گزارشهای سینمایی آرمانشهر | چهلگیس
شهلا رستمی
«افسونگر، برنده جایزه بزرگ فستیوال “بر روی لبه” در ساخالین و بر پرده سینماهای فرانسه
به تازگی شماری از کارگردانان جوان ایرانی برون مرزی با فیلم های بسیار خوبی به میدان آمده اند و با فیلم های نخستینشان، که از ساختار و یا داستانهای ناب برخوردارند، از جای بسیار خوبی در فستیوال ها برخوردار شده اند.
یکی از آنها میلاد اعلمی است که با فیلم خود «افسونگر»، توجه بسیاری را جلب کرد. این فیلم افزون بر شرکت در بخش مسابقه ای فستیوال فیلم «بر روی لبه» در جزیره ساخالین و یا در پایان دنیا و ربودن جایزه بزرگ آن، در سینماهای فرانسه نیز به نمایش در آمد.
فیلم ماجرای جوان خوش چهره ایرانی مهاجر به نام اسماعیل (اردلان اسماعیلی) را در دانمارک به تصویر می کشد که ناچار است برای دستیابی به پروانه اقامت در این کشور، دوست دختری برای خود بیابد.
او که چندان مهلتی برایش باقی نمانده، هر شب پس از پایان کار، به بارهای گوناگون می رود تا ناجی اش را بیابد . در یکی از این شب ها با دختری ایرانی تبار به نام سارا (سوهو رضائی نژاد ) آشنا می شود و سرنوشتش راهی دیگر می رود.
گفتنی است که نقش مادر سارا را سوسن تسلیمی، هنرپیشه سینما و تاتر بازی می کند که سالهاست در تاترهای سوئد سرگرم کار است.
“سوهو رضائی نژاد” هم که موزیسین و خواننده است، برای نخستین بار در یک فیلم نقش آفرینی می کند.
او همچنین در مراسم پایانی فستیوال “بر روی لبه” به اجرای قطعه ای از کارهایش پرداخت.
به مناسبت حضور وی در فستیوال و نبود کارگردان، گفتگو با او را در باره فیلم با این پرسش آغاز کردم که چگونه ایفای نقش در سینما را پذیرفته در حالیکه حرفه اصلی اش موسیقی است؟
او می گوید که باخواندن فیلمنامه خود به گونه ای وظیفه دیده که در یک چنین فیلمی بازی کند.
همانگونه که در آغاز اشاره شد، “سوهو رضائی نژاد خواننده و اهنگساز نیز هست.
قطعات او در یوتیوب و در سایت زیر قابل شنیدن هست.
https://www.siliconerecords.net/
https://www.youtube.com/watch?v=GxXRcPg6RIE
فیلم های دیگر برنده فستیوال “بر روی لبه”
امسال مسئولان فستیوال “بر روی لبه” در ساخالین، ۹ فیلم را در بخش مسابقه ای گنجانده بودند که افزون بر “افسونگر” ، برنده جایزه بزرگ، فیلم های بسیار خوب و اصیل دیگری را هم در بر می گرفت. این فیلم ها و فیلم های بخش دیگر فستیوال حکایت از دلمشغولی “الکسی مدودف”، مدیر هنری آن داشتند که تمایل داشت مردم این جزیره با تولیدات خوب و جدی کشورهای دیگر آشنا بشوند و تا جائی که امکان داشت از جنبه صرفا تفریحی سینما دوری جسته بود.
بنابراین کیفیت، سخن نخست را می گفت. “جنگ آنا” ساخته “آلکسی فیودورچنکو” از روسیه، که جایزه بهترین کارگردانی را ربود، از آن جمله بود.
“جنگ آنا” که به شکلی کاملا مجازی از جنگ سخن می گفت، ماجرای دختر بچه شش ساله ای را به تصویر می کشید که از کشتار جمعی همه اهالی روستای محل زندگی و از جمله خانواده اش توسط ارتش نازی جان سالم به در برده بود.
او در عین بی گناهی و ناتوانی جسمی، در گوشه ای از ساختمانی پنهان شده بود که جنگجویان آن را مقر خود قرار داده بودند. مبارزه “آنا” برای بری ماندن، مبارزه با گرسنگی، تشنگی، با غم سنگین و بی محبتی، به کمک نور بسیار خوب و زوایای مناسب دوربین، بیننده را در دل فاجعه جنگ ها قرار می داد. چشمان آنا، جسم لاغر و رنج دیده اش که پر از بغض بود و هر آن بیننده انتظار انفجارش را می کشید، از این فیلم، که در یک چهار دیواری بسیار محدود می گذشت، صحنه ی نبردی بزرگ، خشن، بیهوده و بی رحم می ساخت. اما “آنا “ی شش ساله علیرغم همه دشواری ها همچنان انسان مانده بود و محبت می ورزید.
نو گرائی فیلم ها و پرداخت ویژه آنها در فیلم “مادر ترسناک”، ساخته “آنا اوروشادزه”، کارگردان گرجی نیز دیده می شد که جایزه بهترین بازیگر زن را برای هنرپیشه اول آن، “ناتا موروانیدزه”، به ارمغان آورد.
در این فیلم ، کارگردان ما را با تابوهائی روبرو می کند که همچنان گریبان زنان را گرفته است. “مانانا”، شخصیت اصلی که جوانی را پشت سر گذاشته و فرزندان بزرگی دارد، همه وقت خود را صرف نوشتن رمانی می کند که در آن بی پرده از سکس صحبت می رود. ناشران و حتا یک زن ناشر، به دلیل این تابو شکنی و این که آن چه نزد مردان به گونه ای خلاقیت نامیده می شود، برای زنان ممنوع است، از چاپ کتاب او خودداری می کنند. “انا” که حرفه مادری اش را کنار گذاشته و در دنیای نویسندگی خود به سر می برد، بهای سنگینی می پردازد. این بها را حامی او نیز، که یک کتابفروش آگاه است، می پردازد. کارگردان با استفاده خلاقانه از دوربین و گزینش لوکیشن های مناسب (گرچه بسیار اندک)، از این داستانی که در یک “چهار دیواری” می گذرد، چیزی بهتر از یک مانیفست می سازد و به اندیشه وا می دارد.
جایزه بهترین هنرپیشه مرد به “کندوک دیسن بایف”، هنرپیشه قزاق برای بازی در فیلم “تفاوت ملایم دنیاها” ساخته “ادیل خان یرژانف” از قزاقستان داده شد که او نیز از ناروائی هائی سخن می گفت که به یک زن جوان و زیبا پس از مرگ پدرش می رود.
یک فیلم دیگر روسی، “داستان یک قرار ملاقات”، ساخته “آودوتیا اسمیرنوآ”، که جایزه تماشاگران را ربود و بر پایه یک داستان واقعی ساخته شده بود، گرچه از نظر فرم سخن تازه ای نمی گفت و آکادمیک بود، اما از نظر محتوا از کوبندگی و هوشمندی ویژه ای برخوردار بود.
در نیمه نخست فیلم، بیننده با فیلمی روبرو بود که در آن اشراف، همچون در نمایش های چخوف، با لباس های قرن نوزدهمی و دلمشغولی آن سالها، مدام در حال حرف زدن و داستان های روزمره خود بودند. اما کم کم فیلم مسیر دیگری پیدا می کرد و ما را از ورای ماجرای پسر خوشگذران یک ارتشی بلند پایه که چندان برای فرزندش احترامی قائل نبود، وارد اصل داستان می کرد. بدین ترتیب که “گریگوری کولوکولتسیف”، جوان آرمان گرا و خوشگذران، به یک اردوگاه نظامی فرستاده می شود. در آنجا او می خواهد با آرمان گرائی روند زندگی ارتشی را تغییر دهد. اما با جسارت یک سرباز دون پایه محبت ندیده و سیلی ای که او به گوش فرمانده آن اردوگاه می زند، سرنوشتش تغییر می کند. “لئون تولستوی” آزادی خواه برای نجات سرباز بیکس و بی پناه دست به کار می شود و وکالت وی را به گردن می گیرد تا او را از مرگ نجات دهد… اما قوانین نظامی جائی برای انسانیت و دل رحمی نمی گذارند.. افزون بر زیر پرسش بردن خشکی قوانین و نیز حکم اعدام، کارگردان بسیار خوب بر پیچیدگی روح انسان ها، پیش بینی ناپذیری آنان و سرنوشتی که زندگی برای همه رقم می زند و همه را غافلگیر می کند، انگشت می گذارد. فیلم همچون یک قطعه سمفونیک، کم کم به اوج خود می رسد و در پایان بیننده را بسیار دگرگون می نماید.
فیلم دیگری که برای شب گشایش برنامه ریزی شده بود، فیلم اضطراب آور بسیار خوب دانمارکی”گناهکار”، ساخته “گوستاو مولر” بود که یکی از بهترین فیلم های جنائی این روزها به شمار می آید و هنوز بر پرده سینماهای فرانسه است.