حوریه مصدق متولد هرات افغانستان است و پژوهشگر و مسوول بخش افغانستان در سازمان عفو بین الملل. تحصیلات عالی تا درجه ماستر(فوق لیسانس) از دانشگاه بیرکلی ایالات متحده امریکا در رشته روابط عمومی دارد. از بیست سال پیش به این طرف به عنوان ژورنالیست(روزنامه نگار)، تحلیل گر سیاسی و رئیس چندین نهاد حقوق بشری در افغانستان و منطقه فعالیت داشته است.
لطفا خودتان را معرفی کنید؟
حوریه مصدق هستم و حدود چهل سال سن دارم. در یک خانواده روشنفکر و سیاسی در ولایت هرات یک ماه بعد از کودتای سردار داوود اولین ریئس جمهوری افغانستان به دنیا آمدم. به این خاطر پدرم همیشه مرا دختر انقلابی اش می نامید. تحصیلات ابتدایی را تا صنف سوم در شهر هرات به اتمام رساندم و به دلیل ناامنی های شهر هرات و حمله به مکاتب و مدارس، معلمین و متعلمین توسط مجاهدین وقت مجبور به ترک هرات شدیم و به شهر کابل کوچ کردیم. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در شهر کابل به اتمام رساندم. زمانی که در دانشگاه کابل تحصیل می کردم جنگ های داخلی در افغانستان با پیروز شدن مجاهدین و برکناری حکومت دکتر نجیب الله، مانع ادامه تحصیلاتم شد. بعد از مدتی همراه با خانواده مجبور به ترک افغانستان شدیم. زمانی که در دانشگاه کابل درس می خواندم همزمان در آژانس اطلاعاتی باختر نیز کار می کردم. در خانواده ای که من بد نیا آمدم تا کنون هیچ وقت و هیچ عضو خانواده ام مورد تبعیض جنسیتی قرار نگرفته اند. همیشه در فامیل و خانواده ام دختران و پسران دارای حقوق، امتیازات و مسوولیت های مساوی بودند. والدینم هیچ گاه ما را به دلیل جنیسیت مان بر دیگری ترجیح نداده اند. و ارجحیت مان نزد والدین همیشه بر اساس لیاقت و پیشرفت در دروس مان بود.
یک یا دو خاطره مهم که در ان حقوق فردی شخص شما نقض شده و در زندگی شما تاثیرگذار بوده، تعریف کنید؟
یکی از خاطرات باز می گردد به زمان کودکی ام. در آن زمان در شهر هرات زند گی می کردیم. پدرم با وجود اینکه از ولایت هرات نبود ولی به دلیل اینکه در پست های مهم دولتی کار کرده بود از اعتبار و احترام خاصی در بین هراتیان بر خوردار بود. پدرم بعد از روی کار آمدن نظام کمونستی در افغانستان به دلیل موافق نبودن با سیاست های حکومت آن وقت از خدمت دولتی کناره گرفت و استعفا داد. بعد از آن هیچوقت در دستگاه دولتی کار نکرد. ولی هم چنان در هرات باقی ماند چون مادرم از شهر هرات است و پدرم به دلیل عشق و علاقه اش به هرات و مردمش و همسرش، هم چنان خواست در کنار هراتی ها باقی بماند. بعد از آنکه جنگ های مجاهدین و دولت در هرات شدت گرفت، شهر هرات به شدت نا امن شد و هر روز شاهد سوختن مکاتب و مدارس، کشتن معلم ها و مسموم کردن شاگران مدارس به دست مجاهدین بودیم. آنزمان من صنف سوم بودم. روزی دسته گلی از باغچه خانه چیده بودم و می خواستم آنرا به معلم خود بدهم. نا گهان سر راهم یک مرد با ریش بلند جلویم سبز شد و از من پرسید که گلها را کجا می برم؟ من با معصومیت کودکی ام گفتم که برای معلمم. آنوقت آن مرد سیلی محکمی به صورتم زد، گلهارا از دستم گرفت و به جوی آب انداخت و با فحش و ناسزا گفت که اگر یکبار دیگر مرا در این مسیر ببیند که به مکتب می روم، مرا خواهد کشت. به شدت ترسیده بودم و گریه می کردم وجای سیلی مرد در صورتم می سوخت. شاید اولین سیلی بود که در زندگی ام خورده بودم.
خاطره دیگرم به زمان طالبان باز می گردد. به کابل آمده بودم تا در مراسم عروسی یکی از خویشاوندان نزدیکم شرکت کنم. برای اولین بار چادری (برقع) پوشیده بودم. برایم خیلی سخت بود تا با چادری راه بروم و جلو خود را ببینم. یک روز که برای خرید عروسی با عروس و دیگر دوستان به بازار لیسه مریم رفتیم تا هم برای خود و هم برای عروس خریداری کنیم، یک پارچه زیبایی دیدم و پسندیدم. میخواستم مطمین شوم که رنگش همان رنگی است که من می خواهم و چون دکان کمی تاریک بود و از طرف دیگر تجربه برقع پوشیدن برای بار اول مانع می شد که رنگ پارچه را دقیق ببینم، من فقط گوشه ای از چادری را بالازدم تا رنگ پارچه را درست تشخیص دهم. در همین اثنا صدای بلند یکی از نیروهای طالبان را شنیدم که گفت: بی حیا، خجالت بکش. تارویم را برگرداندم با وزنه ای که در دستش بود محکم به سر و صورت ام کوبید. تمام صورتم از خون سرخ شده بود. بعد فهمیدم که بینی ام شکسته است. من تا اندازه ای از بربریت طالبان آگاه بودم ولی برای بار اول بود که شدت بربریت و توحش طالبان و زن ستیزی شان را احساس کردم و متوجه شدم که زنان افغانستان هر روز چه چیزی را تجربه می کنند و با چه هیولاهایی دست به گریبان اند.
سه دستاورد مهم دوران جدید افغانستان چه بوده است؟
دست آوردها زیاد بوده و مهم ترین آن اختصاص ۲۵ درصد کرسی های پارلمان افغانستان به زنان در قانون اساسی، رسمیت دادن و شناخته شدن کمیسیون مستقل حقوق بشر و مسوولیت های آن در قانون اساسی افغانستان و نیز رشد رسانه های آزاد و آزادی بیان در افغانستان از جمله دستاوردهای مهم این دوره است. دست آوردهای مهم دیگر عبارت است از: عضویت دولت افغانستان در دادگاه بین المللی جرایم و قانون رم، امضا کردن و عضویت بدون قید و شرط کنوانسیون محو تمام اشکال تبعیض علیه زنان و موارد دیگر.
چه چیزی در دوران جدید اعتماد شما را جلب کرده و شما آن را به عنوان یک نواوری وابتکار مثبت ارزیابی می کنید؟
اعتماد شخص من هنوز به دولت جلب نشده است. اکثر ابتکارها و دست آوردهای دوران فعلی را من نتیجه کار و زحمات گروه های جامعه مدنی و حقوق بشری می دانم. فشارهای بین المللی باعث شده تا دولت به یک تعداد از خواسته های نهادهای مدنی و حقوق بشری و نیز خواست های جامعه جهانی پاسخ گوید. به همین خاطر ابتکارات دولت افغانستان بیشتر مربوط به فشارهای بیرونی می شود و خود دولت تا به حال ابتکاری که بخاطر منافع مردم باشد نداشته است.
مهم ترین ترس امروز شما چیست؟
مهم ترین ترس امروزم از شروع دوباره جنگ های داخلی است. فکر می کنم که اگر وضعیت کنونی ادامه پیدا کند و گروه های مسلح در افغانستان هم چنان با قدرت فعلی شان باقی بمانند، روزی این کار منجر به جنگهای داخلی در افغانستان خواهد شد. دوره حکومت آقای کرزی تعداد بازیگران قدرت را زیاد کرد. امروز افراد زیادی هستند که دارای قدرت، اسلحه و افراد مسلح هستند و تعداد اینها بیشتر از دوران سالهای ۱۹۹۰ میلادی است. این خودش هم می تواند تهدیدی برای امنیت و صلح در جامعه باشد و هم امکان وقوع جنگهای داخلی را در افغانستان افزایش دهد.
سه چالش بزرگ ساختاری، اجتماعی و فرهنگی پیش روی افغانستان چیست؟
نداشتن یک سیستم عادلانه وقضایی بی طرف و مستقل است که یک چالش بزرگ در راه ایجاد حاکمیت قانون و دسترسی به عدالت به عنوان یک رکن اساسی برای جامعه است. چالش دوم نبود رهبری در همه ی سطوح، نه تنها در سطح دولت افغانستان بلکه در سطح اپوزیسیون سیاسی دولت هم یک رهبری واحد وجود ندارد. نبود رهبری می تواند منجر به پراکنده شدن نیرو های جوان شود. در عین حال جامعه را به سوی پراکندگی سوق دهد. بنابراین بسیار مهم است که مردم افغانستان بتوانند رهبرهای خود را در دولت و هم در بین اپوزیسیون سیاسی دولت بیابند که متاسفانه چنین نیست. اپوزیسیون سیاسی دولت چند پارچه است و هر کدام ماموریت خاص خود را دارند و تا به حال نتوانسته اند که از یکی دو منطقه یا ولایت به نقاط دیگر کشور رسوخ کنند و اعتماد همه افراد جامعه را جلب کنند. خطرناکتر از همه استفاده از روش های فاشیستی و برتری قومیتی در رهبری های دولتی و اپوزیسیون سیاسی است. چون اکثر اینها به جای ایجاد وحدت در افغانستان و متحد ساختن توده های مردم می خواهند با تفرقه اندازی و برتری طلبی راه خود را در بین مردم باز کنند.
سازش های سیاسی یکی از سم های خطرناکی است که در طول این ۱۲ سال هم چنان به فاصله بین ملت و دولت انجامیده و مردم شاهد هستند که هم دولت افغانستان و هم جامعه جهانی در تمام عرصه ها به جای پاسخ گفتن به اراده مردم، تمام تصمیم و اراده شان مبنی بر سازش های سیاسی است. سازش های سیاسی که در طول ۱۲ سال در انتخاب اشخاص به پست و سمت های دولتی، دادن امتیازات به یک ولایت و ندادن امتیازات به ولایت دیگر، انتخاب اشخاص مفسد و متهم به جرایم متعدد، به پست ها و سمت های دولتی به دلیل سازش های سیاسی، مشکل بزرگی پیش روی مردم افغانستان است که باعث فاصله و از بین رفتن اعتماد بین مردم، دولت و جامعه جهانی شده است.
فکر میکنید افغانستان امروز اجازه خواهد داد که دوباره سناریوی بسته شدن مکاتب و مدارس به روی دختران و عدم حضور اجتماعی زنان تکرار شود؟
بله. متاسفانه من در چهل سال عمرم شاهد تحولات یک شبه زیادی در افغانستان بوده ام. آن گونه که دولت افغانستان و جامعه جهانی راه صلح و مصالحه را با طالبان در پیش گرفته اند. بعید نمی دانم یکبار دیگر کابوس بسته شدن مکاتب دختران به حقیقت بپیوندد. اوضاع سیاسی و اتفاقات منطقه ای و بین المللی این را نشان می دهد که سازش های بزرگتری در پیش رو است. امریکا و غرب و هم چنین آقای کرزی و تیمش برایشان مهم است که چطور می توانند در افغانستان صلح بیاورند. ولی اینکه به چی قیمتی کسی نمی داند.
خاطره ای را که در آن حقوق فردی یکی از اعضای خانواده و یا آشنایان شما نقض شده، تعریف کنید؟
ما در منطقه کارته سه کابل زندگی می کردیم. زمانی که جنگ های داخلی میان گروه های متخاصم در کابل شروع شد، منطقه ما به یکی از خونین ترین مناطق جنگ بین حزب وحدت، شورای نظار، حزب اسلامی حکمتیار، حزب حرکت اسلامی محسنی و حزب اتحاد اسلامی سیاف تبدیل شده بود. هر روز شاهد انواع و اقسام خشونت ها از جمله آدم ربایی، گروگان گیری، راکت باران و کشتار افراد غیرنظامی و بی گناه به خاطر زبان و یا قومیت شان بودیم. در آن زمان همه جا بوی خون وآتش و وحشت می داد و تمام این گروه ها مانند آدم خواران به جان مردم بی گناه افتاده بودند و ما هم منتظر آتش بس میان این گروه ها بودیم تا بتوانیم از منطقه خارج شویم. زمستان بود و فقط چند روزی از سقوط افشار بدست نیرو های سیاف می گذشت. ما از ترس تکرار حادثه افشار آماده بیرون رفتن از منطقه بودیم. صبح همان روز که جنگ با شدت ادامه داشت و آتش توپخانه از کوه تلویزیون که تحت فرماندهی شورای نظار بود هم چنان مناطق مسکونی را زیر آتش گرفته بود. از طرفی هم آتش توپخانه حزب اسلامی و حزب اتحاد هم راکت ها و توپ را بر سر مردم غیر نظامی می بارید. در همام زمان راکتی به خانه ما اصابت کرد و در آن راکت برادر کوچکم که حدودا یازده سال داشت شهید و برادر دیگرم که ۱۴ ساله بود به شدت زخمی شد.
ما با دنیایی از ترس و وحشت و غم خانه ای را که در آن بزرگ شده بودیم ترک کردیم و به منطقه مکروریان رفتیم. چند روز بعد که برگشتیم همه دار و ندار ما را حزب وحدت به غارت برده بود. در آن زمان ما حتی نتوانستیم برای برادرم مراسم فاتحه و عزاداری بگیریم. تنها توانستیم جنازه اش را با هزار ترس در یکی از قبرستان های نزدیک دفن کنیم و برادر دیگرم را که زخمی بود جهت تداوی اول به پاکستان و بعد به آلمان انتقال دادیم.
سه عامل بازدارنده در مقابل مشارکت زنان در عرصه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چیست؟
سه عامل باز دارنده به نظر من عبارت است از موجودیت افکار بنیادگرایانه و ضد زن در میان اکثریت مردم بویژه در میان ملاها و افرادی که فکر می کنند باید با زنها مانند یک شئی برخورد شود. زنها به عنوان یک جنس دست دوم و فاقد اراده و قدرت شناخته می شوند. بعضی هم با تعبیر غلط از دین و اسلام می خواهند از پیشرفت زنان جلوگیری کنند. دوم نبود تعهد سیاسی در سطح دولت افغانستان به خاطر به اجرا گذاشتن قوانینی است که می تواند حقوق زنان را تثبیت و تامین کند. در یک جامعه سنتی مانند افغانستان قاضی ها، و پلیس از داشتن تفکرات سنتی مبرا نیستند و وقتی پای عدالت و تامین قانون در میان بیاید همیشه این مسایل با باورهای سنتی مخلوط شده و نتیجه همان است که مردان میخواهند نه آن چه در قوانین است. عامل سوم نبود یک جنبش سراسری زنان در افغانستان است. اکثر حرکت هایی که به خاطر احقاق حقوق زنان صورت می گیرد در سطح کابل خلاصه می شود. لازم است که جنبش های زنان از کابل فراتر رفته و در ولایت ها گسترش یابد تا زنان در این مناطق بتوانند از حقوق خود دفاع کنند و در مقابل بی عدالتی ها و دادخواهی ایستادگی کنند. تا زمانی که خواست های زنان فراگیر نشود و در برگیرنده زنان در همه ولایت ها نباشد نمی توان پیشرفت چندانی در راستای تامین حقوق زنان داشت.
سه مطالبه عمده زنان به طور کلی چیست؟
اشتراک سیاسی زنان در سطوح مختلف تصمیم گیری که شامل قوه قضاییه، مقننه و اجراییه باشد. اجرا شدن قوانین به شکل قابل قبول بویژه قوانینی که عامل بازدارنده خشونت علیه زنان است. مانند قانون محو خشونت علیه زنان و اصلاح قوانینی که به شکلی عامل تبعیض علیه زنان است. در نظر گرفتن بودجه خاص در وزارت مالیه افغانستان به منظور احیا و پیشرفت حقوق زنان از جمله حق دسترسی به تعلیم، بهداشت و شغل و استفاده درست از این منابع. فعلا در وزارت مالیه افغانستان بودجه ای به نام جنسیت وجود دارد، ولی هیچ گاه از این بودجه به منظور پیشبرد فعالیت های مربوطه به زنان استفاده نمی شود. بلکه از آن به عنوان یک بودجه اظطراری برای مصارف اظطراری دولتی استفاده می شود. این بودجه فعلا در وزارت مالیه افغانستان به منظور خاک زدن به چشم جامعه جهانی است ولی در عمل هیچ گاه از این بودجه به منظور پیشرفت زنان استفاده نشده است.
منابع و مراکز قابل اتکا در داخل افغانستان برای پیشبرد حقوق و مطالبات زنان چه کسان و مراکزی هستند؟
منابع و مراکز قابل اتکا می تواند کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان، وزارت امور زنان و نیز نهادهای مدافع حقوق زنان باشد.
برای دختر خودتان چه آرزویی دارید؟
برای هر سه دخترم که با تمام وجودم دوست شان دارم آرزو دارم تا بتوانند روزی در افغانستان برای مردم شان مصدر خدمت شوند و ترسی از این نداشته باشند که به خاطر کار و فعالیتی که می کنند مورد آزار، اذیت و تهدید قرار می گیرند. آرزو دارم دخترانم در فضای صلح و امنیت و در افغانستانی زندگی کنند که هیچ زن و دختری بخاطر زن بودن و دختر بودنش مورد آزار و اذیت قرار نگیرد و به ایشان به چشم کالا یا جنس دوم نگاه نشود. می خواهم دخترانم قوی باشند و بخاطر احقاق حقوق خود و دیگران تا پای جان بایستند.
با توجه به صحبتهایتان، شما در حوزه خصوصی و یا عمومی یعنی فعالیتهای مدنی و حرفه ای خود برای رفع موانع ذکر شده من جمله تبعیض چه کرده و می کنید؟
بنده همواره یکی از صدا های رسا در سطح ملی و بین المللی بخاطر احقاق حقوق زنان بوده ام. قبل از آن به عنوان یکی از فعالان حقوق بشر و حقوق زنان در قانون اساسی و گنجانیدن موادی که می تواند به نفع زنان باشد فعالیت های موثری داشتم. در آن زمان موسسه های حقوق زنان آنقدر قوی و فعال نبودند. هم چنان در قسمت اصلاح بعضی از قوانین با اداراتی چون کمیسیون اصلاحات عدلی و قضایی بین سالهای ۲۰۰۳- ۲۰۰۵ بخاطر اصلاح قوانین فعالیت داشتم. در آخر هم افتخار دارم که به عنوان اولین شخص در افغانستان برای اولین بار بخاطر تامین عدالت انتقالی و بلند کردن صدای قربانیان جنگ در افغانستان و آن هم در زمانی که فضای سیاسی بخاطر این موضوع به شدت مملو از اختناق بود قدم های موثری برداشتم. هر چند که در طول سالهای فعالیتم با چالش های شدیدی روبرو شدم. از تهدید جان خودم و اعضای خانواده ام گرفته تا ترور شخصیت توسط عاملین شناخته شده و ناشناخته که متاسفانه بعضی هایشان عضو جامعه مدنی افغانستان هستند.
و در آخر اگر پیام خاصی دارید، بفرمایید؟
پیام من این است همه آنهایی که باور به مساوات، برابری و تامین حقوق ابتدایی انسان ها در افغانستان دارند باید کنار هم بایستند. حقوق بشر در افغانستان در لبه تیز شمشیر است و باید با هوشیاری و همبستگی آنرا نگه داشت. در غیر این صورت با اوضاع فعلی امید چندانی نیست که این حقوق بتواند برای دراز مدت باقی بماند.
-
«افغانستان به روایت دیگر» کمپینی است که به وسیله آرمان شهر OPEN ASIA و فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشرFIDH به مدت ۱۰۰ روز تا انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان جریان دارد. در این کمپین شخصیت های برجسته اجتماعی، سیاسی و فرهنگی با گفتگو در مورد جامعه ای که دربرگیرنده حقوق زنان و حقوق انسان باشد، صدای مترقی افغانستان را به گوش میرسانند.
شما می توانید روزی یک مصاحبه از کمپاین «افغانستان به روایت دیگر» را در روزنامه ۸ صبح و انگلیسی آن را در وبسایت روزنامه هافینگتون پست (Huffington Post) بخوانید. همچنین این مصاحبه ها در وبسایت فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر (FIDH) نیز قابل دسترس است.
وبسایت فدراسیون بین المللی حقوق بشر: www.fidh.org
وبسایت روزنامه هافینگتون پست: www.huffingtonpost.com/unveiling-afghanistan