خلیل رومان، نویسنده، پژوهشگر، فعال مدنی و کارشناس رسانه، سیاستگران، اقتصادپیشگان و رسانههای فاسد را سه ضلع مثلث فساد دانسته و میگوید: «هر یک از این سه ضلع، یکی به کمک دیگری، در پی این هستند که دموکراسی نوپای کشور را به زندان مردم مستحق و به بیمهی حیات سیاسی، اقتصادی و فرمانروایی خویش بدل کنند.»
این گفتوگو در ادامه کمپین «افغانستان به روایت دیگر» منتشر شده است.
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
خلیل رومان نام دارم. سال ۱۳۳۸ خورشیدی در گذر دیوانبیگی شهر کهنهی کابل زاده شدم. لیسهی عالی استقلال، علوم اجتماعی و ژورنالیزم را در کابل به پایان رساندم. دربارهی مسائل حقوقی، قانونگذاری، روابط بینالملل و علوم سیاسی کار کردهام و ادارهی مدیریت کورسهایی را در داخل کشور و بیرون از آن دنبال نمودهام. از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۷۵ به حیث لکچردهنده، کارشناس ارشد، رئیس دفتر ـ دستیار رئیسجمهور نجیبالله و تحلیلگر، کار کردهام. در ادارهی موقت و انتقالی از ۱۳۸۱ تا جدی ۱۳۸۴ رئیس تحریرات ادارهی امور، معاون دفتر رئیسجمهور و عضو دارالانشای کابینه بودم. مدتی سرپرستی معاونیت ادارهی عمومی امور ولسیجرگه، مدتی هم ریاست برنامههای ادارهی تحکیم ثبات، ویراستاری پروژهی امور عدلی و قضایی، محقق امور تقنین، مشاوریت ارشد تلویزیون طلوع، عضویت هیئت تحریر روزنامهی ملی انیس را به دوش داشتم. مسؤول خبری تلویزیون یک و مشاور ارشد آن، مشاور کمیسیون انتقال مسؤولیتهای امنیتی و همچنان بنیانگذار و معاون انستیتوت تحقیقاتی بازنگری پالیسیها بودم. از سال ۱۳۵۰ تا حال مقالههای متعددی در رسانههای داخلی و بیرونی و کتابهای «سرنوشت»، «درسها و اندرزها»، «رسالههای آموزشی»، «علم و هنر رهبری و مدیریت»، «مصالحه پس از درگیری»، «شورشها چگونه پایان مییابند»، «نقش امریکا در ملتسازی»، «آیا در دموکراسی به سر میبریم»، «آیا سرمایهداری در دموکراسی حل شدنی است» را نوشته یا ترجمه کردهام که از جمله پنچ کتاب نخستین چاپ شده است.
یک یا دو خاطرهی مهم را که در آن حقوق بشری شخص شما نقض شده و در زندگیتان تأثیرگذار بوده، تعریف کنید.
به عنوان منتقد برنامههای دولت و نویسندهی مطالب تحلیلی، از اثر فشار و برخوردهای ناسالم اطرافیان رئیسجمهور مجبور به استعفا شدم. از دست دادن جبری جایگاه دولتی که با خون جگر و به قیمت آموزش و تجربهی طولانی به دست آمده است، به نظرم نقض یکی از مهمترین موارد حقوق بشری یعنی نقض حق کار به حساب میآید. پس از استعفا نیز در اثر مداخله و ممانعت اطرافیان استفادهجو و بیبندوبار رئیسجمهور، تقاضاهایم برای کار در ادارههای دولتی و غیردولتی پیوسته رد میشد. در این مورد به یک خاطره اشاره میکنم: باری با بخش خارجی یک وزارت که مصروف آماده کردن یک مجله بود، یک روز در هفته همکاری داشتم. معین وزارت اصرار کرد در یکی از پستهای رسمی مقرر شوم. پذیرفتم. مدتها طول کشید، اما از مقرری خبری نبود. چندین بار با وزیر صحبتهای کاری داشتم. ظاهراً از توافق کار مشترک خوشحال بود. بعد از چند ماه آگاه شدم که وزیر در همهی این مدت منتظر پاسخ، اجازه، استشاره و تزکیه از جانب مقام ریاستجمهوری بوده است! اتفاقاً وزیر ابراز کرد که موافقه توسط یکی از مشاوران نزدیک به رئیسجمهور مثبت افاده شده بود. وقتی دیدم کار به اینجا رسیده است، معذرت خواستم و آن پست را به بهانهیی نپذیرفتم. ارزش آن را نداشت که منت بردارم.
سه دستاورد مهم دوران جدید چه بوده است؟
به نظرم یکی از دستاوردهای مهم این دوران، تصویب قانون اساسی تواند بود که زمینه را برای ساختار نظام با تفکیک قوای سهگانه، انتخابات آزاد، عمومی، مستقیم و سرّی ریاست جمهوری و پارلمانی تجویز میکند. همچنان اندیشهی تبعیض مثبت به نفع حضور بیشتر زنان در پارلمان نیز از امتیازاتی است که قانون اساسی آن را فراهم کرده است. بخش اعظم قانون اساسی به حقوق مردم اختصاص یافته که به طور مستقیم یا غیرمستقیم از حقوق مردم حمایت میکند. دستاورد دوم که برای حیات اقتصادی کشور نقش مهم داشت و دارد، جلب کمکهای میلیارد دالری بیرونی است که در تاریخ کشور سابقه نداشت و تهیهی بانکنوت واحد پول افغانی. این دو قدم کشور را از بحرانهای زیادی نجات بخشید. دستاورد سوم که میتوان آن را مهم پنداشت، باز هم به موجب قانون اساسی کشور، زمینهسازی برای آزادی بیان است. آزادی بیان در سیزده سال گذشته به پدیدهای نسبی نهادینهشده بدل شد. هرچند این دستاوردها به موی باریکی بسته است که با اندک تغییر در ساختار نظام با تهدید بالفعل نظامی یا عقبگرد رهبری سیاسی و سکانداران حاکمیت میتواند مختل یا برباد شود.
چه چیزی در دوران جدید اعتماد شما را جلب کرده و آن را به عنوان نوآوری، ابتکار مثبت و یک چیز خوب ارزیابی میکنید؟
در یک پاسخ کلی در مقایسهی این دوران با دورهی پیشین مشاهده میشود دستاوردهای زیادی وجود دارد و من به پارهای از آنها اشاره کردم. مزید بر آن، انتخابات آزاد، مستقیم، همگانی و سری را یکی از مؤلفههای خوب میدانم. با وجود همهی دشواریهای طبیعی و ناشی از عدم التزام نظری و عملی بازیگران به اصول کلی دموکراسی و انتخابات، اطمینان دارم این راه به سوی آیندهای روشن میرود. اگر نسل موجود بازیگران سیاسی با همهی کمبودها و ترسبهای سنتی ذهنی، این مؤلفه را حفظ کنند و انتخابات مقید به زمان، پی در پی دایر شود، شکی نیست که آیندهی مردم و نسلهای بعدی روشنتر و مرفهتر از امروز خواهد بود.
مهمترین ترس امروز شما چیست؟
در زندگی شخصی، پیش و بیش از همه از «ترس» میترسم. یک بار که ترس بر وجود آدمی رخنه کرد، دیگر او را از پا در میآورد. اما در مقیاس اجتماعی، ترس از بازگشت به گذشتههای تلخ، ترس دموکراتها از پیاده کردن مردمسالاری و ترس از حالتی که سیاستگران مفسد با اقتصادپیشگان مفسد و رسانههای فاسد، به حیث یک مثلث، بیشتر از این، دست در یک کاسه کنند و یکی به کمک دیگری، دموکراسی نوپای کشور را به زندان مردم مستحق و به بیمهی حیات سیاسی، اقتصادی و فرمانروایی خویش بدل کنند، دلم را میلرزاند.
از نظر شما سه چالش بزرگ ساختاری، اجتماعی و فرهنگی پیش روی افغانستان چیست؟
سهمیهبندی ادارهی افغانستان، تقسیم افقی و سپس عمودی کرسیها و همچنان سپردن کرسیها به شماری از افغانهای مقیم خارج، یکی از چالشهای مهم ساختاری حاکمیت افغانستان است. پیامد این سهمیهبندی و بازتاب داخلی و خارجی آن، قرار گرفتن کشور در قطار فاسدترین کشورهای جهان، ارتشاء و فساد اداری، سیاسی و اجتماعی است. هرچند تفکیک اسمی قوای سهگانه را شکل دادهایم، بیطرفی و استقلال دستگاه قضایی، تقنینی و اجرایی دولت با سؤالهای کلان روبهروست. چالش اجتماعی ما، تفاوت افزایشیافتهی زندگی شهری و روستایی و فاصلهی برزخمانند آن بین فرمانروایان و فرمانبران است. همین تفاوت و فقر اقتصادی و فرهنگی سبب بروز انواع خشونتهای خانوادگی، محیطی و اجتماعی میشود. انواع فقر با پدیدههای ناخوشایند اجتماعی رابطهی علت و معلولی دارد. باورهای دینمدارانه به سنتها یا سنت را تا پایهی دین تقدیس کردن، دشواری روزافزون دیگری است. پخش افکار و نظریههای کاذب و عوامفریبانهی سیاستگران دربارهی شعور سیاسی ارتقایافتهی مردم، در واقع لالایی خواندن برای بردن ملت به خواب غفلت است. واقعیت خرافهپروری ما زمانی آشکار شد که شماری از مردم در نمونهی خودداری از پذیرش پلیتهای شماره ۳۹ نشان دادند. دشواری فرهنگی را میتوان در برتریخواهی فرهنگی و زبانی، عصبیت و تمامیتخواهی خودیها به زیانِ فرهنگهای دیگر آشکارا دید. نبود هویت فرهنگی ملی با شناسایی و احترام به فرهنگها و هویتهای دیگر، مشکل عمدهی ماست. این یک تسلسل و میراث زمانههای دور به امروز است. هنوز این حقیقت عریان را نمیپذیریم که افسانهی قوم و فرهنگِ برتر به باد فراموشی سپرده شده است. با تعصب فرهنگیای که داریم، قضاوتهای تاریخی و امروزی خود را نه بر مبنای واقعیت بل بر مبنای پیوند به قوم و زبان رقم میزنیم. تا زمانی که تفکر فراقومی و فرازبانی دربارهی شخصیتها و نمادهای خویش را واقعیتنگرانه به کرسی ننشانیم، بدِ مربوط به خود را بد و نیکِ مربوط به غیر را نیک نخوانیم، محال است یکجهتیِ ملی و فرهنگی حاصل کنیم.
آیا فکر میکنید جامعهی افغانستان امروز اجازه خواهد داد دوباره سناریوی بسته شدن مکاتب به روی دختران و فقدان حضور اجتماعی زنان تکرار شود؟
این تهدید به گونهی بالفعل و بالقوه موجود است. جامعه در صورت الزام پاسخگوی ایستایی در برابر این تهدید نیست؛ چون جامعه فاقد سازمان و ابزارهای لازم برای این کار است. اجازه ندادن جامعه به بازگشت به عقب در بهترین نماد آن اخلاقی و بیزاری است. دولت مسؤول جلوگیری از تکرار گذشتههای تلخ است. ما در ۱۳ سال گذشته دولت ـ ملت برتر که توانایی مبارزه و حتی سرکوبی کانونهای غیرقانونی قدرت را داشته باشند، ایجاد کرده نتوانستیم. هم ناتوانی فزیکی دفاعی و هم فقدان حمیت و فاصلهی مردم از دولت فاسد، این تهدید را تسهیل میکند.
یک خاطره را که در آن حقوق بشری یکی از اعضای زن خانواده یا آشنایان شما (خواهر، مادر، همسر، خاله، عمه) نقض شده، تعریف کنید؟
مانند هر باشندهی افغانستان از نقض حقوق بشری مردم و خویشان خود در رنجم. صادقانه بگویم در خانوادهی ما گاهی حقوق بشری زنان و دخترانم از سوی ما نقض میشود؛ زیرا ما هم محصول همین جامعهایم. این را نه بابت تبرئه، بل بابت نفوذ مردسالاری در تار و پود خویش عرض کردم. اما خوشی اینجاست که به زودی ممکن، با معذرتخواهی صادقانه و تعهد به عدم تکرار، به جبران آن کوشش میکنیم. خدا را شکر که این نقضها، از نوع خشن و سخت نیست؛ اما به هر حال، نرم و حداقل آن را نیز شایسته نمیدانم.
سه عامل بازدارندهی ساختاری، اجتماعی و فرهنگی در مقابل مشارکت زنان در عرصههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چیست؟
ساختار سنتی زنستیزانه، تبعیضگرا و زنآزار در مرکز و روستاها عامل بازدارنده است. نبود امنیت روانی و فزیکی را به آن باید افزود. اکنون زن نمیتواند از مؤسسههای تحصیلی و شرایط مقتضی تحصیل سود ببرد. وابستگی اقتصادی زن به مرد و خانواده، ستم و تبعیض خانوادگی، میحطی و اجتماعی، در سه عرصهای که نام بردهاید، اثرگذار است.
به نظر شما سه مطالبهی عمدهی زنان به طور کلی چیست؟
زنان در گام نخست به امنیت فزیکی و روانی نیاز دارند: فراهمآوری محیط عاری از خشونتهای خانوادگی، محیطی و اجتماعی. آنان نیاز دارند به عوض مردان، خودشان دربارهی رشد و سرنوشت خویش تصمیم بگیرند و جزء تصمیمگیری باشند. البته مطالبات زنان از یک محیط تا محیط دیگر تفاوت میکند. یک روستایی ضمن آنچه یاد کردم، خوشی و آرامی خانواده و فرزندان خویش را می خواهد و برای آن قربانی میدهد؛ اما یک شهری و تحصیلکرده خواستی به مراتب بلندتر از آن دارد.
منابع و مراکز قابل اتکا در داخل افغانستان برای پیشبرد حقوق و مطالبات زنان کجاهاست؟
در گام اول، خود زنان، جمعیتهای آنان، جامعهی مدنی و قوانین و میکانیزمهایی که این سهولتها را فراهم کند. بعد، پارلمان، رسانهها، و افکار عامه و روشنفکران. اینها به طور مختصر منابع و مرکزهای قابل اتکای زنان در رسیدن به حقوق و مطالبات معقولشان است.
برای دختر خودتان چه آرزویی دارید؟
برای دخترانم زندگی خردورزانه با فراهمی تمهیدهای لازم آرزو دارم. تحصیل، مهمترین اقدام و ضمانت خوشبختی است. خوشبختانه وظیفهام را به عنوان تسهیلکنندهی تحصیل دخترانم در حد توانمندیهای ناقابل انجام دادهام.
در حوزهی خصوصی و عمومی یعنی فعالیتهای مدنی و حرفهای خود برای رفع موانع ذکر شده منجمله تبعیض چه کردهاید و چه میکنید؟
در زندگی خصوصی و خانوادگی ما تبعیض و عصبیت جای ندارد. با اعتماد و برابری کامل در خانواده به سر میبریم. در فعالیتهای مدنی دو اثر خویش را برای باروری استعدادهای زنان بخصوص زنان پارلمان و فعالان جامعهی مدنی اختصاص دادهام. یک سال این درسنامهها را خود تدریس کردهام. به درخواستهای انجمنهای زنان برای کارها و برنامههای مدنی پاسخ مثبت دادهام. از فعالیتهای سازندهی زنان در پارلمان و جامعه استقبال و تقدیر کردهام و نقش عمدهای را در آموزش خبرنگاران و مجریان زنان در تلویزیونها و رسانهها به گونهی داوطلبانه انجام دادهام.
اگر پیام یا صحبت خاصی دارید، بفرمایید.
همه خودباور باشیم. ارزشهای خود را، استعدادها و توانمندیهایمان را باور کنیم. کوشش کنیم آنچه برای دیگران میخواهیم، خود داشته باشیم و پابندش باشیم. هر روز از نو، نو شویم، کار مفید برای خود و جامعهی نیازمند خویش به سر برسانیم، صادق، شفاف، مسؤول و پاسخگو باشیم.