کارزار سی روز، سی شعر «زنان شاعر؛ زبان اعتراض» به مناسبت روز جهانی منع خشونت علیه زنان،
نهمین دوره هفته حقوق بشر ۲۰۲۱
و بیست و شش سالگی بنیاد آرمان شهر|OPEN ASIA
۲۲ دسامبر ۲۰۲۱/ ۱ دی ۱۴۰۰
سی زن، سی شعر _۲۸
رُزا جمالی – ایران
هفت طبقه بودم گیاهی مخصوص به تن داشتم؛ در جشنی شبیه مراسم ختم شرکت کرده بودم
سنگ بر پیشانی برگشتم؛ بر سرزمین مادریام باردیگر نگریستم وَ گریستم
پدرم سیمرغ بود؛ مادرم الههای بی تاب درشوش وُ هگمتانه وُ مقبرهی مردخای
وَ خدا با من بود
این چشمها دوربین من شدهاند در تاریکی محض، مطلق
و من اسطورهی گُنگِ برخورد قاشقها با چنگال بودهام در لحظهی شام
ایزد بانوی بزرگراه نواب منام، به قبرستان میروم
در منتهی الیهی شرقی این شهر
این که مطلق باریده بر فرق سرت، این چیست؟ این پلشتیِ آرام چیست؟ به چه میماند؟ چیست؟
فرشتگان بر موهای تاریکم لانه کرده بودند به ناچار
وَمن پریان را شسته بودم، لکهگیری کرده بودم، شبیه برنج دم کرده بودم
ساعت را میدانستی در لحظهای که کش میآمد و خمیازه میکشید، آن لحظهی منجمد وُ خاموش
وقتی با چنگالهای زخمیام بر اجاق گاز سر میرفتم
وقتی تمام صحنِ میدانِ انقلاب را فراگرفته بودم وَ فوران میکردم
و با وایتکس صورتم را سفید نگه داشته بودم انگار.
سرخس منام
سرزمینی بیپدر
عاریتی
شهری سوخته
ممنوعه
وَ آلوده به انواع مرضها، بیماریها، دجالها، دروغها وَ دستکاریها
به کجای این سرزمین دل بستهای برادر؟
این سرزمین که به تمامی سوخته است، نیمیش گورست، نیمهی دیگرش به سرب آلودهست.
سرخس منم
ایزد بانویِ وحشی خار وُ پلشت
بر اندوهِ ساکن چشم زخمی که به سرزمینم بافتهاید…
کوه را که من کندم برادر، تو چه کردی؟
تنها مشتی خاک آوارهام میکند
گیجام می کند به ناگاه
مشتی خاک که پاشیده بودمش بر بوذرجمهور وُ یزدگرد
و خاکسترم که بر دریاها پخش شده است دیگر
و در آب های دجله آرام گرفتهام برادر
این بوی کهنهی نا میدهد در عنکبوتی که لانه کردهست درست بر فرق سرم
و تو میدانستی این را
میدانستی این را
به ناچار میدانستی این را.
مراسم نامگذاری به پایان رسیده ست
چراغها را خاموش کنید، فردا شنبهست؛ آه نمیکشم
پریدخت آینهها روئیده است بر انگشتان سبابهام
من که هفت دریا را گریه کردهام شش هزار سال
و از خشم به گوشهی صندلی پناه بردهام.
پیادهرو خلوت است
رهگذران به خوابی ابدی رفتهاند
و این منطقهی متروک
نظامی ست
دیرزمانیست که مسکونی نیست.
تمام جسمام را به باد سپردم
و روحم را به بادگیرها
اسیر ثانیهای بودهام سالها
و گوش تا گوش حرفهایم خاکستر بود وُ کربن وُ زغال.
سرخس گیاهیست وحشی که نامگذاری نمیشود
شبیه برگ کاهوست: نامیده نمیشود، پوست انداختهست، چرا نامیده شود؟