گفتوگو با منصوره اتحادیه (نظاممافی) درباره زنان در عصر مشروطه
کاوه دارالشفاء
منبع: شرق نیوز
با گذشت بیش از صدسال از انقلاب مشروطیت، فرآیند تاریخنگاری مشروطه همچنان با سویههایی مواجه است که کمتر بهآن پرداخته شده است. شاید این امر بیش از آنکه به ضعف منابع و کمبود اسناد مربوط باشد، به نحوه نگریستن به مشروطه و مفروضات ناگفته و تصوراتی مرتبط است که عمدتا در هر دوره در ضمیر مورخان و محققان نفوذ کرده است. به همین منظور سراغ منصوره اتحادیه (نظاممافی) رفتیم و درباره زنان مشروطه و نحوه حضورشان در تاریخنگاری آن دوره با او به گفتوگو نشستیم. نظاممافی، در آثار خود در تلاش است تا بر نقش و سهم زنان در انقلاب مشروطه تاکید کند و به دور از گفتار رایج هر دوره، این وجه از تاریخ مشروطه را با تمرکز بر نقش گروههای اجتماعی بررسی کند.
چرا نقش زنان در تاریخ مشروطه موکدا بیشتر از نقش واقعیای است که ایفا کردند؟ اینجا مرادمان دقیقا چهرهای است که تاریخنگاری مبتنی بر جنسیت سعی میکند آن را پررنگتر نشان دهد درحالیکه میدانیم زنان چه نقشی با توجه به شرایط ایفا کردند: کمک به تاسیس بانک ملی، تحریم اجناس خارجی و… آیا جنبش زنان در دوره فعلی نیازی به برجستهکردن گذشته مبارزات و نقشهای خود دارد یا نگاه به تاریخ در هر دوره با توجه به اطلاعات جدید رویکردی تازه به خود میگیرد؟
یکی از مشکلات تاریخنگاری این است که مورخ باید از عهد و زمان خودش برگردد به دورهای دیگر، مثل یک سفر به مملکتی خارجی میماند. یعنی شما باید به روحیات، سنتها، اعتقادات، مقدرات و تمام چیزهای زمان گذشته آگاه باشید که بتوانید بسنجید و نظر دهید. اگر قومی در آفریقا رسمی دارد، نمیتوانیم بگوییم چرا اینها چنین رسمی دارند یا آن را مورد انتقاد قرار دهیم. آنها به دلیل تاریخ، شرایط جامعه، اقتصاد و خیلی دلایل دیگر چنین زندگیای دارند. تفاوت مورخ حرفهای با غیرحرفهای تشخیص این است. تاریخنگاری زن چند مشکل مضاعف دارد. با روحیات و سوالات امروز نمیتوانیم سراغ زنهای صدسال پیش برویم. آنچه امروز ممکن است به نظر اجحاف برسد در آن وقت چنین تصور نمیشد. شرایط زنان چنین زندگیای را ایجاب میکرد. وقتی ما شرایط امروز را در نظر میگیریم به نظر میرسد نسبت به زنها اجحاف صورت میگرفته ولی در آن زمان وضعیت زنان جزئی از عرف جامعه بوده است. مسایل مربوط به زنان از اواسط قرن بیستم به بعد است که مطرح میشود، در ایران حتی دیرتر. آن وقت بود که شرایط زنان مورد سوال قرار گرفت. از طرفی مورخ از زمان خودش جدا نیست. جهانبینی و ایدئولوژی بر دیدگاه او تاثیر میگذارد. مورخ باید هم با دیدگاه زمان خودش آشنا باشد؛ از طرف دیگر مورخ باید شرایط گذشته را بداند و نظر بدهد. کار آسانی نیست، باید بر احساسات و تعصبات غلبه کرد و منصف بود.
مساله دیگری که در مطالعات زنان مطرح است این است که باید در این مورد با احساسات برخورد نکرد و نیز غلو نکرد. به نظر من در مورد مساله زنان در دوره مشروطه نباید از نقش زنان صحبت کرد بلکه باید آن را یک حرکت دانست. عده ای از زنها تحتتاثیر حرکت مردان قرار گرفتند. وقتی من از واژه «زنان» استفاده میکنم، محدود است به زنانی باسواد از طبقه متوسط از خانوادههای مرفه روشنفکر؛ یعنی شامل تمام زنان نبود، مثلا زنان رجال نمیرفتند در خیابانها تظاهرات کنند! بلکه آنها که تظاهرات میکردند زنان کسبه و بازار بودند و با وجود اینکه عده آنها اندک بود از این جهت که خواستههای خود را علنا مطرح کردند اهمیت داشت. این زنها در شهرهای اصلی همچون تبریز، شیراز، اصفهان و تهران (بیشتر در تبریز و تهران) کشف کردند که منافع مشترک دارند. این زنان که یک طبقه را تشکیل میدهند به خودشان خواهران و مادران وطنی میگفتند. این زنها شروع کردند به انجام سه کار اصلی: ۱. تاسیس مدرسه؛ زنان بسیار بیسواد بودند. یکی از رجال به برادرزادهاش مینویسد که تو شاکی هستی از اینکه زنت بیسواد است، مگر زن فلان سرهنگ و… سواد دارد؟! از زن، خانهداری و شوهرداری، عفت و عصمت انتظار دارند. سواد حرام است، کمی خواندن عیب ندارد. ۲. حرکت دیگر، استفاده از مطبوعات بود. زنان از فرصت استفاده کردند که سخنرانی ترتیب دهند و در روزنامهها اعلام کنند. ۳. یکی دیگر از اقدامات زنان تشکیل چند انجمن بود. هر چند تشکیل انجمن طبق متمم قانون اساسی آزاد بود ولی مجلس با این کار از طرف زنان مخالفت کرد. بنابراین عدهای از زنان مخفیانه یا علناً جلساتی در مدارس یا منزلهای خصوصی تشکیل میدادند که گاه اعلانات آنها در روزنامهها درج میشد. در این جلسات سخنرانیهای مهیج ادا میشد که جنبه آموزنده و آگاهیدهنده داشت.
درخواست زنان محدود به مسایل آموزش و بهداشت بود و بههیچعنوان خواست سیاسی مطرح نمیکردند، چون میدانستند اگر بخواهند وارد این حوزه شوند به آنها اجازه نخواهند داد. مشروطه یک انقلاب بود و زنان در آن شریک شده، حرکت خود را آغاز کردند. به نظر من بیشترین توجه به نقش زنان در انقلاب مشروطه، از انقلاب اسلامی شروع میشود. تاریخنگاری در این زمان رشد و پیشرفت داشت. همه میخواستند بدانند گذشته چگونه بوده و همزمان زنان نیز به نقش زنان در گذشته علاقمند شدند و مطالعات زنان را آغاز کردند. منابع جدیدی که به دست آمد کمک بسیار کرد و تحلیلهای تازهای را پیشپای ما قرار داد.
براساس سندی که ژانت آفاری در کتاب «انقلاب مشروطیت ایران» آورده است ما دارای ۶۳ مدرسه در سال ۱۲۹۲ (۱۹۱۳م) بودهایم. وقتی رشد و دستاورد حرکت زنان را تنها هفتسال بعد از انقلاب مشروطه (و نیز ۴۰ سال قبل از آن یعنی در دهه ۱۸۷۰ میلادی که تنها یک مدرسه برای زنان رجال در عهد ناصری ایجاد میشود) مقایسه میکنیم با سالهای قبل از آن، نوعی طغیان را حس میکنیم که در خلال همان حرکت زیرپوستی جامعه علیه وضع موجود، خود را بازیابی میکرد و نقش و خواستههای خود را با فضای جامعه محک میزد. حتی در خواستههای زنان حق طلاق هم دیده شده! آیا حرکت زنان مثل مشارکتشان در انقلاب اسلامی را میتوان جهش و پرتابی فوقالعاده پس از سالها سرکوب و عقبنگهداشتهشدن دانست؟
ببینید اینکه زنان هفتسال بعد از مشروطه دارای ۶۳ مدرسه میشوند حتماً صحیح است. گو اینکه ۱۲ سال بعد بود که ۱۰ مدرسه به خرج دولت در تهران به دختران تخصیص داده شد. تا قبل از آن این کار فقط توسط زنان خیّر و فرهنگدوست به طور داوطلبانه انجام میگرفت.
آنچه باطناً این زنها را به این کار عامالمنفعه کشاند حس وطنپرستی بود که در اثر مشروطه بر همه غالب شده بود. چیزی که به زنان کمک کرد تا بتوانند این کار را انجام دهند متمم قانون اساسی بود که بدون اشاره به جنسیت، طرحی را تصویب و تاسیس مدرسه به خرج دولت، تحصیل اجباری و آزادی قلم و تشکیل انجمن آزاد را اعلام کرد. بنابراین چون جنسیت در این قانون مورد توجه قرار نمیگیرد، زنان از این فرصت استفاده میکنند. ۱۲سال بعد از مشروطه در تهران دولت ۱۰ مدرسه مجانی میسازد. در آغاز انقلاب مشروطه مدارس دخترانه بدعت محسوب میشد و مخالفان بسیاری داشت. حتی آیتالله طباطبایی اعلام کرد اگر زن از خانه بیرون برود در ناامنی است. بنابراین مخالفان همیشه بودند. ما با جامعهای سنتی روبهروییم که حتی انقلابیون آن چنین ذهنیتی داشتند. زنان با عمل نه مبارزه حق خود را گرفتند ولی نمیتوانیم آن را طغیان بنامیم. زنان در آن دوره سعی در اثبات این مساله داشتند که ما بیشعور نیستیم و خداوند به ما شعور داده و قادریم بیاموزیم.
آیا دسترسی زنان به نیازمندیهای طبیعی گرفته شده از ایشان، میتوانست توجیهکننده دفع آنان از میدان سیاسی روز باشد؟ وقتی که دعوا، به تعبیر شما، بر سر اثبات شعور زنان است آن هم برای افرادی که نیمی از جامعه را تشکیل میدهند، وقتی به زنان در معابر به واسطه نوشتن مقاله و رفتن به مدرسه و شرکت در سخنرانی حمله و تعرض میشود، آیا میتوان این مبارزه برای گرفتن حقوق اولیه و بدیهی را سیاسی تلقی کرد؟ آیا میتوان بدون درنظرگرفتن داشتن حقوق اولیه و بدیهی به سراغ خواستهایی سیاسی رفت؟
این از آن سوالهایی است که با دید امروز به سراغ گذشته میرویم. شما میگویید این حقوق از زنها گرفته شده بود. نه! آنها هیچوقت هیچ حقی نداشتند؛ حقی که زنان داشتند همان حقی بود که قرآن و عرف برایشان در نظر گرفته. ولی باید اضافه کرد که طبق شرع زن مالک مال خودش بود، پس کسی که میتواند مال خودش را اداره کند نمیتواند بیشعور باشد! آنجایی که زن حقی بر خودش ندارد در برابر شوهر و پدرش است. حق طلاق، صیغه، حضانت بچه، همه با مرد بود و زن حقی نداشت. به نظر من حقی نبوده که بخواهیم آن را بستانیم! اسناد و مدارکی از گذشته نیست که بدانیم زنان چه میخواستند! شاید زنان دور هم مینشستند و با هم از شرایط خود بحث میکردند. بیبی خانم استرآبادی در کتاب «معایبالرجال» میگوید با عدهای راجع به زندگی خود درد دل میکردیم. ظاهراً دوستان از او میخواهند بدبختیهایش را بنویسد. احتمالا از اینگونه جلسات بوده اما منبع و خاطرات و نامهها کم و محدود است که بتوانیم بگوییم دقیقا چه میگذشته و واقعا زنان بین خودشان چه مطالباتی را مطرح میکردند.
آیا اقدامات بهداشتی و فرهنگی و آموزشی که بعد از مشروطه، آرامآرام به جامعه و بهخصوص زنان داده شد سهمی در بارورکردن جنبشهای قدیمی با سیاقی ضدسیاسی و تکقطبی داشت؟ حرکتهای زنان و حقوقی که برای خودشان احیا کردند نزد جنبشهای تبریز و گیلان و تهران جدی گرفته نشد و تغییری در نگاه به زن توسط مردان و جامعه مردسالار نداشت. آیا میتوانیم بگوییم قدرت باورهای سنتی بسیار عمیقتر و ریشهدارتر از انقلابی بود که حقوقی هرچند دستوپاشکسته و ناچیز را به زنان داده بود؟
در جنبش مشروطه زنان برای خودشان حقوقی احیا نکردند. فقط بعضی از خواستههای خودشان را مطرح کردند بهترین دستاورد انقلاب برای زنان حق تحصیل بود که تدریجا پذیرفته شد. شاید از آن مهمتر فعالیت نسبتا موفقیتآمیز آگاهیرساندن به عدهای از زنان از طریق مطبوعات بود. در حرکتهای بعدی مشروطه افرادی مثل ستارخان، فتح تهران و خلع سلاح مجاهدین و تبریز هیچ جایی و نقشی از زنان نمیبینیم. شاید تکوتوک زنانی فعالیت کردند، ولی مشارکت وسیع نبود و زنان نقشی نداشتند.
پس با این تعبیر اگر با نگاه تاریخی ببینیم، نقطه شروع حرکت زنان را مشروطه میدانیم. به تعبیر شما، هم نقطه عطف و هم نقطه بدو حرکت زنان در همین مشروطه اتفاق میافتد. اما تفاوت فاحشی در نقش زن از نسل قاجاریه تا مشروطه تا پهلوی نمیبینیم. اینجا آیا پیشرفت و تمدن و جامعه جهانی و حقوقبشر و فمینیسم صرفا کارکردی مردانه و در بهترین حالت فقط نمایشی خنثی برای زنان نداشته؟ آیا دستاوردهای زنان در مشروطه و پس از آن نادیده گرفته نشد؟ آیا آنها باز به دالان تاریک خانه هل داده نشدند؟
همانطور که من بهعنوان یک مورخ به تاریخ مشروطه مینگرم موقعیت زنان را نیز در چارچوب تاریخی قرار میدهیم. در انقلاب مشروطه زنان متوجه شدند که دارای حقوق مشترکی هستند و باید متشکل شوند و جبههای بسازند و حق خود را بگیرند. تمام اینها سلسله وقایع بههمپیوسته است. برآمدن رضاشاه نتیجه مشکلاتی بود که از مشروطه آغاز شد. ولی رضاشاه برای زنان چه کرد؟ حق ازدواج را از ۹ به ۱۵ سال تغییر داد، دبیرستان و دبستان را برایشان ساخت، آنان را وارد دانشگاه کرد؛ اما دیگر حقوقی به آنان نداد: حق طلاق یا … خود او چهار زن داشت و البته کسی به چنان دیکتاتوری حق اظهارنظر و تعرض نداشت! اما در همین دوره باز حرکت زنان قدری پیشرفت میکند. در دوره محمدرضا پهلوی نیز میبینیم که نقش و حضور زنان آرامآرام پررنگتر میشود. حضور زنان درعرصههای اجتماعی، فرهنگی و در بازار کار بیشتر به چشم میخورد.
آیا خواستههایی همچون ملیگرایی و وطنخواهی میتواند اجازه طرح مطالبات برابریخواهانه، جنسیتی و کلا هر موضوع دیگری را بهطور همزمان بدهد؟ آیا این خواسته محقق شد و انجام گرفت یا این خواسته هماره در حال مطرح شدن و بهنتیجهنرسیدن است؟ با این مضمون مطالبات جنبش زنان از کجا میتوانست شروع کند و به کجا میتوانست برسد؟ اولویت همیشه با ناسیونالیسم، دفع خطر خارجی، مساله قومیتها، اقتصاد کلان و… بوده است و ازهمینرو حقوق انسانی تمام اقشار و طبقات بهخصوص زنان به عقب رانده شده؛ چطور میتوان این مبارزه را با چنین شرایط تقریبا ثابت تاریخی توضیح داد؟
این مساله، مردان را هم شامل میشود. ما در جامعهای زندگی میکنیم که دارای اعتقادات مذهبی است ولی در عین حال بهنوعی سکولار است. میان الگوی غربی و شرقی دستوپا میزند. شاید ما خود را گم کردهایم: التقاطی از فرهنگ غربی به زندگی تحمیل شده است. از طرفی مذهبیها نمیتوانند این تحولات را نادیده بگیرند و با شرایط فعلی کنار نمیآیند. ولی به نظر من، آن مرد غربزده فرنگیمآب باطنا راجع به زن خودش همان تفکر سنتی و مذهبی را دارد که پدرش داشت! فرهنگ را نمیتوان با دستور عوض کرد. البته این مساله امروز نیست و همیشه بوده. عدهای سنتیترند، عدهای بهاصطلاح مدرنتر. حکومت باید هر دوقشر را در نظر بگیرد؛ ایدئولوژیهای مختلف از راست افراطی گرفته تا چپ افراطی وجود دارد؛ هنر این است که بتوانیم تمام این افکار را تلفیق کنیم و جامعهای آرام بسازیم. امروز در کشور ما دختران از یکشهر به شهر دیگر میروند، درس میخوانند و به دور از خانواده زندگی میکنند. این تحول و پیشرفتی است که جامعه امروز میپذیرد ولی در قدیم غیرممکن بود. اما خب نقاطی هم در این کشور هست که میگویند دختر بیشتر از چهار کلاس نباید سواد داشته باشد!
پس آیا درست است بگوییم در مورد حقوق افراد نه پسرفتی در کار است و نه پیشرفتی، مادامیکه قدرت سیاسی این حق را چگونه تفسیر و تبیین کند؟ آیا روح قانون از دوره صفویه تا امروز تعیینکننده شرایط افراد و حقوق ایشان مبتنی با منافع دولتها و حکومتها نبوده است و از همینرو زنان در دورهای حقوقی دارند که تفسیر حکومت ایجاب میکند و در دورهای از آن بیبهره میشوند؟ نقش اقتصاد و تحولات سیاسی- اقتصادی را چقدر در این احقاق حقوق مهم میدانید؟ در دوره صفویه تجارت پارچه و نقش زنها بهعنوان کارگران این صنعت بسیار مهم بود، اما در دوره قاجار چون این صنعت به کناری گذاشته میشود نقش و حضور و حقوق ایشان هم حذف میشود.
اقتصاد روی موقعیت اجتماعی بسیار موثر است. روزی که ایرانیان شروع کردند که چای هندی را با قند روسی بنوشند و قیمت قند بهدلیل جنگ روسیه و ژاپن بالا رفت، تبعاتش در ایران گرانی قند بود و چوبخوردن تاجر قند که زمینه انقلاب مشروطه شد. در اینکه واقعیت اقتصادی تاثیر دارد هیچ بحثی نیست. در دورهای که زنان فرش میبافتند، زریبافی میکردند و… آیا بهاینمعنی است که آنها استقلال داشتند؟ نمیدانم. معروف است زنان گیلان که کار میکنند قویتر از دیگر زنان هستند، چون دستشان در جیب خودشان است. ضمن اینکه احتیاج جامعه به کار زن هم هست تا زندگی را بچرخاند.
موقعیت زنان حرمسرا در مقایسه با زنان دوره مشروطه چطور است؟ میدانیم که نقش پشتپرده تعداد کمی از زنان حرمسرا در تحولات سیاسی-اقتصادی مهم بوده است و نیز با نگاه به زنان روشنفکر دوره مشروطه میتوانیم از تحولات اجتماعی و سیاسی به شکلی دیگر سخن بگوییم. اما در هر دودوره اصل جنسدومی بودن زن رعایت میشود!
تاریخ سیر مشخصی دارد. زندگی ما یکبرهه از زمان است. شکسپیر میگوید: ما یکلحظه روی صحنه هستیم و سروصدایی از خودمان درمیآوریم و بعد خارج میشویم. در هر دوره از تاریخ، تحول هست. مثلا امروز نسبت به چهارسال پیش مسایل تحول یافته، ولی تاریخ، خوب و بد ندارد، ما نباید ارزشگذاری کنیم. هر عهد، شرایط خودش را دارد در عین حال که تحول تدریجاً اتفاق میافتد، مگر جنگ یا انقلاب که جامعه را به هم میریزد. مورخ نمیتواند سیاستمداران را به خوب یا بد تقسیم کند و ارزشگذاری کند. این کار اشتباه است. مورخ بر اساس اسناد و مدارک مطالعه وسیع و عمیق و تفکر بسیار وقایع را تفسیر میکند. با کشف یک سند جدید میتواند جهت عوض شود. مورخ با جهانبینی و ایدئولوژی و جنسیت و تعابیرش میتواند تفسیر کند. ولی این تفسیر ممکن است جهتدار باشد. تاریخ در عین حال خطرناک است و باید خیلی احتیاط کرد.
فکر میکنید نقش و حرکت زنان مشروطهخواه چقدر بر حرکت انقلاب تاثیر گذاشت، هم در دورهاول و هم در دورهدوم؟
خیلی زود است که بخواهیم در این مقطع از زمان از تاثیر دوره مشروطه حرف بزنیم. زنان تازه مشغول شناختن خودشان بودند. قرنها سنت بر جامعه حاکم بوده و زنان همان نقشی را ایفا میکردند که از آنها انتظار میرفت. مشروطه این شرایط را کمی تکان داد اما روزنامههای مشروطهخواه علیالخصوص روزنامههای لیبرال روشنفکرها و روزنامههایی که زنان درمیآوردند نقش بسزایی در آگاهیدادن به مردم آن روزگار داشتند. تفاوتی که بین حرکت زنان در انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی هست میزان آن است. در جایی که معدودی از زنان در انقلاب مشروطه حرکت کردند میلیونها زن در انقلاب اسلامی شرکت کردند. ولی نکتهای که به نظر من جالب توجه است این است که انقلاب اسلامی باعث شد که حرکت زنان در انقلاب مشروطه شناخته شود و به آن بها داده شود. مقدار مطالعاتی که در زمینه حرکت زنان در انقلاب مشروطه انجام گرفته بعد از انقلاب اسلامی چشمگیر است و پیشرفت قابل ملاحظهای در مطالعات زنان محسوب میشود.