به مناسبت صدوپنجاهمین زادروز او
بهرام محیی
دولت بریتانیا پس از سرکوب قیام سال ۱۸۵۷ در هند، «کمپانی هند شرقی بریتانیا» را منحل کرد و هند را مستقیم تحت نظارت لندن قرار داد. این اقدام با یک دوره آرامش نسبی در هند همراه بود. بخشی از نخبگان طبقهی متوسط هند که عمدتا پیرو آیین هندو بودند، با ارزشهای مدرن اروپایی دشمنی نداشتند و برعکس آماده بودند از انگلیسیها بیاموزند، بدون اینکه از ارزشهای سنتی خود دست بردارند. این روند با رشد آگاهی در جامعهی هند و بویژه در میان طبقهی متوسط همراه بود. این بخش از نخبگان هند نه تنها از انگلیسیها خواهان حقوق بیشتر برای مردم بودند، بلکه آمادگی اعلام کردند که در امور اداری و قضایی کشور مسئولیت بیشتری برعهده گیرند. سرانجام «کنگرهی ملی هند» به عنوان همایشی برای این مطالبات، در سال ۱۸۸۵ در بمبئی اعلام موجودیت کرد. گفته میشود که ایدهی تاسیس این سازمان متعلق به یک کارمند بریتانیایی در هند بود، اگر چه رهبری آن در دست تحصیلکردگان و نخبگان هند بود. «کنگرهی ملی هند» در مبارزات خود برای دستیابی به حقوق و مشارکت سیاسی دستاوردهای قابلتوجهی داشت.
بعدها در جریان جنگ جهانی اول، دولت بریتانیا برای قدردانی از فداکاری هندیان و آسیبهای جانی و مالی بزرگی که در جریان جنگ متحمل شده بودند، وعده داد که پس از پایان جنگ در هند به اصلاحات سیاسی دست بزند و از هندیان در دولتهای محلی بیشتر استفاده کند. هنگامی که اصلاحات وعده داده شده در سال ۱۹۱۸ با تاخیر روبرو شد، حرکتهای اعتراضی گستردهای در هند به راه افتاد. در این اعتراضات برای نخستین بار چهرهای در صحنهی سیاسی ظاهر شد که بعدها در راس جنبش استقلالطلبی هند قرار گرفت و مبارزات آن را تا پیروزی هدایت کرد. نام این شخص مهنداس کارامچاند گاندی بود و بعدها «مهاتما» خوانده شد که در زبان سانسکریت به معنی «دارندهی روح بزرگ» است. این نوشته که به مناسبت صدوپنجاهمین زادروز گاندی تهیه شده، نگاهی گذرا به اندیشههای او و بویژه سرچشمههای نظری رویکرد مبارزاتی او به نام «ساتیاگراها» است.
مختصری از زندگینامه
مهنداس کارامچاند گاندی در تاریخ ۲ اکتبر ۱۸۶۹ در شهر ساحلی پروبندر واقع در ایالت گجرات هند در یک خانوادهی پیرو آیین هندو زاده شد. در ۱۹ سالگی برای تحصیل در رشتهی حقوق رهسپار لندن شد. پس از پایان تحصیلات به هند بازگشت و در یک دفتر وکالت در بمبئی مشغول به کار شد. نوع زندگی و لباس پوشیدن او در این سالها اروپایی بود.
گاندی در سال ۱۸۹۳ به عنوان وکیل مدافع یک تاجر هندی، برای دعوایی حقوقی رهسپار آفریقای جنوبی شد. این ماموریت با تجربههای سیاسی مهمی برای او همراه بود. گاندی در آفریقای جنوبی با پوست و گوشت خود نژادپرستی را لمس کرد و تصمیم گرفت در آنجا بماند و برای حقوق مهاجران هندی در این سرزمین مبارزه کند. او با وقفههایی کوتاه تا ۴۵ سالگی در آفریقای جنوبی ماند و به رهبر سیاسی مهاجران هندی آن دیار تبدیل شد.
در جریان همین اقامت دراز مدت بود که گاندی با افکار و اندیشههای برخی از مصلحان و نویسندگان غربی آشنا شد و توانست از تلفیق آرای آنان با بینشهای بومی خود، اصول فکری و روش مبارزاتی خود به نام «ساتیاگراها» را پیریزی کند. «ساتیاگراها» هم رویکردی بنیادین نسبت به امور و هم راهبردی در پیکار سیاسی بود و حول دو محور اصلی دور میزد: ۱ـ پیکار سیاسی عاری از خشونت؛ ۲ـ آمادگی شخصی برای تحمل درد و رنج. گاندی در سال ۱۹۱۵ به هند بازگشت و این رویکرد و راهبرد را در پیکار برای دستیابی به استقلال هند علیه استعمار بریتانیا به کار گرفت. او بین سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۴ در راس «کنگرهی ملی هند» بود و مبارزات مردم این کشور را رهبری کرد.
با شروع جنگ جهانی دوم، گاندی با شرکت هندیان در جنگ مخالفت کرد و خواستار تحریم تسلیحات شد. او در سال ۱۹۴۲ خواهان استقلال کامل هند شد و به همین دلیل همراه چند تن دیگر از رهبران «کنگرهی ملی هند» بازداشت و زندانی شد. بریتانیا ناچار شد گاندی را به دلیل بیماری یک سال بعد از زندان مرخص کند. پس از پایان جنگ جهانی دوم، جنبش استقلال هند اوج گرفت، اما این جنبش همزمان از شکافی رنج میبرد که میان اکثریت هندو و اقلیت مسلمان هند ایجاد شده بود. در حالی که گاندی خواهان حفظ یکپارچگی سرزمینی هند بود، تشکیلات «مسلم لیگ»، نمایندهی مسلمانان هند، خواهان ایجاد دو کشور مستقل هند و پاکستان بود.
در اوت ۱۹۴۶ درگیریهای خونینی میان هندوها و مسلمانان هند روی داد. گاندی به دلیل نفوذ کلام در میان پیروان هر دو دین، در پایان دادن به این خونریزیها نقش مهمی داشت. سرانجام مجلس بریتانیا در ۳ ژوئیهی ۱۹۴۷ تقسیم «هند بریتانیا» به دو کشور مستقل هند و پاکستان را اعلام کرد. «کنگرهی ملی هند» و «مسلم لیگ» هر دو موافق این اعلامیه بودند، اما گاندی آن را یک «تراژدی روحی» خواند. ۱۵ اوت ۱۹۴۷ هند و پاکستان استقلال خود از بریتانیا را اعلام کردند. مهاتما گاندی تنها چند ماه بعد، در تاریخ ۳۰ ژانویهی ۱۹۴۸ به ضرب گلولهی یک هندوی متعصب در دهلی نو از پای درآمد.
راهبان سپیدپوش
تاثیر تعلیم و تربیت خانوادگی بر شکلگیری افکار بعدی گاندی تردیدناپذیر است. خانوادهی گاندی جزو کاست «بانیا» در هند بود. این کاست به داشتن دو ویژگی مشهور بود: پایداری و پیگیری در انجام امور و نیز کاردانی و قابلیتهای اقتصادی. پدر و مادر گاندی پیرو «ویشنوئیسم» بودند که در کنار «شیوائیسم» یکی از دو جریان بزرگ و پرنفوذ آیین هندو به شمار میرود. در خانوادهی گاندی اعتقاد دینی، مسائل اخلاقی و عشق به حقیقت جزو ارکان اصلی زندگی محسوب میشد. والدین او گیاهخوار و در انجام مناسک دینی مانند روزهداری و ریاضتکشی پیگیر بودند. گاندی نسبت به امور اخلاقی حساسیت زیادی داشت و گفته که تا سن ۱۲ سالگی یک بار هم دروغ نگفته بود.
یکی از آداب و رسوم هندیان ازدواج کودکان بود. والدین گاندی هم او را خیلی زود در سن ۱۳ سالگی به ازدواج دختری ۱۴ ساله به نام «کاستوربای» درآوردند. او بعدها به همرزم گاندی تبدیل شد و تا پایان عمر خود در کنار او بود. در ایام نوجوانی گاندی، دوستی به او توصیه کرده بود که گوشت بخورد. این شخص مدعی شده بود که علت چیرگی انگلیسیها بر هندیان و اینکه چند هزار سرباز انگلیسی قادرند بر دهها میلیون هندی فرمانروایی کنند این است که آنان گوشتخوار و هندیان گیاهخوارند، و اگر هندیان به گوشتخواری روی آورند، میتوانند خود را از زیر یوغ بریتانیا نجات دهند.
گاندی تسلیم این استدلال شده و به گوشتخواری روی آورده بود. خود او در زندگینامهاش نوشته هنگامی که برای نخستین بار با اکراه گوشت بز خورده، به حالت تهوع و در پی آن عذاب وجدان دچار شده است، زیرا جانداری به خاطر رفع گرسنگی او جان خود را از دست داده بود. اما مشکل بزرگتر این بوده که گاندی خود را به حقیقتگویی متعهد میدانسته و نمیتوانسته گوشتخواری خود را از والدین پنهان کند. از طرف دیگر او میدانسته که اگر این موضوع را به آنان بگوید، احساسات دینی آنان را به شدت جریحهدار خواهد کرد، زیرا گوشتخواری نزد پیروان «ویشنو» گناهی بزرگ به شمار میرود. به همین دلیل پس از مدت کوتاهی دوباره به گیاهخواری روی میآورد و حتی از رژیم غذایی سختتری پیروی میکند.
اما آنچه گاندی بیش از هر چیز از والدین خود آموخت، رواداری دینی بود. والدین گاندی اگر چه پرستندهی «ویشنو» بودند، اما به «شیوا» هم احترام فراوان میگذاشتند. افزون بر آن، پیروان ادیان مختلف به خانهی گاندی رفت و آمد داشتند، از جمله پارسیان هند که زرتشتی بودند و نیز مسلمانان و پیروان سایر ادیان و مذاهب هند. گاندی در چنین محیطی بالیده و از آغاز با رواداری دینی خوگرفته بود.
اما در آن میان بیش از همه «آیین جین» بر افکار و اندیشههای گاندی جوان تاثیر گذاشت. «آیین جین» یکی از ادیان قدیمی هند است که در قرون ششم و پنجم پیش از میلاد شکل گرفت. ریشهی آن مانند بودیسم به «برهمانیسم» میرسد که میتوان آن را روایت آغازین هندوئیسم به شمار آورد. پیروان این آیین از اصول اخلاقی پنجگانهای تبعیت میکنند: هیچ جانداری را نباید کشت یا زخمی کرد؛ باید همواره حقیقت را گفت؛ نباید به اموال دیگری دست درازی کرد؛ باید در روابط زناشویی پاکدامن بود؛ اشیا را باید فقط به اندازهی نیاز ضروری در اختیار داشت.
پدر گاندی با چند تن از راهبان «آیین جین» دوستی داشت و هر بار که به خانهی او میآمدند با آنان به بحث و گفتوگو میپرداخت. گاندی با کنجکاوی به این گفتوگوها گوش میداد. هیچ دینی در هند به اندازهی «آیین جین» فلسفهی خشونتپرهیزی را تبلیغ نمیکرد. این امر گاندی نوجوان را مسحور میکرد. او شاهد بود که راهبان جینی روزها پای برهنه در معابر گجرات حرکت میکردند و هر یک جارویی به دست داشتند که با آن حشرات و جانداران کوچک را کنار میزدند تا مبادا آنها را زیر پا له کنند. این راهبان به همین دلیل شبها از معابدشان بیرون نمیرفتند و فقط در روشنایی روز حرکت میکردند تا مبادا ناخواسته حشرهای را لگدمال کنند. این راهبان سپیدپوش به معنای واقعی کلمه «حواریون خشونتگریزی» بودند. رفتار و گفتار آنان در روح گاندی نوجوان تاثیر شگرفی گذاشت و بعدها در جهان فکری، ایدهآلها و فعالیت عملی او جایگاهی کانونی به خود اختصاص داد.
تحصیل در لندن
گاندی بدوا میخواست در لندن پزشکی بخواند، اما اعتقادات دینی او اجازهی کالبدشکافی را نمیداد و به همین دلیل تصمیم گرفت به تحصیل حقوق بپردازد. والدین او و بویژه مادرش اساسا با سفر او به خارج از هند مخالف بودند. پیش از سفر ناچار شد نزد مادرش سوگند یاد کند که در لندن سراغ گوشت و شراب و زنان نخواهد رفت. گاندی در هند با غذاهای انگلیسی آشنا بود و تصور میکرد که اگر گوشت را از غذای انگلیسی حذف کنند، چیز زیادی از آن باقی نمیماند. به همین دلیل انتظار داشت که در لندن با مشکل تغذیه روبرو شود. اما در کمال شگفتی در لندن با انگلیسیهایی آشنا شد که گوشت نمیخوردند. آنان حتی به او رستورانهای مخصوص گیاهخواران را معرفی کرده بودند که در آنها غذاهای متنوعی عرضه میشد. بدینسان مشکل غذایی گاندی در لندن حل شده بود. این نکته هم گفتنی است که گاندی بعدها علاوه بر رژیم سخت غذایی، خودداری از آمیزش جنسی و روزهی سکوت را نیز وارد زندگی خود کرد و هفتهای یک روز با کسی سخن نمیگفت.
بزرگترین رویداد معنوی گاندی در سالهای اقامت در لندن، آشنایی با «باهاگواد گیتا»، یکی از نوشتههای کانونی آیین هندو بود. این کتاب که گفته میشود در قرنهای پنجم تا دوم پیش از میلاد نوشته شده، منظومهای معنوی و حماسی است که در آن مرز میان روایتهای اسطورهای و تاریخی روشن نیست و مکتبهای گوناگون فکری آن زمان هند را با هم تلفیق کرده است. سرودههای این کتاب در اصل به زبان سانسکریت بوده و گفته میشود که به دورهی مهاجرت آریاییها به شبهقارهی هند و زمانهی قهرمانان هند اختصاص دارد. این کتاب گفتوگویی است میان «کریشنا» که تجسم انسانی عالیترین خدا (ویشنو) است و در کسوت استاد ظاهر میشود و نیز «آرجونا» که یکی از قهرمانان اسطورهای هند بوده و نقش شاگرد او را برعهده دارد.
گاندی در لندن با این اثر آشنا شد. خود او گفته بود احساس شرم میکرده که تازه در بیست سالگی و در لندن با این کتاب مقدس هندوان آشنا شده است. اشعار حماسی این کتاب بعدها در آفریقای جنوبی الهامبخش او بود، یعنی در جامعهای که نظامی ستمگر بر آن حاکم بود و گاندی در آن انسانی درجه دو به شمار میرفت. او از این کتاب درس پیکار ایثارگرانه، مقاومت و وظیفهشناسی آموخت و آموزههای آن را وارد منظومهی فکری خود ساخت و در تلفیق آن با زندگی روزمره در آفریقای جنوبی، به سازمانده مقاومت مدنی هندیان علیه دولت آفریقای جنوبی تبدیل شد. او در زندگینامه اش این اثر را «والاترین کتاب آموزشی برای حقیقت» توصیف کرده است. گاندی بارها این کتاب را خواند و اشعار آن را از بر کرد. او بعدها این کتاب را از سانسکریت به زبان گجراتی ترجمه کرد و خود تفسیری بر آن نوشت.
گاندی همچنین گفته که در دورهی تحصیل در لندن کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید) و نیز قرآن را مطالعه کرده و در آن میان بیش از همه تحت تاثیر «موعظهی بالای کوه» قرار گرفته است. موعظهی بالای کوه یکی از بخشهای مهم انجیل است که برخی از آموزههای اساسی عیسی را دربرمیگیرد. او همچنین در لندن با محفلی انگلیسی هوادار «تئوسوفی» آشنا شد و اگر چه از پیوستن به این محفل خودداری کرد، اما از راهنماییهای آن برای مطالعات بیشتر بهره برد.
گاندی هنگام ترک لندن و بازگشت به هند ۲۲ ساله بود، اما او در پی الگوهای مقدسی نمیگشت که در گوشهای مینشستند و همراه مدیتاسیون رویگردانی از جهان را موعظه میکردند، بلکه دنبال شخصیتهایی میگشت که با مبارزات خود تلاش میکردند بر زندگی روزمرهی مردم تاثیرگذار باشند. خود گاندی در سالهای اقامت در آفریقای جنوبی به چنین شخصیت و الگویی تبدیل شد. او در زندگینامهاش یادآور شده که به این باور رسید که اخلاق شالودهی همه چیز است و حقیقت جوهر همهی اخلاقیات است. به همین دلیل او حقیقت را به تنها هدف خود تبدیل کرده است.
آشنایی با مصلحان غرب
بزرگترین تحولات فکری گاندی اما در سالهای اقامت در آفریقای جنوبی روی داد، یعنی زمانی که با آرا و اندیشههای مصلحان و ادیبان غرب آشنا شد. در میان این شخصیتها بطور مشخص میتوان از سه تن نام برد که بیشترین تاثیر را بر او داشتند: جان راسکین، نویسنده و پژوهشگر انگلیسی، لئو تولستوی، رماننویس بزرگ روس و هنری دیوید ثورو، نویسندهی آمریکایی و نخستین نظریهپرداز «نافرمانی مدنی».
در سال ۱۹۰۳ هنگامی که گاندی از ژوهانسبورگ عازم دوربان بود، دوستی انگلیسی که برای بدرقهی او آمده بود، در ایستگاه قطار کتابی به رسم یادبود به گاندی داد. عنوان این کتاب «به سوی این آخرین» و نویسندهی آن جان راسکین بود. گاندی که تا آن روز نام راسکین را نشنیده بود در قطار شروع به خواندن کتاب میکند. خودش گفته که در طول این سفر ۲۴ ساعته دیگر نمیتواند از آن دست بکشد. در آن زمان سه سال از مرگ راسکین گذشته بود. او پیشتر استاد تاریخ هنر در دانشگاه آکسفورد و ستایشگر هنر سدههای میانه بود، اما ناگهان تغییر فکر میدهد و به جامعهشناسی روی میآورد و سرانجام به پیکارگر اخلاق و عدالت اقتصادی و منتقد سرمایهداری تبدیل میشود. راسکین خواهان آن بود که به کار به مثابه وظیفهای اخلاقی نگریسته شود و نه چونان کالا. او ارزش آفرینندهی کار دستی را ستوده و خواهان مدارس عالی برای کارگران شده بود. راسکین در آثار خود که گویی با خون و اشک نوشته مینویسد: آنچه عمدتا تحت عنوان ثروت جستجو میشود، قدرت برای سلطه بر انسانهاست. توانگر باید همواره به یاد داشته باشد، آنچه او دارد، چیزی است که دیگری نمیتواند داشته باشد و بنابراین از هر تجملی پرهیز کند تا زمانی که آخرین فرد ناتوان هم به اندازهی کافی داشته باشد.
این سخنان در وجود گاندی آتشی برافروخته بود. برای او این سخنان در وهلهی نخست به این معنا بود که هر کس بیش از اندازه میخورد، در واقع دارد وعدهی غذایی یک نفر دیگر را میدزدد و گرسنگی کشیدن هر فردی، نتیجهی پرخوری فرد دیگری است که اندازه نگه نمیدارد. کتاب راسکین که عنوان آن برگرفته از انجیل است، نقدی بر صنعتی شدن جامعهی انگلستان و پیامدهای آن است که انسانها را از انسانیت دور و به ماشین تبدیل کرده است.
اما آنچه گاندی را مبهوت کرده بود، این بود که راسکین کار دستی را با زیباترین واژگان ستوده و زندگی کشاورزان و پیشهوران را حتی نمونهوار خوانده بود. با این همه گاندی یک ضعف هم در زندگی راسکین یافته بود و آن اینکه او به انقلابی کردن روح خود بسنده کرده بود، اما نیروی آن را نیافته بود که زندگی خود را تغییر دهد. گاندی نمیخواست به چنین ضعفی تن دهد. او برای هماهنگی زندگی خود با ایدهآلهای کتاب راسکین، در آفریقای جنوبی مزرعهای خرید و با خانواده و همکارانش به آنجا نقل مکان کرد. این نخستین تلاش گاندی برای ایجاد جامعهای اشتراکی و یک شیوهی زندگی تازه بود. هدف گاندی در این مرحله سادهزیستی در جامعهی کوچکی است که در آن همه برابرند.
گاندی چنین ایدهآلی را در زندگی لئو تولستوی تحققیافته میدید که توانسته بود اعتقاد و عمل خود را یکی کند. نویسندهی بزرگ روس از یک خانوادهی توانگر اشرافی بود، اما ثروت برای او آرامش روحی به همراه نداشت. او در سن ۵۷ سالگی زندگی مرفه شهری خود را رها کرد و با خانواده به روستا کوچ کرد. در آنجا زندگی سادهای داشت. پای برهنه میگشت، لباس روستایی بر تن میکرد و خود نیز کشاورزی میکرد. تولستوی برای فرار از تجملات و زندگی لوکس، املاک و داراییهای خود را به همسر و فرزندانش بخشید و خود را وقف آموزش روستاییان کرد. او از شکار حیوانات دست کشید و به گیاهخواری روی آورد و رسالههایی با افکار مترقی و اصلاحطلبانه دربارهی زندگی زناشویی و تئولوژی نوشت.
گاندی به شدت تحت تاثیر تولستوی قرار گرفت و شروع به مطالعهی آثار او کرد. او در اکتبر ۱۹۰۹ نامهای به زبان انگلیسی برای تولستوی نوشت و از جنبش مدنی در آفریقای جنوبی به او گزارش داد. تولستوی در دفترچهی یاداشتهای روزانهاش نوشته بود که از هندویی در آفریقای جنوبی نامهای به دستش رسیده که او را به شدت تحت تاثیر قرار داده است. تولستوی به این نامه پاسخ میدهد و با مبارزات گاندی در آفریقای جنوبی همبستگی اعلام میکند و آن را «پیکار تواضع علیه تکبر و عشق علیه خشونت» مینامد. این نامهنگاری تا زمان مرگ تولستوی در نوامبر سال ۱۹۱۰ ادامه داشت. گاندی در یکی از این نامهها برای تولستوی مینویسد که مزرعهی خود را در آفریقای جنوبی به یاد او «مزرعهی تولستوی» نام گذاشته است.
از «مقاومت غیرفعال» تا «نافرمانی مدنی»
سومین شخصیتی که در گاندی تحولی عمیق ایجاد کرد، هنری دیوید ثورو، نویسنده و تاریخدان طبیعی آمریکایی بود. گاندی از اکتبر تا دسامبر ۱۹۰۸ به دلیل نقض قانون در زندان آفریقای جنوبی بود. در زندان رسالهای به دست او رسید با عنوان «نافرمانی مدنی» نوشتهی هنری دیوید ثورو. ثورو که در سال ۱۸۱۷ در ایالت ماساچوست زاده شده بود، در هاروارد تحصیل کرده و خیلی زود در سن ۴۵ سالگی بر اثر بیماری سل درگذشته بود. او یکی از مخالفان سرسخت بردهداری در آمریکا و طرفدار استقلال و آزادی فرد از قیمومت کلیسا، حکومت و سنت بود. ثورو دوست فیلسوف آمریکایی رالف والدو امرسون و عضو محفلی از روشنفکران آمریکایی بود که دربارهی اصلاحاتی برای الغای بردهداری و نیز انحلال انجمنهای دولتی به سود تشکیل کمونهای کوچک برای اعمال ارادهی شهروندان و ایجاد جامعهای نوین در آمریکا تلاش میکردند. او در اطراف ماساچوست کلبهای جنگلی برای خود ساخته بود و خوراک و مایحتاج خود را نیز منحصرا از طبیعت تهیه میکرد. ثورو پس از دو سال تنهایی به شهر بازمیگردد تا ببیند آیا آزادی در طبیعت را در جامعه هم میتواند تجربه کند یا نه. در شهر مقامات حکومتی به او یادآوری میکنند که چند سال است مالیات نپرداخته، اما ثورو از پرداخت مالیات با این استدلال خودداری میکند که دولت از مالیاتها برای حفظ بردهداری و جنگ علیه دیگر کشورها استفاده میکند. دولت او را به زندان میاندازد. ثورو پس از یک روز با قرار وثیقه آزاد میشود و به این فکر میافتد که کتابی دربارهی نوع خاصی از مقاومت مسالمتآمیز در برابر فرمانهای دولتی بنویسد. نتیجهی این تلاش فکری رسالهای است به نام «نافرمانی مدنی».
به اشاره باید گفت که ثورو در این رساله نافرمانی مدنی را اقدامی فردی و مسالمتآمیز به صورت خودداری از پرداخت مالیات و سرپیچی از فرمانهای دولتی در این زمینه میداند. از نظر او این امر هنگامی موجه و قابل توصیه است که اطاعت از فرمان یادشده، بیعدالتی نسبت به شخص سومی را طلب کند. به باور ثورو، معیار قضاوت در چنین موردی، وجدان شخصی است. نافرمانی مدنی، به شکل یا ابزار محدودی وابسته نیست، ولی کسانی که به نافرمانی مدنی دست میزنند، باید پیامدهای کیفر قانونی آن را نیز بپذیرند. اقدام نافرمانی مدنی، فراخوانی خطاب به شهروندان دیگر است.
ثورو برای فردیت اهمیت زیادی قائل بود و آن را بنیاد توجیه نافرمانی مدنی ارزیابی میکند. فرد از نظر «ثورو»، قدرتی عالی و خودمختار است. در آنجا که فرمان دولتی با وجدان فرد در تناقض قرار میگیرد، مقاومت به صورت نافرمانی مدنی، امری موجه است. بعدها ثورو موضوع نافرمانی مدنی را علاوه بر عرصهی خودداری از پرداخت مالیات، به تحریم نشریاتی که از بردهداری دفاع میکردند، مخالفت با جنگ علیه مکزیک و حتی تشویق کارمندان دولت به استعفا نیز گسترش میدهد.
اندیشههای ثورو دربارهی نافرمانی مدنی، گاندی را تکان داد. او بعدها در نامهای به یک دوست آمریکایی نوشته بود که با خواندن رسالهی ثورو در مورد نافرمانی مدنی، آموزگار خود را یافته است. گاندی در نشریهای که خود در آفریقای جنوبی منتشر میکرد، بخشهایی از رسالهی ثورو را در مقالهای به قلم خود معرفی و اهمیت آن را مستدل ساخت و تدریجا دیدگاههای مطرح شده در آن را به وظیفهی هواداران خود تبدیل نمود. او بعدها در نوشتههای دیگر خود، این ایده را گسترش داد و در اشاراتی نظری دربارهی نافرمانی مدنی، آن را به صورت جستارهایی منظم جمعبندی کرد.
بسیاری معتقدند که گاندی ایدهی روش مبارزاتی خود به نام «ساتیاگراها» را از «نافرمانی مدنی» هنری دیوید ثورو الهام گرفته است. اما خود گاندی منکر این امر شده و گفته که مبارزهی او علیه دولت آفریقای جنوبی پیش از آنکه او کتاب ثورو را بخواند آغاز شده بود و همرزمانش روش او را در آن زمان «مقاومت غیرفعال» مینامیدهاند. اما از آنجا که این اصطلاح روح واقعی روش او را بازتاب نمیداده، واژهی گجراتی «ساتیاگراها» جانشین آن میشود که برای هندیان نیز مانوس بوده و به معنی «پایبندی به حقیقت و عدالت» است.
هر چه بود، رسالهی ثورو دربارهی نافرمانی مدنی، تحولی ژرف در درک مبارزاتی گاندی ایجاد کرد. خشونتپرهیزی در دیدگاه گاندی نسبت به نافرمانی مدنی، جایگاهی کانونی دارد. بعدها در جریان مبارزات گاندی در هند بارها پیش آمده بود که او اقدامی مبتنی بر نافرمانی مدنی را که بطور ناخواسته به خشونت کشیده شده بود، زودتر از موعد مقرر پایان داده بود. گاندی «نافرمانی مدنی تام» را گونهای «شورش مسالمتآمیز» میفهمید ولی اذعان میکرد که پرهیز از خشونت در هر اقدامی تضمین شده نیست. او حتی گاهی این مفهوم را به معنی «مقاومتی انقلابی» به کار میگرفت. البته باید گفت که دیدگاههای او در این زمینه فاقد دقت مفهومی یک نظریهپرداز غربی است. اما اهمیت گاندی در آن است که نافرمانی مدنی را برای نخستین بار در مقابله با یک قدرت استعماری به کار گرفت و در قلمروی عمل، تجربههای گرانبهایی در این زمینه به دست آورد.
گاندی معتقد بود که نافرمانی مدنی، حق فطری شهروندان است. شهروندی که از چنین حقی صرفنظر کند، از حق انسانی خود صرفنظر کرده است. از دیدگاه او، آمادگی نافرمانی مدنی را در خود کشتن، به منزلهی در زنجیر کردن وجدان خود است. گاندی همچنین برای نقش گستردهی مردم در نافرمانی مدنی اهمیت ویژهای قائل بود. او آن اقدام نافرمانی مدنی را که بدون پشتیبانی تودههای گستردهی مردم و توسط گروهی کوچک انجام میگیرد، ماجراجویی صرف و بیثمر میدانست.
رهبری جنبش استقلال هند
از تلفیق چنین بینشها و اندیشههایی بود که گاندی رویکرد سیاسی و روش مبارزاتی خود «ساتیاگراها» را تدوین و آن را به راهنمای جنبشی مردمی تبدیل کرد. فردی را که از این روش پیروی میکرد «ساتیاگراهی» مینامیدند. گاندی این روش مبارزاتی را نخست در مقابله با قوانین آفریقای جنوبی به کار گرفت. او با آغاز جنگ جهانی اول به هند بازگشت. دیدگاه گاندی نسبت به بریتانیا در این میان دگرگون شده بود. او زمانی دیدگاهی خیرخواهانه نسبت به این امپراتوری عظیم داشت، اما اینک «امپریالیسم بریتانیا» را «نظامی شیطانی» میخواند.
گاندی روش زندگی و لباس هندی اختیار کرد. «ساتیاگراها» دست او را در مبارزه با استعمارگران بریتانیایی بازمیگذاشت. گاندی میتوانست از پیروانش بخواهد که از همکاری با انگلیسیها خودداری کنند، یا حتی برای آشکار کردن حقیقت فعال شوند و برای نمونه از قوانین عمومی پیروی نکنند. او در سال ۱۹۱۹ اعتصابی عمومی علیه قانون «رولات بیل» را سازماندهی و هدایت کرد که برقراری حکومت نظامی در هند و بازداشت افراد مظنون بدون حکم دادگاه را ممکن میساخت. اما این اعتصاب به خشونت کشید و گاندی ناچار شد برای پایان خشونتها اعتصاب غذا کند.
گاندی پس از این حادثه فهمید که روش مبارزاتی او هنوز برای تودههای مردم روشن نیست و باید آنها را آموزش داد. او اقدام به تاسیس نشریاتی کرد که یکی «هند جوان» به زبان انگلیسی و دیگری «ناواجیوان» به زبان گجراتی بود. در این نشریات مقالات فراوانی نوشته میشد تا «ساتیاگراها» برای مردم توضیح داده شود. با این تلاشها نام گاندی بر سر زبانها افتاد و در سال ۱۹۲۰ زمانی که به ریاست «کنگرهی ملی هند» برگزیده شد، به یک چهرهی سیاسی با نفوذ تبدیل شده بود. او از آن پس میتوانست با ابزارهایی نیرومندتر روش مبارزهی عاری از خشونت خود را علیه استعمار بریتانیا پیش ببرد.
گاندی این روش را بارها آزمود. برای نمونه به هندیان توصیه کرد که خرید پارچههای انگلیسی را تحریم کنند و با چرخ نخریسی، پارچههای لباس خودشان را تهیه کنند. این اقدام ضربهای سنگین به صنایع پارچهبافی انگلستان وارد کرد. گاندی یکبار هم در ایالت گجرات مردم را به «اعتصاب مالیاتی» فراخواند و به این دلیل به زندان افتاد. اما بزرگترین اقدام عاری از خشونتی که گاندی به روش «ساتیاگراها» برپا کرد، به «رژهی نمک» معروف است و در سال ۱۹۳۰ انجام گرفت. این اقدام علیه قانون انحصار نمک و مالیاتی بود که بریتانیا برای نمک از هندیان اخذ میکرد. گاندی و پیروانش مسافتی طولانی را به سوی ساحل دریا راهپیمایی کردند تا با زیر پا گذاشتن قانون نمک، برای خود نمک تولید کنند. این اقدام ضربهی سنگینی به اقتدار بریتانیا در هند وارد کرد. روش مبارزاتی نافرمانی مدنی بطور روزافزون بر پیروان گاندی افزود و سرانجام به استقلال این کشور راه برد.
گاندی زمانی میخواست پزشک شود. اما باورهای دینی و محدودیتهای کاست او این امکان را از او سلب کرد. او در لندن حقوق خواند و به وکیل برجستهای هم تبدیل شد. با این همه، تاریخدانانی که دربارهی زندگی و آرای گاندی تحقیق کردهاند، معتقدند که او در جریان مبارزات سیاسیاش پیش از آنکه یک وکیل باشد، یک پزشک بود، پزشکی اجتماعی. او درد جامعه را تشخیص میداد و داروی مناسب آن را تجویز میکرد، دارویی که بعضا بسیار تلخ اما موثر بود. شاید گاندی مانند بسیاری از دیگر مصلحان اجتماعی نظریهپردازی نکرد. اما او یک پراتیسین و کنشگر واقعی بود که برای رسیدن به هدف، همه چیز را آزمایش میکرد، و بیش از هر چیز خود را.