کوین کانلی
بی بی سی
در ماه آوریل بیش از هزار نفر در جریان حملات خشونت آمیز در عراق کشته شدند. آوریل یکی از خونین ترین ماهها طی چند سال اخیر بود. با این وجود اکثریت مردم عراق در انتخابات شرکت کردند و این را می توان شجاعت و قهرمان بودن مردم عادی این کشور دانست. پس از سالها حوادث خشونت آمیز گروهی از مردم عراق به هر شکلی تلاش می کنند تا روال زندگی روزانه در این کشور ادامه یابد.
بازار کتاب درجنوب مرکز شهر بغداد یکی از نمادهای شادی بخش استقامت روحیه انسانی است. کتابفروشان کتابهای خود از دنیای ادبیات و هر آنچه را که آموختنی است، روی پیاده رو و حتی تا وسط گذرگاههای این بازار پهن می کنند.
در بساط این کتابفروشها تقریبا می توان هر کتابی را پیدا کرد، از خودآموز وسایل الکترونیک دوران ماقبل ترانزیستور گرفته تا راهنمای علمی مهندسی ساختمان که برای بلند کردن آن دو نفر لازم است و تا کتابی که روی جلد آن عکس مارسل سردان مشت زن قدیمی فرانسوی دیده می شود که در سال ۱۹۴۹ در سانحه هوایی کشته شد.
در تعداد زیادی از این بساط ها می توان ترجمه عربی کتاب نبرد من اثر آدولف هیتلر را دید. این را می شود به دو شکل تعبیر کرد: یا کتاب رهبر آلمان نازی به شکل نگران کننده و تاسف باری در این بخش از جهان تیراژ فراوانی داشته و یا خوشبختانه فروش آن بسیار کم است و معدود نسخه های آن روی دست فروشندگان باقی مانده اند.
از کتاب های عجیب دیگر در این بازار می توان به زندگینامه مناخیم بگین نخست وزیر اسبق اسرائیل اشاره کرد. باید گفت ناشری که چاپ عربی این کتاب را در خاورمیانه توزیع کرده است قاعدتا فرد زیرک و بانفوذی بوده است.
درعالم واقعیت تعداد کسانی که به تماشای کتابها می آیند از خریداران خیلی بیشتر است. البته خود من چند کتاب از این بازار خریدم و داشتم وسوسه می شدم که چند جلد دیگر نیز بخرم.
در ورودی این بازارچه یک پست بازرسی پلیس وجود دارد که معمولا چهار مامور در آن مستقر هستند. وظیفه یکی از آنها بازرسی مردم است تا مطمئن شود کسی جلیقه حامل مواد منفجره با خود حمل نمی کند. شغل بدی است و قاعدتا اولین بمب گذار انتحاری را که با مواد منفجره پیدا کند در حقیقت پایان کار او خواهد بود. با این وجود این مامور پلیس کار خود را در نهایت احترام انجام می دهد که دریک چنین شرایط خطرناکی واقعا تقدیرآمیز است.
در این شهر داغ، پرگرد و خاک و محیط گرم و دوستانه اش بمب گذاری چنان عادی شده که خیلی از اوقات حتی در فهرست خبرهای مهم بین المللی قرار نمی گیرد.
وقتی که در سطح شهر رفت و آمد می کنید احتمال وقوع حملات مسلحانه و یا بمب گذاری به طور مرتب در ذهن شما تکرار می شود و مدام به این فکر می کنید که چنین حمله ای ممکن است در نزدیکی شما اتفاق بیافتد.
این احساس دقیقا احساس هراس نیست. بیشتر یادآور این نکته است که رشته پیوند ساکنان شهر بغداد با زندگی چقدر ضعیف است و در هر لحظه ای می تواند گسیخته شود.
شاید بتوان آن را با حالتی مقایسه کرد که در یک شهر آرام مردم قبل از عبور از خیابان به دو طرف نگاه می کنند. اما برای مردم عراق این فکر و این احساس همیشگی است و در هر لحظه از زندگی روزانه خود به آن واقفند.
طی سال گذشته حدود هشت هزار شهروند عادی عراق عمدتا بر اثر بمب گذاریها کشته شده اند. یک چنین شرایطی باعث می شود که مردم این کشور هیچگاه نتوانند یک زندگی آرام و معمولی را طی کنند.
رقم هشت هزار نفر در یک سال تقریبا سه برابر قربانیان حملات یازدهم سپتامبر و تقریبا دو برابر تمام قربانیان درگیریهای ایرلند شمالی طی چند دهه بحران و خشونت در آن ناحیه است.
من نمی دانم که آیا بازارچه کتاب بغداد نیز زمانی هدف این حملات قرار خواهد گرفت و یا نه. مسلما افراد دیگری هم که هر هفته به این بازار می آیند به چنین چیزی فکر نمی کنند.
اما چند سال پیش یک وانت مملو از مواد منفجره که در مقابل قهوه خانه ای نزدیک به بازارچه کتاب منفجر شد چندین نفر را کشت، دهها نفر را به شدت مجروح کرد و بخشی از این بازارچه را ویران کرد. بنابراین نه دقیقا می توان گفت که این بازار دوباره مورد حمله قرار خواهد گرفت و نه می توان با قطعیت گفت که دیگر حمله ای اتفاق نخواهد افتاد.
مردم عراق به شکل فعالی در رای گیری انتخابات پارلمانی این کشور، اولین انتخابات پس از خروج نظامیان آمریکا در سال ۲۰۱۱ شرکت کردند. ولی هیچ تضمینی وجود ندارد که این انتخابات بتواند مشکلات اصلی کشور و به خصوص مسئله خشونت و ناامنی را حل کند. عراق به شکل خطرناکی به سمت یک آینده نامعلوم در حرکت است.
جنگجویان شیعه عراقی به سوریه می روند تا درکنار نیروهای بشار اسد بجنگند. از سوی دیگر جنگجویان سنی از نقاط و کشورهای مختلف به عراق می آیند تا در کنار شورشیان سنی ناحیه انبار علیه حکومت شیعه عراق بجنگند.
در عالم فرضیه بمب گذاریهای انتحاری در بغداد و شهرهای دیگر قاعدتا در حمایت از شورشیان سنی ناحیه انبار صورت می گیرد ولی حقیقت این است که انگیزه این حملات نفرت و انتقام جویی های فرقه ای است و به همین خاطر است که نقاطی مثل بازار، قهوه خانه ها و رستوران ها را هدف می گیرند.
در چنین شرایطی اماکنی مثل بازارچه کتاب بغداد در حقیقت نقاط ویژه ای هستند. هر چند کتابفروشان و رهگذران در این بازار کار ویژه ای نمی کنند ولی استمرار کتابفروشی و سرزدن مردم به این بازار نماد برجسته ای است از جسارت و قهرمانی زندگی روزانه مردم بغداد.
البته این قهرمانی ها از آن نوعی نیستند که کسی به آن مدال و جایزه بدهد. این توانایی خارق العاده ای است که شهرهای جنگزده و یا نقاطی که زیر حمله قرار دارند برای بقاء و ادامه زندگی روزانه خود کسب می کنند. در کشوری با شرایط ده سال گذشته عراق، صحبت از خوشبینی شاید ابلهانه باشد. ولی تداوم زندگی و اصرار مردم برادامه زندگی روزانه خود به نوعی می تواند سرچشمه امیدواری باشد.