سیدعسکر موسوی، فعال سیاسی، که عقیده دارد بدون داشتن زنان تحصیلکرده، مبارزه با ارتجاع سرانجامی نخواهد داشت، به صراحت می‌گوید: « افغانستان بدون زنان تحصیل‌کرده هرگز نه در برابر ارتجاع می‌تواند بجنگد، و نه در برابر وابستگی‌ها می‌تواند کاری بکند.» وی همچنین دستاوردهای دهه اخیر را شکننده دانسته، تصریح می‌کند:‌ «وقتی مردم احساس مالکیت در این دستاوردها نکنند و سهمی در ایجادشان نداشته باشند، حمایت‌شان از آنها نیز بسیار کم‌رنگ خواهد شد.»

30 - askar musavi

لطفاً خودتان را معرفی کنید.
من سیدعسکر موسوی هستم. سال ۱۳۳۵ در منطقه کارته سختی متولد شده‌ام؛ بخشی از خانواده‌ام در کوچه علیرضاخان چنداول متولد شده‌اند. درس‌های ابتداییه‌ام را در مکتب جمال مینه خوانده‌ام و از خانواده بسیار فقیری بوده‌ام. در لیسه حبیبه تا صنف ۹ درس خوانده‌ام و صنف ۱۰، ۱۱ و ۱۲ را در ایران خوانده‌ام. بعد از انقلاب ایران راهی هندوستان شدم و یکی دو سال در هند و پاکستان ماندم. در هند، زبان انگلیسی را در کالج سمبیوسس، که در حال حاضر یکی از هفت دانشگاه مطرح هند است، خواندم. مدتی هم درس‌های جامعه‌شناسی و اقتصاد و علوم سیاسی را فرا گرفتم. به افغانستان بازگشتم و دوباره سرخورده به پاکستان مهاجر شدم و در سال ۶۲ به انگلستان رفتم و در آنجا دوره لیسانس را در دانشگاه لاریج و ماستری و دکتری را در دانشگاه آکسفورد گذراندم؛ و سپس مدتی مشغول کار بودم تا به کابل برگشتم. از ۱۴ سالگی وارد فعالیت سیاسی شدم. تشکیلات «پاسداران اسلامی افغانستان» در سال ۴۷ تأسیس شده بود و من سال ۴۸ به این تشکیلات پیوستم که خط نهایی این تشکیلات سازمان «مجاهدین مستضعفین» بود که منحل شد.

یک یا دو خاطره که در آن حقوق بشری شخص شما نقض شده و در زندگی‌تان تأثیرگذار بوده، تعریف کنید.
زمانی که صنف هفت و هشت بودم، نه تنها اول نمره لیسه حبیبیه، بلکه اول نمره عمومی کابل بودم؛ اما در صنف نهم در امتحانات چهار و نیم ماهه در مضمون عربی به دلیل داشتن فعالیت سیاسی ناکام شدم. من با روش‌های ارتجاعی و مذهبی رابطه خوبی نداشتم؛ ولی در عین حال مسلمان بودم. یکی از استادان عربی ما که اخوانی بود و دانشجوی فاکولته شرعیات بود، به من نمره سه داد؛ در حالیکه عربی من به مراتب از او بهتر بود. بعد استاد دیگری که پرچمی بود به من نمره هشت داد، فکر کرده بود من اخوانی هستم و استاد اخوانی فکر کرده بود من پرچمی هستم و این قضیه لطمه بسیار مهمی بر روحیه دانش‌آموزی من وارد کرد. همچنین تحقیرهای فراوان قومی و زبانی وجود داشت که در صنف‌ها اتفاق می‌افتاد و من و خانواده‌ام احساس کردیم که توانایی‌ها و استعدادهایی که دارم در این فضا می‌خشکد. فضای اختناق و تبعیض به اندازه‌ای بود که تمام عمر مرا متأسف ساخت.

یکی دیگر از بدترین خاطرات دوران مهاجرتم این بود که در زمانی که در دوره دکتری تحقیق می‌کردم، یکی از دانشگاه‌های دانمارک از من دعوت کرد به دانمارک بروم، با پاسپورت مهاجرت به سفارت دانمارک رفتم؛ بعد از چند دقیقه یکی از مسؤولین آمد و گفت ما نمی‌توانیم به شما ویزا بدهیم. در حالیکه با پاسپورت مهاجرتی که داشتم حق سفر به هرجایی را غیر از کشور خودم داشتم. پرسیدم چرا نمی‌شود؟ گفت: چون شما دولت ندارید و حتی گفت شما هیچ هویت سیاسی ندارید. این یکی از تلخ‌ترین اتفاق‌هایی بود که در دوران مهاجرت من رخ داد.

بهترین دستاوردهای این دوران (جدید) چه بوده است؟
یکی از مهم‌ترین دستاوردهای ما از چهل سال پیش، آزادی بیان است. در نظامی که به اصطلاح خمیرمایه‌اش با استبداد، تبعیض و فساد آغشته است، به این اندازه‌ای که آزادی بیان به وجود آمده، بی‌نظیر است. دستاورد دیگر، انقلاب مردمی و گرایش مردم به تعلیم و تربیت و آموزش است. هرگز در افغانستان شاهد چنین هجوم مردمی به آموزش، با هر درجه کیفیتی نبودیم. یقین دارم تغییر اساسی را در آینده همین حرکت مردمی رقم خواهد زد. نکته سومی که بی‌نظیر است، اینکه ما هرگز به این اندازه رسانه‌های فراوان، آزاد و خارج از انحصار دولت نداشتیم. همین، در تغییراتی که در افغانستان به سرعت در حال شکل‌گیری است تأثیرگذار است.

چه چیزی در دوران جدید اعتماد شما را جلب کرده و آن را به عنوان نوآوری، ابتکار مثبت و یک چیز خوب ارزیابی می‌کنید؟ 
آزادی بیان. اما آیا این آزادی پویا است؟ آزادی بیان چیزی نیست که به شما داده شود. در کشورهای دیگر این آزادی را به قیمت هزاران زندانی روشنفکر و اعدام‌ها به دست آوردند و چیزی است که حدود، اندازه و تأثیراتش را خود باید تعریف کرد؛ اما به هر حال بخشی از نتیجه مبارزات روشنفکران افغانستان، مانند مرحوم غلام محمد غبار، دکتر محمودی، مرحوم محمد اسماعیل بلخی و امثال اینهاست. زندان دهمزنگ، قرارگاه آزادیخواهان افغانستان بود. روشنفکرانی که در حزب دموکراتیک خلق جمع آمده بودند، روشنفکرانی که بین مجاهدین بودند، همه اینها خارج از مباحث ایدئولوژیک، در این مسأله نقش داشتند. بهایی که در این راه داده شده خیلی فراوان است، ولی هیچ بهائی برای آزادی فراوان نیست. بناً آزادی می‌تواند بزرگترین دستاورد در بین مجموعه دستاوردهایی باشد که در این مدت به وجود آمده است.

مهم‌ترین ترس امروز شما چیست؟
مهم‌ترین ترس من این است که ارتجاع دوباره هار شود. ارتجاع هنوز نرفته و هست. مدتی است بحثی به نام طالبان خوب و طالبان بد در جریان است. طالبان خوب، آقای کرزی و جماعتی است که اطرافش جمع شده‌اند، طالبان بد را هم که خودتان می‌بینید. ترس من این است که ارتجاع بسیار خشن شود و برگردد. ارتجاع اشکال متفاوتی دارد که شکل طالبانی، یکی از اشکال آن است. ناپلئون می‌گوید: «هیچ چیزی ملتی را به اندازه ارتجاع مذهبی تحقیر نمی‌کند و هیچ استبدادی بدتر از استبداد مذهبی نیست.» ما این را بارها در افغانستان تجربه کردیم.

سه چالش بزرگ پیش روی افغانستان چیست؟
یکی اینکه ما دچار چالش بسیار وحشتناک قوم‌محوری هستیم؛ یعنی محور ارزش‌های ملی، یک قوم شده که در سیاست و در همه چیز این مسأله وجود دارد و این یکی از مهم‌ترین چالش‌هایی است که افغانستان با آن روبه‌رو است، هرچند فعلاً وضعیت بهتر شده است، می‌تواند بسیار خطرناک باشد. یکی دیگر از چالش‌های بسیار وحشتناک، چالش فرهنگی است. ما بین دو فرهنگ در زد و خورد هستیم که بیشتر خود را به شکل زبان نشان می‌دهد. از  چالش مذهبی هم نمی‌توان غافل شد. واقعیت این است که مذهب در افغانستان زشت‌ترین و سیاه‌ترین چهره استبداد را دارد. یک روحانی ایرانی دکترای فیزیک دارد، دکترای کیمیا دارد، حتی در رابطه با مارکسسیزم به اندازه دکترای ما اطلاعات دارد، اما ملاهای ما هنوز از عصر قبل از حضرت موسی صحبت می‌کنند.

فکر می‏کنید جامعه افغانستان امروز اجازه خواهد داد دوباره سناریوی بسته شدن مکاتب به روی دختران و عدم حضور اجتماعی زنان تکرار شود؟
متأسفانه من چیزی به نام جامعه افغانستان نمی‌بینم. می‌توانیم بگوییم اجتماع افغانستان. آن چیزی را که به نام دستاورد داریم، بسیار شکننده است؛ چراکه مردم در به وجود آوردن اینها سهیم نبودند، اینها نتیجه وجود آمریکایی‌ها است. وقتی مردم احساس مالکیت در آنها نکنند و سهم نداشته باشند، حمایت‌شان بسیار کم خواهد شد.

یک خاطره که در آن حقوق بشری یکی از اعضاء زن خانواده یا آشنایان شما نقض شده، تعریف کنید؟
شخصی را می‌شناسم که، البته از خویش و قوم من نیست، بارها مورد لت و کوب قرار گرفته است. او در بغلان بود و به کابل آمد. من به این شخص، در حالیکه رابطه بسیار دور داشتیم، حالت حمایی گرفتم و کمک کردیم از شوهرش طلاق بگیرد. بعد از مراجعه به دستگاه‌های دولتی مانند کمیسیون غیرمستقل حقوق بشر و مانند اینها، متوجه شدیم چیزی در نهاد این مؤسسات برای دادخواهی از این زن مظلوم وجود ندارد. خودمان تلاش کردیم که این زن طلاق بگیرد و دوباره ازدواج کند که اکنون زندگی خوب و نسبتاً آرامی دارد؛ اما این زن داستانش، داستان میلیون‌ها زن دیگر بیچاره افغانستان بود.

سه عامل بازدارنده در مقابل مشارکت زنان در عرصه‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چیست؟
یکی از این عوامل سنت است. جامعه ما جامعه بسیار سنتی‌ای است، و در جامعه سنتی نه تنها مردان ضدزن هستند، بلکه زنان هم ضد خودشان هستند؛ زیرا ارزش‌هایی که به ایشان تحمیل شده است، تبدیل به ارزش انسانی شده. یعنی زنان، برتری جنس مرد را بر جنس زن قبول دارند و بچه‌های مذکرشان را بیشتر دوست دارند. عامل بسیار مهم دیگر بیسوادی است. متأسفانه عامل مهم دیگر نبود نظام قانونی‌ای است که بتواند در این مسائل وارد شود.

مطالبات مهم زنان چیست؟
فکر می‌کنم یکی از خواست‌ها باید خواست حقوقی باشد. باید حمایت از حقوق زنان نه فقط در کاغذ که در عمل و در یک حالت استثنائی صورت بگیرد. دولت باید تبعیض مثبت را در مورد زنان اجرا کند و بدون این فکر نمی‌کنم بتوانیم به جایی برسیم. مسأله دوم فراهم کردن زمینه‌های خاص رشد اقتصادی برای زنان است؛ یعنی کمک شود تا زنان بتوانند حضور اقتصادی پیدا کنند. شاید در افغانستان ندیده باشیم یک زن در مغازه‌ای نشسته و مشغول فروشندگی باشد؛ چون این کار در افغانستان یک ننگ است و سوم اینکه چون این زنان بیسواد هستند، باعث می‌شود مردان بیسواد و خشن و نادان را بار بیاورند. اگر فکر و ذهن زنان و نسل دختران را نظام آموزشی تغییر ندهد، طبعاً یک تغییر کلان در درون خود جامعه زنان به وجود نمی‌آید. فقط و فقط دولت می‌تواند این مسائل را حل کند و جدی بگیرد. باید در همین سه بخش تبعیض مثبت ارائه شود.

برای دختر خودتان چه آرزویی دارید؟
متأسفانه دختری ندارم، اما برای تمام دختران افغانستان آرزو دارم تا یک روز به عنوان انسان در قطار انسان‌ها بیایند.

در حوزه خصوصی و عمومی یعنی فعالیت‌های مدنی و حرفه‌ای، برای رفع موانع ذکر شده منجمله تبعیض چه کرده‌اید و چه می‌کنید؟
خودم زمانی جزء فعالین سیاسی بوده‌ام و کم و بیش کارهایی را که از دست ما بر می‌آمد انجام دادیم. در غیر آن من یک معلم ساده هستم که هیچگاه نه دیروز، نه اکنون و نه هیچ وقتی به هیچ گونه استبداد یا تهدید و زوری تن نداده‌ام. به عنوان معلم تا جایی که در توان داشتم، حتی در آن ده سال و نیمی که در وزارت تحصیلات عالی بودم، یکی از علائق شخصی من این بود که تا جایی که امکان دارد به زنان فرصت داده شود؛ چون افغانستان بدون زنان تحصیل‌کرده هرگز نه در برابر ارتجاع می‌تواند بجنگد، نه در برابر استبداد می‌تواند بجنگد و نه در برابر وابستگی‌ها می‌تواند کاری بکند.

«افغانستان به روایت دیگر» کمپینی است که به وسیله آرمان شهر OPEN ASIA و فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشرFIDH به مدت ۱۰۰ روز تا انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان جریان دارد. در این کمپین شخصیت های برجسته اجتماعی، سیاسی و فرهنگی با گفتگو در مورد جامعه ای که دربرگیرنده حقوق زنان و حقوق انسان باشد، صدای مترقی افغانستان را به گوش می‏رسانند.

«افغانستان به روایت دیگر» کمپینی است که به وسیله آرمان شهر OPEN ASIA و فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشرFIDH به مدت ۱۰۰ روز تا انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان جریان دارد. در این کمپین شخصیت های برجسته اجتماعی، سیاسی و فرهنگی با گفتگو در مورد جامعه ای که دربرگیرنده حقوق زنان و حقوق انسان باشد، صدای مترقی افغانستان را به گوش می‏رسانند.

شما می توانید روزی یک مصاحبه از کمپاین «افغانستان به روایت دیگر» را در روزنامه ۸ صبح و انگلیسی آن را در وبسایت روزنامه هافینگتون پست (Huffington Post) بخوانید. همچنین این مصاحبه ها در وبسایت فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر (FIDH) نیز قابل دسترس است.
وبسایت فدراسیون بین المللی حقوق بشر:
www.fidh.org
وبسایت روزنامه هافینگتون پست: www.huffingtonpost.com/unveiling-afghanistan