Saleh
امرالله صالح
رئیس پیشین اداره امنیت ملی افغانستان

منبع: بی بی سی فارسی
دخالت نظامی آمریکا و ناتو در افغانستان پس از یازدهم سپتامبر چه از نظر سیاسی – نظامی و چه از نظر دپلماتیک با ادبیات مختلف و در حال تغییر تعریف و توجیه شده‌است.
اولین دسته از نظامیان آمریکایی در چارچوب ماموریت موسوم به “عملیات آزادی پایدار” وارد افغانستان شدند.
در آن زمان همه کشور های جهان و منطقه از جمله ایران با آمریکا همنوایی داشتند. نیروهای جبهه متحد شمال که علیه طالبان می‌جنگیدند، به همکاری نیرو های هوایی و ویژه آمریکا، کابل را تسخیر کردند و طالبان در کمتر از دو ماه شکست خوردند.
ظهور مجدد طالبان به عنوان یک تهدید جدی در سال ۲۰۰۵ پس از انتخابات مجلس نمایندگان در افغانستان بیشتر مدیون همکاری استراتژیک پاکستان با این گروه است.
پاکستانی‌ها از گیرماندن آمریکا در عراق بهره گرفتند و این را می‌دانستند که پس از تهاجم آمریکا به عراق دیگر این کشور از همنوایی که قبلا جهان با آن داشت، برخوردار نیست.
در این میان ایران به رغم همکاری و روی دست گرفتن یک روش نرم در برابر آمریکا، موفق نشد که یک رابطه استراتژیک با آمریکا برقرار کند و نشان دهد که این نیروهای تندروی دارای روابط پنهان و آشکار با عربستان سعودی و پاکستان اند که منافع غرب را تهدید می‌کنند، نه ایران.
در عوض ایران در سیاست خارجی آمریکا بخشی از “محور شرارت” قرار گرفت. این امر باعث شد که این کشور در تلاش‌های جامعه جهانی به رهبری غرب برای برقراری صلح و ثبات در افغانستان سهم فعال نداشته باشد و بیشتر بر روابط دو جانبه خود با افغانستان تاکید کند.
در نتیجه یک نوع توافق نظری که بین کشورهای منطقه در مورد افغانستان به وجود آمده بود، نیز از هم پاشید و نیازمندی آمریکایی‌ها به همکاری پاکستان به خاطر دستیابی به صلح در افغانستان بیشتر شد.
با این حال هر دو همسایه بزرگ افغانستان در صدد ناکام کردن ماموریت ناتو و غرب در افغانستان برآمدند. هر یک با روشی متفاوت؛ در حالی‏که تلاش‌های ایران آشکارا و بیشتر سیاسی بود، پاکستان به طور مخفی و با توسل به وسایل مرگبار تلاش‌های خود را آغاز کرد.
شورشگری و ضد شورشگری
برای بار نخست در سال ۲۰۰۶ اصطلاح شورشگری و ضد شورشگری در ادبیات نیروهای نظامی آمریکا و ناتو در افغانستان مورد استفاده قرار گرفت و هر از گاهی‌که ازین واژه‌ها استفاده می‌شد، حامد کرزی رئیس جمهوری افغانستان واکنش تند نشان می‌داد.
او به این باور بود که آنچه افغانستان را تهدید می‌کند تروریسم است و فکر می‌کرد اعتراف به شورش‌گری می‌تواند به مفهوم قیام مردمی علیه خودش نیز پنداشته شود.
در پایان سال ۲۰۰۸ که آمریکا تعداد نیروهای خود در عراق را افزایش داده بود و نمی توانست تعداد نیروهای خود در افغانستان را به طور قابل ملاحظه بالا ببرد. همزمان نیرو های امنیتی افغانستان نیز در حدی نبودند که علیه تهدید چند جانبه طالبان مقابله کنند.
جورج بوش، رئیس جمهوری پیشین آمریکا، با اتکا به پیروزی های اولیه نیروهای آمریکا در افغانستان هیچگاه نخواست واقعیت های تازه اما تلخ در افغانستان را بپذیرد و این جنگ را برای باراک اوباما به میراث گذاشت.
راهبرد اوباما در قبال افغانستان که متاثر از نظریات ژنرال دیوید پترائوس بود، بر شکل‌دهی صحنه سیاسی، به حاشیه کشانیدن طالبان از راه افزایش نیرو و جنگ و بالاخره ایجاد نهادهای دولتی و رشد اقتصادی تاکید داشت.
برای بدست آوردن به اهداف، و اجرای برنامه‌های توسعه‌ای همزمان با اعزام ده‌ها هزار سرباز تازه نفس آمریکایی در افغانستان، آموزش ارتش ملی و پلیس افغانستان در اولویت ناتو قرار گرفت.
مذاکره و سازش
با وصف سرازیر شدن امکانات بزرگ، دو عامل به عنوان نقاط ضعف یا کمبود، باعث شد که راهبرد اوباما در افغانستان نتایج دلخواه را در پی نداشته باشد.
عنوان کردن سیاست آشتی و مذاکره با طالبان باعث شد که صحنه سیاسی در حمایت از برنامه‌های نظامی ناتو شکل نگیرد و حتی حامد کرزی افزایش نیروهای آمریکا را در سال ۲۰۱۰ به صورت آشکار حمایت نکرد.
او فکر می‌کرد که حمایت از راه حل نظامی، اعتبار او را بخاطر دستیابی به فرصت های مذاکره و سازش با طالبان کم می سازد.
بحث مذاکره و سازش با طالبان ادبیات جنگ و سیاست را در افغانستان و منطقه یک بار دیگر تغییر داد.
شورش‌گری رسمیت یافت و تلاش های مرئی و نامرئی برای جدا سازی طالبان از صف القاعده آغاز شد. این هویت سازی برای طالبان تا هنوز ادامه دارد. در حالی که طالبان خود هیچگاهی اهداف خود را مجزا از القاعده و تندروان پاکستانی اعلام نکرده اند.
سیاست مذاکره و سازش با طالبان دستگاه عدلی و قضایی افغانستان را تضعیف کرد.
نفوذی‌های طالبان در صفوف نیروهای مسلح افغانستان، با انجام عملیات‌ “سبز بر آبی” تلفات زیادی بر ناتو و نیرو های افغانستان وارد آوردند.
برای نخستین بار پس از سال ۲۰۰۱ برخی سیاستمداران افغانستان از آنچه که “سیاست تضرع” در برابر طالبان خوانده می‌شود، انتقاد کردند.
دقیقا در زمانی که آمریکا شدیدا به متحدان سیاسی در افغانستان نیاز داشت، هم حامد کرزی و هم قشر سیاسی بیرون از دولت، با سیاست دوگانه آمریکا که راه حل نظامی و سیاسی را موازی در پیش گرفته بود، همنوایی و همسویی نداشتند.
شاید بزرگترین نقص این راهبرد این بود که به طالبان این پیام فرستاده شد که جنگ علیه آنها تا مدتی معینی ادامه می‌یابد و سپس با آنها سازش خواهد شد.
در واکنش به این سیاست آمریکا، طالبان گفتند که آمریکا دقیقه شماری می‌کند اما ما سال شماری می‌کنیم.
با آنکه آمریکا تلاش زیاد کرد تا رهبری طالبان را از درون متلاشی کند، اما نظارت شدید سازمان استخبارات پاکستان باعث شد که هر کسی که از شورای کویته جدا شد، نتواند فعالیت جدی انجام دهد.
در حالیکه از تسلیم شدن معتصم آغا جان یکی از اعضای ارشد طالبان بیشتر از دو سال می‌گذرد، او نتوانسته است شاخه “طالبان طرفدار دموکراسی” را ایجاد کند.
طالبان و پاکستان
خلا بعدی و ضعف دوم راهبرد آمریکا در افغانستان به رابطه طالبان و پاکستان بر می‌گردد.
قرار بود باراک اوباما در کنار افزایش حملات موشکی بر پایگاه‌های طالبان در مناطق قبایلی، اسلام آباد را تشویق یا وادار به همکاری جدی کند.
بسته پیشنهادی آمریکا که به قانون کری – لوگر موسوم است تا حدی همکاری های مالی و نظامی آمریکا را به پاکستان محدود ساخت. اما با اهمیتی که پاکستان از نظر منطقه‌‌ای و راهبردی برای آمریکا دارد، فشار و بسته‌های تشویقی آمریکا، نتوانست پاکستان را از طالبان دور سازد.
در واقع امارت اسلامی ملا محمد عمر در کویته پاکستان حکومت سایه و موازی را در تبعید ایجاد کرده است که به نام شورای کویته یاد می‌شود.
شورای کویته بلندترین مرجع تصمیم‌گیری طالبان است که آمریکایی ها تلاش دارند با اعضای کلیدی آن در قطر مذاکره کنند.
تصویری که آمریکایی ها از وضعیت افغانستان ترسیم می‌کنند با آنچه افغانها در زندگی روزمره می‌بینند، تفاوت زیاد دارد.
برای آمریکایی‌ها نبود اسامه بن لادن و تضعیف القاعده دستاورد بزرگ شمرده می‌شود. اما برای افغانها نبود اسامه بن لادن تفاوت زیادی ایجاد نکرده است. هنوز شهر ها، روستاها، شاهراه‌ها، مدارس و ادارات دولتی افغانستان نا امن هستند.
پایگاه‌های طالبان در پاکستان فعال اند، مدارس دینی پاکستان خروج ناتو را نشانه پیروزی “جهاد” طالبان می‌دانند و هر روز به تعداد سربازان طالبان می افزایند.
و نا باوری به روند انتخابات سیاستمداران درون دولت را سراسیمه کرده است.
به دست گرفتن مسئولیت‌های امنیتی
با همه این مشکلات، مسئولیت‌های عملیاتی و تامین امنیت افغانستان بالاخره به‌ دوش نیروهای افغانستان گذاشته شد.
نقش ناتو از رهبری عملیات‌ها به نقش حمایتی تغییر کرد.
برای همه افغانها این یک دستاورد بزرگ است که از خاک خود و از دستاورد های خودشان دفاع کنند.
تا زمانی‏که حمایت مالی و استراتژیک دنیا از نیروهای دفاعی افغانستان ادامه یابد، دولت افغانستان فرو نمی‌پاشد و طالبان موفق نخواهند شد.
اما نگرانی بزرگ، جدی و عمیق تمام افغان‏ها این است که مبادا یک بار دیگر تعریف حضور آمریکا در افغانستان تغییر کند و این کشور بخاطر مسایل جهانی و منطقه‌ ای دیدگاه خود نسبت به افغانستان را تغییر دهد.
اول گفتند این جنگ علیه تروریسم است و ماموریت ناتو هم ایجاد آزادی پایدار برای مردم افغانستان عاری از نفوذ القاعده و طالبان.
دیری نگذشت بحث شورش‌گری عنوان شد و سیاست مذاکره و سازش با طالبان رسیمت یافت.
نگرانی این است که مبادا در آینده نزدیک وضعیت افغانستان جنگ داخلی خوانده شود و مردم و دولت افغانستان عامل اساسی تصمیم گیری نباشند.
تاریخ تکرار شود و افغانستان قربانی معاملات بزرگ جهانی شود.