سیاست نامه ۴ و ۵

تبعیض و مشارکت سیاسی زنان: نقش آموزش و پرورش

پیشگفتار
دو شماره جدید سیاست نامه را به بحث بر روی نقش سواد و آموزش در رفع تبعیض از زنان و مشارکت سیاسی آنان اختصاص داده ایم. این موضوع از این رو اهمیت دارد که نابرابری جنسیتی نیمی از جمعیت یک کشور را از حضور و مشارکت انسانی و شهروندی باز می دارد. اگرچه میزان برابری و نابرابری جنسیتی از یک جامعه به جامعه دیگر و از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر متفاوت است اما مسئله جنسیت پیش از آنکه مسئلهای اجتماعی باشد، مسئلهای سیاسی است . در این میان اهمیت رشد دانش و آگاهی در جوامع و به ویژه در میان زنان در حرکت آگاهانه آنان در راستای رفع تبعیض جنسیتی و افزایش مشارکت سیاسی تاثیرگذار است. اگرچه بسیاری معتقدند که فعالیت های اقتصادی زنان زمینه های بیشتری برای مشارکت سیاسی آنان فراهم می کند اما نباید از نظر دور داشت که تلاش برای رفع تبعیض از زنان تنها از مجرای مشارکت سیاسی آنان امکان پذیر نیست و نیاز به فعالیت در همه زمینه های اجتماعی، فرهنگی، حوزه های خصوصی و عمومی دارد که در آنجا نقش محوری آموزش و سواد نمایان تر است. اساسا آموزش یکی از هسته های معرفتی و شناخت انسان از خود و محیط پیرامون و اساسی ترین نهاد اجتماعی در شکل دهی، هدایت و کنترل افکار افراد یک جامعه است که می تواند نقش پایه ای در توسعه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن جامعه داشته باشد.
نابرابریهای جنسیتی و تداوم و بازتولید آن دلایل متفاوت و گوناگونی دارد: فرهنگ مردسالار، مناسبات قدرت، نهاد خانواده، استعمار، سیاست ها و نسخه های واحد و فاقد اثربخشی نهاد های بزرگ بین المللی و بین الدولی و تبعیض جنسیتی در دسترسی به منابع و امکانات. اگرچه نیازمندی به نیروی کار زنان و رشد و تحول سرمایه داری و ایدئولوژیهای سده اخیر نیازمند مشارکت کامل زنان در تمام سطوح جامعه شده است اما رشد میزان آگاهی زنان و مبارزه برای تساوی، همزمان زمینه ها را برای از بین بردن حضور نامریی زنان و مشارکت برابر آنان فراهم آورده است.
بحث تحلیلی جنسیتی با تعهد دولتهای شرکت کننده در چهارمین اجلاس جهانی زن(پکن،۱۹۹۵) که مصادف با دومین دهه سال بینالمللی زنان بود، در جهت ارتقای مشارکت زنان، پیشرفت آنان در امور اجتماعی و دستیابی به هدفهای برابری جنسیتی وارد مرحله جدیدی گشت و سبب شد که پیشرفت و توسعه زنان هسته اصلی بحث توسعه پایدار شود. امروز نتایج برآمده از اجلاس جهانی زن در پکن منتقدان بسیاری را در میان فعالان زن دارد. عمده ترین این انتقادها به ارائه نسخه های واحد برای زنان کشورهای مختلف از سوی این اجلاس وارد است که نه تنها وضعیت زنان را بهتر نکرده است بلکه در مواردی حتی موقعیت فرودست آنان را نیز تثبیت نموده است.
در این سیاست نامه، با فعالان عرصه آموزش و فعالان و پژوهشگران مسائل زنان از دو کشور افغانستان و ایران مصاحبه نموده ایم. دلیل انتخاب این افراد، آشنایی تخصصی آنان با موضوع مورد بحث بوده است. از طرفی دیگر وجوه مشترک فرهنگی، دینی و زبانی این دو کشور مسائل مشابه ای را برای زنان آن رقم زده است. تنها عواملی که در این انتخابها نقش نداشت عامل جغرافیایی و مرزهای سیاسی بوده است. امیدوار هستیم که در آینده این بحث را با متخصصین دیگر کشورهای آسیایی مانند هند، پاکستان و آسیای میانه نیز ادامه دهیم. ما براین باوریم که زنان و مردان ترقی خواه جهان و به ویژه منطقه می توانند بدون در نظر داشت سیاست های روز حکومت ها با هم وارد گفتگو شوند، از تجارب هم بیاموزند و راهها و گفتارهای نوینی را در زمینه رهایی زنان از تبعیض، خشونت و شهروند درجه دوم بودن ارائه دهند. این گفتگو نه تنها در میان فعالان همسوی جنبش زنان که می بایست با کنشگرانی که متفاوت از هم می اندیشند، شکل بگیرد. تجربه نشان داده است که زنان این منطقه پیشگامانان ایجاد همدلی و همزبانی هستند. سیاست نامه با این روحیه یعنی ایجاد فضای تبادل نظر و ارتقا سطح آگاهی در دسترس شما قرار می گیرد.

در این شماره، ۱۱ گفتگو با فعالان و صاحب نظران این عرصه را در سه بخش گردآوری شده است: در بخش اول به امر آموزش و تاثیر آن در مشارکت سیاسی زنان پرداخته شده است. بخش دوم با عنوان مشارکت سیاسی فراتر از آموزش به چند وجهی بودن مشارکت سیاسی زنان و رفع تبعیض از زنان می پردازد، و بخش سوم نیز به تجربه فعالین حقوق زن و مبارزات آنان در کشور افغانستان اختصاص یافته است.
دکتر سعید پیوندی، متخصص امور آموزش و استاد دانشگاه در پاریس، آموزش عادلانه و تعادل جنسیتی را اهرم قدرت می داند و می گوید: «زن ها از طریق آموزش بهتر می توانند به عنوان شهروند فعال وارد جامعه شوند و اساسا رفتن به مدرسه و آموزش دیدن نوعی مشارکت در روند جامعه پذیری است. بُعد دیگر تاثیر آموزش در مشارکت زنان بُعدِ شناختی است یعنی نظام آموزشی می تواند داده های مهمی را در مورد زندگی اجتماعی، زندگی سیاسی و رابطه بین نهادهای مختلف در جامعه به مخاطبین خود یعنی دانش آموزان دختر و پسر منتقل کند و این باعث می شود تا آن ها متوجه شوند که جامعه چگونه اداره می شود و نظام اجتماعی و سیاسی دارای چه مشخصاتی است». ایشان حضور زنان و مشارکت سیاسی آگاهانه آنان را بدون دسترسی به امر آموزش بسیار دشوار دانسته و می گوید: “در حقیقت اگر به تحول جامعه غرب هم نگاه کنیم می بینیم که زنان از موقعی حق رای گرفتند، وارد جامعه شدند و به عنوان بازیگر یا کنش گر اجتماعی و سیاسی مطرح شدند که توانستند به طور وسیع به آموزش دسترسی پیدا کنند”. اما به نظر وی تنها دسترسی به آموزش عالی به معنای مشارکت سیاسی و یا اثرگذاری زنان در عرصه های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی نیست. موانع و سدهایی که برای دسترسی به برابری میان زن و مرد وجود دارد چند وجهی هستند و خیلی آسان با تصویب یک قانون یا یک تصمیم دولتی و یا حتی ایجاد چند موسسه دولتی و غیر دولتی از بین نخواهند رفت. این فرهنگ در عمیق ترین لایه های هویتی تک تک افراد جامعه حک شده و افراد از هنگام تولد با آن ها آشنا شده اند، بزرگ شده اند و روند جامعه پذیری شان در این دنیای ارزشی و با این هنجارها شکل گرفته است. فعالین زنان باید به مسئله برابری زن و مرد به صورت پدیده اجتماعی چند وجهی نگاه کنند. برای مثال اگر بخواهیم قوانین تبعیض آمیز را در جهت مثبت اصلاح کنیم به حضور زنان در حوزه های قدرت نیاز است. تا زمانی که چنین فضایی به وجود نیامده زن ها باید به دنبال راهی باشند برای حل این مسأله پیچیده. آنها باید خودشان را به عنوان یک قدرت نوظهور اجتماعی طرح کنند چون فرهنگ مردسالارانه نمی خواهد بپذیرد که زن دارای قدرت برابر باشد و یا نقش فعال تری در جامعه ایفا کند. این نوع تفکر در بهترین حالت می گوید زن ها تحصیل بکنند و آموزش را تا سطح عالی دنبال نمایند ولی بعدا خانه نشین شوند. زن، همسر، خواهر یا مادر فداکاری باشند ولی نه یک فعال سیاسی یا اجتماعی.
آقای سرور حسینی، معین وقت سواد حیاتی وزارت معارف افغانستان با تاکید بر اهمیت سواد در توسعه اقتصادی-اجتماعی و لزوم مبارزه با بی سوادی می گوید: “متاسفانه سواد آموزی از همان ابتدا به عنوان یک اولویت کاری برای دولت و همچنین جامعه جهانی در افغانستان مطرح نبود. شاید یکی از دلایل عمده این بوده که وضع امنیتی همیشه به عنوان یک اولویت مطرح بوده و هست. دوم این که کشور مشکلات فراوانی در بخش تغذیه و فقر زدایی دارد و جمعیت کثیری از مردم زیر خط فقر زندگی می‏کنند. آشکاراست وقتی شما با شکم گرسنه روبرو هستید، سواد در درجه دوم قرار می‏گیرد. اما مسوولین مملکتی و کشور های بیرونی رابطه منطقی میان بی‏سوادی، فقر و نا امنی و مشکلات دیگر را آنگونه که بایسته است درک نکردند و تلاش در این زمینه به شکل مطلوب آن صورت نگرفته و این مشکل همچنان لاینحل باقی مانده است”.
خانم جمیله پلوشه، فعال حقوق زنان و از بنیانگذاران سازمان دموکراتیک زنان افغانستان، آموزش را تنها وسیله درک هویت و شکل گیری خود آگاهی نزد زنان می داند اما اشاره می کند که وضعیت زنان دربسیاری از کشورها نشان می دهد که دسترسی زنان به تحصیل و آموزش این امکان را به طور خود به خودی نمیدهد که آنان به کرسیهای پارلمان و یا مناصب دولتی دست یافته و در سیاست گذاریهای بزرگ حق شرکت یابند. سلطه اخلاق مردسالار، نظام تبعیضآمیز قانونی و اجتماعی حاکم بر این کشورها و تعبـیرهای تنگنظرانه از مذاهب و ادیان، بیحقوقی و عدم برابری میان زنان و مردان را چنان نهادینه ساخته است که راه نفوذ به این نهادهای دولتی را حتی بر زنان تحصیل کرده نیز بسته است. ایشان حضور زنان در عرصه سیاسی را به شکلگیری آگاهی جنسیتی و موجودیت جنبش دادخواهانه و مساوات طلبانه بوسیله خود زنان منوط می داند که تضمین مطمینی برای تاثیرگذاری این حضور در عرصه سیاسی است. به باور ایشان خشونت گستردهی جنسیتی در عرصهی خانواده، جامعه و به وسیله دولتها در همه شکلهای آن شیارهای دهشتناک و ژرف در روان و زندگی زنان سرزمین افغانستان از خود به جاگذاشته است که اثرهای خردکنندهی آن در میان زنان به ناباورمندیهای جانکاهی منجر شده است.
خانم دکتر ناهید توسلی، پژوهش گر جنبش زنان و مدیر مسئول و سردبیر نشریه ادبی نافه، معتقد است: “آموزش و پرورش – حتی در همین فرهنگ سلطه مردمحور- خود می تواند راهی برای حضور فعال زنان در صحنه سیاسی جامعه باز کند تا آنان به طور جدی در حوزه های گوناگون اجتماعی علاوه بر حضور و امکان ارتقاء هم زمان و برابر دانش خود با مردان، «گفتمان زنانه» خود را نیز از طریق به کارگیری اندیشه و توانایی های باالقوه زنانه باالفعل کرده و وارد همه حوزه های ساختاری همین جامعه مردمحور بنماید. این گفتمان زنانه می تواند در کنار گفتمان مردانه ای که تاکنون در جامعه جهانی وجود داشته است به «گفتمانی دوجنسه» و حتی به «گفتمانی فراجنسی» که «گفتمانی انسان محور» خواهد بود تغییر پیدا کند. اما موانع ذهنیتی زنان برای عدم مشارکت سیاسی/اجتماعی، علاوه بر تابوها و سنت های فسیل شده جوامع عقب افتاده، مربوط به عدم رشد فکری مردان آن جامعه نیز است که مانع بزرگی در ذهن زنان برای مشارکت در امور سیاسی و اجتماعی به وجود آورده است. گرچه متاسفانه هنوز زنانی پیدا نشده اند که در حوزه مشارکت های سیاسی گفتمان زنانه خود را وارد کنند، اما خوشبختانه در حوزه های تئوریک و فلسفی زنانی مانند هانا آرنت، ژولیا کریستوا، هلن سیکسوس و دیگران، «گفتمان فلسفی» خود را وارد حوزه های دانشگاهی و آکادمیک کرده اند. اگر گفتمانی فراجنسی در آینده ای نه چندان دور در جامعه جهانی مطرح شود، امکان تغییراتی در معادلات و محاسبات قدرت و سیاست بوجود خواهد آمد. با این توصیف، استعمار هم، نقش و کارکردش را از دست خواهد داد. استعمار (چه نو و چه کهنه اش)، سرمایه داری (چه شخصی و چه جهانی اش)، سیاست (چه مدرن و چه پست مدرن اش)، و از همه مهم تر جهانی شدن، که در پی حفظ اقتدار این هرسه مقوله مرد/پدرسالار در شکل نوین امروزی اش کوشش می کند (چون همه این دیده گاهها محصول مولفه ها و گفتمان های مرد/پدر سالارانه بوده است) دیگر نمی تواند با حضور اندیشه و گفتمان و خرد مردمحور مفهومی داشته باشد”.
خانم دکتر آزاده کیان، پژوهشگر و استاد جامعه شناسی و رییس مرکز مطالعات زنان و جنسیت دانشگاه پاریس۷- دیدرو، معتقد است: “سواد و آموزش در زنان می تواند نگرش زنان را باز کند. سواد ابزاری است که زنان می توانند از طریق آن، چنانچه زمینه فراهم باشد در جهت رفع تبعیض هم پیش بروند ولی سواد به خودی خود به این معنی نیست که هر زنی که با سواد باشد به دنبال رفع تبعیض برود. طبق تحقیقات علمی مختلف، اشتغال زنان و کار زنان است که می تواند در مشارکت سیاسی زنان تاثیرگذار باشد. اهمیت شکل گیری هویت جنسیتی در زنان در طرح مطالبات خاص جنسیتی است. برای مثال اکثریت زنان ایران در سالهای پیش از انقلاب علیرغم وجود قوانین مثبت، هویت جنسیتی خودشان را پیدا نکرده بودند و به همین دلیل در دوران انقلاب و در دوران مخالفت سیاسی با رژیم شاه، زنان مطالبه خاص جنسیتی نداشتند و مطالبات سیاسی آنها هم مثل مطالبات سیاسی مردان بود. از سوی دیگر قشر بندی های اجتماعی در نابرابریهای جنسیتی و میزان مشارکت سیاسی زنان بسیار مهم هستند”. ایشان می گوید: “ما در بسیاری از موارد فراموش می کنیم که طبقات اجتماعی وجود دارند و بسیاری از زنانی که در طبقات اجتماعی فوقانی قرار دارند در کل جوامع بشری و نه تنها در کشورهایی مثل ایران، افغانستان و پاکستان بلکه در فرانسه هم، در واقع سعی می کنند که موقعیت اقتدارمدارانه خود را نسبت به خانمهایی که از طبقات تحتانی هستند، حفظ بکنند. واقعیت این است که حتی در کشوری مثل فرانسه آنچه که در ۲۰ سال اخیر با آن مواجه بوده ایم این است که تعداد زنانی که در بالای هرم قدرت قرار دارند، حدود ۱۰ درصد کل جامعه زنان هستند که قدرت بیشتری به لحاظ اقتصادی پیدا کرده اند اما اکثر قریب به اتفاق جامعه زنان در فرانسه فقیر تر شده اند. به همین دلیل هم طبقات فوقانی زنان ترجیح می دهند با طبقات فوقانی مردان نزدیکی داشته باشند تا با زنانی که به طبقات تحتانی تعلق دارند. این نشان می دهد که غیر از عامل جنسیتی عوامل طبقاتی، نژادی، قومی، مذهبی و … هم در ایجاد روابط قدرت دخیل هستند. از طرفی روابط قدرت در یک جامعه فقط روابط قدرت سیاسی نیست بلکه قدرت بیشتر با مردان است و مردان هستند که دست فوقانی را در رابطه قدرت دارند و این مساله هم در عرصه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی وجود دارد. این باعث می شود که زنان نتوانند تنها از طریق مشارکت سیاسی چیزی را عوض بکنند. دکتر کیان معتقدند که در کشورهایی مانند افغانستان ان جی اوها یا سازمان های غیر دولتی به روابط قدرت بین زنان دامن می زنند.
خانم دکتر فاطمه صادقی، دارای دکتری علوم سیاسی و پژوهشگر حقوق زنان، با انتقاد از نسخه های بین المللی واحد که توسط سازمانهای بین المللی برای ارتقا و بهبود وضعیت زنان در سراسر جهان، ارائه می شود این نسخه ها را برخورد ساده انگارانه با مسائل کشورهای در حال توسعه و تشدید کننده مشکلات آنها می داند و می گوید: “اگر بخواهیم کمی در مورد تناقض درونی این گفتارها صحبت کنیم و ببینیم که چطور نه تنها با مسائل کشورهای در حال توسعه ساده انگارانه برخورد می کنند، بلکه همزمان پیاده کردن آنها بر مشکلات می افزاید، عربستان سعودی نمونه خوبی برای نشان دادن تناقض درونی این گفتارهای بین المللی وبرخورد ساده انگارانه با مسائل کشورهای در حال توسعه است. در عربستان برای زنان دانشگاههایی ایجاد شد که بتوانند به تحصیلات عالی دسترسی داشته باشند و لیکن مشارکت سیاسی و مشارکت اقتصادی زنان نزدیک به صفر است، زیرا این کشورها معتقدند که این موارد با بافت بومی در تناقض است. از سوی دیگر این کشور یکی از انواع سرمایه داری است که با غرب هم هیچ مشکلی ندارد و غرب اصلاً از این کشور به عنوان یکی از ناقضان حقوق بشر نام نمی برد. چرا؟ چون این کشور کاملاً الگوهای کلان سرمایه داری را به کار می برد و اجرا می کند. همانطور که برخی از متفکرین یادآور شده اند، سرمایه داری دیگر اصلاً غربی نیست و ما با انواعی از الگوهای سرمایه داری مواجهیم که از شرق تا غرب عالم گسترده اند و با هر الگوی سیاسی و فرهنگی بومی می توانند انطباق حاصل کنند. چین، ایران، عربستان و دوبی از انواع سرمایه داری با الگوهای سیاسی فرهنگی و ساخت های سیاسی خودکامه هستند. بنابراین چنانچه شما با الگوهای جهانی سازگار باشید، دیگر مهم نیست بر سر زنان شما چه می رود و فقرا و فرودستان با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنند. از طرفی دیگر وقتی این نسخه ها وارد کشورهایی مانند ایران می شوند به دلیل اهمیت حفظ قدرت سیاسی تنها آن قسمت هایی از این نسخه ها مورد توجه قرار گرفت که به منافع طبقه سیاسی حاکم لطمه ای وارد نشود”. ایشان به مساله قدرتمند سازی و یا توانمند سازی زنان اشاره کرده و می گوید: “مسأله بر سر توان نیست، بر سر قدرت است. قدرتمندی مناسبات قدرت را هدف قرار می دهد که مسأله ای کلان است و ساختاری و به همین دلیل تغییر ساختاری یا دستکم تغییر در مناسبات قدرت را می طلبد، در حالیکه توانمندی بحث را به مسأله ای فردی فرو می کاهد و اِشعار دارد بر اینکه اگر مثلاً وضع اقتصادی یا بهداشتی یا آموزشی زنان بهبود یابد، مسائل حل می شود. از طرفی هر جا و در هر حوزه ای در جامعه که در آن پای جنسیت در میان باشد، مسلماً آنجا حوزۀ قدرت و حوزۀ مناسبات قدرت است، یعنی در آنجا به احتمال قوی زنان با مردان نا برابر اند و تقریباً در همه جا این مناسبات به ضرر زنان است”. ایشان یکی از راههای موثر قدرتمند شدن زنان را کنش های جمعی می داند و می گوید: “زنانی که به کنش جمعی رو آوردند، بدنۀ حرکت های بعدی زنان را پی ریزی کردند. این کنش جمعی که لازمۀ همۀ جنبش های اجتماعی است، برای قدرتمند شدن اهمیت بسیار زیادی دارد. در واقع با کنش های فردی و پیمودن نردبان ترقی فردی نمی توان خود و دیگر زنان را قدرتمند کرد. در عین حال باید در نظر داشت که هر نوع کنش جمعی قدرت زا نیست، بلکه تنها آن دسته از کنش های جمعی قدرت زا هستند که بتوانند مناسبات قدرت را جا به جا کنند”.
از سوی دیگرخانم عادله محسنی، دانش آموخته حقوق و فعال حقوق زنان معتقد است مشارکت سیاسی زنان در افغانستان به عنوان اهرم فشار به دولت از ضروریات است. در همین راستا گروهی از زنان فعال و مبارز در سال ۲۰۰۴ کمیته مشارکت سیاسی زنان افغانستان را پایه گذاری کردند و توانستند نقش فعالی در انتخابات پارلمانی و شورای ولایتی آن سالها داشته باشند. وی با اشاره به قوانین تبعیض آمیز در خصوص زنان مبارزه برای اصلاح و تعدیل قوانین و حضور تاثیرگذار در سیاست را از اولویت های مبارزاتی زنان فعال در افغانستان می داند و می گوید: “فعالیتهای موسسات یا ان جی اوها اغلب مطابق نیازها و میل افغانها نیست و کارهای پروژه ای معمولا از پیش تعیین شده وارد افغانستان می شود ولی با این حال هر کاری که شود برای اینجا خوب هست یعنی بهتر از آن هست که اصلا کار نشود”. وی سواد را نه تنها برای زنان افغانستان از اهم نیازمندیها می داند بلکه ان را اولویت اصلی کل جامعه افغانستان می داند که بدون پرداختن به آن نمی توان توقع ایجاد یک جامعه دموکراتیک را داشت.
در گفتگو با خانم دکتر عالمه، دکترای فلسفه و تاریخ از آلمان، ایشان با اشاره به مرکزی بودن زن ستیزی یا اصلاحات در طول یکصد سال گذشته در افغانستان، دوره امانی را آغاز سهیم ساختن زنان در حیات اجتماعی و سیاسی افغانستان عنوان کرد. اما بعد از ۲۰۰۱ متاسفانه جای جنبش را نهاد هایی گرفت که با برنامه های کوتاه و پروژه وار آغاز به کار کردند. طرح های نهاد های مدنی و بین المللی در قبال مسایل زنان بیشتر فرمایشی بوده و ربط اساسی به مشکلات زنان ندارد. برخورد پروژه ای با مساله زنان درحقیقت، آنان را از کار اساسی و بنیادی که تمرکز بر تغیر ساختار سیاسی-اجتماعی است، دور ساخته است. دکتر عالمه یکی از دلایل عدم مشارکت زنان در سیاست را نحوه نظام حاکم در افغانستان می داند و می گوید: “نظام ، نظام مرد سالار است و در جامعه این تصور وجود دارد که سیاست کار مردان است. برای تغییر این دیدگاه باید تقسیم قدرت از دید جنسیتی صورت گیرد. بر شالوده همین تفکر زنان سیاسی کشور می کوشند به رده های تصمیم گیرنده کلیدی راه یابند وخواهان سهیم شدن زنان در پست های وزارت، معینیت، پست های دیپلوماتیک وریاست های مستقل اند”. ایشان بی سوادی را یکی از دلایل عقب ماندگی و عدم نسج گرفتن جنبش زنان در افغانستان می داند و می پرسد: “زنان ما هنوز از چهاردیواری خانه رهایی نیافته اند. بدون توانایی اقتصادی و آموزشی چطور می توان از حضور واقعی زنان صحبت کرد؟“ ایشان سه اولویت مهم برای مبارزات زنان را بسیج سراسری مردم برای مبارزه با بی سوادی، مبارزه سیاسی برای تغیر در ساختار جامعه و تحلیل کلی از وضعیت و جایگاه زنان در افغانستان ذکر می کند و می گوید: «تا زمانی که زنان افغانستان یک دید کلی از وضعیت و جایگاه زن نداشته باشند، آگاهانه یا غیر آگاهانه مصروف کار های پروژه ای خواهند بود.» به باور ایشان مساله زنان یک پرسش، یک دخالت و یک مسئله کاملاً سیاسی است که از طریق ان جی اوایزم سعی درسیاست زدایی و غیر سیاسی کردن آن است. آموزش زنان و آگاهی دهی از موقعیت ایشان و توانا سازی زنان از لحاظ اقتصادی پیشرط توانمند ساختن آنان برای بلند کردن صدای حق خواهی وگرفتن حق مدیریت سیاسی است.
خانم ناجیه حنیفی، فعال جنبش زنان و از بنیانگذاران کمیته مشارکت سیاسی زنان افغانستان، سه اولویت برای رهایی زنان از بند اسارت پدرسالاری را گسترش و توسعه تعلیم و تربیه، دادخواهی و کارزار اصلاح و تصویب قوانین که متضمن حقوق انسانی زنان باشد و ایجاد میکانیزم های اجرایی، می داند. او می گوید: “چون روند جنگ در افغانستان را مردها رهبری می کردند وقتی که جنگ تا حدی خاموش شد دوباره رهبری به دست مردها افتاد و یک سهم بسیار کوچک برای زنان داده شد. به نظر ایشان پر رنگ بودن مسائل قومی و زبانی در جامعه افغانستان حتی باعث جدایی زنان نماینده در پارلمان بر اساس خط های قومی شده است. از سویی به اعتقاد ایشان که حضور نهادهای زنان در افغانستان را به گونه ای تعبیر به جنبش زنان در افغانستان می کنند، جنبش زنانه (تاکید از ایشان است) افغانستان به قربانیان جنگها نپرداخته، بخاطر اینکه پرداختن به این قربانی ها از جانب هیچ تمویل کننده ای حمایت نشده یا هیچ پروژه ای مسئله قربانیان را عنوان نکرده است. چرا که همیشه موضع جامعه بین اللملی بی نهایت دولتی و به موضع دولتها شبیه بوده است. آنها اینگونه مسائل زنان را یک مسئله حاشیه ای در کمک های بین اللملی می بینند.
خانم عذرا جعفری، فعال حقوق زنان و اولین شهردار زن در کشور افغانستان، در رابطه با دستاوردهای زنان بعد از به کنار رفتن طالبان و حضور نیروهای نظامی بین المللی در افغانستان می گوید: «بعد از سال ۲۰۰۱ فضای بازتری برای زنان به وجود آمد اما زنان نتوانستند از این فضا خوب استفاده کنند. یکی از دلایل این امر ضعف خود زنان بود. زنان ما دارای سواد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کافی نبوده و نیستند. زنان نخبه به سمت ان جی او ها کشیده شدند و بیشتر سعی کردند که ان جی او دار باشند تا این که سیاست بکنند و سیاست بیاموزند. پولهایی که به نام های مختلف و برای بهبود وضعیت زنان به این کشور سرازیر شد در واقع به دلیل برنامه ریزی که پشت سر آنها وجود داشت، به شناسایی نیازهای واقعی زنان آسیب زد و این نیازها گم شدند. ان-جی اوایزم و این شیوه برخورد باعث شد که در بین عامه مردم هم فرهنگ انجام کارهای داوطلبانه از بین برود. از سوی دیگر فرهنگ مرد سالارانه و جوی که در افغانستان حاکم است هم موانع بسیاری در راه حرکت زنان ایجاد کرده است. ما نمی توانیم انکار کنیم که دموکرات ترین مردان ما پس منظر ذهن شان این است که تو زن هستی و زن یعنی عنصری که نمی تواند کاملا از توانمندی هایش استفاده کند. همه اینها باعث شده امروز دیگر آن انتظاری را که از جامعه ی زنان در طول ۹ سال داشتیم نداشته باشیم. روز به روز هم میزان نا امنی ها بیشتر شده و حضور زنان کم رنگ تر می می شود.»
خانم ثریا پرلیکا، دانش آموخته اقتصاد، فعال حقوق زنان و از بنیانگذاران سازمان دموکراتیک زنان افغانستان، درباره تجربه دهه هفتاد زنان افغانستان و نحوه به وجود آمدن سازمان دموکراتیک زنان می گوید: “ساختارهای قانونی زمینه ساز حضور و فعالیت زنان و ایجاد سازمان دموکراتیک زنان افغانستان بود. حامی حرکت زنان قانون اساسی بود. در ان زمان اولین بار بود که زنان حق اشتراک در پارلمان را بدست می آوردند و این یک انگیزه قوی برای فرستادن زنان نماینده به پارلمان شد. در آن دوران فعالیت های اجتماعی و سیاسی و بسیج زنان و مردان به شکل خود جوش صورت می گرفت و اولین بار کمپاینهای دسته جمعی چند هزار نفری، مرد و زن ایجاد شد. از طرفی بر خلاف امروز فعالیت های سیاسی در دانشگاهها آزاد بود و مرکز فعالیت های سیاسی روشنفکری از دانشگاه کابل بود. او معتقد است: “تا زمانی که یک انگیزهی قوی و یک خواست واقع بینانه وجود نداشته باشد هیچ کاری ساخته نمی شود. در آن جا [دهه هفتاد] نه پول بود، نه پیسه بود، نه ان جی او بود، نه تمویل کننده بود، خاص به خاطر گرفتن حق خود مبارزه می کردیم”.

برای دریافت سیاست نامه شماره ۵-۴ به این لینک مراجعه کنید.

پیوست‌ها: