مدیار سمیع‌نژاد

ده شهروند کرد سنى مدت کوتاهى پس از سفر کوتاه آیت اله خامنه اى به کردستان در سال ٨٨ بازداشت شدند. یکى دوماه بعد، ماموستا شیخ الاسلام روحانى کرد و عضو خبرگان رهبرى ترور شد. اما اتهام قتل، نخست متوجه بازداشت شدگانى شد که پیش از ترور او دستگیر شده بودند. اتهامى که بعدها به محاربه تغییر یافت. دستگیرشدگان اعتراض کردند. اما صداى اعتراض آنها که دادخواهى عادلانه طلب مى کردند، به جایى نرسید. شش تن از ایشان در دى ماه ٩١ اعدام شدند و چهار نفر زیر تیغ اعدام، از تاریخ ١٣ آبان ٩٢ در اعتصاب غذا به سر مى برند.
گزارش زیر شرح کاملى است به نقل از مطلعان این پرونده که به دلیل حفظ امنیت ایشان، نامشان در مرکز حامیان حقوق بشر محفوظ است.

بزرگ ترین شان ٣٢ و کوچکترین شان ٢٧ سال سن دارد. مدت کوتاهی بعد از سفر رهبر جمهوری اسلامی به کردستان و یک یا دو ماه پیش از ترور ماموستا شیخ الاسلام روحانی سرشناس کردستانی و عضو مجلس خبرگان توسط مامورین وزارت اطلاعات بازداشت شدند.

دو تن‌شان برادر هستند؛ جمشید و جهانگیر دهقانی که هر دو در ٢٧ خرداد ١٣٨٨ در روزهایی که ایران سراسر اعتراض به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری بود بازداشت شدند. حامد احمدی ٣٢ ساله نفر بعدی بود که در تاریخ هشت مرداد ماه بازداشت شد و آخرین نفر کمال ملایی بود که در تاریخ ٢٨ مرداد به این جمع چهار نفره اضافه شد. جمعی که بنابه گفته‌ی نزدیکان و خودشان پیشتر از آن یک‌دیگر را نمی شناختند. همچنان که می گویند در این پرونده تنها این چهار نفر نبودند، ۶ نفر دیگر هم بودند که طناب دار را سال ٩١ بر گردن‌شان آویختند.

« این پرونده شامل ١٠ نفر بود که شش نفر از آن ها در تاریخ هفت دی ماه ١٣٩١ اعدام شدند. اصغر رحیمی، بهنام رحیمی، هوشیار محمدی، کیوان زند کریمی، بهرام احمدی که زیر ١٨ سال بود و محمد طاهر بهمنی. آن ها را به اسم قاچاقچی مواد و دارای اتهامی مثل تجاوز به عنف در زندان قزلحصار اعدام کردند. آن‌ها بی‌گناه بودند و جرمشان عقیده‌شان بود. همه‌ی این ١٠ نفر چنین بودند، آن‌ها از هر گونه اقدام مسلحانه‌ای مبرا هستند.»

این، سخنان یکى از مطلعان این پرونده است. او می‌گوید که اعلام وابستگی اینان به گروه‌های تندرو حربه‌ای بود برای کم کردن حمایت گروه‌ها و کنش‌گران حقوق‌بشر از ایشان و گویا که در این چهار سال و اندی توفیقاتی هم داشته‌اند: «نه تکفیری هستند نه تندور و نه سلفی، نه به القاعده وابسته‌اند و نه با گروه‌های مشابه آن ارتباطی داشته و دارند. اصلا چنین افکاری را قبول ندارند. تاریخ بازداشت این ١٠ نفر همه بعد از سفر آقای خامنه ای به کردستان بود که بازداشت ها پس از آن به اوج خود رسید.»

بر اساس این گزارش پیش از بازداشت هیچ کدام از این افراد یکدیگر را نمی شناختند. آنها حتا از نظر سنی هم کاملا با هم اختلاف داشتند. برای مثال اصغر رحیمی متولد سال ١٣۶٠ بود و بهرام احمدی متولد سال ١٣٧١.

به گفته مطلع دیگر این پرونده: « این افراد تازه در شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب تهران نزد قاضی مقیسه بود فهمیدند که هم پرونده هستند. همه ١٠ نفر را با چشم‌بند و دست‌بند و پابند به دادگاه آورده بودند و تمام این دادگاه برای ١٠ نفر ١٠ دقیقه بیش‌تر به طول نیانجامید. دادگاهی بدون حضور وکیل.»

توهین‌هایی که به زعم‌ خودشان از سوی دو روحانی و یک کارگردان نامی سینما به اهل سنت شد، دلیلی شد برای شناسایی و بازداشت: «دو روحانی به نام های بیژن دانشمند (نماینده ولی فقیه در کردستان) و جویباری به اهل سنت توهین کردند، همچنین آقای حاتمی‌کیا کارگردان سینما در مجله‌ی سبز شماره ١٣. این افراد به همراه عده ای دیگر از اهل سنت یک اعتراض مسالمت آمیز داشتند در داخل مسجد نسبت به این توهین‌ها. اما گویا آنجا مورد شناسایی قرار گرفته بودند که بعدتر بازداشت شدند به خاطر این اعتراض.»

اتهام بازداشت شدگان

به بازداشت شدگان پس از دستگیرى اتهامى تفهیم نشد. به آنها گفته شد که سه چهار برگ را پر کنند و یک مدت بعد آزاد می‌شوند.

در پاسخ به مرکز حامیان حقوق بشر براى تحقیق درباره اتهام بازداشت شدگان تنها این پاسخ شنیده شد: «توانستند برگه ها را بخوانند؟ اطلاعات سنندج نمی دانید کجا است! در آن جا اصلا چیزی به عنوان تفهیم اتهام وجود ندارد. فقط می زنند و شکنجه می‌کنند.»

افراد دستگیر شده، تا تاریخ ٣٠ فروردین ١٣٨٩ در اطلاعات سنندج بودند. در آن تاریخ هر ١٠ نفر به اطلاعات همدان منتقل شدند و تا تاریخ ٢٣ مهر ١٣٨٩ یعنی حدود شش ماه آنجا بودند.
پس از آن هر ١٠ نفر به بند ٢٠٩ زندان اوین منتقل شده و نزدیک به شش ماه نیز در آنجا می مانند.

توصیف یکى از نزدیکان به پرونده از شرایط این زندانیان کرد چنین است : « این ده زندانى را بعد از این که در یک دادگاه فرمالیته دادگاهی شدند، منتقل کردند به زندان رجایی شهر. آن هم در کثیف‌ترین اندرزگاه. چهار نفر را منتقل کردند به اندرزگاه پنج متادونی‌ها. آن شش نفر را هم منتقل کردند به اندرزگاه یک که در رجایى شهر به جنگل آمازون معروف است و در آن زندانیانى با جرم های خطرناک به سر مى برند.
زندانیان به این وضع اعتراض کردند که گفته شد که دستور است در چنین جایی باشند. حتا یکی از مسئولان زندان خودش گفته بود که دستور داده اند آن‌ها در شرایط سخت و محدود باشند. فقط به این خاطر که جایی باشند تا صدای‌شان بیرون نرود.»

او همچنین از وضعیت این زندانیان در دوره بازداشت در سنندج مى گوید: « در اداره اطلاعات سنندج سخت ترین شکنجه‌های روحی و روانی و جسمی را تجربه کردند. یک تخت داشتند به نام تخت معجزه. این بچه ها را روی این تخت با دست بند و پابند می‌خواباندند و فلک می کردند تا اعتراف و همکاری کنند. به آن‌ها برق می‌زدند و شوک می دادند. با باتوم برقی ضرب و شتم می‌کردند. بارها آن‌ها را از سقف آویزان کردند. آن هم در حالی که از پشت به آن‌ها دست بند زده شده بود. چند ساعتش دیگر معلوم نبود که آویزان باشند.
حتا غذا نمی دادند به آن‌ها؛ دو روز، سه روز حتا. بعد مثلن یک هندوانه به عنوان غذا می‌دادند که بعد از خوردن آن نیاز به دستشویی شدید پیدا می‌کردند. اما نمی گذاشتند بروند تا برگه‌هایی که آورده بودند را امضا کنند.
تهدید می کردند که پدر و مادرها را می آورند به اداره اطلاعات. مثلا حامد احمدی که متاهل بود تهدید شده بود زن و فرزند نوزادش را می آورند به بازداشتگاه اطلاعات. تهدید به تجاوز می کردند، حامد احمدی تهدید شده بود که به همسرش تجاوز می شود.»

بازجویى ها

علاوه بر بازجویی‌ها و مسائل دیگر سه برگه اصلی بود که باید امضای این‌ها را می‌گرفتند. برگه ها را هم نمی‌دادند بخوانند. همه شکنجه‌ها به خاطر همین سه برگه بود انگار. این چیزی بود که خودشان به بچه‌ها گفتند. گفته بودند شما یک مدتی می‌مانید، کاری هم نکردید و ما می‌دانیم. بعد از یک مدت آزاد می‌شوید. نهایتا برای اقدام علیه امنیت ملی یک سال یا دو سال حکم می‌گیرید. فقط یک پرونده دارید و ما هم می خواهیم این پرونده بسته بشود.
این سخنان کسى است که به مرکز حامیان درباره بازجویى ها توضیح مى دهد.

از اولین اتهامات برادران دهقانی و کمال ملایی و حامد احمدی ترور شیخ الاسلام است که حدود یک ـــ دو ماه پس از بازداشت ایشان و در شهریور ماه ١٣٨٨ رخ داد: « اول اتهام ترور به آن‌ها زده بودند، ترور روحانی شیخ الاسلام امام جمعه اهل سنت سنندج. تاریخ دستگیری‌ها قبل از ترور بود. ولى پرس‌تی‌وی و شبکه خبر مستندى پخش کردند که این‌ها در ترورها نقش داشتند. آن هم قبل از هفت دی و زمان اعدام آن شش نفر. ترور اما اصلا ربطی به این افراد نداشت. بعد گفتند که اتهام قتل روی پرونده است. به تازگی از این اتهام واهی قتل هم تبرئه شدند. حالا می گویند این‌ها محارب هستند آن هم به واسطه اقدام علیه امنیت ملی.
قبلا که برگه‌ی اعلام وضعیت زندان را بچه‌ها گرفته بودند تاریخ دستگیری‌ها را چیز دیگر زده بودند و بعد به خاطر همین مسأله تاریخ دستگیری و تحویل به زندان را عوض کردند. الان برگه‌ی اعلام وضعیت زندانی که جدید گرفته‌اند با برگه‌ی قبلی کاملا تفاوت دارد.»

چهار شهروند اهل سنت تاکنون چندین بار در اعتراض به شرایط شان در دوره های مختلف دست به اعتصاب غذا زده‌اند. اولین بار به همراه یک تن دیگر در دی ماه ١٣٨٨ در بازداشتگاه اطلاعات سنندج دست در اعتراض به فشارها و نحوه نگهداری و بی گناهی خود دست به اعتصاب غذا زدند. بار دیگر در بهمن ماه همان سال حامد احمدی در اعتراض به بی گناهی و اطاله دادرسی خود دست به اعتصاب غذا زد که تهدید به بازداشت و احضار همسر و فرزند نوزادش شد.

شنیده ها حاکى است که او گفته بود که من هیچ جرمی مرتکب نشده ام. بی‌گناه‌ام و مرا ببرید دادگاه. پاسخى که دریافت کرد این بود که « اگر اعتصاب غذای‌ات را نشکنی بچه‌ات را می آوریم اطلاعات.» در حالى که
فرزندش آن موقع فقط چهار ماهش بود.

حکم ساختگى اعدام، ساختگى نبود

در ١٢ اسفند ماه ١٣٩١ اعتصاب غذای این چهار شهروند کرد ایرانی مدت ٢۶ روز به طول انجامید.
رئیس حفاظت زندان و قاضی نصیری پور دادیار ناظر بر زندان های تهران به آن ها قول دادند که شما را برمی‌گردانیم. اما دروغ گفتند و حتا حکم شان را قطعی‌تر کردند. حتا در تاریخ ٢٢ خرداد ٩٢ یعنی دو روز قبل از انتخابات پرونده را کلن مختومه کردند. در زندان رجایی شهر هم که بودند چند نفر به آن ها گفتند که نامه عفو بنویسند که این پرونده بسته بشود. گفتند این نامه را می گذاریم روی پرونده و بعد می گوییم که عفو خوردند و آزادشان کردیم. این حکم اعدام، اعدام ساختگی و فرمالیته است. این اعدام فقط به خاطر ایجاد رعب و وحشت بوده و خواسته ایم که یک پرونده ای را ببندیم و تمام بشود.

زندانیان که این وعده ها را باور کرده بودند، در تاریخ ٢٣ آبان ماه ٩١ به زندان قزلحصار منتقل شدند. اول گفته بودند که شما اهل سنندج هستید و باید برگردید به سنندج. اما زندانیان از قزلحصار سر در آورند و بند و اتاق اعدامی ها.
بالاخره دانستند که برای اجرای حکم اعدام به قزلحصار آورده شدند.

البته دو ماه بعد از انتقال در تاریخ هفت دی ماه ١٣٩١ دوباره گفتند که قرار است منتقل شوید به سنندج. بعد از جمع کردن وسائل برای انتقال به سنندج هر ١٠ نفر را بردند سلول انفرادی برای اعدام که شش نفر از این ١٠ نفر به اسم مجرمان مواد مخدر و تجاوز به عنف اعدام شدند.

دوست یکى از اعدام شدگان مى گوید: «جنازه‌هاشان را شبانه دفن کردند. حتا نگذاشتند با خانواده‌های‌شان قبل از اعدام خداحافظی کنند.»

جهنم قزلحصار

زندان قزلحصار به خاطر قدیمی بودن آن، نگهداری چند برابری زندانیان نسبت به ظرفیت استانداردش و کمبودها و سوء مدیریت‌ها و نگهداری زندانیان با جرم‌های مختلف از مواد مخدر گرفته تا قتل و شرارت به صورت مختلط و بر خلاف اصل تفکیک و طبقه بندی زندانیان، به جهنم زندانیان شبیه است.

حدود ١۴ ماه است که این زندانیان محکوم به اعدام کرد، در بند موادی‌ها با سخت ترین شرایط و کمترین امکانات نگهداری می‌شوند. طبق گزارشهاى رسیده آنها غذای خوب نمی‌خورند، از نظر روحی و روانی به شدت تحت فشار هستند و نمی توانند با کسی ارتباط داشته باشند. با خانواده هایى که هفتصد،هشتصد کیلومتر راه را طی کرده‌ و به ملاقات زندانى شان آمده اند، بسیار توهین آمیز برخورد می‌شود. رفتار مسئولان زندان بسیار بد است. حتا بعد از این مدت که در اعتصاب هستند مسئولان زندان توجهی به این موضوع نشان نداده اند.
متاسفانه در داخل زندان هم مدام تحقیر و توهین می شوند. کتاب اهل سنت برای‌شان فرستاده شد که داخل زندان بخوانند که اجازه ندادند.
همین گزارش مى گوید: « زندانی‌های عادی وقتی می روند ملاقات، ماموری بالای سرشان نمی‌ایستد. اما همیشه در ملاقات این چهار نفر، دو مامور بالای سرشان مى ایستند تا ملاقات تمام شود. حتا لباس زیر خانم‌ها و لباس بچه‌ها را به وضعیت بدی می گردند. بسیار توهین آمیز است رفتارها. هیچ شخص و نهادی پاسخگو نیست، نامه ها جواب نمی گیرند و برگشت میخورند، انگار کسی آنها را نمی خواند، حتا باز نمی‌کند. داستان تکراری خانواده‌های زندانی سیاسی؛ نامه‌نگاری به تمام اشخاص و مراجع و پاسخی مثل همیشه؛ هیچ. »

گفته شد که آنها در تاریخ ٣٠ شهرویر ١٣٩٢ اعدام خواهند شد. ولى رسانه‌ای شدن موضوع و حمایت گروه‌های حقوق بشر، اجرای حکم در این تاریخ را به حالت تعلیق در آورد. قبل از شروع ماه محرم به خانواده ها گفتند که نباید در تهران بمانند و باید برگردند به شهرشان.

اعتصاب غذا

یکى از کسانى که دراین باره با مرکز حامیان حقوق بشر صحبت کرده است، مى گوید: «حامد احمدی را حتا به قرنطینه زندان قزلحصار منتقل کردند. فهمیدیم که خبری است چون نزدیک سالگرد اعدام آن شش نفر هم می‌شد. شک کردیم که می خواهند حکم هر چهار نفرشان را بعد از محرم اجرا کنند. هر چهار نفر در تاریخ ١٣ آبان دوباره دست به اعتصاب غذا زدند که تا به حال هم اعتصاب شان به طول انجامیده است.»

او ادامه مى دهد: « آنها کلی وزن کم کرده‌اند. مدام بی‌هوش می‌شوند. تا به حال بارها بی‌هوش شده‌اند و به بهداری زندان منتقل شدند. به آن‌ها سرم می‌زنند اما بعد از به هوش آمدن، سرم را باز می‌کنند و به بند بر می‌گردند. دیگر جانی در بدن ندارند. ظاهرا جهانگیر دهقانی چند روز قبل نیم ساعت در حمام بی‌هوش افتاده بود، تا یکی از بچه‌ها اتفاقی فهمید و به دادش رسید.»

خواسته زندانیان اعتصاب کننده لغو حکم اعدام، دادگاه عادلانه و علنی، داشتن وکیل، بازگرداندن به زندان رجایی شهر و بند سیاسی‌های آن و یا انتقال به بند ٣۵٠ زندان اوین است.

وکلایى که داوطلب پى گیرى پرونده این چهار زندانى بودند، به گفته مطلعان امکان نیافتند تا از این پرونده دفاع کنند. آنها مى گویند: « به ما گفتند این پرونده محرمانه و سری است. چه محرمانه‌ای و چه سری؟ اگر جرم کرده‌اند بگذارید همه دنیا بدانند که مجرم هستند.»

فعال کردى که نگران سرنوشت هم کیشانش است، مى گوید: «جامعه بین المللی و سازمان های حقوق بشری بدانند که ما هم انسانیم، ایرانی ، اهل همین آب و خاک. به خدا به ما ظلم شده است. وقتی می گویید حقوق بشر به معنی این نیست که فقط از یک جنبش سبزی حمایت بشود، نه، به هر مظلومی که ظلم شد باید از آن دفاع شود. چهار سال و نیم است که هیچ کس خبر این بچه‌ها و وضعیت‌شان را دنبال نمى کند. جمشید و جهانگیر دهقانی دو برادرند که جز پدر و مادرشان هیچ کس را ندارند. یک پدر ٧۶ ساله و یک مادر ٧٠ ساله. چشمان شان دارد کور می شود از بس گریه کرده اند. هیچ کس را ندارند. کمال ملایی فقط یک مادر پیر را دارد. حامد احمدی همینطور. هیچ کس نگفت در این چند سال که وضعیت خود و خانواده های‌شان چگونه است. تنها ما نیستیم. خیلی ها مثل ما هستند. ما حق داریم اگر به عقیده‌مان توهین شد اعتراض کنیم و حق داریم عقیده مان را تبلیغ کنیم. چیز زیادی هم نمی خواهیم جز حق‌مان.

ما از خانواده‌های فقیری هستیم، از منطقه‌ای محروم، محروم‌ترین منطقه‌ها. همین خانواده‌ها همیشه تهدید شدند که با رسانه‌ها ارتباط نگیرند. این صدای مظلومیت ما است. شمایی که سازمان‌های حقوق بشری هستید باید صدای همه مظلومیت ها را بشنوید. آنها هیچ کارى نکرده اند. جرم شان عقیده است، سنی بودن است، کرد بودن است.»