۶۵مین برنامه گفتگوی بنیاد آرمان شهر تحت عنوان “بازخوانی حافظه جمعی و معرفی کتاب پر سیمرغ” روز ۲۳ قوس برابر با ۱۴ دسامبر و در قالب مجموعه برنامه های هفته حقوق بشربرای قربانیان در مرکز فرهنگی فرانسه در کابل برگزار شد. در این برنامه که بیش از ۱۳۰ نفر از اهالی دانشگاه، جامعه مدنی و فعالان اجتماعی و حقوق زن در آن شرکت کرده بودند، آقایان کاظم یزدانی (تاریخ نگار)، اسد بودا (استاد جامعه شناسی و پژوهش گر) و شیوا شرق (روزنامه نگار و دانشجوی کارشناسی ارشد رشته ادبیات) سخنرانی کردند.

gozaresh-1
در ابتدای این برنامه آقای روح الامین امینی به مناسبت چاپ کتاب پر سیمرغ از انتشارات آرمان شهر به معرفی این کتاب پرداخت و گفت: مجموعه ای که پیش رو دارید منتخب آثاری است که از ۴ گوشه دنیا، طی فراخوانی به مناسبت روز صلح گرد آوری شده است. محور اصلی برگزاری جشنواره صلح سیمرغ بازخوانی حافظه جمعی است و آثاری که به دبیرخانه جشنواره ارسال شد همه دارای مضامین نفرت از جنگ، نفی خشونت، قربانیان جنگ و ستایش صلح بوده است. از طرفی مکتوب نمودن حافظه شفاهی و تاریخ شفاهی این سرزمین هدف دیگری بوده است که خواسته ایم از طریق سیمرغ به آن دست یازیم. واقعیتهایی که جامعه با آن روبه رو بوده است به دلیل سلطه حکومتهای استبدادی و دیکتاتوری هرگز در تاریخ رسمی کشور انعکاس نیافته است. تاریخ رسمی در مقابل درد و رنجی که مردم در دهه های متمادی استبداد، جنگ و مهاجرت با آن رو به رو بوده اند، سکوت کرده است. این بود که ما بر آن شدیم تا قسمتهایی از حرفهای دل مردم را از زبان شاعران و نویسندگانی که در میان این مردم زندگی کرده اند و با درد و رنج مردم از نزدیک آشنا هستند، جمع آوری کنیم و در یک کتاب چاپ کنیم. خوشبختانه کتاب پر سیمرغ که دربردارنده قسمتی از شعرهایی است که به دبیرخانه جشنواره رسیده، منتشر شده و الان در اختیار شما عزیزان قرار گرفته است. نسخه دیگری از این کتاب که در واقع نسخه نفیس انگلیسی- دری برخی از اشعار خواهد بود هم به زودی منتشر خواهد شد. ما تصمیم گرفتیم با انتشار این اشعار به زبان انگلیسی در واقع به جامعه بین المللی هم بگوییم که مردم ما چه می اندیشند؟ چقدر از جنگ نفرت دارند و به این زبان به آنها بگوییم که ما خیلی از حرفها را می فهمیم اگر مجال گفتن داشته باشیم.
در ادامه برنامه آقای کاظم یزدانی با ارائه تعاریف مختلف از تاریخ، گفت: اهمیت آگاهی از تاریخ تا آن جایی است که انسان هر قدر هم که هوشمند باشد، نیمی از دستاوردهایش از تاریخ است. تاریخ هر ملت حافظه آن ملت است. مردمی که از فراز و نشیب های گذشته خود آگاه نباشد مانند کسی است که بر اثر تصادف یا ضربه همه چیز را فراموش کرده و حالا باید دفعتا همه چیز را از نو آغاز کند. ملتی که از گذشته خود آگاه نباشد، حوادث ناگوار و زیانبار تاریخی بارها و بارها برای آنها تکرار خواهد شد. ما حتی اگر امروز تنها به تاریخ ۵۰ سال اخیر افغانستان با دیده عبرت نگاه کنیم درس های بسیار مفید خواهیم آموخت. چرا که تاریخ نتیجه عالی ترین تجارب را در اختیار انسان قرار می دهد. مطالعه تاریخ برای کسانی که خواهان تغییر جامعه به سوی ترقی، سعادت، عزت و سربلندی هستند، لازم و ضروری است.
اما بحثی که می خواهم در اینجا به آن بپردازم این است که چرا مردم افغانستان به تاریخ کم علاقه اند؟ این امر می تواند علل گوناگونی داشته باشد از جمله فقر عمومی و عدم قدرت خرید کتاب، کم سوادی و نا آگاهی مردم، کم توجهی و عدم علاقه رهبران سیاسی و دولتمردان به مطالعه تاریخ و غفلت رسانه ها و نشرات از اهمیت تاریخ. اما مهم ترین عامل بی علاقگی مردم به تاریخ در دل خود تاریخ افغانستان نهفته است و آن مساله تحریف، جعل، مسخ و یکسو نگری تاریخ افغانستان است. تاریخ رسمی ما از ابعاد گوناگون می تواند مورد نقد و ارزیابی قرار بگیرد که از آن جمله می توان به چند مورد اشاره نمود: ۱- طبق کاوشهای باستانشانی این سرزمین از ۵۰ هزار سال پیش محل سکونت انسانها بوده، اما تاریخ افغانستان حتی در مورد هویت ساکنان ماقبل آریایی یعنی باشندگان بومی این سرزمین نیز سیاست سکوت و خاموشی پیشه کرده است. ۲- تاریخ مکتوب فعلی انباشته از تبعیض و یک سو نگری است و در آن تنها تاریخ اقوام حکومت گر انعکاس یافته است که آن هم انعکاس صحیح و همه جانبه نبوده است. در حالی که این کشور یک کشور کثیر الملیت است و همه آنها در تاریخ این سرزمین نقش آفرینی، فداکاری، ایثارگری و قهرمانی کرده اند، اما نامی از آنان دیده نمی شود. مثلا در جهاد میوند که نیروهای انگلیسی به شکست سختی دچار شدند، همه طوایف افغانستان در آن حضور داشتند و قهرمانی ها کردند اما تمام آن افتخارات آن به نام دوشیزه ملالی که امروز قهرمان ملی شناخته می شود، ختم می گردد. در حالی که نام این قهرمان ملی در زمان رژیم آل یحیی بر سر زبانها افتاد و پیش تر از آن در هیچ منبع تاریخی ذکری از او نشده است از جمله در کتاب الوقایه یا بحر القواعد یوسف ریاضی یا در سراج التواریخ که از منابع اولیه جهاد میوند می باشند هیچ کدام نامی از دوشیزه ملالی نبرده اند. در عوض قهرمانان دیگری مانند کرنیل شیر محمد خان هزاره که در تاریخ رسمی هیچ نامی از او برده نمی شود و یا هیچ مرکزی به نام او نامگذاری نمی شود. همینطور کتاب پُت خزانه یک کتاب جعلی است. چندین قهرمان موهوم مانند امیر کرور، شیخ پایمند، اسعد سوری و … را خلق کرده که هیچ کدام از آنها وجود خارجی ندارد. ۳- از طرفی دیگر سلسله های سلطنتی مانند لودیان و سوریان هند که هیچ ربطی به تاریخ این سرزمین ندارد فصلی از تاریخ افغانستان را به خود اختصاص داده اند اما تاریخ سلاطین شیبانی، جامی بیگ ها، اوزبک ها که در بلخ حکومت کرده اند و یا تاریخ سلاطین هزاره جات نادیده گرفته شده اند و هیچ ذکری از آنان در تاریخ رسمی افغانستان نشده است. بنابراین تاریخی که مملو از جعل و تحریف باشد، مورد علاقه کسی قرار نمی گیرد.
سخنران دوم برنامه آقای اسد بودا با اشاره به هفته قربانیان عنوان سخنرانی خود را فاجعه، فراموشی و بخشایش ذکر کرد و گفت من این عنوان را عمدا انتخاب کرده ام برای اینکه اشاره ای داشته باشم به آن نگاه های سطحی که به حوادث افغانستان دارد که به جای طرح مفاهیمی که در دنیای تفکر وجود دارد و به قضایای افغانستان ربط دارد و آنها را ریشه یابی می کند، مفاهیم کلیشه ای و دهن پرکنی از قبیل دموکراسی، حقوق بشر و … مطرح می سازد که این مفاهیم نیز بسیار بد در اینجا مطرح شده اند. دومین دلیل من برای انتخاب این بحث پرداختن به نسبت تفکر و اخلاق است نه اخلاق انتزاعی و ملکوتی بلکه اخلاقی که درد و رنج انسان را به رسمیت می شناسد. مانند اندیشه تئودور آدرنو که اندیشه ای معطوف به قربانیان است.
او در ادامه با ارائه تعاریف از سه مفهوم یاد شده، گفت: همه ما با مفهوم و تعریف فاجعه آشنا هستیم. تاریخ افغانستان تاریخ خون و فاجعه است. از سیاست های سرزمین سوخته هوتکیان تا قتل عام های بسیار وحشتناک دوران عبدالرحمان خان که تمام بنیانهای فرهنگی و تاریخی کشور از بین رفت تا دوران سیاه کمونیست ها، مجاهدین و طالبان و تا الان که ویرانه های شهر کابل را می بینیم، همه حکایت از تاریخ فاجعه بار افغانستان دارد. اگر بپذیریم که تاریخ افغانستان یک تاریخ فاجعه بار است، پس در آن صورت مهم ترین مساله فکری ما چگونگی روبه رو شدن با گذشته فاجعه بار خواهد بود. یعنی مهم ترین مساله تفکر در افغانستان باید این باشد که آیا ما باید گذشته را فراموش کنیم؟ یعنی تئوری قدرت حاکم را بپذیریم که می گوید ما به دنبال وحدت ملی هستیم پس نباید گذشته ها را به یاد بیاوریم؟ آیا اساسا فراموشی امکان دارد؟ یعنی امری اختیاری است؟ آیا اساسا وقتی فجایع را می بخشیم، پیامدهای اخلاقی و اجتماعی آن برای جامعه چیست؟ یا اگر قرار است بر فرض محال فراموش کنیم آیا می بخشیم؟ بخشایندگان چه کسانی هستند؟ آیا مردمی که بر آنها فاجعه رخ داده باید ببخشند یا رهبران سیاسی و دولتمردان حق بخشایش را دارند؟ در اینجاست که مفاهیم فراموشی و بخشایش نه به عنوان مفاهیم فکری بلکه به عنوان مفاهیم اخلاقی هم به کار می روند.
اگر بخواهیم نگاه انسانی به این مسائل داشته باشیم باید بگوییم که انسان به عنوان موجود یا هستی به یادآورنده، نمی تواند فجایع را فراموش کند و اینجاست که بحثی مانند خاطره جمعی، فراموشی و یا بخشایش مطرح می شود. با این تعریف جامعه فراموشکار جامعه حیوانی است و اساسا فراموشی امر شخصی نیست و بعد اجتماعی دارد و حتی حافظه یا خاطره جمعی در دنیای امروزی جایگاه جهانی دارد و به عنوان ابزار شناخت و معرفت مطرح می شود. به یاد آوردن خاطره یا فراموشی آن یک کنش انسانی است یعنی این که ما چه چیز را باید به یاد آوریم و چه چیز را باید فراموش کنیم؟
در بحث خاطره یا فراموشی ما با سه سطح از خاطره یا فراموشی روبه رو هستیم: فراموشی آسیب شناسانه که مربوط می شود به آثار روحی و روانی فجایع، فراموشی کاربردی بحثی که در رابطه با قربانیان وجود دارد که آیا باید آنها را فراموش کنیم یا نه؟ و فراموشی تحمیلی و یا سیاسی که اساسا از سوی قدرتمندان و دولتمردان به جوامع تحمیل می شود که در افغانستان با این نوع فراموشی روبه رو هستیم. مثلا انجمن تاریخ یا تاریخ تولنه حدود ۱۷۰۰ جلد کتاب تاریخی چاپ کرده اما در این ۱۷۰۰ جلد هرگز ذکری از فجایع نیامده است. از طرف دیگر ما در تاریخ افغانستان با خاطرات تحمیلی هم روبه رو بوده ایم. یعنی تاریخ افغانستان در عین حال که از یک طرف تاریخ سازی تحمیلی بوده از سوی دیگر فراموشی تحمیلی هم بوده است.
اما مفهوم آخر یعنی بخشایش مربوط می شود به بحثی به نام گناه. کارل یاسپرس در کتاب پرسشی به نام گناه آلمانی ۴ نوع گناه را دسته بندی می کند: ۱- گناه جنایی یعنی کسی که جنایتی را به طور مستقیم انجام داده است مثلا قربانی را به قتل رسانده است. ۲- گناه سیاسی که اشاره می کند به رهبران و تصمیم گیرندگانی که فرمان جنایتی را صادر کرده اند. ۳- گناه اخلاقی یعنی کسانی که به عنوان مثال قربانیان را فراموش می کنند. ۴- گناه متافیزیکی که از نظر یاسپرس گناهانی هستند که اصل انسانیت یا اصل همبستگی انسانی را در جامعه از بنیاد نابود می کند. که ما در قران هم آیه ای داریم که می فرماید: هرکس انسانی را کشته است مانند آن است که جامعه ای را کشته باشد. در اینجا در واقع بحث این نیست که کسی عمدا یا سهوا وارد منازعاتی شده و کسی را کشته بلکه مساله آن است که انسانیت انسان مورد بی احترامی واقع شده است. متفکران معتقدند مساله ای که غیر قابل فراموشی است همان گناه دسته ۴ است که انسانیت را زیر سئوال برده یعنی قساوتی که در ذات انسان روا داشته شده است.
حال اگر همین خطوط را ما در افغانستان دنبال کنیم متوجه خواهیم شد که ما چه چیزی را باید به یاد بیاوریم و چه چیزی را باید فراموش کنیم. آیا می توانیم قربانیان را فراموش کنیم؟ آیا می توانیم گناهی را که به اصل انسانیت روا داشته شده است، ببخشیم؟ اگر ببخشیم نتیجه آن برای جامعه چیست؟ مسلما نتیجه همه این فراموشی ها تکرار فاجعه خواهد بود.
سخنران سوم برنامه آقای شیوای شرق با تکیه بر مفهوم هویت، تاریخ افغانستان را تاریخ منسوخ دانست و گفت: در تاریخ منسوخ، ما نگاه کثرت گرایانه نداریم. از ویزگی های این نوع تاریخ این است که نمی تواند همه واقعیت های تاریخی، فرهنگی، انسانی، اجتماعی و کنشی جامعه را نظر به بافت، اقوام و تبارشناسی آن بیان کند. که اگر ما نگاهی به تاریخ افعانستان از تاریخ بیهقی تا سراج التواریخ تا کتابهای کاتب هزاره تا کتاب میر محمد صدیق غبار بیاندازیم که توسط نویسندگان مختلف در دوره های مختلف نوشته شده نظریه تجربه یا وضوح تاریخی در روح این تواریخ وجود ندارد و بدنه گسترده ای از این جامعه که دربرگیرنده ملیت های مختلف، فرهنگ ها و تمدن های مختلف است، حضور ندارند. همه اینها بر می گردد به جبر تاریخی. یعنی ما در طول تاریخ خود با جبر تاریخی رو به رو بوده ایم و متاسفانه اگر ما در ۳۰۰ سال گذشته هم مورخی داشته ایم تحت تاثیر جبر تاریخی یا اکراه تاریخی قرار گرفته است که این امر تا همین امروز هم ادامه دارد. ما در متن تاریخی خود به دلیل استیلای قدرتهای تمامیت خواه، دیکتاتور و فاشیست دچار سانسور تاریخی شده ایم. خاستگاه سانسور تاریخی و جبر تاریخی در افغانستان قومی و برتری طلبی قومی بوده است. اگر امروز بخواهیم تعریفی از تنش ها، هویت، زبان، یکپارچگی، ملت شدن، دولت شدن و وحدت ملی ارائه دهیم لازم است به لایه های تاریخی خود مراجعه کنیم، اما حداقل در تاریخ ۳۰۰ ساله اخیر اقوام و ملت های بسیاری حضور ندارند. ما امروز در افغانستان دچار بی هویتی هستیم و برای پاسخگویی به معضل بی هویتی، تاریخ منسوخ و تحریف شده جوابگو نخواهد بود. از این روست که بازخوانی حافظه جمعی از چنین تاریخی امکان پذیر نیست.
از پیامدهای تاریخ منسوخ، یکی افسردگی تاریخی است که مجال پرسشگری و طرح مسائل تاریخی را نمی دهد. دوم روح زمانه حقیقت گرا نمی شود. سوم، فرار از واقعیت هاست و اما مهم ترین پیامد آن نبود دادگاه تاریخی است به گونه ای که امروز تکه داران قومی، رهبران سیاسی و یا کسانی که در چرخه قدرت سیاسی قرار داشته اند، به منشا عدالت، برابری و دادخواهی تبدیل شده اند و بر این اساس است که سعی می شود فاجعه تاریخی در یک جامعه فراموش شود.
اما چه باید کرد؟ باید مدارک و اسناد تاریخی را جمع آوری کنیم و تاریخ را دوباره بنویسیم.
در قسمت پرسش و پاسخ آقای سیدجواد دروازیان از هر کدام از سخنرانان یک سئوال پرسید که آقای بودا در پاسخ به این سئوال که: ما در طول تاریخ در قسمت هایی با فراوانی خاطره روبه رو هستیم و در قسمت هایی با نبود خاطره، به ویژه اینکه زنان هرگز در این تاریخ حضور نداشته اند، این کنترل خاطره را شما چگونه معنی می کنید؟ گفت: مفهوم کنترل خاطره را من سیاستگذاری خاطره می گویم که اغلب از سوی سیاستمداران اتفاق می افتد و در مورد افغانستان هم همین امر اتفاق افتاده است.
آقای یزدانی در پاسخ به سئوال دوم که چرا در افغانستان تاریخ اجتماعی نداریم؟ گفت: تاریخ نویسی در افغانستان سابقه زیادی ندارد و در مراحل بسیار ابتدایی است. هرچه اندیشه و فکر مردم افغانستان رشد کند، تاریخ هم رشد خواهد کرد. تاریخ زمانی ارزش پیدا می کند که واقعیت ها را انعکاس دهد. در حالی که تاریخ افغانستان بیشتر روی افراد و حاکمان تمرکز یافته و عامه مردم مثل زنان افغانستان در وقایع حضور ندارند.
آقای شیوا شرق نیز در پاسخ به این سئوال که شما بر قبیله گرایی در ۳۰۰ سال اخیر تاکید می کنید در حالی که ما با چنین پدیده ای پیش از آن نیز روبه رو بوده ایم، گفت: قبل از ۳۰۰ سال تاریخ ما کمتر دچار سانسور بوده، یعنی به ندرت تحریف و یا حقیقت زدایی داشتیم. اما از ۳۰۰ سال به این طرف ما هژمون و برتری طلبی قومی داشته ایم. اما به طور کل باید در نظر داشت که روح تاریخ ما روح مردسالار است و ادبیات ما ادبیات مذکر است برای همین است که ما در طول تاریخ نشانی از زنان نمی بینیم.
در انتهای برنامه دو تن از شرکت کنندگان نیز از شیوه برخورد غیر صادقانه سخنرانان با این بحث انتقاد کردند. مجیب مهرداد گفت: علی رغم اینکه شما از عدم صداقت تاریخ رسمی افغانستان صحبت کردید اما همه مثالهایی که ارائه دادید همگی حکایت گر ظلم قوم برتر در افغانستان بوده و از مظالمی که بر همین قوم رفته است شما هیچ بر زبان نیاوردید. همین امروز این قوم بیشترین قربانیان را در جنگ افغانستان دارد. زنان این قوم از محروم ترین زنان این کشور هستند. همانگونه که از قتل عام عبدالرحمان خان نام می برید باید از حادثه دشت لیلی هم یاد کنید.
خانم دکتر عالمه هم با انتقاد از سخنان آقای یزدانی که از قهرمانی های زنان در دوران جهاد به عنوان افرادی که برای مجاهدین آشپزی می کردند، یاد کرد، گفت: شما همیشه از نقش زنان در دوران جهاد یاد می کنید آن هم با تقلیل دادن نقش آنها به آشپزی و سر دیگ بودن و … در حالی که زنان افغانستان اولین مخالفان جنگ و اولین بازنده های جنگ در افغانستان بوده و هستند. شما همیشه وقتی می خواهید از زنان یاد کنید از فداکاریهای آنها در دوران جهاد یاد می کنید در حالی که آنها را در گره گاههای حساس و تصمیم گیر فراموش می کنید. فجایعی که بر زنان در دوران طالبان رفت، اساس آن را مجاهدین گذاشتند.