری ها
بنا بر گفته عباس امانت، ایرانیان در دوره قاجاریه علاقمند بودند که بیشتر درباره دنیای خارج از خودشان بدانند: « مردم معلوماتشان معمولا محدود بود. چرا که ایران در نوعی انزوا به سرمی برد که امکان نمی داد فرهنگ غرب را بکلی جذب کند.»
او می گوید این دوره شجاعتی برای بیان تصویری خود پیدا کرد: «نوعی فرهنگ بومی – فرنگی در این دوران ساخته شد که با دوره درون پرور و برون پیوند پهلوی و انقیاد یکسره در برابر سیطره قدرت غرب آن بسیار تفاوت داشت.»
«یک نوع اعتماد به نفس فرهنگی در انعکاس ادبی، هنری و فکری دوره قاجاریه وجود داشت. یعنی بکلی سرسپرده فرهنگ غرب و فرنگی نبود اما می توانست عناصری از آن را جذب کند و جزو فرهنگ خود کند.»
سخنرانی آقای امانت با نمایش اسلایدهایی از نقاشی های دوره قاجاریه و پرسش و پاسخ به پایان رسید.