۴ سنبله ۱۳۸۹
سخنرانان میزگرد اول: بود آقایان سرور حسینی معیین سواد آموزی وزارت آموزش و پرورش افغانستان، عبدالصمد مشتاق استاد جامعه شناسی دانشگاه، داوود شبرنگ، رییس حقوقی اتحادیه ملی کارگران افغانستان و آقای ضیاء مبلغ رییس موسسه حقوق و دموکراسی
سخنرانان میزگرد دوم: آقایان نصیر احمد فرهمند استاد فلسفه و جامعه شناسی دانشگاه آموزش وپرورش، خانم شفیقه یارقین معیین سابق سواد آموزی، آقای حیات الله میرزا یار معاون تدریسی موسسهی ملی افغانها برای آموزش بزرگسالان و آقای سخی غیرت فعال سیاسی سابق و کارمند وزارت اموخارجه
***
بنیاد آرمان شهر به مناسبت روز جهانی سواد سمینار مبارزه با بی سوادی را با همکاری موسسه ملی افغانها برای آموزش بزرگسالان و معینیت سوادآموزی وزارت معارف روز یکشنبه ۴ سنبله برابر با ۵ سپتامبر ۲۰۱۰ در شهر کابل برگزار کرد.
در این سمینار که جمعی از نخبگان، استاتید دانشگاه، دانشجویان و شهروندان اشتراک کرده بودند، دو میزگرد تدویر یافته بود که هر میزگرد حاوی بخش پرسش و پاسخ شهروندان نیز بود. در میز گرد نخست که پرسش اساسی آن « چرا این قدر بیسواد در افغانستان داریم؟» بود آقایان سرور حسینی معیین سواد آموزی وزارت آموزش و پرورش افغانستان، عبدالصمد مشتاق استاد جامعه شناسی دانشگاه، داوود شبرنگ، رییس حقوقی اتحادیه ملی کارگران افغانستان و آقای ضیاء مبلغ رییس موسسه حقوق و دموکراسی به ترتیب صحبت کردند و در میز گرد دوم آقایان نصیر احمد فرهمند استاد فلسفه و جامعه شناسی دانشگاه آموزش وپرورش، خانم شفیقه یارقین معیین سابق سواد آموزی، آقای حیات الله میرزا یار معاون تدریسی موسسهی ملی افغانها برای آموزش بزرگسالان و آقای سخی غیرت فعال سیاسی سابق و کارمند وزارت اموخارجه در پاسخ به این پرسش اساسی که « چرا مبارزه با بی سوادی در صدر اولویت های دولت قرار ندارد؟ » صحبت کردند.
آقای سرور حسینی در باره ی وضعیت سواد و سیاست های دولت افغانستان در زمینه سواد آموزی در دوران کنونی صحبت کردند و در اهمیت سواد آن را امری فردی و اجتماعی برشمردند. امر فردی است به خاطر اینکه وابستگیهای فرد به دیگران کم میشود و خود فرد اعتماد به نفس و مهارت پیدا میکند. امراجتماعی است به این خاطرکه انشکاف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی یک جامعه وابسته است به سطح آگاهی یک کشور. ایشان در ادامه گفتند دو رویکرد عمومی در زمینه سواد آموزی وجود دارد یکی سواد آموزی ساده و دیگری سواد آموزی کاربردی (آموزش خواندن و نوشتن و مهارت) که به گفتهی ایشان رویکرد وزارت معارف سوادآموزی کاربردی است که رسیدن به این سطح نیازمند معلمین در این سطح، نصاب درسی متناسب و سواد آموزشی متناسب دارد . ایشان آمار با سوادی در افغانستان را در سنین بین ۱۵ تا ۴۵ سال در حدود ۲۶% ذکر کردند. او گفت « درسال جاری اظافه از ۵۵۰۰۰۰ هم وطن بیسواد مصروف آموزش در کورسهای معینیت سواد آموزی و موسسات غیر دولتی هستند. حدود ۴۲۰۰معلم دایمی وزارت معارف( در هر ولسوالی ۶ نفر) مصروف تدریس می باشند که ۳۴ درصد معلمان را زنان تشکیل میدهند. در سال جاری میزان شمولیت زنان در برنامههای سواد آموزی افزایش یافته و ۶۲در صد را زنان تشکیل میدهند. »
آقای حسینی چالشهای فراروی امر سواد آموزی و معینیت سوادآموزی را این طور مطرح کرد: ۱- کمبود بودجه دولتی (معینیت سواد آموزی تنها ۱% بودجه ی وزارت معارف را در بر می گیرد) و کمک های بین المللی ۲- کوتاه بودن دوره آموزشی به دلیل کمبود بودجه ۳- عدم آگاهی عامه در زمینه فواید سواد آموزی ۴- مشکلات اقتصادی و عدم وجود انگیزه در کلان سالان برای حضور در دوره های آموزشی ۵- لزوم رایزنی در بین مسئولان، جامعه مدنی و رسانه ها برای حمایت از برنامه های سواد آموزی. ایشان همچنین از تاسیس دانشسرای تربیت معلم برای آموزش بزرگسالان در آینده نیز خبر دادند.
آقای عبدالصمد مشتاق که در بارهی وضعیت سواد آموزی در دوران مجاهدین و طالبان صحبت نمود، گفت: « آموزش و سواد یگانه پدیدهی است که انسان را از صغارتش بیرون میکند و او را در مسیر غایت جوهری اش قرار می دهد» به سخن هانتینگتون ( متفکر فقید امریکایی) « در هر جامعه دو هرم قدرت وجود دارد، یکی قدرت قیصر و دیگری قدرت افراد فرهیخته که از بین آموزش جامعه بر می خیزد.»
مشتاق در بارهی سواد آموزی در دوران مجاهدین وطالبان گفتند « اگر به وضعیت آموزشی یک دهه حاکمیت مجاهدین و طالبان با نگاه آسیب شناسانه نظر کنیم می بینیم که این دوران یک گشتاور تاریخی است که متاسفانه هنوز حلاجی و تحقیق نشده است… عوامل بحران در امر آموزش در این دوره را می توان در چند عامل دید: ۱- سیاستزدگی یا غالب بودن سیاست بر سایر حوزه ها ۲- حالت نظامی جامعه و صرف قسمت بزرگی از منابع اقتصادی به امورنظامی ۳- نا امنی و انقطاع آموزش (مکاتب یک روز باز میشد و روز دیگر دو باره بسته میشد) ۴- عدم مدیریت استراتیژیک و توسعه نیافتگی فرهنگی در این دوران از عوامل تضعیف امر آموزش در کشور و از عوامل افت تحصیلی بود». ایشان مسدود شدن کانالهای فرهنگی، فقدان بودجه فرهنگی و فقدان تولیدات و فرصت های فرهنگی را از شاخص های عدم توسعه نیافتگی فرهنگی در دهه مذکور نام برد.
ایشان در ادامه علاوه نمود: «ما در دوران مجاهدین با یک رکودآموزشی مواجه شدیم که این رکود دو جنبه کمی و کیفی داشت: ازلحاظ کمی در این دوره بیشترین آسیب را دانشگاه، مکتب و سایر مراکز آموزشی دید. از لحاظ کیفی نیز هم غایت آموزشی ما دچار بن بست شد و هم اخلاق آموزشی یا عقلانیت حاکم بر نظام آموزش به مشکل مواجه میشودکه در دوران طالبان این رکود به اوج خود می رسد. اولین کار طالبان این بود که نیمی از مردم را رسماً و با تصویب قوانین از سواد محروم ساختند. برعلاوهی این که از سواد محروم میساختند، بسیاری از امتیازهای سیاسی، فرهنگی و مدنی شان را نیز گرفتند. ایشان ویژگیهای نظام آموزش در دوران طالبان را اینگونه بر شمرد: ۱- عدم یک پارچگی و نا منسجم بودن آموزش ۲- تبعیض جنیسیتی که طبق قانون معارف دورهی طالبان که در مادهی دوم آن تذکر داده شده «آموزش و پرورش حق مساوی تمام اتباع افغانستان است.» اما در مادهی سوم این قانون زنان را مجزا از این امر میسازد ۳- دینی ساختن معارف افغانستان ۴- تجدد ستیزی در آموزش و پرورش، اگر چه در زمان مجاهدین هم رویکرد تجدد ستیزی وجود داشت اما طالبان کاملاً مضامین دینی را در نصاب تعلیمی حاکم ساختند که باز هم اخلاق آموزشی و غایت آموزشی را به اوج بن بست رسانید ۵- روا داری تبعیض جنسی، قومی، مذهبی ۶- احیای رادیکالیسم دینی. در مجموع اهداف آموزشی طالبان این بود که از طریق سازوکارهای آموزشی یک چرخش فکری در نسل نوظهور افغانستان به وجود بیاورند که دیگر دغدغهی روشنفکری و تجدد گرایی نداشته باشند و به شکل کوردلانه و متعصبانه با قضایا بر خورد کنند.
در هر دو دوره ما شاهد افت تحصیلی هستیم که باعث شد فرصتهای فرهنگی از ما گرفته شود و گراف سواد در افغانستان عقب بماند و هیچ پیشرفتی نداشته باشد. ایشان تقویت مدیریت استراتیژیک آموزشی را یگانه راه حل معضل آموزش و بی سوادی در افغانستان دانست که باید جدی گرفته شود.
آقای محمد داوود شبرنگ به عنوان سخنران سوم در باره ی وضعیت آموزش و پرورش از ۱۳۱۰تا۱۳۷۰ صحبت کرد. او گفت همین اکنون در افغانستان ده میلیون بیسواد وجود دارد و ۵ میلیون طفل از رفتن به مکتب محروم هستند. ایشان تاخت و تازهایی را که در این ۶۰ سال بر سرزمین افغانستان رفته است را در امر آموزش نیز تاثیرگذار دانسته و گفت « اساسا نظام حکومت ظاهر شاه بر بنیاد زمین داری، فئودالی و ملاکی بوده و نگاه به مسائل اجتماعی و فرهنگی نیز از همین امر پیروی می کرده است. در این دوران هیچ برنامهی حداقلی یا میکانیسم مشخص برای از بین بردن بی سوادی وجود نداشت. تنها در اواخر این دوره یک برنامه زیر عنوان سواد برای اکابر یا کورس اکابر درچوکات مدیریتهای معارف ولایات برای خانها و ملاکین تاسیس شد. این خانها و اکابر چون سواد نداشتند زمانی که به دیدار شاه میآمدند شاه با آنها به مشکل مواجه میشد. به همین خاطر شاه در نظر گرفت این افراد باسواد شوند.
به گفتهی شبرنگ شاه پایه های حکومت خود را با نگه داشتن مردم در جاهلیت محکم می کرد تا مردم را از مشارکت در مسائل ملی و امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی باز دارد. چرا که اگر مردم آگاه میشدند و در نظام اشتراک میکردند در مقابل آنها به پا میخواستند. به گفتهی او در آن زمان برای دو میلیون نفوس ولایتهای کاپیسا و پروان ( سابق) تنها دو لیسه وجود داشت.
او گفت: « در دوران حکومت محمد داوود اراده و برنامه برای سواد آموزی مردم وجود داشت اما متاسفانه داوودخان فرصت نیافت که این برنامه را عملی سازد چرا که این برنامه یک برنامهی جدی، طولانی مدت و مشکل بود و ابتکارات بیشتری را می طلبید»
او در بررسی کارنامه حکومت حزب دموکراتیک خلق گفت: « نخستین اقدام حزب دموکراتیک فرمان رییس جمهوری برای سازماندهی امر سوادآموزی در کل کشور بود که به دلیل عقب ماندگی زیاد جامعه و شتبازدگی دولت چالش ها و مقاومت هایی را در سطح جامعه ایجاد کرد. اما هدف دولت خلق تشنج نبود برای همین در مرحلهی بعدی برای رفع این نقصیه اقدامهای جدی از جانب دولت صورت گرفت که از آن جمله می توان به ایجاد اداره ی سواد آموزی در سطح کشور اشاره نمود که دولت بودجه ی گزافی را در این اداره سرمایه گزاری کرد و برنامه ی ملی را با استفاده از تجارب کشورهای خارجی و همسایه ها ایجاد کرد. علاوه بر آن هر عضو حزب دموکراتیک مکلف بود که یک فرد را در طی یک مدت زمان معیین با سواد سازد و گزارش دهد. همین گونه در ارگانهای قوای مسلح نیز بخش آموزشی سواد آموزی ایجاد شد تا در کنار آموزشهای نظامی سواد آموزی هم تدریس شود. سیستم سواد آموزی منظم و همین طور مکتبهای کارگری و مکتب های مسلکی ساخته شد. اما بدون شک در تطبیق این برنامه ها هم چالشها و مشکلاتی وجود داشت». او گفت « من بهیاد دارم که در آن زمان یکی از سازمانهای بین المللی به افغانستان در امر سواد آموزی مقام اول را داد »
آقای ضیاء مبلغ به عنوان آخرین سخنران میزگرد اول از دوارن طالبان و مقاومت فرهنگی مردم در مقابل بسته شدن مکاتب صحبت کرد و گفت: «متاسفانه در قرن ۲۱ که قرن کنوانسیون ها و میثاق های بین المللی مبتنی بر حقوق بشر است ما در افغانستان با دو خیزش ضد تحصیلی در همین قرن مواجه بوده ایم یکی بعد از امان الله خان که نظام آموزش و پرورشی را که امان الله خان تهیه کرده بود به دوران قبل از او بر گرداند. و دیگری زمان طالبان که حتا قانونی تدوین کردند که رسماً زنان را از سواد محروم می ساخت.» او افزود: اگر بخواهیم رویکرد طالبان را بسنجیم نیاز به تحقیقات وسیع روانشناختی، جامعه شناختی و انسان شناسانه است اما در یک کلیت طالبان نمایانگر تقابل سنت و مدرنیته است. یکی از ریشههای تاریخی حمله به مکاتب و منع دختران از تحصیل را میتوانیم در دیدگاه تبعیض مبتنی بر مرد سالاری مطرح سازیم. یعنی مردان می خواهند همان نقش هایی را در جامعه ایفا نمایند که در خانه دارند یعنی نفقه آور، تامین کننده رفاه خانواده، سرپرست زن و حراست از خانواده. بنابراین در فرهنگ مردسالار تنها مردان نیاز به ایفای نقش های اجتماعی دارند و نه زنان؛ از این رو زنان نیاز به تعلیم و تربیه ندارند. از سوی دیگر فرهنگ قبیلهای هم مانع حضور زن در جامعه حتی با چادری می شود. و متاسفانه اینکه هر دو این باورها در یک زمینه شرعی و دینی مطرح می شوند و شریعت هم رنگ و بوی همین باورها را به خود میگیرد که منجر به افراط گرایی میشود و افراط گرایی فتوا میدهد: « در حال حاضر تحصیل دختران از نظر شریعت به مانع مواجه است. »
آقای ضیاء مبلغ در ادامه علاوه بر عقب ماندگی فرهنگی، فقر اقتصادی را مانع دیگری بر سر راه دسترسی دختران به معارف دانست: «وقتی خانواده ای هزینهی تحصیل دختر و پسر را ارزیابی میکند، می بیند که سرمایه گذاری برای تحصیل پسر فایدهی بیشتری برای آینده شان دارد. چرا که در این فرهنگ پسر تامین کنندهی هزینه های دوران پیری خانواده خود است. ازسوی دیگر آموزش سیستماتیک و نظام مند یک پدیده جدید و مدرن در جهان است به ویژه تحصیل دختران که در زمان امان الله خان در افغانستان مطرح شده است. این امر هم مانندموزآممانندما پدیدههای مدرن دیگر مانند تصویر برداری، تلویزیون و … از سوی طالبان که با مدرنیته مخالفت جدی داشتند، ممنوع اعلام شد.
او در زمینه مقاومت فرهنگی گفت: « افرادی که در این دوران مقاومت فرهنگی را سازماندهی می کردند به رشد و اعتلای افغانستان نظر داشتند و لذا تلاش نمودند تا این نور خاموش نگردد برای همین مکاتب پنهانی در خانه های خود تشکیل دادند. او با اشاره به تجربهی کشورها از جمله مالزی و اندونزی گفت: «در کشورهایی که شکاف جنسی در آموزش از بین رفته است به توسعه و پیشرفت رسیدهاند برعکس کشورهای که شکاف جنسی هنوز در نظام آموزشی آنها وجود دارد در وضعیت بد یا عدم توسعه به سر میبرند.»
او در اخیر برای از بین بردن بی سوادی و بهبود وضعیت آموزشی راه کارهایی را پیشنهاد کرد: ۱- انجام اصلاحات اقتصادی در مناطق روستایی. ۲- سرمایه گذاری های بیشتری در زمینه تحصیل دختران ( اگر یک مرد را تعلیم دهید یک فرد را تعلیم دادهاید اما اگر یک زن را تعلیم دهید سه نسل را تعلیم خواهید داد.». ۳- اصلاح قوانین و اجباری شدن تکمیل تحصیل تا پایان دوره متوسطه (او با اشاره به قوانین سایر کشورها از جمله کشور سوریه توضیح دادند که چگونه پرداخت هزینه تحصیل زن از سوی شوهرش امروزه جزو نفقه زن محسوب می شود) ۴- بسترسازی فرهنگی ۵- اصلاح نصاب تعلیمی مبتنی بر فرهنگ احترام به حقوق بشر، حقوق شهروندی، عدم تبعیض قومی و … ۶- آشکار شدن فساد سنن و باورهای گذشته.
در بخش پرسش و سنجش که دکترعالمه، اجمل بلوچ زاده و جواد دروازیان در آن اشتراک داشتند، پرسشهای خود را از سخنرانها مطرح کردند: و به مسایلی چون رابطه ی استعمار با بی سوادی، نیاز به تاسیس وزارت سواد آموزی و همین گونه رابطه ی اسلام سیاسی با بیسوادی، مقایسهی وضعیت سواد آموزی در حاکمیت حزب دموکراتیک و رژیم فعلی پرداخته شد.
آقای شبرنگ در مقایسهی وضعیت سواد آموزی در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک با رژیم فعلی اشاره کرد: در زمان حکومت دموکراتیک خلق یک تعهد حزبی بود که متاسفانه امروز آن تعهد وجود ندارد، با توجه به امکاناتی که امروز دولت دارد به دلیل عدم وجود یک برنامه ملی و جامع نتوانستیم کار زیادی انجام دهیم.
آقای مشتاق هم در پاسخ به نقش اسلام سیاسی در افت سواد، گفت: « قران با کلمه اقراء آغاز می شود بنابراین نفس اسلام را نمی توان مانع سازندگی و پیشرفت دانست. هر متنی که وجود دارد می توان دو تعبیر از آن داشت یکی حسن تعبیر و دیگری سوء تعبیر. تعبیر بنیاد گرایانه از دین یکی از موانع جدی پیشرفت سواد در کشور بود. دین زمانی به افیون تبدیل میشود که با سوء تعبیر مواجه شود که متاسفانه در افغانستان مواجه شد.» او در ادامه و در پاسخ به نقش استعمار توضیح داد: کشورهای استعماری برای پیاده کردن اهداف خود در مستعمرات خود سعی می کنند کشور را در حالت ضعیف نگه دارند تا قدرت تفکر را از آن ملت بگیرند. از سوی دیگر استعمار نو گفتمان نوسازی را مطرح می کند به این معنی که جوامع انسانی قانونمند هستند و باید تجربه های واحدی را سپری کنند . پیروان این مکاتب باور دارند که کشورهای جهان سوم باید تجارب کشورهای پیشرفته را تجربه کنند.
پس از بخش پرسش و پاسخ میزگرد دوم برای پاسخ به سئوال: چرا مبارزه با بی سوادی در صدر اولویت های دولت قرار ندارد؟ با سخنرانی آقای نصیر احمد فرهمند آغاز شد: آقای فرهمند بیشتر روی کم سوادی و مشکل دانشگاهها صحبت کرد: « متاسفانه در نهاد آموزش و پرورش ما، یک دیدگاه کهنه وفرسودهی سنتی وجود دارد. این جریان کهنه حتا در محتوا و نصاب درسی وزارت معارف نیز وجود دارد. هنوز یک دانش آموز ملزم است که ۱۲ سال عمومی درس بخواند در حالی که این روند در جهان منسوخ شده است. دانش آموز پیش از دانشگاه اصلاً خبر ندارد که رشته ای به نام جامعه شناسی، فلسفه، منطق و … در دانشگاهها وجود دارد. درحالی که این رشتهها را نمیشناسد، دانشجو چگونه میتواند آنها را انتخاب کند؟ این دیدگاه در همه بخشهای آموزشی ما غلبه دارد. مدیریت آموزشی ما یک مدیریت سخت نقد ناپذیر است که هیچ گاه امکان نقد آن وجود ندارد.»
به گفتهی آقای فرهمند ایجاب میکند که بیشترین سرمایه گذاری ما در بخش آموزش صورت بگیرد. به خاطر این که زیر بنای تمام تغییرات اجتماعی آموزش است درحالی که در افغانستان فعالیتهای آموزشی درحاشیهی برنامههای دولت قرار دارد. اگر شما بخواهید که توسعهی سیاسی، توسعهی اقتصادی و توسعهی اجتماعی داشته باشید محال است که بدون آموزش و پرورش به آن برسید. همهی اینها نیروی تحصیل کرده نیاز دارند. او گفت وقتی دانشجو وارد دانشگاه می شود ما مجبور هستیم تمام کاستیهای دوازده سال معارف را در چهار سال جبران کنیم درحالی که وظیفه ی دانشگاه تنها هموار کردن راه است برای بازدهی بیشتر وتحقیق بیشتر دانشجو.
آقای فرهمند مثل سایر سخنرانان به حاکیمت عقلانیت مذکر در نظام آموزش و پرورش اشاره کرد و گفت « یکی از آسیب های بنیادین در نظام آموزشی غلبه عقلانیت مذکر بر این نظام و محروم ماندن نیمی از جمعیت کشور است. تا زمانی که دیدگاه ما به زن به عنوان یک انسان محق تغییر نکند و تا زمانی که در جهت رفع بیعدالتی در نظام معارفی تلاش نکنیم، با برگزاری چند سیمینار و ورکشاپ کاری نمیتوان انجام داد چون همهی اینها مقطعی و گذرا خواهد بود.» او در ادامه با انتقاد از خصوصی سازی مکاتب و دانشگاهها گفت: « نظام آموزشی ما در کام اژدهایی به نام نظام خصوصی آموزش افتاده است. که این فروش فرهنگ و به حراج گذاشتن نظام فرهنگی کشور است که شما مردمی را که زیر خط فقر زندگی میکنند، در حالت وحشتناکی میبینید. نظام آموزشی خصوصی به طور وحشتناکی در حال رشد است اینها پیامدها و آسیبهای اجتماعی خواهد داشت که در آینده بیشتر خود را آشکار خواهد کرد. چرا که اینها بیعدالتی را تقویت میکنند و باعث خشونتهای اجتماعی خواهد شد. از طرفی کیفیت مدارس خصوصی هم خیلی بالا نیست، معلمی که در مکتب دولتی درس میدهد بعد از پیشین در مکتب خصوصی درس می دهد. »
فرهمند در بخش دیگر صحبت خود به استادان سالخورده، نقد ناپذیر و منابع درسی قدیمی اشاره کرد و یکی از راه های حل مشکل کم سوادی در دانشگاه ها را ورود کادرهای جوان به دانشگاه دانست. در بخش دیگر نیز با ایدیولوژیک ساختن دانشگاه مخالفت کرد و به طور نمونه از مضمونی به نام ثقافت اسلامی یاد کرد که یک دانشجو مجبور است ۸ سمستر این مضمون را بخواند. ولی کسی نمیخواند به این دلیل که آن را در دوازده سال مکتب خوانده است. مشکل دیگر دانشگاه به باور ایشان خود سانسوری دانشگاه است که به شدت وجود دارد. « یگانه نهادی که رسانهها حق ورود به آن را ندارند دانشگاه است.» او گفت رسماً از طرف وزارت تحصیلات عالی مکتوب آمده که استادان و دانشگاهیان حق ندارند با رسانهها در دانشگاه مصاحبه کنند.
سخنران دیگر این بخش خانم شفیقه یارقین بود که بیشتر مشکلات کتابهای سواد آموزی را با معیارهای مورد نظر بررسی کرده و از نگاه تکنیکی و محتوایی کتابها را مورد نقد قرار داد: ازجمله به عدم مطابقت عناوین با متن، عدم داشتن تصاویر مناسب، مشکلات ادبی، مشکلات خطی، مشکلات املایی، کم توجهی به کیفیت این کتابها، اشتباه در جملات، یا کم توجهی در ویراستاری این کتابها از جمله مشکلهای است که در کتابهای سواد آموزی وجود دارد و مجموعه اینها باعث کم سوادی سواد آموزان می شود.
آقای حیات الله میرزایار معاون تدریسی موسسه ملی افغان ها برای آموزش بزرگسالان سخنران دیگر برنامه بود. او گفت: با توجه به این که بیشتر از ده میلیون از مردم افغانستان بیسواد هستند این مشکل را به تنهایی دولت و وزارت معارف نمیتوانند حل کنند. این به بسیج مردم و هماهنگی جامعهی جهانی و دولت و سایر افراد کشور نیاز دارد. او مثالی از هندوستان پیشکش نمود که: «در هندوستان اگر یک مامور دولت یک نفر را باسواد بسازد، برایش معاش بخششی و یا ترفیع داده میشود. حتا اگر یک دانشجو کسی را با سواد بسازد دولت امتیازهایی را برای آن در نظر میگیرد.» او به فعالیتهای نهاد های مدنی و موسسات دیگر که در کنار وزارت معارف در زمینهی سواد آموزی کار میکنند مثل یونسکو، جی تی زد، هبیتات، جاپان، موسسه ی ملی افغان ها برای آموزش بزرگسالان اشاره کرد. او هم چنین به جلسات ماهانه Life یا ( سواد آموزی برای توانمندی ) اشاره کرد که موسسان آن در هرماه یک بار در معینیت سواد آموزی گرد هم می آیند. این برنامه فعلاً در چهار ولایت تحت آزمایش قرار دارد از جمله ولایت بلخ، بامیان، ننگرهار و ولایت بدخشان. وی در گزارشی از فعالیت های موسسهی ملی افغانها برای آموزش بزرگ سالان گفت در سال گذشته ما حدود ۱۲۵۷ نفر را تحت پوشش سواد آموزی قرار دادیم که در پهلوی آن حرفههایی را نیز ایجاد کرده اند.
آخرین سخنران برنامه آقای سخی غیرت بود که با ذکر خاطرهی از داکتر یوسف ( نخست وزیر سابق افغانستان ) صحبت های خود را آغاز کرد که داکتر یوسف در یک جلسه با دانشجویان در مسکو گفته بود : « ما با بیسوادها مشکل نداریم، دهقان افغانستان بسیار خوب میداند که چگونه زمین خود را شخم بزند، چه طور تخم بکارد و … مشکل ما با باسوادهای افغانستان است. ما تا امروز یک بینش مشترک به خاطر فهم موقعیت تاریخی و سیاسی جامعهی خود نداریم. » او گفت ما مسایل مشخص روز را مطرح میکنیم اما رویای ملی خود خود را برای آیندهی افغانستان تعریف نکرده ایم. متاسفانه تا امروز در عرصهی بسیج ذهنیت اجتماعی به دور یک محور مشخص کاری انجام نشده است. او در بخشی از بحثهای خود گفت ما سه نکته را باید در برنامهی آینده ی خود قرار دهیم:
۱- ارائه تعریفی نو از افغانستان، افغانستان جامعهی مدار بسته ی دیروز نیست.
۲- بسیج ذهنیت ها، ما تا صاحب ذهنیت منسجم ملی نباشیم بسیار دشوار است که برای مشکلات مان راه حل های دوامدار داشته باشیم.
۳- بسیج مردم و نهادینه ساختن امر سواد آموزی در ذهنیت مردم.
او گفت اگر امروز مسالهی سواد آموزی به به عنوان یک خواست سیاسی از طرف مردم مطرح نمیشود دو دلیل اساسی دارد یکی غم نان و دیگری غم جان. هم مشکل فقر داریم و هم مشکل امنیت. متاسفانه بسیج اجتماعی مردم برای طرح خواستهای سیاسی و اجتماعی بسیار ضعیف است.
در پایان این سمینار اشتراک کنندگان به این جمع بندی رسیدند که مبارزه با بی سوادی باید در صدر اولویت های دولت قرار گیرد و با تخصیص بودجه های مناسب برنامه های جامعی برای آن طرح ریزی شود. موفقیت برنامه های سوادآموزی نیازمند بسترسازی فرهنگی و بسیج مردم و توجه و حمایت همه جانبه دولت از آن است.