ترجمان – در سالهای اخیر جنبههای مادی نقد سرمایهداری و ظهور ایدههایی مثل درآمد پایهای همگانی رونق یافته است. اما آمارتیا سن حدود دو دهۀ پیش و در کتاب «توسعه به مثابه آزادی» مینویسد: «رشد یا درآمد شخصی میتواند ابزاری برای گسترش آزادی افراد جامعه باشد، اما این آزادیها به عوامل تعیینکنندۀ دیگری نیز بستگی دارند». او با تیزبینی، نقد مادی را با نقد اخلاقی تجمیع کرده و شاید به همین دلیل نقدهایش همچنان مهمترین نقدهای وارد به سرمایهداری است.
تیم روگان، ایان — نقدهای سرمایهداری دو گونه است. اولی نقد اخلاقی یا معنوی است. این نقد بهرهگیری از انسان اقتصادی۱ را برای پرداختن به امور انسانی زیر سؤال میبرد. بر اساس این نقد بشر برای کامروا شدن به چیزی بیش از مواهب مادی نیاز دارد. قدرت محاسباتی تنها بخش کوچکی از وجود ما را تشکیل میدهد. روابط اخلاقی و معنوی در درجۀ اول اهمیت قرار دارند. درمانهای گذرا و مقطعی مانند درآمد پایهایِ همگانی در جامعهای که روابط به نظر ناعادلانه میآید، در نهایت راه به جایی نخواهد برد.
نقد دیگر نقدِ مادی سرمایهداری است. اقتصاددانانی که امروزه طلایهدار مباحث مربوط به نابرابری هستند، مبلّغان اصلی این نقد هستند. به نظر آنها انسان اقتصادی نقطۀ شروع مناسبی برای اندیشۀ اجتماعی است. ما محاسبهگرانی ضعیف هستیم که تنها روی هدف تمرکز میکنیم و نمیتوانیم منفعتمان را در توزیع عقلایی رفاه میان جوامع درک کنیم. اینجاست که نابرابری به عنوان نتیجۀ رشد مدیریتنشده به وجود میآید. بر اساس این نقد با وجود همۀ اینها باید در نظر داشت که ما همگی در نهایت محاسبهگر هستیم و بیش از هر چیز به فراوانی مادی و تغییر شرایط نابرابری مادی نیاز داریم. پیامدهای مثبت مادی مناسب باعث خواهد شد که این روندِ روبهجلو ادامه یابد.
شکل اول از نقد سرمایهداری امروز به نظر رو به افول میآید و نقد مادی غالب است. ایدهها در قالب اعداد و ارقام ظاهر میشوند. صحبت از ارزشهای غیرمادی در اقتصاد سیاسی رنگ باخته است. مسیحیان اما اینجاست که پای آمارتیا سن وسط میآید.
همۀ کارهای عظیم انجامشده در حوزۀ نابرابریِ مادی در قرن بیستویکم بهشکلی مرهون آمارتیا سن هستند. با این حال نوشتههای خودِ او در باب نابرابری مادی، اهمیت اصلی را متوجه چارچوبهای اخلاقی و روابط اجتماعیای میداند که در تبادلات اقتصادی دخیل هستند. قحطی پایینترین حد از محرومیت مادی است. اما به نظر سن قحطی هرگز به دلیل کمبود غذا روی نمیدهد. برای درک چراییِ درگیرشدن افراد با این پدیده، به شرایط نامساعد کشاورزی رجوع نکنید؛ نگاهتان را متوجه عیوب اقتصاد اخلاقیای کنید که تقاضاهای رقیب برای کالایی کمیاب را تعدیل میکند. در چنین موردی با فاحشترین شکل نابرابری مادی طرف هستیم. اما جرح و تعدیل بیبرنامه و مقطعیِ تشکیلات تولید و توزیع نتیجهای نخواهد داشت. روابط میان اعضای مختلف حاضر در اقتصاد است که باید سر جای خود قرار بگیرد. تنها در این صورت است که همۀ افراد متنعّم خواهند شد.
از دریچۀ نگاه سِن دو نقد سرمایهداری در کنار هم قرار میگیرند. از دغدغههای اخلاقی سراغ پیامدهای مادی میرویم و دوباره به موضوعات اخلاقی باز میگردیم؛ بدون اینکه نیازی به تعیین آستانهای برای جدا کردنِ این دو باشد. سن بهتفصیل به مسائل اخلاقی و مادی میپردازد بدون اینکه الزامی به ارجحیت یکی بر دیگری ببیند و هر دو را مدنظر قرار میدهد. تمایز این دو نقد از سرمایهداری واضح و مشخص است، اما میتوان از این تمایز عبور کرد؛ آن هم نه الزاماً با بحثهایی پیچیده و دیرفهم. آمارتیا سن ذهنیت خاص خودش را دارد اما آثارش حامیان بسیاری را به خود جلب کرده است. بخش زیادی از این حامیان در دنیای مدرن زندگی میکنند؛ جایی که غلبۀ تفکر فایدهگرایانه بیش از هر جای دیگری برجسته است. سن باعث شده که در برنامههای درسی اقتصاد و در مدارس سیاست عمومی، در دبیرخانههای بینالمللی و در ان.جی.اُ های بشردوستانه جاپایی برای شکلی از تفکرات ایجاد شود که مرز میان این دو نقد را کنار میزند؛ مرزی که در غیر این صورت به این سادگی قابل گذر نبود.
این کار نه اعجاز یک نابغۀ تنها و نه سحر و جادویی عجیب و غریب است. این شرایط نتیجۀ بهکارگیری نوآوری عادیِ انسانی است، نتیجۀ کنار هم گذاشتن ایدههای گذشته در ترکیبی جدید برای پرداختن به مسائل نوظهور. آموزش رسمی اقتصاد، ریاضیات و فلسفۀ اخلاق پر است از ابزاری که سِن برای ایجاد سیستم انتقادیاش استفاده کرده است. البته تاثیراتی که سن از رابیندرانات تاگور گرفته باعث شده او به روابط متقابل زندگی اخلاقی و نیازهای مادی توجه کند. همچنین درک بینظیر تاریخیِ او قادرش ساخته تا تمایز افراطیِ ترسیم شده میان این دو بخش را همیشگی و الزامی نداند.
مدرسۀ تاگور در سانتینیکتان در بنگال غربی قرار داشت، همانجایی که سن متولد شده بود. تعلیمات تاگور بر تبیین روابط میان وجود مادی و معنوی فرد تاکید میکند. هر دوی اینها مهماند (نیازهای بیولوژیکی، آزادی خودساخته) اما جوامع مدرن موفق نشدهاند رابطۀ درستی میان آنها ایجاد کنند. دانشآموزان در سانتینیکتان به کاوش آزادانه و بیقید و بند جهان طبیعی میپرداختند. آنها با گشتی مختصر در هنرهای مختلف میآموختند که خودِ حسی و روحیشان را درک کنند، بهشکلی که انگار این دو خود همزمان هم مجزا هستند و هم یکی.
اواخر دهۀ ۱۹۴۰ بود که سن به عنوان یک نوجوان از سانتینیکتان خارج شد تا مسیر یادگیری اقتصاد را در کلکته و کمبریج آغاز کند. در آن زمان بحث روز اقتصاد نظریۀ رفاه بود. این بحث تحت تأثیر جنگ سرد قرار داشت و میان مدلهای بازارمحور و دولتمحور از نظم اقتصادی در جریان بود. گرایش سن سمت و سوی سوسیال دموکراتیک داشت و همزمان ضد استبداد بود. اقتصاددانان رفاه دهۀ ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ به دنبال این بودند که یانۀ نزاع بازار و دولت را بگیرند و ادعا میکردند دولتها بر پایۀ اصول مطلوبیتگرایانه میتواند برنامههای بازتوزیع را مشروعیت ببخشند: زمانی که یک پوند به جیب یک انسان فقیر برود مطلوبیتِ کلی بیش از زمانی افزایش خواهد یافت که آن یک پوند به کوه سرمایۀ یک آدم پولدار اضافه شود. اینجا ابتدای دوران شکلگیری نقد مادی سرمایهگذاری بود، و پاسخ سن نیز به این استدلال این بود: حداکثرسازیِ مطلوبیت دغدغۀ ابدیِ همگان نیست، و چنین ادعایی و سیاستگذاریهای برآمده از آن شکلی از استبداد است. علاوه بر آن استفاده از دولت برای جابجا کردن پول به منظور دستیابی به بهینهای فرضی، ابزاری معیوب برای چنین هدفی است.
عقلانیت اقتصادی حاوی خط مشی سیاسیِ پنهانی است که تحقق آن به اقتصادهای اخلاقیای آسیب زده که گروههای مختلف افراد برای تدبیر زندگیشان ایجاد کرده بودند و به این ترتیب اهداف ادعاییاش را زیر پا میگذارد. در جوامع تجاری، افراد اهداف اقتصادی را در چارچوبهای اجتماعی و اخلاقی پذیرفتهشده دنبال میکنند. این چارچوبهای اجتماعی و اخلاقی نباید دست و پا گیر باشد. در حقیقت این چارچوبها حکم مکملهایی برای رسیدن به رشد پایدار را دارند.
اقتصادهای اخلاقی نه خنثی هستند، نه مفروض، نه ثابت و نه همگانی. این اقتصادها به چالش کشیده شده و تکامل مییابند. هر فرد تنها یک محاسبهگرِ بیاحساس مطلوبیت عقلایی نیست. جوامع تنها موتورهای تأمین رفاه نیستند. چالش پیش رو روشنکردن هنجارهای غیراقتصادیای است که در روند بازار تاثیرگذار هستند، تا به این ترتیب بتوان اقتصادهای اخلاقی را در کنار اقتصادهای بازاری و دولتهای اجرایی مورد نظر قرار داد. تفکری که موضوعات اخلاقی را در یک سو و موضوعات مادی را در سوی دیگر قرار دهد، مشکلآفرین خواهد بود. البته که این نوع تفکر نه طبیعی است و نه گریزناپذیر، بلکه ممکن و تغییرپذیر است، هم میتوان آن را فراگرفت و هم فراموشش کرد.
سن تنها کسی نیست که متوجه این مطلب شده. کنت اَرو، اقتصاددان آمریکایی، مهمترین طرف گفتوگوی سن بوده است و او را به سنت نقد اخلاقی موجود در تفکرات آر. اچ تاونی و کارل پولانی مرتبط کرد. هر کدام از اینها به دنبال وارد کردن دوبارۀ اقتصاد به چارچوبی از رابطۀ اخلاقی و انتخاب اجتماعی بودند. اما سن روشنتر از همۀ آنها شیوۀ رسیدن به چنین چیزی را درک میکرد. او دریافت که در گذشته و در ابتدای شکلگیری اقتصاد سیاسی مدرن این جدایی زندگیهای اخلاقی از دغدغههای مالی قابل پذیرش نبوده است. مطلوبیتگرایی مثل یک جبهۀ هوا در حدود ۱۸۰۰ وزیدن گرفت و توجه بسیار به اخلاق را کاهش داد و شور محاسباتی را شدت بخشید. سن این شرایط تغییر دیدگاه را درک کرد و به دنبال بازیابی و پرورش ایدهها و رویکردهای بهبودبخشی رفت که با یورش همهجانبۀ مطلوبیتگرایی قلع و قمع شده بود.
امروزه دو نوع نقد نسبت به سرمایهداری وجود دارد، اما باید یک نوع وجود داشته باشد. آمارتیا سن از این جهت مهمترین منتقد سرمایهداری در این قرن است که این موضوع را روشن کرده.