گفتوگو با آصف آشنا، معاون سخنگوی ریاست اجراییه جمهوری اسلامی افغانستان و دانشآموخته علوم سیاسی در ادامه کمپین «افغانستان به روایت دیگر» منتشر شده است.
لطفا خودتان را معرفی کنید.
متولد غزنی هستم. در پایان دوره لیسه، که با فروپاشی رژیم طالبان افغانستان وارد یک مرحله و فرصت تازۀ شد. سال ۱۳۸۲ وارد دانشگاه کابل شدم و بعد از فراغت از دانشگاه به کارهای روزنامهنگاری مصروف بودم. در روایتها و قرائتهای تاریخ، یک طرف صف حاکمان است و طرف دیگر صف محکومان. در همین وضعیت ذهنیت سیاسی پیدا کردم و فکر کردم که در کنار کارهای خبرنگاری به سیاست هم بپردازم.
به همین اساس خواستم که عضویت یک حزب سیاسی را داشته باشم تا بتوانم کارهای سیاسی را به صورت منسجم و سازمانیافته تجربه کنم. در سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸م تصمیم گرفتم به یکی از احزاب سیاسی در کشور بپیوندم. برای شناخت آنها به مطالعه پرداختم و متوجه شدم که خاستگاه اکثریت این احزاب قومی است، تا ارزشهای ملی و فراگیر . از آنها دست شستم. بعدها حزب”حق و عدالت” از سوی شمار از چهرههای سیاسی شکل گرفت که مربوط به اقوام و زبانهای گوناگون بود و توجه مرا جلب کرد. یکی از اعضای کنفرانس موسسان بودم که به شورای مرکزی حزب راه یافتم. بعد در دومین انتخابات درون حزبی، عضو هیئت رهبری حزب و معاون کمیته سیاسی آن شدم.
برنامه های حزب بسیار خوب پیش میرفت، ولی در وضعیت انتخاباتی، من و جمع قابل ملاحظهیی از اعضای هیئت رهبری در امر حمایت و عدم حمایت از یک نامزد، نتوانستیم به نتیجه برسیم، چون یک عده از دوستان ما در این حزب نسبت به شعارها و آرمانهایی که داشتیم، به یک سمت لغزیدند و نتوانستند به آن شعارها و ارزشهای بنیادین حزب پایبند باشند. بناءً این حزب به دنبال حمایت از آقای اشرف غنی رفت و من از این حزب بیرون شدم و به هیچ کمپاین انتخاباتی نپیوستم. ولی به عنوان یک منتقد جدی تیم”تحول و تداوم” عمل کردم و به نقاط ضعفشان انگشت گذاشتم. وقتی پس از بحران انتخاباتی، حکومت وحدت ملی روی کار آمد، پس از سبک سنگین کردن وضعیت، بر این شدم که ادامه راه را در کنار مردم، رای مردم و رهبر سیاسی صاحب رای مردم به فعالیت سیاسی ام ادامه بدهم. حالا هم به عنوان معاون سخنگوی ریاست اجرائیه کار میکنم، امیدوارم هستم که در درازمدت بتوانیم به آن ارزشهایی که نسل جدید باور دارد، برسیم.
لطفا یک یا دو خاطره مهم که در ان حقوق بشری شخص شما نقض شده و در زندگی شما تاثیرگذار بوده، تعریف کنید.
من چهار سال دورۀ تحصیلی را در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل را در شش سال خواندم، نه به این دلیل که آدم تنبل و بیاستعداد باشم، به این دلیل که من در یک جاهایی نمیتوانستم نسبت میان خود و کسی را که به عنوان استاد پیش روی تخته ایستاد میشد، تعریف بکنم و همه گفتههای یک استاد را بپذیرم. از طرف دیگر، حضور من به عنوان یک جوان “هزاره” در کرسی دانشگاه برای یک تعداد اندک ولی بسیار تاثیر گذار بر وضعیت و فضای دانشگاه، تحمل ناپذیر بود. این مسأله هم نوعی نگاه تبعیضآلود در حق قومم بودکه در گذشتهها، چنین حقی را نداشت. همین مسئله باعث شدکه چهار سال دانشگاه را، شش سال بخوانم. این یکی از خاطرات تلخ من است که چرا من قربانی این تعصباتِ یک اقلیت شبه مافیایی شدم و دوسال وقتم به هدر رفت.
من در سه انتخابات رای دادم، در هر دوره فرد مورد انتخاب من رای برتر داشته است، در انتخابات ۲۰۰۴ مطمئن نیستم که رای بالاتر را داشته، ولی در انتخابات ۲۰۰۹ و ۲۰۱۴ مطمئن هستم و مسؤولانه میگویم که حق رای من و حق مدنی و سیاسی ام که مشروعیت نظام را مشخص می سازد، قربانی شد و دور زده شد.
سه دستاورد مهم این دوران (جدید) چه بوده است؟
مهمترین دستآورد افغانستان، فرصت مهم و طلایی بود که با ملیاردها دالر کمک جامعه جهانی همراه شد. حضور گسترده جامعه جهانی در بخشهای سیاسی، اجتماعی و نظامی و تکنیکی بود. دومین دست آورد ما دستیافتن افغانستان به یک نسل جوان و تحصیل کرده و با ظرفیت بسیار بالا برای رفتن به سوی دموکراسی و توسعه را میشود نام برد. رفتن به سمتِی که در آن گراف بنیادگرایی کمتر و گراف آزادیهای مدنی و حقوق سیاسی رشد بیشتر داشته باشد و چشم گیر تر باشد. اگر افغانستان بعد از طالبان درستتر مدیریت میشد، میتوانستیم به دستآوردهای کلانی دست یابیم.
در این ۱۳ سال مردم افغانستان فرصت یافتند که به پای صندوقهای رأی بروند. در سال ۲۰۰۴ فهم و درک کلی مردم افغانستان از انتخابات فقط کارت انتخابات و دستگاه سوراخ کننده و صندوق رای گیری بود. حداقل در سیزده سال، با وجود قربانی شدن اراده مردم افغانستان، آنها مشارکت سیاسی را تجربه کردند.
چه چیزی در دوران جدید اعتماد شما را جلب کرده و شما آن را به عنوان یک نواوری، ابتکار مثبت و یک چیز خوب ارزیابی می کنید؟
ما به لحاظ زمانی در شرایطی زندگی میکنیم که ابزارهای زندگی، فکر ، کنش و واکنشهای اجتماعی و سیاسی و مدنی سادهتر شده است، انسان افغانستان ۱۳ سال پیش به این همه رسانهها، دانشگاههای خصوصی و دولتی، گردش آزاد اطلاعات و آگاهی دهی دسترسی نداشت و اینها امیدهای ما است: تکنولوژی، بازار آزاد، گردش آزاد اطلاعات در سطح جامعه.
مهم ترین ترس امروز شما چیست؟
من همیشه نگران منطق سیاست کردن نسل قبل از خودم هستم، وقتی تاریخ افغانستان را مطالعه میکنم، میبینم که مردم افغانستان همیشه قربانی سیاستهای رهبران بوده اند. امروز وقتی وضعیت را مطالعه می کنم، می بینم مردم پیش تر و جلوتر از معیارهای رهبران سیاسی به ویژه از رهبرانی که وارثان حاکمیت های غیر دموکراتیک گذشته هستند، قرار گرفته اند. معیارها و مطالبات مردم جلو زده است. ظرفیت جدید در متن مردم تبارز کرده است که در بسیاری موارد درست تر فکر می کنند و دید باز تر دارند، مدنی تر می اندیشند، عدالت و انصاف و آزادی خواهی و تعهد اخلاقی شان بیشتر است به خصوص در بین نسل جوان.
ترسم از تصمیمهای غیر دموکراتیک و دموکراسیستیز است که در سیاق و سبک سنتی اخلاقیات و مناسبات سنتی حاکم محاسبه می شود و روندهای دموکراتیک را آسیب پذیر می سازد. ترسم از تصمیمهایی است که همواره در سیاق و سبک سنتی حاکم بر افغانستان محاسبه شده است و بالای روندهای دموکراتیک تأثیر منفی گذاشته است.
از نظر شما سه چالش بزرگ (ساختاری، اجتماعی و فرهنگی) پیش روی افغانستان چیست؟
محاسبات سیاسی حاکم بر سرنوشت ما در اکثر موارد کهنه و سنتی است. نگاه استراتژیک ما نسبت به آینده از گذشته غیردموکراتیک بسیار متاثر است. نوع حرکت عده زیادی از صنف رهبران سیاسی که میراث دار قدرت و اقتدار دولتی مثل گذشته هستند، شبیه عقب گشت موتر است. در واقع، گذشتهگرایی افراطی در حوزۀ سیاست میتواند آینده ما را متضرر کند. با توجه با تحولات و شرایطی که امروز به میان آمده به خصوص در مساله مشروعیت نظام ها و قدرتهای سیاسی، توسل به مناسبات گذشته و نسخه های قدیمی غیردموکراتیک قدرت سیاسی، دیگر نمی تواند راه حل در خود داشته باشد. اساساً پاسخگوی مناسبات جهان امروز و محاسبات و مطالبات شهروندی امروز نیست و نمی تواند باشد.
دوم- بسیار سخت است در حوزه جامعه صحبت کنم، ولی افغانستان یک جامعه سنتی و عقب مانده است که سالها جنگ، بسیاری چیزها از جمله روند تکاملی فرهنگ را آسیب پذیر کرده است، فرهنگ آسیب پذیرشده، کار زیادی میخواهد. از یک طرف جامعه افغانستان یک جامعه کثیر الهویتی و کثیر القومی است ولی از سوی دیگر جو حاکم در پی یک رنگی همه است. من اما، دوست دارم نظام حاکم به کثرت گرایی و تعدد هویت های فرهنگی و تعدد و تفاوت های فرهنگی اذعان کند و افغانستان را خانه همه بسازد که فردا همه در کنار هم زندگی کنند. در همگرایی و زیست مسالمت آمیز در متن یک فرهنگ باورمند به ارزشهای کثرتگرا.
آیا شما فکر میکنید جامعه افغانستان امروز اجازه خواهد داد که دوباره سناریوی بسته شدن مکاتب به روی دختران و عدم حضور اجتماعی زنان تکرار شود؟
جامعه افغانستان اجازه نخواهد داد. حداقل یک بخشی بزرگی از جامعه افغانستان در مدت ۱۳ سال تجربه کرده اند که وقتی دختران درس میخوانند، فردا مادران باسواد به بار می آیند و درس نخواندن دختران و محروم کردن انسان ها از حق دست رسی به آموزش و پرورش به معنای انحطاط است. در این سال ها مکاتب به روی بخشی کثیری از دختران افغانستان باز بود، ولی متاسفانه در بخش دیگری از کشور چنین نبود و مکاتب به روی دختران و پسران بسته شد و تاوانش را هم افغانستان به صورت جمعی داده است. اگر در هر نقطۀ افغانستان فرصت درس خواندن از دختران و فرزندانشان گرفته شود، در واقع جلوی رشد زنان و افغانستان گرفته شده است. و اگر در هر نقطه و جغرافیای افغانستان جلوی آموزش و پرورش دختران گرفته شود از هر هویت قومی و زبانی که فرصت درس خواندنش گرفته شود جلوی رشد زنان و جلوی رشد افغانستان گرفته می شود.
امروز کمتر پدری را میتوانیم پیدا کنیم که دوست داشته باشد فرزندش به مکتب نرود و تحصیل نکند. دلیل این که در آن بخش از کشور ما به این مشکل مواجه هستیم، این است که عدهیی از نام قوم و قبیله استفاده کرده ولی عملاً مردم در آنجاها محروم اند. و این محرومیت ها و قربانی شدنها محصول اشتباه سیاستمداران بوده است. عده ای برای در اختیار داشتن فرصت اقتصادی -سیاسی و قدرت از نام قوم استفاده کرده و بیشتر از همه به مردم همان قومیت ضربه زده اند که ادعای رهبری اش را داشته اند. و در نتیجه از همه فرصت های خوبی سیزده ساله محروم شان کرده اند.
یک خاطره که در آن حقوق بشری یکی از اعضای زن خانواده و یا آشنایان شما ( خواهر، مادر، همسر، خاله، عمه) نقض شده، تعریف کنید؟
در واقع پیش از یازده سپتامبر و تحولاتی که در افغانستان بوجود آمده، حقوق خیلی از اعضای خانوادۀ ما نقض شده است. به خصوص من بارها شاهد لت و کوب و شکنجۀ مادرم در خانه بودم. به همین ترتیب نسلهای قبل از ما همه به محرومیت زندکی کردند که مادرم یک نمونه روشنش هست. در واقع می خواهم بگویم ما همه مان در متن یک جامعه خشونت زده و محروم از حقوق بشری و حقوق مدنی سیاسی زاده می شویم. در فضای خانوادگی و اجتماعی اکثراً بیگانه با این مسایل بزرگ و پرورده می شویم. از متن خانواده و آغوش خانواده با خشونت پرورده و تربیت می شویم. خشونت می بینیم. مورد خشونت قرار می گیریم و اگر توان و نوبت مان برسد خشونت می کنیم. باور من این است که ما تا رسیدن به جامعه حقوق بشربنیاد، راه طولانی در پیش داریم. راه رفتن و پیمودناش اجتناب ناپذیر است.
سه عامل بازدارنده (ساختاری، اجتماعی و فرهنگی) در مقابل مشارکت زنان در عرصه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چیست؟
فرهنگ حاکم سنتی، فقر اقتصادی، محرومیت از توسعه و رفاه. وقتی که جامعه از رفاه اقتصادی و توسعه اقتصادی محروم باشد، فقر سواد هم به بار می آید. در واقع فقر سبب میشود که محرومیت به گونههای متعدد وارد زندگی شود و آن را به چالش بکشاند.
به نظر شما سه مطالبه عمده زنان به طور کلی چیست؟
فشار بیشتر برای دستیابی به حقوق سیاسی و مدنیشان. تا زمانی که زنان این کشور به سکوی تصمیمگیری سیاسی دست نیابند، تا زمانی که به جریانها و احزاب سیاسی روی نیاورند، تا زمانیکه از حقوق مدنی و سیاسی خودشان نتوانند دفاع بکنند و تا زمانی که در نهادهای تصمیمگیری قدرت حضور نداشته باشند، نمیتوانند به خواستهای شان دست یابند.
ممکن است مردان شعارهای خوبی در باره حقوق زنان سر دهند، ولی فرهنگی که ما در آن تربیت شدیم، از قرائتهای مردانه از دین گرفته تا فرهنگ عامیانه، مردانه است که در طول تاریخ شکل گرفته. فکر نمی کنم در عمل جسارت پیدا کنند که از همه آن عادات و رسمهای تاریخی عبور کنند. بناءً زنان باید خودشان فعال باشند و برای رسیدن به حقشان پیش قدم شوند.
منابع و مراکز قابل اتکا در داخل افغانستان برای پیشبرد حقوق/مطالبات زنان چه کسانی هستند؟
بدون شک زنان افغانستان منابع و فرصتهای بسیاری در اختیار دارند، اما آیا ساختار ها سالم است و سالم خواهد شد؟ وقتی میبینیم در انتخابات ریاست جمهوری، مشارکت میلیونی مردم افغانستان دور زده میشود، اهانت می شود و دست کم گرفته میشود و یک مسیر غیر از خواست مردم در پایان کار بر آن ها حاکم میشود، چه کنیم که اراده و مشارکت سیاسی زنان افغانستان را معطوف به نتیجه کنیم؟ فقط یک راه دارد و آن سالم سازی روند سامانه ای که در درون او اشکالات دموکراسی و انتخاباتی را که برگزار میشود باید اصلاح کنیم و برای رأی سلامت نظامهای دموکراتیک و رأی شهروند افغانستان اعم از زن و مرد ضمانت ایجاد کننم.
برای دختر خودتان چه آرزویی دارید؟
آرزو دارم تا زمانکه دخترم به سن ۱۸ سالگی میسد، افغانستان آزادی را بر بتابد، ما که نتوانستیم در فضای مبتنی بر آزادی زندگی کنیم. امیدوارم نسل بعد از ما و فرزندان ما آزادی داشته باشند. دخترم خرد بیگم همان گونهای که عقلش و شعورش اجازه میدهد، راه خویش را انتخاب کند؛ این که چه می خواهد باشد یا کی می خواهد باشد به خودش ربط دارد.
شما در حوزه خصوصی و یا عمومی یعنی فعالیتهای مدنی و حرفه ای خود برای رفع موانع ذکر شده ازجمله تبعیض چه کرده اید و چه می کنید؟
ما تلاش میکنیم که مرتکیب تبعیض و تعصب نشویم، من همواره تلاش کردم که کنش و واکنش خویش را با باورهایم هماهنگ سازم. زمانی که دانشجوی حقوق و علوم سیاسی بودم در برابر تعصب و تبعیض ایستادم. در همان وقت جنبش دانشجویی راه انداختیم و در حد امکان و ظرفیت آن سالهای اول دانشجویی تلاش کردیم. تظاهرات و راه پیمایی هایی را راه انداختیم. در جامعه مدنی فعالیت کردم و آموزش دادم.
.
اگر پیام یا صحبت خاصی دارید، بفرمایید؟
با توجه به سیزده سال فرصت، وقتی چشم انداز آینده را در نظر بگیریم، به این نتیجه می رسم تا زمانی که ما در افغانستان نهادهای دموکراتیک و مردمی را به وجود نیاوریم و این نهادها مشروعیت مردمی نداشته باشند، نمیتوانیم به آیندهای با ثبات در این کشور دست یابیم.