استاد قسیم اخگر سال های زیادی از عمرش را صرف مبارزه برای انسان و آزادی کرد او اینک در بین ما نیست. قسیم اخگر روز گذشته ۸ دلو ۱۳۹۲ بعد از یک مریضی طولانی زندگی را وداع گفت و یاد و خاطره ای جاویدان از خویش بر جای گذاشت. بنیاد آرمان شهر بدین وسیله درگذشت این انسان بزرگ را به جامعه افغانستان تسلیت عرض می کند و آن را ضایعه ای بزرگ برای حرکت روشنگری در کشور می داند.

او از اولین یاران بنیاد آرمان شهر به عنوان یک سازمان مدنی بود. آن چه در زیر می خوانید متن سخنرانی استاد اخگر است در دومین جلسه گفتگو پلی میان و شهروندان آرمان شهر با عنوان “شهروند کیست، چه وظایف ومسئولیت هایی درقبال دولت و جامعه دارد؟” که در تاریخ ۸ قوس ۱۳۸۵ برگزار شده بود.

 75076_734881396537158_959531129_n

قسیم اخگر

بنام آزادی

شهروند کیست، چه وظایف ومسئولیت هایی درقبال دولت وجامعه دارد؟

باسلام خدمت حضار گرامی و سپاس از گردانندگان این نشست بنیاد آرمان شهر که فرصت و مجال چنین گفتگویی را مساعد ساختند . اگر بتوانم مسئله ای را که عنوان بحث قرار داده اند، بصورت درست مطرح نمایم ،کار بزرگی انجام داده ام. بدبختانه که مفهوم ومضمون شهروندی همچون پاره ای از مفاهیم دیگر هنوز در میان ما شگافته نشده است و صرفاً در حد شعار و نمایش باقی مانده است.  بگذریم از این که کاربرد این واژه هم برای برخی ها نا خوش آیند است و خیلی ها استفاده از آن را به اعتبار این که وارداتی و ایرانی است ناصواب می دانند و ترجیح می دهند بجای آن از واژه تبعه استفاده نمایند که بیان دیگری از کلمه رعیت است ومیراث فرهنگ رعیت پروری و استبدادی و پدر سالارانه است ودر جامعه ای که دموکراسی را هدف قرار داده است جایی و معنایی ندارد.  متاسفانه در قانون اساسی ما نیز کلمه تبعه ترجیح داده شده است  و ما به عنوان تبعه شناخته شده ایم و نه شهر وند.  همین جا باید اشاره ای در مورد تفاوت این دو داشته باشیم. در حقیقت واژه شهروند حامل حق ومسئولیت است در حالیکه واژه تبعه صرفاً جنبه تکلیف را شامل میشود ونه حقوق را. شهروند در پهلوی مسئولیت ها و وظایفی که دارد  دارای حقوق معینی نیز هست و همین حقوق است که مسئولیت ها ووظایف اورا توجیه می نماید.

یعنی او بخاطر داشتن وبر خورداری از حقوقش مسئولیت های مشخصی را می پذیرد.

برای تبعه اگر حقوقی را بپذیرند بخاطر آنست که وی تکالیفش را انجام دهد در حالیکه شهروند بر عکس بخاطر بر خورداری از حقوقش، خود را مسئول میداند .

در هر حال این مفهوم خیلی قدیمی ست البته نه برای ما که آنرا از دیگران گرفته ایم . ضرب المثلی میگوید همه راهها به روم ختم میشود . حالا هم همین مثل صادق است . این مفهوم نیز مثل برخی دیگر از مسایل همچون دموکراسی ،جامعه مدنی و نطایر آن از غرب آمده است و ما ناگزیریم برای فهم دقیق آن، سیر تاریخی آن را از غرب آغاز کنیم.

مفهوم شهروند که تر جمه لفظی ستیزن (Citizen) میباشد، از غرب آمده است با واژه شهرپیوند عمیق دارد، از این روبجا خواهد بود اگر مفهوم شهر را فهمیده باشیم و چگونگی پیدایی آنرا مدنظر بگیریم . شهر از نظر جامعه شناسان تعاریف گوناگون یافته است . هرچند توافق کامل درتعریف آن وجود ندارد.

باوجود آن میتوان بارجوع به تاریخ پیدایی اولی شهر ها وجوه مشترکی را در این رابطه پیدا نمود.

 با فرو پاشی  جوامع بدوی قبایلی  وایجاد اولین تجمعات انسانی اولین واحد های اجتماعی بر محور استحکاماتی شکل گرفت که بر روی تپه های کنار رود تیبر بوجود آمده بود وغرض از ایجاد آنها ،داشتن محلی برای حفظ امنیت اطفال زنان و کودکان بود . واژه پولیس که درزبان یونانی شهر معنی میدهد نیز بر همین معنی دلالت دارد.  بر خی از زبان شناسان با رجوع به ریشه های زبانی و اولین اسامی که در مورد شهر ها کار برد داشت، ادعا دارند پسوند های دن و تن

در اخر بر خی از شهر ها فلسفه بوجودآمدن اولین شهر ها را را بیان میکند زیرا دان تان(own town) نیز اماکنی را میگویند که  برای حفظ امنیت افراد بوجود آمده باشد .

در افسانه ای که به نقل از هرودت در مورد تاسیس دولت مادها  در غرب ایران روایت میشود نیز میتوان در یافت که تاسیس آن دولت به خاطر جستجوی کانون امنی بوده که اقوام و طوایف گوناگون به تنگ آمده از جنگ ها و نزاع های گوناگون در صدد یا فتن آن بوده اند . تقریباً در سایر مناطق نیز تعامل بر همین اساس بوده است و اولین دولت ها به منظور آن بوجود امد تا بتوانند فضای امنی برای زندگی انسانها ایجاد نمایند.

اصولاً فلسفه ایجاد دولت آنگونه که هابز نیز توضیح میدهد جز بخاطر تأمین امنیت واحساس آرامش روانی نبوده است . شاید نیازی به توضیح نداشته باشد که دولت با مفهوم شهر و ناگزیر مفهوم شهر وند پیوند نا گسستنی دارد همانگونه که با نیروهای نظامی ومسلح پیوند دارد . زیرا این نظامیان بودند که امنیت شهر را بر عهده داشتند

بنا بر این شهروند کسی است که شهر بتواند کانون امنیتی برای او باشد ودولت حافظ و نگهبان امنیت او باشد همچنان که در آغاز به همین منظور ایجاد شده بود .

اولین کار ویژه دولت تأمین امنیت شهروندان بود اما با پیچیده شدن روابط اجتماعی و تحولاتی که در زندگی انسانها رخ داد کار ویژه های دولت نیز تحول پذیرفت و از حفظ امنیت به تنطیم روابط و بر قراری قانون ونظم وسازماندهی امور گوناگون انجامید.  به همین تناسب مفهوم شهروند نیز ناگزیر ابعاد ووجوه تازه ای یافت وامنیت که در آغاز صرفاً میتوانست تعریف نظامی داشته باشد ودر آغاز امنیت جانی را شامل می شد معنای وسیع تری یافت . شهروند که در آغاز مفهوم نخبه گرایانه داشت و بردگان و زنان و آنانی را که فاقد مالکیت بودند شامل نمی شد تد ریجاً شمولیت بیشتر یافت . این بخاطر آن بود که در یونان قدیم  اصولاً نمیتوانست تعریف و تصوری از فرد به عنوان یک موجود مستقل وجود داشته باشد . حتی مفهوم شهروندی در انقلاب کبیر فرانسه نیز شامل زنان نمی شد ودر اعلا میه حقوق بشر وشهروند، زنان جزو شهر وندان به حساب نمی آمدند.  از همین سبب یکی از زنان مبارز فرانسه با همفکرانش اعلامیه ای را زیر عنوان «استیفای حقوق زنان» به نشر سپردند.  شعار انقلاب کبیر فرا نسه  عبارت بود از «آزادی، برابری، برادری»  که برابری زنان را در بر نمیگرفت.  اگر امروز زنان به عنوان شهروند پذیرفته شده اند در اثر کوششها و مبارزات آنان بوده است .

اصولاً شهروندی امتیازی نیست که دولتها به افراد اعطا نمایند،بلکه حقی است که انسانها بدست می آورند . اگر دولتها تدریجاً این حق را می پذیرند بخاطر آنست که اولاً با پیچیده شدن امور اجتماعی  دولتها نا گزیر از پذیرش مشارکت افراد در تنطیم و اداره امور بودند و در ثانی مردم نیز تدریجاًبه حقوق و نقش خویش آگاه شده قدرت بیشتر می یابند و مطالبات شان را بر دولتها تحمیل می نمایند . به این ترتیب مفهوم ومعنای شهر وندی همپا با تحولات اجتماعی گسترش می یابد و نباید فکر کر د که شهروندی مفهومی ایستا و ساختار گرایانه دارد.  در واقع شهروندی به عنوان یک فرآیند طولانی مفهومی توسعه پذیر دارد. در هر حال شهروندی یک موقعیت اعطایی نیست  ونمیتواند از طریق کس دیگری داده شود.

تاریخ مسایل دیگری بوجود می آورد که فرد را تعریف می کند.

دریونان قدیم فرد اصولآ مفهوم نبود، یونانیان اساسآ هیچ تصور، هیچ درک از فرد نمیتوانستند داشته باشند.  این مسئله پیدایش فرددقیقآپس از پیدایش بورژوازی است که معنی پیدا میکند، رشد میکند ودربسترسرمایه داری بوجود می آیدکه پیش از این وجود نداشت.

حالا این فرد، اگردرگذشته بصورت بسیار محدود تعریف می شد اکنون به آن صورت تعریف نمی شود، خیلی چیزهای دیگر بوجود می آید که درتعریف وجود ی ان سهیم شده اند.   روی کلمه تعریف وجودی تاکید بیشتردارم، بطورمثال مساله ازادی، آزادی جزء تعریف وجودی انسان است بطورمثال: من می توانم معلم باشم یک زمان معلم نبودم، اما بعد آموختم و معلم شدم.  معلم بودن شامل تعریف وجودی من نیست ولی آزاد بودن شامل تعریف وجودی من است.  حق کار، حق مسافرت وسایرحقوق که دراعلامیه حقوق بشر به صورت مدون آمده است، این ها حقوقی است که ذات انسان را تعریف میکند.  انسان جدا ازتعلقات جنسی، قومی، نژادی، مذهبی، طایفۀ  و سمتی که دارد باید به اعتبار این که انسان است، دارای این حقوق باشد.  وطبعاً این زمانی است که فردبه وجود آمده باشد.  حالا شهروند شدن درنخستین گام است . اگرشهروند جامعه را می پذیرد باید حقوق اش تضمین شود، کدام حقوق؟ حقوق اساسی ای که انسان با داشتن آن حقوق خود را تعریف میکند.

 نکته دیگری که باید گفته شود از آغازتا حال یک مسله یا یک عنصر درشهروندی عنصراساسی بوده که هنوز هم است وآن این است که شهروندی ذاتاً خصلت تساوی گرایی دارد.  یعنی شهروندان یک کشوردرمجموع درموقعیت مساوی درقبال حکومت قراردارند، جدا از تعلقات نژادی، قومی، قبیله ای و غیره، این اساسی ترین خصلت شهروندی است.  حالا هرشهروند باید از مجموع حقوق که آنرا تعریف می کنند، از حق کار، حق مالکیت، حق مسافرت، حق آزادی عقیده که البته درافغانستان آزادی فکرمی گویند، آزادی عقیده نمی گویندو آزادی بیان برخودار باشد.  و شهروندی اش وقتی مفهوم پیدا می کند که از این حقوق برخوردار باشد.  اگرنباشد خیلی خوب میتوان، نام شهروندرا بالایش بگذاریم.  مثل خیلی کسانی دیگر میشود نامش را گذاشت و درمحتوا شهروند نیست.

 حالا اگر مسولیت ها متوجه شهروند است، این مسئولیت ها ناشی از همین حقوق است.  یعنی شهروند اگر مسئولیت هایی را می پذیرد بخاطر این نیست که به کسی ارفاق کند، به خاطرمسله اخلاقی هم نیست.  به خاطر مسله دینی هم نمی تواند بود.  دقیقآ به خاطر این است که خودش از حقوق انسانی خودش به مثابه یک انسان باید برخوردارباشد.  مسئول است برای چه؟ برای این که کوشش کند درجهت ایجاد آن بسترهایی که  تضمین کننده ای این حقوق است و این حقوق را میتواند پرورش بدهد.  این است که در رابطه با قانون سعی شهروند این است که در تدوین قانون، در تصویب قانون (البته منظورم افغانستان نیست که مردم به هرحال مستمع هستند و این حق ها را ندارند.  غیراز یکتعداد شاخدار، قدرتمند وسردار نه همهۀ مردم)نقش داشته باشد، این که شهروند این حق را دارد و می کوشد که در روند قانونگذاری نقش داشته باشد حق مسلم اواست.

مسولیت شهروند در قبال جامعه باز هم از همین موضوع است و مسولیت اش در قبال دولت هم دقیقاً از همین موضوع نشأت می گیرد.

خوب، آیا جایگاه شهروند الزاماً از طریق رفتن به درون قدرت و دولت و همکاریست؟ یک نظر شایدهمین باشد، ولی اعتقاد و باور من این است که جایگاه شهروند- جامعه مدنی است؛ بخاطر این که شهروند از طریق جامعه مدنی می تواند که بستر های مناسب برای پرورش شهروندی، ارزش های شهروندی و تضمین های شهروندی، پیدا کند.  در جامعه مدنی است که انسان ها می توانند خود شان را به مثابه یک شهروند پرورش دهند این جامعه مدنی است که با اعمال فشار بردولت حق حاکمیت خود را می تواند اعمال کند.

 بدون جامعه مدنی متاسفانه شهروند وجود ندارد.  و بدبختانه آنجا که جامعه مدنی وجود ندارد و یا اگر وجود دارد پاراشوتی است؛ مثل دولت، مثل دموکراسی، مثل چیز های دیگرکه نمی توان از  شهروند  حرف زد.

شهروند آنجایی وجود دارد که جامعه مدنی وجود دارد.  می تواند دولت وجود داشته باشد اما شهروند وجود نداشته باشد.  اما جامعه مدنی تضمین ایست برای حضور و برای وجود شهروند، تضمین ایست برای اعمال اراده ای شهروندان در  جامعه، ازین طریق است که می تواند مسئولیت های خودش را اعمال کند.  خارج از آن و  غیر از آن امکان پذیر نیست.

اینجا یک نکته هم برای شما عرض کنم ما در جایی بودیم بدبختانه کسی که مشهور به استاد بود در سخنانش چند بار جامعه مدنی را ( جامعه معدنی) گفت.  نه این که اشتباه کند واقعاً « معدنی» می گفت؛ چرا که وقتی من دیدم یادداشت ای که پیش او بود « جامعه معدنی» نوشته بود.

می خواستم این را بگویم که بدبختانه تمام مسایل ما شکلی است، فورمی است.  ما صحبت از آزادی می کنیم در حالیکه این دروغ است.  صحبت از دموکراسی و قانونیت می کنیم، به قانون در بالا ها دست برد می زنند.

ما سخن از دموکراسی می گوییم اما برای ما قانوناً گفته می شود که شما باید « بابا» داشته باشید.  در حالی که اصلاً «بابا» فکرش کار نمی کند، نه دستش کار می کند و نه ذایقه اش.  ولی شما چون « یتیم» هستید و در این مدت بی « پدر» بودید، حالا تازه به ارفاق برادران بزرگ امریکایی و انگلیسی و آزادی خواهان جهان شما پدر هم باید داشته باشید.  قانون می گوید باید پدر داشته باشید. در کشور های دیگر ممکن است دربان تعیین کنند، ممکن است حتا رئیس تعیین کنند، خیلی چیز ها را تعیین می کنند ولی در جامعه افغانی « بابا» هم انتصاب می شود؛ بابا تعیین می شود که همین بابای شما ست.  مثلاً شما قبول کنید و یا قبول هم نکنید و از این دست خیلی چیز های دیگر.  می خواهم بر این نکته تأکید کنم، اصلاً وقتی کلمه اتباع در قانون اساسی آمده و واقعاً اراده آنها همین است، از کمله شهروند، نفرت دارند و از این خاطر زیاد تر گفته می شودکه کلمه « شهروند» یک حکم وارداتی است اما خیلی چیز های دیگر که وارداتی است؛ روسا وارداتی اند، وزرا وارداتی اند، دولت وارداتی است.  در این هیچ مسئله نیست، وقتی واژه شهروند، استفاده می شود بالای آن انگشت گذاشته میشود که این وارداتی است و چون تبعه از خود ما است قبول داریم.  بخاطراین که واقعاً می خواهند آنچه را که در گذشته بوده، همان گونه در پوشش جدید ادامه بیابد.

 یک روز به نام اسلام، یک روز به یک نام دیگر و یک روز به نام دموکراسی، باید همان سنت ها حفظ شود.  اینست که ما بطور مثال کوشش می کنیم که همان روابط و همان نهاد ها حفظ شود، ولی اگر ما واقعاً بخواهیم شهروند باشیم، مسئله ای اساسی اینست که ما در شهر حق حضور داشته باشیم.  حق حضور ما این است که اگر ما پول داشته باشیم،درسرینا هوتل بتوانیم نان بخوریم، این را اغلب ما شاید توانسته باشیم.  اگر یک تعداد را بطور مثال بگوییم که با هیچ چیز آشنا نیستند با هیچ مسئله.  می توانیم کارت ای را به دستش بدهیم و بگوییم خیلی خوب وقتی وارد شدی دست راست یا دست چپ دور بخور و این کارت را در آنجا بگذار با این که کسی دموکرات نمی شود.  چرا که می شود این کار را در مقابل میمون های باغ وحش هم انجام داد.  میمون های باغ وحش را هم آورد و گفت که این کارت را در کدام جا بگذار.  شما می دانید که میمون ها در کشور های خارجی خیلی از کار های دیگر را هم می کنند، حتی حالا کمپیوتر هم کار می کنند.  ولی این را نمی شود شهری بودن گفت.

با داشتن تضمین های لازم برای حفظ هویت است که یک انسان به او تعریف می شود، عوامل ایکه می تواند اخلال کند شهروندی را و تحقق شهروندی را یکی آن جنگ سالاری است، بدبختانه ما از دیر زمان نه تازه گفته می توانیم که از ۲۵۰ سال به این طرف مبنا در جامعه ما جنگ سالاری بوده است.  جنگ بوده، شمشیر بوده، تفنگ بوده که این یا آن توانسته به اریکه قدرت بنشیند.

وقتی که جنگ سالار میگوییم الزاماً منظور ما کسی نیست که تفنگ داشته باشد.  همین  زور می گوید جنگ سالار است اگر توپ و تفنگ هم نداشته باشد.  B52 هم که پیش رویش بود جنگ سالار است.

جنگ سالاری، ملیتریسم، نظامی گری، یکی از عوامل عمده اخلال کردن روند شهروندی است و شهروند شدن.

 مسئله دوم متاسفانه مرد سالاری است، که مرد سالاری عامل عمده ایست که اخلال می کند روند جامعه را به سوی شهروندی.  چرا بخش وسیعی از انسانیعنی نیمی جامعه، زن ها ازحق حضور خود عملاً محروم اند، گرچه یک وزارت هم به نام وزارت امور زنان داشته باشندحضور آن هم گاهگاه به مناسبت های گوناگون برای این که خارجی ها پول بدهند چون اگر از حق زن کسی حرف نزند باز برایش کمک نمی کنند.  بناً بخاطر همین است که حق و ناحق از زنان حرف بزنند تا کمکی باشد عمده مثلاً اگر همین کمک های خارجی نباشند در آنصورت هیچ کس از زن صحبت نمی کند.

زن آن به که دٌر پرورد در کنار
درش هست فــــرزند والا تبار

تمام اکابر دین، سیاست، علم، فرهنگ و فلسفه همین را می گویند که زن همین وظیفه اش است.  یکی از اکابر سیاست می گفت که زن وزیر داخله است و مرد وزیر خارجه.  وزیر داخله نباید در کار های وزیر خارجه دخالت کند.  بالاترین رتبه اش است این عامل دوم.

عامل سوم- نژادپرستی است؛ قوم پرستی است، منطقه پرستی است، این چیز هایی ست که بدبختانه نیاز به توضیح ندارند.  ما درگیر آن هستیم.  در رأس اهرم قدرت قوم برای انسان ها یک هویت دیگر میدهد.  غیر هویت شهروندی و بناً عامل دیگری است که می تواند اخلال کند.  در برابر تمام این ها نمی شود به انتظار نشست.  چرا شهروندی چیزی اعطایی نیست.  همان قسم که آزادی اعطایی نیست، همان قسم که سایر حقوق انسانی اعطایی نیست.  این ارزش ها و حقوق ها ظرفیت هایی ست که باید انسان در خودش بپروراند، آزادی هیچکس به هیچ کس توسط هیچ کس داده نمی شود.  شهروندی به مثابه یک حق، به مثابه ای یک ارزش چیزی نیست که شما انتظار داشته باشید امریکا برای شما میدهد.  امریکا برای خود امریکایی ها هم نداده است، در همان امریکا هم مسئله ایست که بخش های وسیع از سیاه پوست ها از حقوق شان محروم بوده اند.  به هر حال انگلیس نمی دهد.  هیچ کشور دیگری و هیچ دولت هم نمی دهد.  بخاطر این که در جوامع ای که متاسفانه نژادپرستی وجود دارد، در این جوامع شهروند معلوم است که کی است.  شهروند به آن مفهوم علمی اش نیست بلکه به مفهوم جهادی اش است.

( شهر- وند): شهر، شهر است؛ وند هم که میدانید، وند زدن.  شهروند کسی است که بتواند یک شهر را وند بزند.  آن چیزی که تکنوکرات ها آنرا ( فند) می گویند فند و وند هر دو اش یکی است و ما درگیر همین هستیم.  یک تعداد فند می زنند که پیشتر کامران میرهزار گفتند که در یکی از نهاد هایی بسیار مهم حدود پنج میلیون دالر اختلاس صورت گرفته است، این فند است که یکتعدادی که از خارج آمده اند می گیرند.  و یکتعداد دیگر هم وند، شهروند خلص کسی است که بتواند یا فند بگیرد یا وند یا کسی که این دو تا را نداشت.  اما شهروندی به معنی واقعی اش امر اعطایی نیست چیزیا ست که می تواند محصول کوشش آگاهانه، شجاعانه و دلیرانه کسانی باشد که می خواهند به مثابه یک انسان، خود را تحمیل کنند و بقبولانند و از فضیلت شهروندی برخوردار باشند.  ممنون و متشکر