moradian
داوود مرادیان، رئیس انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان
در حالی‏که بی‏اعتنایی روسیه، چین و اکوادور به خواسته‏‏ های ایالات متحده در رابطه با مسأله پناهندگی ادوارد سنودن، توجه جهانیان را به خود جلب کرده، طالبان به نوبه خود در روز دوشنبه، ضرب شصت خفت باری به دولت امریکا نشان دادند.
کمتر از یک هفته پیش از آن، مقامات امریکایی به خاطر آنچه که یک دستاورد بزرگ دیپلماتیک می‌دانستند، به یکدیگر تبریک می‏ گفتند. آن‏‏ ها باور داشتند که توانسته‏ اند طالبان را قانع بسازند تا دفتر سیاسی خود را در دوحه، پایتخت قطر باز کنند.
امریکا امیدوار است طالبانی که این دفتر را باز کرده ‏اند، با حاضر شدن بر سر میز مذاکرات صلح، همان شاه کلیدی باشند که ایالات متحده همواره برای گریختن از معرکه افغانستان، به دنبال آن بوده است.
اما روز دوشنبه جنگجویان طالبان به مقر ریاست جمهوری در کابل حمله کردند. در جریان تیراندازی متقابل، حداقل هشت تن از طالبان مهاجم و سه نگهبان کشته شدند.
دولت افغانستان و قسمت اعظم افغان‏ ها از آنچه در دوحه می‏ گذشت، ناخشنود بودند. طالبان بی‏ درنگ پرچم خود را بر فراز دفتر قطر به اهتراز درآوردند و بر سردر آن نیز لوحه‏‏ ای نصب کردند که نشان می‏ داد این دفتر، نمایندگی سیاسی امارات اسلامی افغانستان است.
رییس جمهور کرزی اعلام کرد که در مذاکرات صلح با قاتلانی که توسط ایالات متحده مشروعیت یافته‏ اند، شرکت نخواهد کرد و گفتگوها بر سر قرارداد درازمدت امنیتی با امریکا را نیز به حالت تعلیق درآورد.
طالبان برای ثبوت موضع آقای کرزی وقت زیادی هدر ندادند. در واقع حمله روز دوشنبه طالبان، هشداری به امریکای خسته از حضور در افغانستان بود که چندان هم نباید به خروج امن از این کشور خوش‌بین باشد.
با ناامیدی و سردرگمی اما نمی ‏توان صلح پایدار و یا خروجی افتخار‌آمیز را تضمین کرد. گشایش دفتر طالبان در قطر که تایید ایالات متحده را نیز با خود دارد، اعتبار و حیثیت دولت افغانستان را زیر سوال برده است.
علاوه بر این، آنچه در دوحه اتفاق افتاد، نشان داد معاهده نانوشته‏ ای که افغان‌ها همیشه گمان می‏ کردند با امریکا دارند، در حال گسست است: این‏ که در مقابل حمایت امریکا از استقلال، حق حاکمیت و قانون اساسی افغانستان، ایالات متحده از همه امتیازات یک همکاری استراتژیک با افغانستان و از جمله در جنگ با تروریسم، در یکی از خطرناک ترین مناطق جهان برخوردار خواهد بود.
اشتیاق فراوان امریکا به خروج هرچه سریع‏تر از افغانستان، باعث شده است تا جامعه مدنی این کشور احساس کند که فریب خورده است.
رسانه‏ های مستقل افغانستان، فعالان حقوق زن، بخش‏های خصوصی، جوانان افغانستان و مخالفان سیاسی طالبان که به صورت طبیعی در کنار ایالات متحده قرار گرفته بودند، با بلاتکلیفی و سرخوردگی به آنچه می‏ گذرد، نگاه می‏ کنند.
امریکا در دوحه به طالبان فرصت داد تا به پیروزی تبلیغاتی قابل توجهی دست یابند بدون آن‏که چیزی در مقابل به دست آرد؛ اتفاقی که بیشتر از یک پروسه صلح، به دل‏جویی از طالبان می‏ مانست.
این بدترین وضعیت ممکن برای واشنگتن است. این‏که دشمنانش احساس پیروزی کنند و دوستانش احساس خیانت.
ماه می سال گذشته افغانستان و ایالات متحده توافق نامه همکاری استراتیژیک را به امضا رساندند که به معنای تحکیم احترام دوجانبه و علاقمندی‏ های مشترک بود. توافقی ملی و واقعی در حمایت از این توافق‏نامه در افغانستان شکل گرفت و علاوه بر تایید پارلمان، لویه جرگه‏ ای نیز که برای بررسی این توافق نامه برگزار شده بود، مهر تایید بر آن نهاد.
امسال امریکا امیدوار بود که نظر مساعد طرف افغان را برای امضای قرارداد امنیتی دو جانبه برای همکاری دراز مدت نظامی میان دو کشور جلب کند. حال اما روی خوشی که امریکا در قطر به طالبان نشان داد، امضای این توافقنامه را با اما و اگرهایی مواجه ساخته است.
با این خوش بینی امریکا نسبت به طالبان، پرسش ‏های تازه‏ای در کنار پرسش‏ های دیگری که سال‏ ها پرسیده شده است، به ذهن خطور می‏ کند.
چرا ایالات متحده از سال ۱۹۹۴ به این سو همواره از شناختن طالبان به عنوان یک گروه تروریستی سرباز زده است؟ سود حاصل از دادن اجازه به طالبان تا پرچم امارات اسلامی افغانستان را در دوحه به اهتزاز درآورند، چه بود؟
این حرکت نمادین علاوه بر زیر سوال بردن حاکمیت افغانستان، پیام توهین آمیزی بود به میلیون‏ ها انسانی که قربانی ستم طالبان شده‏اند. برآورد ها نشان می‏ دهد که بخش بزرگی از مردم افغانستان از طالبان نفرت دارند. چرا ایالات متحده اصرار دارد تا نمایندگان جهادی‌های پاکستان را بر سرنوشت مردم افغانستان حاکم کند؟
اشتراک غربی‌ها در تلاش‏ های صلح همواره با شناخت نادرست از افغانستان همراه بوده است. یک مثال روشن برای این ادعا، جریانی بود که در سال ۲۰۱۰ اتفاق افتاد و طی آن نیروهای اطلاعاتی بریتانیا یک دکاندار ساده را به جای مذاکره کننده ارشد طالبان اشتباه گرفتند.
این‏گونه اشتباهات باعث شده است تا بازی را بازیگران ماهری بدست بگیرند که یاد گرفته‌اند چگونه از غربی‏ ها به نفع خود استفاده کنند.
برقراری صلح، جریانی نیست که با تعیین ضرب‏الاجل و معیار‏ها از آن نوعی که دولت باراک اوباما به آن علاقمند است، به دست آید.
تکمیل این پروسه نیازمند آگاهی، مهارت، بصیرت و پشتکار است. دانستن این نکته که چگونه فشارهای اقتصادی، خستگی از جنگ و تنش‏ های تازه در خاورمیانه، ادامه حضور ایالات متحده در افغانستان را دشوارتر می‏ سازد، برای مقامات امریکایی کار چندان سختی نیست.
به همین دلیل سریع‏ترین راه حل از همه بیشتر وسوسه کننده است. اما همان‏ طور که سرگذشت غم‏انگیز عراق ثابت کرد، عجله بیش از حد در خارج کردن نیروها، می‏ تواند هزینه‏ های وحشتناک انسانی، اقتصادی و سیاسی به دنبال داشته باشد.
اداره تحت امر رییس جمهور کرزی خسته و از پا افتاده است. فاقد نیروی سیاسی و اداری لازم برای پیش بردن پروسه صلح در ده ماه باقیمانده تا انتخابات ریاست جمهوری آینده است. کمتر از یک سال بعد، افغانستان رییس جمهور تازه ‏ای با تعهد محکم تر و انرژی بیشتر برای برقراری صلح خواهد داشت.
آنچه باید تا انتخابات ماه اپریل سال آینده در کانون توجه افغانستان و متحدانش باشد این است که برگزاری یک انتخابات با اعتبار، رهبری با مشروعیت لازم را به قدرت می‏ رساند. و این‏که در مذاکرات صلح، حراست از حق حاکمیت افغانستان و پاسداری از قانون اساسی، ضروری و حیاتی است.
صلحی که در پاکستان طراحی شود، لندن از آن حمایت کند، واشنگتن آن‏ را به فروش برساند و قطر آن‏را تمویل کند، محکوم به ناکامی است.
ایالات متحده در کمک به افغانستان برای ساختن یک زندگی صلح آمیز و شایسته، قربانی‏ های بزرگی داده است. افغانستان با وجود تمام چالش‏های موجود، در حال گذار و تغییر در سطوح مختلف است.
افغان‏ ها اکنون آماده هستند تا سرنوشت خویش را خود به دست بگیرند. دستاورد‏های گران ‏بهای نباید فدای به دست یافتن سریع به صلح آن هم به هر قیمتی، شود.
اگر چنین اتفاقی بیافتد نه تنها خدشه‏ ای بر اعتبار ایالات متحده خواهد بود بلکه ثبات منطقه را برای یک نسل دیگر ضرب ه‏ای اساسی خواهد زد.

* این مطلب به زبان انگلیسی در روزنامه وال‌استریت‌ جورنال امریکا منتشر شده است. برگردان از فواد مسیحا.
منبع: افغانستان مانیتور