شهروند – آموزش زنان و پیدایش مدرسههای دخترانه، از آغاز نوگرایی تا پایان دهه ٢٠ خورشیدی؛ گفتوگو با دکتر سهیلا ترابیفارسانی
مهدی یساولی- دبیر روایت نو|
آموزش نوین دختران و زنان در تاریخ معاصر ایران، گذاری سخت، توانفرسا اما خواندنی، به روزگار ما داشته است. پندار این واقعیت که دختران و زنان ایرانی از چه زمانی و چگونه توانستند به شیوه نوین آموزش ببینند و به مدرسه بروند، ما را دستکم به ٢٠٠سال پیش بازمیگرداند. نه اینکه چنین پدیدهای مهم از آن زمان رخ داد؛ نخستین بذرهای آموزش نوین در بستر جامعه سنتی و ناآشنا به دگرگونیهای اجتماعی ایران، از آن زمان کاشته و پایههای آن در گذر زمان در دورههای بعد گذارده شد. کنشگران و نوگرایان در این مسیر، روزگارانی سخت از سر گذراندند تا توانستند همراستای شکلگیری آموزشها و مدرسههای نوین در ایران معاصر، دختران و زنان را نیز بر سر کلاسهای درس بنشانند. شناخت مانعها و مشکلهای راه، تأثیر خیزشها و جنبشهای اجتماعی و بازشناسی کنشگران و مصلحان و بسترهای اجتماعی که زمینه را پیدایش و گسترش این پدیده در تاریخ اجتماعی ایران فراهم آورد، دریافت و دستاوردی مهم پیش روی میگذارد. دکتر سهیلا ترابیفارسانی، استاد دانشگاه، تاریخنگار، پژوهشگر و نویسنده، تاکنون در گستره مسائل زنان در تاریخ معاصر ایران بسیار پژوهیده و مقالههایی گوناگون نگاشته است. از میان این کوششهای علمی، از مقالههایی همچون «زن و تحول گفتمان از خلال نشریههای زنان از مشروطه تا پهلوی»، «زن و تحول امر روزمره با تکیه بر نشریات زنان عصر قاجار»، «آدابنامهها و جایگاه آن در تاریخنگاری اجتماعی با تأکید بر عصر قاجار»، «تحول گفتمان روزنامههای روشنفکری در قبل و بعد از جنبش مشروطه»، «تکاپوی زنان عصر قاجار فردیت جهان سنت و گذار از آن»، «روند آموزش زنان از آغاز نوگرایی تا پایان عصر رضا شاه» و «رویکردی به تاریخنگاری زنان از خلال نشریات زنان از مشروطه تا پهلوی» میتوان نام برد. با این تاریخپژوه درباره پیدایش، شکلگیری و گسترش آموزش زنان در تاریخ معاصر ایران گفتوگو کردهایم.
نظام آموزش در تاریخ ایران تا پیش از آغاز فرآیند شکلگیری شیوه نوین آموزش و پیدایش دبستانها و مدرسههای متوسطه، بر چه پایههایی استوار بود؟
آموزش سنتی در ایران تا روزگار معاصر به سه شیوه انجام میپذیرفت؛ مکتبخانهای، مدرسهها (حوزهها)ی علمیه و تدریس خصوصی در خانهها. کودکان در مکتبخانهها بیشتر احکام مذهبی، خواندن قرآن و صرف و نحو عربی فرامیگرفتند. کتابهای درسی آنها گزیدهای از غزلیات حافظ، گلستان سعدی، مثنوی مولوی، خمسه نظامی، دیوان سنایی و خلاصهالحساب شیخ بهایی بود. مکتبخانهها مکانی مشخص نداشتند؛ گاه در خانه معلمان، مسجدها یا دکههایی در بازارها و گذرهای محلهها برپا میشدند. آنها همچنین به روشهای یکسان آموزشی فعالیت نمیکردند و زیر نظارت حکومت اداره نمیشدند. معلمان مکتبخانهها عمدتا دانشها و سواد کافی نداشتند و نمیتوانستند همان دانشهای محدود را به درستی به کودکان آموزش دهند. کودکان در این مکتبخانهها به روشهای سخت تنبیه میشدند. این پدیده در کنار جذابنبودن مواد آموزشی، موجب میشد کودکان علاقه چندان در آموختن درسهای مکتبخانهای نداشته باشند. مدرسههای علمیه، مکانهای ویژه آموزشی برای طلبههای علوم دینی به شمار میآمد. تدریس خصوصی در خانهها، در کنار این دو نهاد همگانی و فراگیر گستردگی نداشت؛ بیشتر ثروتمندان به این روش روی میآوردند تا به تعبیر عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» فرزندانشان با دیگر کودکان ارتباط نداشته باشند و همنشینی با آنها بدآموزیشان را در پی نیاورد. پارهای دختران و زنان در آن نظام سنتی معمولا نزد پدر، برادر، عمو، همسر یا دیگر محرمهایشان آموزش دیده، بدینترتیب از موهبت خواندن و نوشتن بهرهمند میشدند. آنان البته تنها در پارهای خانوادههای ویژه چنین امکانی مییافتند که باسواد و عالم شوند.
نخستین کوششها برای آموزش نوین از چه زمانی و چگونه آغاز شد؟ در گامهای نخست آیا نشانههایی از کوششهایی برای آموزش دختران به شیوه نوین میتوان جست؟
رفتوآمد هیأتهای سیاسی در روزگار حکومت فتحعلی شاه قاجار، همچنین کوششهای شاهزاده عباس میرزا برای دستیابی به دانشهای نوین، زمینهای برای دگرگونی در شیوه سنتی آموزش در ایران فراهم آورد. نخستین مرحله نوگرایی آموزشی بدینترتیب از این زمان آغاز شد. فرستادن دانشجو به اروپا، آمدن میسیونرهای مذهبی، انتشار روزنامه، ترجمه کتاب و کوششهای روشنفکران فرنگرفته در زمینه اصلاحات فرهنگی و اجتماعی، حکومت و جامعه ایران را در روزگار پیش از مشروطیت، در مسیر نخستین دگرگونیهای آموزشی گذاشت. میسیونرهای خارجی در ایران، نخستین کنشها را در گستره آموزشهای نوین نمایاندند. آنان با هدف تبلیغ مرامهای دینی و مذهبی خویش مدرسههایی به سبک اروپایی در شهرهای تهران، اصفهان، تبریز و ارومیه پدید آوردند. این مدرسههای نوین که کلاسهای دخترانه و پسرانه داشتند، در دوره محمد شاه، جانشین فتحعلی شاه مجوز فعالیت گرفتند. سپس اجازه پایهگذاری یک مدرسه دخترانه در تهران به آن شرط داده شد که دختران مسلمان در آن راه نداشته باشند. شتاب جریان نوگرایی در ایران، این محدودیت را در دوره ناصرالدین شاه برداشت. ساموئل بنجامین، سفیر آمریکا از شاه قاجار اجازه گرفت دختران مسلمان بتوانند در مدرسه آمریکایی درس بخوانند. مدرسه متوسطه فرانکو پرسان، از مهمترین مدرسههای دخترانه آمریکایی در ایران آن روزگار به شمار میآمد. مدرسههای غیرایرانی در بستر نوگراییهای ایرانیان در دوره ناصرالدین شاه بدینترتیب در سراسر ایران گسترش یافتند. مدرسههای دخترانه در این میانه در شهرهای یزد، شیراز و کرمان پدیدار شد. دستهای از کشیشان کاتولیک، مدرسههای خواهران سنت زیتا شیل و ژاندارک را در پایتخت بنیان نهادند. دختران در این مدرسهها زبانهای انگلیسی و فرانسه را فرامیگرفتند. این مدرسههای اروپایی هرچند بر پایه انگیزههای مذهبی پدید میآمدند اما تکانها و جنبشهای اجتماعی را بهویژه در زمینه آموزش دختران و پارهای باورهای اجتماعی در پی میآوردند. پدیده آموزش دختران در آن روزگار در جامعهای که بیرونآمدن دختران از خانه را اساسا نمیپذیرفت، یک مسأله پیچیده به شمار میآمد. بسیاری از روشنفکران ایرانی اما با الگوگیری از آموزههای غربی، همچنین با بهرهگیری از وجود مدرسههای اروپایی در ایران، آموزش دختران را از عاملهای بنیادین رشد جامعه پنداشته و شناسانده و بر آن پای فشردند؛ هرچند مخالفتهایی و مخالفانی بسیار پیش روی خویش میدیدند که از منظرهایی دگرگونه به این دگرگونی بزرگ مینگریستند.
پیدایش دارالفنون در پیوند با این کوششها در گستره آموزشهای نوین جای میگیرد؟
بنیانگذاری دارالفنون به کوشش میراز تقی خان فراهانی (امیرکبیر) سرآغاز دومین مرحله نوگرایی آموزشی در ایران معاصر به شمار میآید. دارالفنون هرچند از مدرسه نظام در روسیه الگو برداشته و تنها آموزش پسران را دربرمیگرفت اما زمینهای مناسب فراهم آورد تا برای نخستین بار در ایران مواد نوین آموزشی همچون ریاضیات، طبیعیات، شیمی، فیزیک، نقاشی، موسیقی، داروسازی، معدنشناسی و زبان خارجی در مدرسهای ایرانی آموزش داده شود. بکارگیری معلمان اروپایی در دارالفنون، نهتنها پایهگذاری آموزش دانشها و علوم نوین را در ایران به همراه داشت، که، به یک کانون نوین فرهنگی بدل شد که از دریچه آن فرهنگ اروپایی آموزش در ایران رواج یافت. سفر پارهای از دانشآموختگان دارالفنون به اروپا برای ادامه تحصیل درسال ١٢٣۵ خورشیدی، بستری فراهم آورد تا از میان آنان کسانی چون میرزا محمود خان احتشامالسلطنه و علی خان ناظمالعلوم، در سالهای بعد در پایهگذاری و رواج مدرسههای نوین بکوشند. این دگرگونیها هرچند در فرآیند پیدایش آموزش نوین دختران در ایران تأثیری مستقیم نگذاشت اما فضایی فراهم آورد تا نیاز به آن در جامعه ایران نیز در دهههای بعد بسیار احساس شود.
بدینترتیب تا پیش از کوششهای میرزا حسن رشدیه، زمینه برای پیدایش مدرسه تا اندازهای فراهم آمده بود؟
نزدیک به پنج دهه پس از پایهگذاری و گشایش دارالفنون زمان برد تا سومین مرحله نوگرایی آموزشی در ایران آغاز شود. میرزا حسن رشدیه، از تجددخواهان ایرانی با سفر به بیروت، همچنین خواندن نوشتهها و کتابهای روشنفکرانی چون طالبوف، از روشهای نوین در فرآیند آموزش کودکان آگاهی یافت. او درسال ١٢٧٨ خورشیدی مدرسه رشدیه را در تبریز بنیان گذارد. رشدیه، برخلاف نظام سنتی، از پارهای روشهای نوین و ابزارهای کمکآموزشی بهره میگرفت که البته تنها اصلاحاتی در روشهای آموزشی، نه شیوه و کیفیت مواد درسی را دربرمیگرفت. پارهای از قشرهای اجتماعی اما همین را نیز برنتافته، جلوی کار او را گرفتند. برخی روحانیان همچون شیخهادی نجمآبادی و سیدمحمد طباطبایی به پشتیبانی از وی و روشهای نوین آموزشی برآمدند. ١٧ مدرسه ابتدایی خصوصی یا ملی پسران به سبک نوین بدینترتیب در سال ١٢٨٠ خورشیدی در تهران و یک مدرسه نیز در شهرهای رشت، مشهد، تبریز و بوشهر گشایش یافت که بدون پشتیبانی دولت، تنها به کوشش مالی و معنوی دگرگونیخواهان اداره میشدند.
نخستین کوششهای نوگرایان و مصلحان اجتماعی برای پایهگذاری مدرسههای ایرانی دخترانه، از این دوره پدیدار میشود؟
بله، اما پایهگذاری مدرسههای دختران به سادگی ممکن نبود. نخستین کنش برای پیدایش مدرسه ملی دخترانه، ایستادگیهای تند در پی آورد. فعالیت مدرسه دخترانه پرورش به کوشش طوبی رشدیه در سال ١٢٨٢ خورشیدی، تنها چهار روز پایدار بود و با مخالفتها به تعطیلی رسید. سهسال بعد بیبیخانم وزیراف، مدرسه دخترانه ملی دوشیزگان را بنیان نهاد که با تهدید ویرانی ساختمان روبهرو شد. اداره معارف از اینرو به وی توصیه کرد مدرسه را تعطیل کند. آموزش و پرورش دختران تا پیش از روزگار مشروطیت بدینترتیب به مدرسههای غیرایرانی محدود میشد. بحرانهای سیاسی و اجتماعی بهویژه آشفتگیها در این دو گستره پس از پیروزی جنبش مشروطیت ایران اجازه نداد دگرگونیای چشمگیر در شیوه آموزش و پرورش دختران رخ دهد. در هنگامه بیتوجهی دولت مشروطه به این مسأله، طوبی آزموده به یاری حسن رشدیه، مدرسه ناموس را در تهران بنیان نهاد که خوشایند مردم شد. مخالفان با سرودن شعرهای هجو، دختران مدرسه را به بیعفتی متهم میکردند اما طوبی آزموده از پای ننشست و توانست با نگاهداشتن این نهال نحیف، آن را در سالهای بعد گسترش دهد.
کنشها در زمینه پیدایش مدرسههای دخترانه، تا اینجا بر پایه نگرشهای نوگرایانه پارهای روشنفکران بهویژه زنان نواندیش شکل میگیرد. دولت مشروطه آیا پس از این دگرگونیها توانست به چنین فرآیندی یاری رساند؟
با تصویب نخستین دستور تعلیمات مدرسههای ابتدایی سه ساله و متوسطه در وزارت معارف به سال ١٢٨٨ خورشیدی، مدرسههای عفاف، تربیت، شمسالمدارس و حجاب در تهران بنیان گذاشته شد. این مدرسهها اما مخاطبان محدود و ویژه داشتند و بیشتر خانوادهها پسران و دخترانشان را همچنان به مکتبخانهها میسپردند. مجلس شورای ملی یکسال بعد با تصویب قانون وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه، رسیدگی به مدرسهها را به این نهاد نوبنیاد دولتی سپرد. این رخداد مهم، زمینهای مناسب برای رونق آموزش نوین در ایران در پی آورد به گونهای که پس از آن هرسال شمار مدرسههای نوین افزایش یافت. فاصله سالهای ١٢٨٨ تا ١٣٠۴ خورشیدی را میتوان نخستین مرحله رشد نظام نوین آموزشی ایران در روزگار پس از مشروطیت برشمرد؛ ایرانیان به گونهای چشمگیر در پاسخ به نیاز جامعه، مدرسههایی خصوصی بنیان میگذاردند. تصمیمهای دولت بهویژه وزیران معارف به همراه قانونهای مجلس نیز به یاری آنان میآمد. بستر کلان جامعه ایران بدینترتیب برای رشد و گسترش مدرسههای نوین بهویژه دخترانه، آمادگی بیشتر یافت. دولت با تصویب قانون اساسی فرهنگ به سال ١٢٩٠ خورشیدی، تعلیمات ابتدایی را اجباری کرد. مدرسهها در پی این دگرگونی، سامان بیشتر یافتند و شیوه اداره نظاممند آنها مشخص شد. مدرسهها به دو دسته ملی و دولتی بخش میشدند؛ مدرسههای ملی از دانشآموزان شهریه میگرفتند، دولت نیز هزینه مدرسههای دولتی را تأمین میکرد. فرآیند تحصیل، به دو دوره ابتدایی (شش ساله) و متوسطه (دو دوره سه ساله) بخش میشد. رشتههای تحصیلی، زمینههایی چون ریاضی، طبیعی، ادبی، کشاورزی و خانهداری بود. مدرسهها درسهای فارسی، عربی، جغرافی، زبان انگلیسی و شرعیات را ارایه میکردند. دگرگونیهای سالهای بعد همچون راهاندازی مدرسههای پرورش دوشیزگان و معارف نسوان، بنیانگذاری چندین مدرسه عالی در ادارههای دولتی مانند مدرسههای عالی حقوق و موسیقی و انتشار مجلههای تعلیم و تربیت و سالنامه معارف و مدارس ایران در پایان جنگ یکم جهانی، زمینهای مناسب برای تقویت جریان نو در آموزش و پرورش ایران فراهم آورد.
با وجود ایستادگیهای بخشهای سنتی جامعه در برابر این دگرگونیهای بزرگ اجتماعی، بهویژه پیدایش و گسترش مدرسههای دخترانه آیا بنیانگذاران این دگرگونیها و نهادهای نو برای تغییر نگرش آن بخشها میکوشیدند؟
بر پایه آمار وزارت معارف از مدرسههای دخترانه دولتی در محلههای گوناگون تهران در سال ١٢٩٧ خورشیدی میتوان دریافت بنیانگذاران مدرسههای دولتی آنها را به گونهای برمیگزیدند تا اعتماد همگانی برای پذیرش آموزش دختران در جامعه را پدید آورند. ناموس، مخدرات اسلامیه، عفتیه، تقدیس، عفاف، مسطورات، پردگیان و حجاب، نام پارهای از این مدرسهها بود. وزارت معارف به سال ١٢٩٧ خورشیدی پس از راهاندازی اداره تعلیمات نسوان، دو مدرسه دولتی رایگان ابتدایی برای دختران پدید آورد و مقرر کرد در هر ناحیه یک مدرسه رایگان دولتی راه افتد. شمار دبستانهای دخترانه بدینترتیب افزایش یافت، هرچند دختران برای تحصیل در دوره متوسطه، تنها میتوانستند در مدرسه آمریکایی و مدرسه فرانسوی ژاندارک آموزش ببینند.
یکی از مسألههایی که طبیعتا میتوانست در زمینه پیدایش و گسترش مدرسههای دخترانه مهم باشد، معلمان مدرسهها بود؟ منابع تاریخی بهویژه سندها، پارهای از کوششهای دولت را در زمینه پرورش معلمان زن و نهادسازی دراینباره بازتاب دادهاند. این مسأله چگونه آغاز شد؟
دولت پس از پایان جنگ اول جهانی بر آن شد مرکزی برای تربیت معلمان برپا دارد. راهاندازی دارالمعلمین و دارالمعلمات، یک دگرگونی مهم در توجه حکومت به آموزش کودکان و نوجوانان بهویژه دختران به شمار میآمد. دارالمعلمات، معلمان زن مورد نیاز مدرسههای دخترانه را تربیت میکرد. دختران دانشآموزی که تصدیقنامه ابتدایی گرفته بودند، پس از آن به دوره متوسطه میتوانستند راه یابند. آنان در این دوره تازه، اصول تعلیم و تربیت را نیز در کنار دیگر درسهای متوسطه فرامیگرفتند. دولت بهسال ١٣٠١ خورشیدی مادام آندره هس فرانسوی را برای مدیریت دارالمعلمات به کار گرفت. او برنامههای گوناگون عملی و حرفهای برای آموزش دانشآموزان طراحی کرد. شماری از شاگردان دارالمعلمات شهریه نمیپرداختند اما باید پس از دوره تحصیل، به اندازه سالهای تحصیل، در مدرسههای دولتی درس بدهند. مجلس شورای ملی به سال ١٣٠۵ خورشیدی لایحه تعلیم اجباری را تصویب کرد. این قانون مقرر میکرد در روستاهایی که دانشآموزان آنها به ٧٠ برسد باید مدرسه داشته باشند. مجلس همچنین به سال ١٣٠٧ خورشیدی به وزارت فرهنگ اجازه داد هشت معلم فرانسوی برای افزایش کیفیت آموزش مدرسههای دخترانه به کار گیرد. وزارت فرهنگ نیز کتابهای نوین درسی منتشر میکرد؛ همچنین آموزههایی در زمینه تدبیر منزل، خانهداری، بهداشت و ورزش، در برنامههای مدرسههای دخترانه گنجانده بود. در فرآیند گسترش مدرسههای ملی در این دوره، در برابر چند مدرسه پسرانه، مدرسههایی نیز برای دختران پدید میآمد. آمارها از گسترش مدرسهها هم برای پسران و هم برای دختران نشان داشت. دولت در ادامه برنامهها و کارهای خود برای سامانبخشی به آموزش دختران، آییننامه تأسیس دانشسرای مقدماتی دختران را به سال ١٣١۵ خورشیدی تصویب کرد. دوسال پیشتر، آییننامه اجرای قانون تربیت معلم تصویب و مقرر شده بود، ٢۵ مرکز تربیت معلم در سراسر کشور، در یک دوره پنج ساله بنیان گذارده شود. نظام سنتی آموزش، بدینترتیب در روزگار پهلوی با شتابی بیشتر جای خود را به مدرسههای نوین سپرد و این نهادهای نو گسترش یافتند. دولت در این روزگار بر آن بود آموزش و پرورش را کاملا در دست خود گیرد و همه مرکزهای آموزشی زیر نظر تشکیلات دولتی درآیند. مدرسههای دخترانه و شمار دانشآموزان نیز بدینترتیب افزایش چشمگیر مییافت. مدرسهها نیز با ترتیبی مشخص و ویژه فعالیت میکردند. دولت بهعنوان مثال شرایطی برای گشایش و فعالیت مدرسهها در نظر گرفته بود؛ ویژگیهای مدیر و ساختمان مدرسه و نظم در مدیریت مدرسهها و کلاسها از آن دسته به شمار میآمد.
آماری میتوان جست که نشان دهد در روزگار پهلوی اول شمار مدرسههای دخترانه چه اندازه بوده است؟ مکتبخانههای قدیم نیز آیا به زیست خود در این روزگار ادامه دادند؟
آمار سالهای ١٣١٠ و ١٣١١ خورشیدی از وجود ٧٨ مدرسه ابتدایی دخترانه و ٨٩ مدرسه ابتدایی دخترانه ملی آگاهی میدهد. در چنین شرایطی اما هنوز کسانی بودند که میپسندیدند فرزندانشان در مکتبخانهها و بر پایه همان شیوه پیشین آموزش ببینند، زیرا میپنداشتند مدرسهها و آموزشهای نوین، فرزندانشان را از اصول مذهبی دور میکند. شیوه سنتی آموزش از اینرو تا پایان دهه ٠٢ خورشیدی همچنان پیوستگی و حضور داشت. آماری از مکتبخانههای پایتخت به سال ١٣١۵ خورشیدی منتشر شد که این ماندگاری را مینمایاند.
مقطعبندی نظام نوین آموزش چگونه بود؟ برنامههای درسی مدرسهها بر پایه چه آموزههایی استوار بود؟
دوره متوسطه، در سهسال نخست برای دختران و پسران مشترک بود و از سال چهارم به شاخههای علمی و ادبی برای پسران و شاخههای علمی و عمومی برای دختران تقسیم میشد. دخترانی که شاخه علمی را به پایان میرساندند، میتوانستند به تدریس وارد شوند و آنها که در شاخه عمومی دانش آموخته بودند، به مدرسه مامایی یا دانشسرای عالی میرفتند. علوم ریاضی، طبیعی، فیزیک و شیمی در برنامه درسی پسران بود اما دختران در کنار مواد درسی یادشده درباره تدبیر منزل، خانهداری، بچهداری و خیاطی نیز درسهایی میآموختند. این گرایش در برنامههای درسی دختران میتوانست نگرش خانوادههای آنان را در یک جامعه سنتی دگرگون کند. شورایعالی فرهنگ در سال ١٣١٣ خورشیدی برای گسترش آموزش فنی و حرفهای دختران، چهار آموزشگاه حرفهای در تهران، تبریز و شیراز بنیان نهاد. اینگونه آموزشها میتوانست بستری مناسب برای حضور زنان در گستره اجتماعی فراهم آورد و به روند نوگرایی و نوسازی بهویژه در حوزه آموزش یاری رساند.
در همین هنگامههاست که دولت پهلوی اول برنامه کشف حجاب را اجرا کرد. این مسأله بر آموزش دختران و مدرسههای دخترانه تأثیر گذاشت؟
رضاشاه همراه با علیاصغر حکمت وزیر معارف، در ١٧ دی ١٣١۴ خورشیدی در جشنی در دانشسرای دختران حضور یافت و برنامه رفع حجاب را مطرح کرد. شورایعالی فرهنگ در زمستان همان سال ضوابطی تازه درباره رشتههای آموزش دختران تصویب کرد. دبستانهای مختلط، درسال ١٣١۴ خورشیدی پدید آمدند. دانشآموزان این مدرسهها پوشش یکسان -پسران کتوشلوار و دختران روپوش- هر دو به رنگ خاکستری داشتند. شمار دانشآموزان دختر از پسر کمتر بود اما روندی روبهرشد داشت. دولت از سال ١٣١۴ خورشیدی ممنوع کرد دانشآموزان دختر در مدرسه چادر سرکنند؛ آنها باید روپوش ویژه مدرسه بپوشند. بیشتر خانوادههای دانشآموزان دختر ترجیح میدادند آنها پس از پایان دوره ابتدایی ازدواج کنند، از اینرو شمار دانشآموزان متوسطه دختر حتی تا سال ١٣١۵ اندک بود. آمار آن سال نشان میداد هیچ دختری در کلاسهای متوسطه نبوده است. البته مسأله کشف حجاب نیز میتوانست در این پدیده موثر بوده باشد. خانوادههای طبقههای متمول و متوسط جامعه، رفتهرفته دختران خود را بیشتر به دوره متوسطه فرستادند.
تصویر کلی امروز ما از دگرگونی در زمینه آموزش بهویژه شکلگیری مدرسههای دخترانه در تاریخ معاصر ایران چگونه است؟
آموزش نوین زنان در تاریخ معاصر ایران، فرآیندی دراز، پرپیچوخم و با دشواریها و ایستادگیهای بسیار بوده است. ورود هر کالا یا پدیده نوین غربی در سدههای اخیر تاریخ ایران همواره با مانعهایی روبهرو میشد و موافقان و مخالفانی داشت. دگرگون خواهان و پیشروان جامعه برای کاهش شکاف میان سنت و مدرنیسم، راهکارهایی در پیش میگرفتند که بیشتر در زمینه شکل و محتوای برنامهها و کنشهای متجددانه نمایان میشد. آموزش زنان تا پیش از روزگار مشروطیت چندان کامیاب نشد. پایهگذاری نخستین مدرسههای دخترانه در سالهای پیش از پیروزی مشروطیت با ناکامی همراه شد. این آموزش، تا پیروزی مشروطه تنها به مدرسههای غیرایرانی منحصر بود. مجلس یکم شورای ملی اما در زمینه آموزش زنان و بنیانگذاری مدرسههای دخترانه رهاوردی نداشت. نخستین کوششها در زمینه قانونگذاری در این زمینه به کوششهای نمایندگان در مجلس دوم مشروطه بازمیگردد؛ فرآیندی که در دهههای بعد بهویژه تا پایان روزگار پهلوی اول پیوستگی و گسترش یافت.
کوششهای دولت و کنشگران غیردولتی را در زمینه آموزشهای نوین بهویژه پیدایش و گسترش مدرسههای دخترانه تا پایان روزگار پهلوی اول اگر بخواهیم جمع ببندیم، چه تصویری پیش رویمان جای میگیرد؟
هرچند بخشهایی از جامعه هنوز با تردید به پدیده آموزشهای نوین دختران مینگریستند اما وجود یک دانشگاه و هفت مدرسه عالی بر پایه آمار سال ١٣٢٠ خورشیدی و تحصیل ٣٠٢ دانشجوی دختر در آنجاها، به همراه حضور ۶هزار و ۵٨۵ دانشآموز دختر در ١٢١٠ دبیرستان نشان میداد کنشها و کوششهای دولت در دهههای گذشته در این زمینه توانسته است ماندگار شود. مسائلی هرچند در این مسیر سخت وجود داشت؛ نبود امنیت اجتماعی، مسائل اقتصادی، پایینبودن سطح فرهنگ همگانی، گستردگی و تأثیر اندیشههای مردانه در لایههای گوناگون جامعه بهویژه در زمینه استقلال زنان، از مانعهایی به شمار میآمد که روند نوگرایی و پیدایش آموزش دختران را کند میکرد. کوششها اما سرانجام به بار نشسته بود. مدرسه قابلگی در دسته مدرسههای محبوب دختران به شمار میآمد. این مدرسه در سال ١٣٠۵ خورشیدی گشایش یافت. دختران پس از پایان دوره آموزشی این مدرسه میتوانستند به رشته پزشکی بروند. گزارشها نشان میدهد مریضخانه نسوان، در سال ١٣٠٩ خورشیدی چند دکتر زن داشت. پارهای مدیران مدرسهها برای دستیابی به رضایت خانوادهها برای حضور دخترانشان در مدرسه میکوشیدند کلاسهای قالیبافی و خیاطی را در کنار آموزشهای رسمی مدرسه بگنجانند تا دختران پیشهای نیز بیاموزند و به اقتصاد خانواده یاری رسانند.
پارهای زنان نوگرا در پیوستگی کنشها و کوششهایی که از روزگار مشروطه آغاز شده بود، نهادها و تشکلهایی در میانههای روزگار پهلوی اول پدید آوردند که آثاری مهم در سازماندهی اندیشههای پیوسته با حوزه زنان داشتند. کارهای این نهادهای غیردولتی آیا در زمینه آموزش دختران نیز دستاوردهایی به همراه داشت؟
نهادهای مردمی حوزه زنان، در فرآیند گسترش آموزشهای نوین زنان تأثیر چشمگیر داشتند. بهعنوان نمونه پارهای از زنان فرهنگدوست به ریاست صدیقه دولتآبادی در سال ١٣١۴ خورشیدی کانون بانوان را بنیان گذاردند. شعبههای کانون در تهران و دیگر شهرها با برگزاری مجلسهای سخنرانی و پایهگذاری روزنامه و دیگر نشریات میکوشیدند سطح آگاهی زنان را افزایش داده، در راهاندازی پیشاهنگی دختران و مدرسههای مختلط و برگزاری کلاسهای آموزشی، ورزشی، موسیقی، فراگیری زبانهای خارجی پیشگام باشند.