علی امینی نجفی (پژوهشگر مسائل فرهنگی)
منبع: بی بی سی
هنگامی که جنگ جهانی اول (۱۹۱۴ – ۱۹۱۸) که این روزها صد سال از شروع آن میگذرد، در گرفت، بیشتر دنیای شرق هنوز در خواب بیخبری به سر میبرد و با این که “جنگ بزرگ” تا حدی به خاطر غارت و تقسیم “بلاد شرق” در گرفته بود، اما شرقیان کمابیش از آن دور ماندند.
در ایران، که نزدیک ده سال از استقرار مشروطه میگذشت، اوضاع سخت درهم و آشفته بود. دولت مرکزی عملا برچیده و کشور به عرصه دسیسه و دخالت دو قدرت بزرگ، روس و انگلیس، بدل شده بود.
با وجود آشوب و بلبشویی که سراسر کشور را فرا گرفته و بسیاری از نشریات و جراید را به حال تعطیل موقت یا دائم در آورده بود، خبرهای جنگ، البته نه چندان سریع و دقیق، به کشور راه مییافت، در نشریات منعکس میشد و به گوش تحصیلکردگان و شهرنشینان میرسید.
وقایع “جنگ بزرگ” در برخی از اشعار طنزآمیز روزنامه “نسیم شمال” که سید اشرفالدین گیلانی منتشر میکرد، بازتاب داشت. برای نمونه او همین مضمون بیخبری مردم و برداشتهای عامیانه آنها از جنگ را در مسمطی دستمایه ساخته است:
آن یکی میگفت در وردن عجب دعواستی / دیگری میگفت در لندن عجب غوغاستی
این همه دعوا سر کهنه لحاف ماستی / زین خبرهای پریشان خنده میگیرد مرا…
و در جای دیگر تصویری واقعیتر را از جنگ عرضه میکند:
ﺑﻮاﻟﻌﺠﺐ جنگی اروپای دلاور میکند / ﻧﻮﺟﻮاﻧﺎن را ﻫﻤﻪ در ﺧﻮن ﺷﻨﺎور میکند…
اﻧﮕﻠﻴﺲ و روس و آﻟﻤﺎن ﻛﺮده ﻫﻤت ﺻﺮف ﺟﻨﮓ / از ﻫﻮا ﺑﺎرﻳﺪه در ﭘﺎرﻳﺲ ﮔویی برف جنگ
ﺑﺮ زﺑﺎن ﺧﻠﻖ دﻧﻴﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻏﻴﺮ از ﺣﺮف ﺟﻨﮓ / ﭼﺮخ دﻧﻴﺎ را زﺑﺎن ﺧﻠﻖ ﭼﻤﺒﺮ میکند…
و در ادامه به “اروپای متمدن” طعنه میزند که چنین بیمهابا در جنگ و کشتار فرو رفته است:
هست معنای تمدن گوئیا خون ریختن / یا که جمعی بیگناهان را به دار آویختن
یا که شهری را چپاول کردن و بگریختن / این تمدن زود زردک را چغندر میکند…
پیکار با استعمار
بسیاری از روشنفکران که غم آزادی و سربلندی میهن خود را داشتند، گمان میبردند که به جان هم افتادن “گرگان” میتواند فرجی برای ملت ستمدیده خودشان باشد، به مصداق “اللهم اشغل الظالمین بالظالمین.”
ملکالشعرای بهار، در مسمطی جنگ و ستیز قدرتهای بزرگ را فرصتی برای ایران میبیند و به شاه قاجار اندرز میدهد که از این فرصت برای نجات کشور استفاده کند:
تا اجانب را با هم سر کین است و نقار / باید این شاه به اصلاح وطن بندد کار
چاره خستگی ملک کند زین دو سه چار / صنعت و علم و تجارت، شرف و مجد و وقار…
اما از سوی دیگر وقتی دو قدرت بزرگ دوران با هم کنار میآیند و بر سر تقسیم کشور (مانند پیمان استعماری سال ۱۹۱۹) به توافق میرسند، ایرج میرزای وطندوست به غیرت میآید:
گویند که انگلیس با روس / کرده ست عهدی تازه امسال
کاندر پلتیک هم در ایران / زین پس نکند هیچ اهمال
افسوس که کافیان این ملک / بنشسته و فارغند از این حال
کز صلح میان گربه و موش / بر باد رود دکان بقال
آلماندوستی
برخی از سخنسرایان، پیکار با استعمار را تنها با پشتیبانی یک قدرت رقیب امکانپذیر میدانستند و معتقد بودند که “جنگ بزرگ” فرصتی به دست داده تا ملتهای ستمزده بتوانند در همپیمانی با قدرتی نوخاسته و “غیراستعماری” در برابر استعمار کهن بریتانیا ایستادگی کنند. این قدرت تازه رایش یا حکومت آلمان بود.
آلمان پس از وحدت سراسری کشور در نیمهی دوم قرن نوزدهم، رفته رفته به قدرتی بزرگ، با صنعتی پیشرفته و ارتشی مجهز تبدیل شد. با به قدرت رسیدن ویلهلم دوم در سال ۱۸۸۸، آلمان با قدرتهای باسابقه روس و انگلیس از در رقابت در آمد و در کشمکشهای جهانی خود را در کنار “ملل مستعمره” جای داد.
آلمان مدعی بود که در سیاست خارجی از آزمندیها و تجاوزگریهای استعماری دور است و از ملتهای ضعیف در برابر استعمار حمایت میکند. قدرت تازه به خوبی دریافته بود که بهترین راه تضعیف امپراتوری بریتانیا، مشغول کردن آن با منازعات استعماری است. محور “پلتیک” ویلهلم دوم این بود که بریتانیا را در شرق با کشورهای اسلامی درگیر کند.
ویلهلم دوم که راه نزدیکی به “امت اسلام” را در پیش گرفته بود، با پیشوایان مسلمان تماس گرفت و در ۲۹ اکتبر ۱۸۹۸ در پیامی از “مبارزات امت غیور اسلام” در برابر استعمار ستایش کرد. او در دمشق به زیارت آرامگاه صلاحالدین ایوبی سردار بزرگ اسلام در مبارزه با اروپائیان رفت.
ویلهلم در آستانهی ورود به جنگ جهانی اول در ۱۵ اوت ۱۹۱۴ به متحد خود انورپاشا سلطان عثمانی نوشت که “حضرت سلطان باید پیروان دین اسلام را در آسیا، هند، مصر و آفریقا به جهاد با کافران فرا بخواند”.
تبلیغات زیرکانه آلمان در میان مسلمانان بازتابی مثبت داشت و بسیاری به این اعتقاد رسیدند که خداوند ویلهلم را برای رهایی اسلام از دست “کفار روس و انگلیس” فرستاده است و برخی حتی او را “صاحب فیض و کرامات” دانستند.
با شعلهور شدن جنگ جهانی اول، بسیاری از مردم خاورزمین آرزو میکردند که آلمان و متحدانش در جنگ پیروز شوند تا “بلاد شرق” از سلطه بیگانگان رهایی یابد.
در میان ایرانیان فرهیخته نیز نسبت به آلمان همدلی پدید آمده بود. آنها به خاطر نفرت شدید از استعمار، دشمن دشمن خود را دوست گرفتند. افزون بر این، تمدن آلمان و شهرت آن در “نظم” و انضباط نیز در جهان پیچیده بود. ایرج میرزا در ستایش از نظامیان زیر فرمان کلنل محمدتقی خان پسیان، که در خراسان سر به شورش برداشته بود، آنها را به ارتشیان آلمان مانند میکند:
همه دانای فن، دارای علماند / تو گویی از قشون ویلهلماند…
ملکالشعرای بهار مانند بیشتر ایرانیان میهندوستی که از جنایات روس و انگلیس در خشم بودند، از پیروزیهای آلمان و متحدان آن در میدانهای جنگ، با احساسات شورانگیز استقبال میکرد. بهار در سال ۱۲۹۳ خورشیدی به مناسبت سقوط شهر ورشو به دست قوای آلمان، در مدح قیصر آلمان قصیدهای غرا به عنوان “فتح ورشو” سرود و در روزنامه “نوبهار” به چاپ رساند، با مطلع:
قیصر گرفت خطه ورشو را / درهم شکست حشمت اسلو را…
دلبستگی به قدرت آلمان در اشعار ادیبالممالک فراهانی، ادیب نیشابوری، وحید دستگردی و چند شاعر گمنامتر دیده میشود، اما شاعری که بخش بزرگی از آفرینش شعری خود را آشکارا به همبستگی با آلمان اختصاص داد، ادیب پیشاوری است.
احمد بن شهابالدین رضوی معروف به ادیب پیشاوری (۱۲۶۰ تا ۱۳۴۹ قمری، درگذشته ۱۳۰۹ خورشیدی) در چندین قطعه و قصیده، با بیانی کهنه و پیچیده، که ویژگی زبان فاخر و غرای شعر اوست، به ستایش از ویلهلم پرداخت:
گر آلمانی شاعری، مانند مانی ساحری / ارتنگآسا دفتری، پردازد از امثالها
تا مدحت قیصر کند، بر نام وی دفتر کند / تفصیلش از گوهر کند، وز اخترش اجمالها…
ادیب پیشاوری با همین لحن پرشور و حماسی، نابودی انگلیس و انگلیسان را از خداوند میخواهد:
یکی آتشانگیز بفرست باد / بر این قوم بدتر زبگذشته عاد
که تا بال و پرشان بسوزاند او / جهان را ازین فتنه برهاند او…
برجستهترین یادگار سخنسرایان ایران در مدح رایش آلمان، بیگمان “قیصرنامه” اثر طبع ادیب پیشاوری است. مثنوی بلند و شیوایی در ۱۴ هزار بیت که هنوز به چاپ نرسیده اما نسخههای خطی آن، از جمله نسخهای در کتابخانه مجلس (بهارستان)، در دسترس است.
این مثنوی بزرگ یکسره در ستایش از آلمان است و سراینده بارها با کین و نفرت از انگلیس و انگلیسان یاد میکند و نابودی آنها را میطلبد:
بریتانیا پارگین خانهایست / پر از مار و کژدم یکی لانهایست
زکژدم به جز نیش آلوده زهر / که دیده است یا رب دگر هیچ بهر؟!