۶ ثور ۱۳۹۰ – هرات
سخنرانان: آقای شعیب غوریانی (استاد دانشگاه هرات)، خانم خالده خرسند(نویسنده) و آقای عتیق اروند (دانشجوی دانشگاه هرات)
***
۷۴مین برنامه «گفتگو پلی میان نخبگان و شهروندان» بنیاد آرمان شهر در هرات به مناسبت روز جهانی کتاب زیر عنوان «نویسندگان بی مخاطب، مخاطبین بی نویسنده» با همکاری ریاست اطلاعات و فرهنگ همراه با نمایش کتاب های انتشارات آرمان شهر و انتشارات فدایی هروی برگزار کرد. در این برنامه حدود ۵۰ تن نویسنده، روزنامه نگار اعم از زن و مرد اشتراک نموده بودند. سخنران های این محفل سه جوان هر یک آقای شعیب غوریانی (استاد دانشگاه هرات، خانم خالده خرسند(نویسنده) و آقای عتیق اروند (دانشجوی دانشگاه هرات) بدند.
سخنان آقای شعیب غوریانی زیر عنوان «از نا اندیشگی تا ناخوانی» بود. ایشان گفتند در افغانستان هنوز مفهومی به نام «کشور» در ذهن ما وجود ندارد. امروز بی شماری از معرفت ها و پیوندهای ناگسستنی با مفهوم کشور بر بسته اند و چون هم در ایجاد معرفت ها مفهوم کشور موثر و تابناک است و هم شماری از ذهنیت ها معطوف به تاریخ و تبار معرفت های حاصله در جغرافیای یک کشور می شود.
هر کشوری به اقتضای جغرافیای سیاسی خود مفهومی به نام ذهنیت همان کشور نیز ایجاد می کند و در میان می آورد. به گونه مثال می توانیم ازذهنیت آلمانی یا ذهنیت انگلیسی نام ببریم. این ذهنیت بر خاسته معرفت های موجود در آن کشور، تاریخ آن کشور، مفهوم های تابناک فراتاریخی، هویت ملی یا هم خواستن، ارزش همگانی، منافع همگانی، امیدهای همگان، بیم های همگانی، لذت های همگانی، و تنفر همگانی است. بدین شکل است که ذهن شناسا را گاهی به سوی دیروز می برد، گاهی به سوی امروز می کشد و گاهی به سوی فردا می تاباند. این جا است که گذشته برای ذهن شناسا معنا پیدا می کند و فرایند فکر می تواند هم از آن نکته ها فراگیرد و اشتباهات تاریخی را تصحیح کند و خطاهای تاریخی را تکرار نکند. دراینجا دی و روز با امروز و فردا می آمیزد. و در چنین فراشدی خرد کشوری ایجاد می شود.
در افغانسان، اما مفهوم معرفت و اندیشه ناک کشور نه خلق شده است و نه معنا چیدا کرده است. « کشور بدین سخن که من گفته ام برای ما معنا ندارد. و در یک گسست نسبت به دیروز کشور خود به سر می بریم. ما ارتباط خود را به دیروز از دست داده ایم.
آقای غوریانی در ادامه بحث شان به ساخت فرسوده ذهن و ساختار نا کار آمد ذهن اشاره کردند. او گفت ذهن اساسی ترین نقش را در فرایند تولید معرفت دارد. ذهن فرسوده و بیمار ذهنی است که به علت وجود ویروس نمی تواند فرایند تفکر را به خوبی انجام دهد و مجرا های اصلی فرایند تفکر را گم می کند.
این استاد دانشگاه عامل دیگر نا اندیشگی را فرسودگی ذهن، ساخت آینی ذهن و خرد ناپذیری ذهن نامید. وی عوامل فرسودگی ذهن در جامعه ی ما را چنین توضیح داد:
ذهن قبیله ای مثل هرمی است که همه چیز از بالا مشخص و تعریف شده است. بدون این که اندیشه از نا اندیشه، دین از نا دین، ایمان از نا ایمان تشخیص شود. بدین اساس ذهن قبیله ای سهمی در تولید اندیشه نقشی ندارد. این دشواری سبب می گردد که ذهن بیش از آن که در گستره مفهوم «کشور» اندیشه کند در تنگنای مفاهیم شبه دینی، قبیله ای هرم به وارونه گی فکر گرفتار می آید.
ساخت آینی ذهن این است که ذهن در عوض فهم عاقلانه و هوشیارانه مفهوم های دینی به پرسش بپردازد و در مودر شان از سر خامی و تعضب ورزد و زحمت دلیل جوی نیز بر خود هموار نمی کند. در چنین وضعیتی بر پیرامون ذهن لایه ای تنیده می شود که آزادی ذهن را می گیرد.و آن را خادم نا سنجیده می سازد. این هم یکی از دشواری های فرایند تفکر است و هم یکی از موارد ساخت فرسوده ذهن. چنین ذهنی به دشواری های چون عقیده پرستی، دیروز پرستی، باور به ابر انسان ها، فهم صوری از مفاهیم می شود.
خرد ناپذیری ذهن شامل تمام کارکرد های غیر عقلانی می شود. کارکردهای که با منطق عقلانیت نا سازگار است و از روابط عقلانی بین اشیاه بی خبر است و لیل اندیشی را به کناری نهاده است و در عوض آن باد عاطفه ناکی در سر دارد. بی دلیل حقیقتی را خطا و خطای را حقیقت می شناسد. به واژه انقلاب از هر نوع آن باور کامل دارد چون انقلاب پررنگ ترین واژه خرد ناپذیری است. خرد ناپذیری از ذهن از دشواره های عمده و از دشمنان دیرینه معرفت علانی و خرد برهانی است و همچنان از موانع جدی تولید معرفت و فکر.
دومین سخنران این گفتگو خانم خالده خرسند نویسنده جوان بود. ایشان در آغاز بحث شان اشاره ای به دشواری های نویسندگان بی مخاطب و مخاطبین بی نویسنده داشتند و گفتند با وجودی که این موضوع در ظاهر ساده به نظر می رسد اما عمق این موضوع و فهم آن کار دشواری است.
بانو خرسند عنوان بحث خود را «گردان فعل نوشتن در غیاب مخاطب» عنوان کردند: اوگفت: با وجودی که حکمت و کتاب در فرهنگ دیرینه ما جایگاه خاصی داشته است اما بر داشت ما از دانش و معرفت برداشت فضیلتی و غیر این دنیای بوده است. در حالی که در جهان جدید معنای حکمت و دانش در دنیای جدید تفاوت زیادی دارد. دانش جدید عقلی، تجبری و در بسیاری از موارد نقد پذیر است. قطعیت به عنوان دگم نمایی به عنوان دگم نمایی مطرح است و ارزش برای آن قایل نیستند. حکمت و دانش در دنیای امروز باید نقشی در روند مشکلات بشر داشته باشد.
او گفت بدون شک دانش راه حل تمام مشکلات نیست و پاسخی برای همه پرسش ها ندارد ولی پارادایم های مشروع و قابل استناد پارادایم های مدرن اند. وبدیل های آن چیزی جز پارادایم های علمی نیست.
یکی از نشان های پیشرفت علمی جامعه قطع رابطه با تحلیل های ساده و ذهنی از دانش به نفع تحلیل های دقیق تر و علمی تر که توسعه به بار می آورد است. این کار به مدد دانش تجربی به دست می آید.
با چنین اوصافی می توان گفت بحران کتاب و نوشتن عوارض بحران دانش، فقدان توسعه یافتگی آن بر بنیاد الگوهای موفق در دنیای جدید نیست. شکی نیست که علوم تجربی در غرب توسعه یافته است ولی درد دانش به عنوان ابزار در جامعه ی توسعه یافتهی ما کار دشواری است. شاید یکی از عوامل عقب ماندگی ما در ایدئولوژیک شدن دانش باشد. دانش با قدرت و اقتدار پیوند نزدیکی دارند. یک شاعر، نویسنده، مدیر و… سابقه دار قرب بیشتری با یک شاعر، نویسنده و مدیر جوان دارند. چون تصور می شود کشفت واقعیت اشیاه و حل نمای واقعیت مشکلات توسط گذشتگان کتاب را هنمای اساسی برای نسل های امروز است. در کل وارد شدن علم جدید امروز در افغانستان با مشکلات بنیادینی روبرو شده است. مشکل اساسی دیگر امروز ما فرهنگ شفاهی است.
دانش در داخل یک نظام برای حل مشکلات به کار می آید و برای حل مشکلات طراحی می شود. نظام امروزی کار به دانش وفرهنگ جدی نیاز دارد و این از دانشگاه ها و مکاتب به وجود می آید. امروز نه دولت و نه بازار کار در دست بخش خصوصی خیلی ابتدایی، تجارتی و سنتی است تقاضای نیروی انسانی را ندارد. امروز رژیم حتا به تحصیل کرده های دانشگاه های غربی هم زمینه پیدا کرده نمی تواند.
او در بخش دیگری از سخنان خود در اشاره با جامعه افغانستان گفت: در جامعه های استبدادی که همه را وامی دارند مثل هم بیندیشند آیا می تواند از نوشتن و اندیشیدن صحبت کرد، در جامعه ای که همه مثل هم می نویسند، آیا نوشتن برای من چه معنا دارد وقتی که همه مثل هم می نویسیم.
کشور و سرزمینی که کمتر از هر چیزی به توسعه و رشد پرداخته نا خواسته به کتاب به عنوان ضرف بی مصرف نگاه می کند. نهاد های تولید دانش مثل دانشگاه و دیگر نهاد های تحصیلی به لحاظ نبود نظام پیشرفته تولید اندیشه و دیگر به دلیل نبود بازار خرید کالاهای فکری و مکاتب تشنه دانش تبدیل به چرخه فرسوده توسعه اجتماعی شده است و در خوش بینانه ترین حالت به شدت کم کار می شود. به این گونه است که ما به سادگی نویسنده و مخاطب کتاب را از دست داده به بحران ننوشتن و نخواندن کتاب روبرو می شویم.
آقای عتیق اروند سومین سخنران گفت در هیچ دوره تاریخی انسان به نیاز به تولید و رشد دانش نداشته است. به خصوص در کشور های مثل ما کشورهای که هم از لحاظ درونی و هم از لحاظ بیرونی دچار بحران فرهنگی است. عوامل این نابسامانی ها موقعیت جغرافیایی، سابقه تاریخی، شرایط اقتصادی و کنش های سیاسی است.
این دانشجو گفت افغانستان از معدود کشور های است که دروازه های آن برروی تمام فرهنگ ها و ایدئولوژی ها باز است. به گفته بعضی از ناظران فرهنگی افغانستان کشوری است که چیزی برای از دست دادن ندارد که بخواهد در مقابل صنعت غرب مقاومت کند. اما به فرض پذیرفتن چنین حکمی باز چالش اصلی همانا امریکا زدگی باقی می ماند. مثال ملموس آن همین بی تفاوت ماندن مخاطب به گفتار های روشنفکری است. بی تفاوتی که آینده تاریکی را به بار خواهد آورد.
او گفت یکی از نکات اساسی در گفتمان فرهنگی رابطه روشنفکر با جامعه است. اما پرسشی که حد اقل در مورد کشور خود مان پیرامون چنین چینشی شکل می بندد این است که آیا در افغانستان طبقه ای به نام روشنفکر وجود دارد، رابطه این ها با جامعه چیست، و… با اشاره به بحث های ادوارد سعید گفت روشنفکر رسالت در بی رسالتی است. آنچه که مهم است تفکیک روشنفکر از روشنفکر قلابی است. روشنفکر قلابی «نه » نمی گوید بلکه بلی را رواج می دهد.
آقای اروند گفت: عده ای بر این باورند که در جامعه ما هنوز روشنفکری شکل نگرفته است. روشنفکران افغانستان که اگر قلابی نباشند چه حرکتی در راستای ااستیلای فرهنگی این کشور انجام داده اند؟ چه برنامه ای برای جلوگیری از ورود کشور به جمع جوامع صرفاً مصرف گرا در نظر دارند؟ یکی از کاستی های مهم روشنفکری ما عدم آشنایی درست به معنای مدرنیته می باشد. روشنفکران ما ذهن خود را نقادانه پرورش نداده اند.
دربخش پرسش و پاسخ جواد دذوازیان سه پرسش را مطرح کرد یکی از مسایل اساسی که در گسترش فرهنگ های نقش اساسی داشته است ما چه قدر توانستیم این فرهنگ را در کشور خود جای گاه دارد؟ مساله دوم پایانه نامه های دانشجویی است. و مهم ترین آثار علمی از دانشگاه ها تبارز می کند در افغانستان چه وضعیتی قرار دارد؟ سوم این که اگر ما نویسنده و مخاطب را در دو طرف قرار دهیم رابط اصلی این ها انشتارات ها است آیا ما در افغانستان انتشارات به معنای واقعی آن داریم؟
آقای غوریانی در بخش ترجمه گفتند: مساله ی ترجمه اهمیت بسازی دارد. انسان در گام نخست مرحله شنیدن را سپری می کند و در مرحله دوم گفتن را سپری می کند. در سطح تولید معرفت هم چنین است، نخست انسان باید مرحله شنیدن را سپری کند تا مرحله گفتن را. در افغانستان متاسفانه وضعیت ترجمه به شدت نا بسامان است. و هنوز ما ترجمه معرفت های مختلف، آثار معتبر را ترجمه نتوانستیم رابطه ای با دانش های جدید برقرار کنیم. همیشه ما فهم نادرست از تئوری ها، نظریه ها و فرهنگ ها دارد. کسانی که سنگ مارکسیسم را بر سنیه می زدند خود شان نمی فهمیدند . امروز هم که صحبت از دموکراسی و لیبرالیسم می شود متاسفانه باز هم به فقر تئوریک گرفتار هستیم. امروز ما نیاز شدید به ترجمه داریم و بعد از درک ما این ها را به جامعه وارد کنیم. امروز بسیاری از کتاب های که به افغانستان سرازیر می شود در ایران ترجمه می شود ولی باید بدانیم که ایران هم هنوز مرحله ترجمه را پشت سر نگذاشته است.
موضوع خلق آثار تحقیقی در دانشگاه ها متاسفانه در دانشگاه به شدت نابسامان است. به این خاطر که در هر دانشگاه باید یک وضعیت اکادمیک ایجاد کنیم. وضعیت اکادمیک وضعیتی است که در آن ذهن آکادمیک و جود دارد. ذهن اکادمیک معطوف به مسأله است. یعنی فقط در مورد مسائل فکر می کند. در این جا مهم ترین مسأله این است که ذهن اکادمیک اول پرسش پیدا کند و بعد به پرسش ها پاسخ بدهد. در کشور ما هنوز ذهن اکادمیک خلق نشده است. ذهنیت اکثر استادان ما یک ذهنیت غیر اکادمیک است. ما به هر چیزی فکر می کنیم غیر از تجزیه و تحلیل دانش و اندیشه. دشوار دیگر این است که ذهنیت اکادمیک فضای بدون سقف است. فضای که حوزه و محدودیت خاصی برای فهمیدن وجود ندارد. متاسفانه در افغانستان بستر اجتماعی و فرهنگی ای که داریم فضاهای ما فضاهای با سقف است. گاهی سقف ها آن قدر کوتاه است که آدم نمی تواند ایستاد شود. در حالی که فضای اکادمیک نباید سقف داشته باشد. یعنی هیچ سوالی حرام نباشد و هیچ فهمیدنی گناه نباشد. نکته دیگر که بسیار مهم است روش و متد تحقیق است. شما می دانید که روش تحقیق امروز از یکی از مسایل عمده است. متاسفانه روش های تحقیق در افغانستان به شدت فرسوده است. دانشگاه های افغانستان با روش های تحقیق اغلب آشنایی ندارند. بنابراین، در جای که ذهنیت اکادمیک وجو د نداشته باشد، سقف ها کوتاه باشد، روش تحقیق درست نباشد و فهمیدن گناه باشد انتظار آثار جان دار وجود ندارد.
آقای اروند در پاسخ همین پرسش خاطره را نقل کرد. ما تقریبا ۱۵ دانشجو از مهندسی و ادبیات جمع شدیم و نزد رییس قبلی دانشگاه هرات رفتیم. از او خواستیم مجله دانشجویی را که ما قرار است ما راه بنیدازیم شما تایید کنید. او در پاسخ مان گفت: ما به دنبال دردر سر نمی گردیم. از کابل به ما فرمان داده اند که از گرد آمدن دانشجویان شدیدا جلوگیری شود. در حالی که این جمع نه دنبال تغییر سیاسی و هیچ مسأله کلان دیگر نبود. وقتی در دانشگاه مثل هرات وقتی که چنین حرفی گفته می شود پس مشخص است وضعیت چیست. این مشکل استادان یا شاگردان نیست بلکه ساختار نظام چنین است. پایان نامه های که در افغانستان نوشته می شود مطلق کاپی شده است.
بانو خرسند در باره وضعیت چاپ و نشر گفت: اگر ما ناشران را به عنوان یک بنیاد تولید فکر بدانیم یک مسأله است و اگر ناشر را به معنای تکنیکی آن در نظر بگیریم یک موضوع دیگر است. در سایر نقاط جهان اصولا یک انتشارات است که نویسنده را معرفی می کند. ونقش بسیار اساسی در تولید اندیشه دارد. اما اعتقاد من بر این است که مشکل اصلی در افغانستان نبود اندیشه است. این ها مرحله بعدی است. وقتی چاپ وجود دارد اما اندیشه وجود ندارد کافی نیست.
اشتراک کننده دیگر از داخل سالن گفت: در افغانستان همه مقوله های فرهنگی به شمول کتاب به ابتذال کشیده است. اگر شما از کسی کتاب فروشی را بپرسید برای شما قرطاسیه فروشی را نشان می دهد. کتاب نتیجه تولید دانش است اما در افغانستان به کتاب به عنوان کالای فر هنگی دیده نمی شود بلکه کاسب کارانه دیده می شود. وقتی مردم گرسنه باشند به کتاب نگاه نمی کنند.
رییس اطلاعات و فرهنگ هرات صحبت کوتاهی کردند و ایشان اشاره ای به وضعیت کتاب و کتابفروشی داشتند. ایشان با انتقاد از سخنران ها گفتند که ما امروز۱۷۲ کتاب فروشی در هرات وجود دارد این کتاب های که به فر وش می رود به کجا فروش می شود و کی این ها را می خواند؟ من به عنوان رییس اطلاعات و فرهنگ هر روز در مقایسه روز گذشته در حال رشد بیشتر است.
اما در انتقاد از رییس اطلاعات و فرهنگ هرات یکی از کتاب فروش های سابق که ادعا می کند بیش از سی سال در این ولایت پدران شان در زمینه انتشار و صحافی کار کرده اند؛ مجبور شدند که این انتشارات را ببندند و به جای آن کار جدیدی را انتخاب کنند، گفت: کتاب های که به در ۱۷۲ کتاب فروشی هرات وجود دارد اکثریت مطلق شان کتاب های را می فروشند که به درد دانشجویان و کسانی که در شهر زندگی می کنند نمی خورد، بلکه به مساجد و مدارسی که در روستاها هستند به کار می آید. بنابراین، نمی توانیم کثرت کتاب فروشی ها را به معنای افزایش فرهنگ کتاب خوانی بدانیم.