«آواز بی سرزمین» مستندی است از آیت نجفی، فیلمساز ایرانی مقیم آلمان درباره ممنوعیت خوانندگی زنان در ایران.
فیلمساز، خواهرش، سارا را دنبال می کند که سعی دارد با این ممنوعیت مبارزه کند. او گروهی شامل چند خواننده زن را از فرانسه به ایران دعوت می کند و فیلم کشاکش آنها با مسئولین برای اجرای کنسرت در تهران را به تصویر می کشد.
با آیت نجفی به گفت و گو نشسته ام.
از اینجا شروع کنیم که چطور مساله خوانندگی زنان و ممنوعیت آن در ایران برایت جالب شد و رفتی به سراغ این موضوع؟
در ابتدای کار شخصیت قمر برای من خیلی جذاب بود و همیشه دوست داشتم که درباره اش کار کنم. بعد دیدم که فیلمی درباره اش ساخته شده، منتها فکر کردم که شاید بشود از زاویه دیگری هم به او نگاه کرد. اتفاقی که افتاد این بود که با یک خواننده زن در آمریکا آشنا شدم که در ایران در پیش از انقلاب کنسرت داشته. فکر کردم که اگر او را دعوت کنم به ایران، ایده جالبی است، هم خاطراتش را از گذشته مرور می کنیم و به تمام جاهایی که کنسرت می داده و حالا دیگر وجود ندارند می رویم و هم به واسطه او می توانم تاریخچه ای از خوانندگی زنان در ایران ارائه کنم. شروع ایده این طور بود، اما این برمی گردد به پنج سال پیش از این که این فیلم تمام شود. در این فاصله سارا خواهرم داشت روی اولین آلبوم اش با خواننده کار می کرد. پیش از آن تنها فقط موسیقی بی کلام ساخته بود. روی این موضوع داشت کار می کرد که چطور می تواند مجوز بگیرد برای صدای زن؛ این که چه محدودیت هایی دارد و تا چه حد می تواند پیش برود. دوست داشت آن قطعات را حتماً خواننده زن بخواند. این دو پروژه با هم ادغام شد. من یک رشته قطعات قدیمی هم پیشنهاد کردم که بازسازی کند و اضافه کنیم به قطعات خودش و برای آن یک کنسرت بگذاریم؛ من فیلم اش را بسازم و سارا کار موسیقی اش را انجام دهد. این ایده هم بود که از بیرون از ایران خواننده بیاوریم که سبک های مختلف داشته باشند و بیشتر جذاب شود و بتواند یک قصه را به شکل سینمایی روایت کند. سارا هم موافق بود.
به نظر می رسد که فیلم یک پروژه طولانی بوده… ظاهراً حدود دو سال و نیم این گروه را تعقیب کرده ای…
دقیقاً. از اولین باری که سارا رفت به وزارت ارشاد و اولین درخواست اش را برای مجوز داد – که در فیلم هم می بینیم- تا روز کنسرت حدود دو سال و نیم طول کشید. منتها من و سارا روی این ایده از یک سال قبل هم داشتیم کار می کردیم؛ خواننده های مختلف را می دیدیم و فکر می کردیم که چطور باید پیش برود.
مساله گذشته و حال در فیلم ات بسیار مهم شده…. یعنی به هر حال چیزی که در پیش از انقلاب وجود داشته را با امروز مقایسه می کنی، دنبال محل های کنسرت در آن زمان می گردی و به خواننده های زن اشاره می کنی، از قمر تا دلکش….
این تم برای من خیلی مهم بود. وقتی آن خواننده زن را در آمریکا دیدم داشت از شهری حرف می زد که من در آن بزرگ شده ام و فکر می کردم تهران را مثل کف دستم می شناسم، اما یکدفعه برخوردم با یک رشته مکانی که نه اسمش را شنیده بودم و نه می دانستم کجاست. این خیلی برای من جالب شد، این که برگردم به خود شهر تهران. اگر دقت کنید در قطعاتی که انتخاب کرده ایم هم صدای تهران- به شکل متافوریک- منعکس شده از جمله در مرغ سحر که قطعه اصلی است. قمر هم به عنوان زنی که برای اولین بار خوانندگی زن را برای عموم اجرا می کند و حتی دستگیر هم می شود، خیلی مهم شد و فکر کردیم اگر زنی با وجود مخالفت ها توانست این کار را بکند، ما چرا این کار را نکنیم و چرا سیستم را با این مواجه نکنیم که ما می خواهیم زن بخواند؟ بعد به دلکش می رسیم که نظر من مهم است. دلکش هنوز موسیقی ایرانی است و در کاباره هم که می خواند تم های کوچه و بازاری تهرانی است و این برای من جذاب بود. گوگوش را هم دوست داشتم مطرح کنم اما دیدم دیگر زیاد می شود.
قطعه ای که از دلکش گذاشته ای، در یک فیلمفارسی است ساخته سردار ساکر…
بله، دلیل انتخابم جذابیت سینمایی اش بود و این که با مخاطب غیرایرانی هم برخورد می کنی. من عین فیلم را استفاده نکردم ودر آن کات داده ام. ظاهر دلکش خیلی مدرن است و با حرف هایی که می شنویم هماهنگی دارد. فکر کردم این کاباره مدرن با این نوع موسیقی ایرانی می تواند ترکیب جالبی باشد. بعدها متوجه شدم که آهنگساز قطعه خود دلکش است.
قسمت هایی در فیلم هست که سارا با ضبطی که مخفی کرده می رود و با مسئولین ارشاد حرف می زند. این نوعی خطر کردن نبود؟
اگر ما می رفتیم و می گفتیم که می خواهیم فیلم بگیریم، احتمال این که اجازه بدهند خیلی کم بود و می فهمیدند که ما داریم فیلم می سازیم. جدای از آن اگر اجازه هم می دادند یک جور کنترل شده حرف می زدند. من خیلی برایم مهم بود که این سانسور را نشان دهم. من در ایران بیشتر تئاتر کار کرده ام تا فیلم و طبیعتاً خیلی بیشتر با این فضای سانسور وزارت ارشاد سر و کله می زدم. اگر طرح اولیه ام را بخوانید می بینید که جملاتی را که می گویند من عیناً به همان شکل در طرح نوشته بودم! یعنی دقیقاً می دانستم که چه خواهند گفت. از طرف دیگر فکر کردم که طبق قانون اساسی ایران، مسئولین باید پاسخگو باشند. با چند وکیل صحبت کردم و گفتند ریسکی در کار نیست چون آنها به عنوان شخص حقیقی آنجا نیستند، و در واقع به عنوان شخص حقوقی کار می کنند و حرفی که دارند می زنند منعکس کننده حرف سازمان است. اسم این اشخاص هم گفته نمی شود و تنها به سمت آنها اشاره می شود.
این موضوع خوانندگی زن در ایران طی همه سال های بعد از انقلاب مطرح بوده، اما عجیب این که این روزها یعنی بعد از تمام شدن فیلم ات، وضعیت بدتر هم شده، تا آنجا که روی صحنه رفتن خواننده و نوازنده زن هم دچار مشکل شده…
خیلی شرم آور است و ناراحت کننده…. حالا دیگر چیزهایی که قبلاً مشکل نداشت مثل خواننده زن به عنوان همخوان هم مشکل شده…. لحن فیلم تلاش دارد که یک مقدار امیدواری داشته باشد، چون راستش چیز دیگری غیر از امیدواری نداریم! همه راه ها را امتحان کرده ایم و الان فقط این مانده که مثل ملک الشعراء با مرغ سحر درد دلی کنیم که بالاخره آن صبح خواهد آمد یا نه….