eaFzlySGCIAOxey-556x313-noPadeaFzlySGCIAOxey-556x313-noPad

سید روح‌الله رضوانی
تارنمای ۸ صبح
براساس آن‌چه در گزارش کمیسیون حقوق بشر در ارتباط با قتل‌های ناموسی منتشر شد، ۴۰۶ مورد قتل ناموسی و تجاوز جنسی در دو سال گذشته ثبت شده است. موضوعی که درواقع باید آن را آژیر خطر در نظام خانواده‌های افغانی به‌حساب آورد.
در این گزارش دو نوع رفتار ناهنجار و فاجعه‌آمیز مشاهده می‌شود. تجاوز‌های به عنف خصوصا از سوی محارم و آشنایان و نزدیکان فرد قربانی و دوم قتل‌های ناموسی. قتل‌هایی که عاملان آن اعضای خانواده مانند پدر،‌ برادر و شوهر بودند. در مقاله‌ای دیگر موضوع تجاوز به عنف در محیط خانواده، ‌با عنوان وحشت در خانه از خانواده بررسی اجمالی شد. در این نوشتار سعی شده است به موضوع قتل‌های ناموسی پرداخته شود.
براساس گزارش کمیسیون حقوق بشر، در قتل‌ زنان، خانواده‌های قربانیان نقش مهمی داشته‌اند. در این تحقیق، ۵۷ درصد عاملان قتل زنان به خانواده‌ها و اقارب قربانیان نسبت داده شده است. از این رقم، شوهران عامل بیست‌ویک درصد قتل زنان شناخته شده‌اند. چهارده درصد توسط اقارب، هفت درصد توسط برادر، پنج درصد توسط پدر و سه درصد توسط برادر شوهر قربانیان صورت گرفته است. هم‌چنین خشو، کاکا، ماما و مادر قربانی نیز هر کدام در دو درصد از موارد قتل زنان و دختران سهم داشته‌اند.
چه در موضوع تجاوز به عنف و چه در موضوع قتل‌های ناموسی،‌ آن‌چه مهم است حفظ حرمت شخص بی‌گناه، است نه مراقبت از شخصی که جنایت را مرتکب شده است، نه دادن فرصت بیشتر برای تکرار جنایات بعدی، نه صحبت نکردن در مورد یک مصیبت اجتماعی و نه ترسیدن از پرداختن به این موضوعات به‌دلیل از بین رفتن قبح آن. رعایت قبح این موضوعات را باید در مصاحبت‌ها، محیط خانواده، فلم‌ها و تفریحات رعایت کرد.
این تحقیق نشان می‌دهد که گراف ارتکاب تجاوزهای جنسی‌ و قتل‌های ناموسی در دوران جوانی و میان‌سالی بسیار بالاست و حدود هشتادودو درصد کل قضایا را در بر می‌گیرد. براساس نتایج این تحقیق، ۴۶٫۴ درصد قضایای تجاوز جنسی و ۳۴٫۹ درصد قتل ناموسی توسط افرادی در گروه سنی ۱۹ تا ۳۰ساله اتفاق افتاده است. گروه سنی ۳۱ تا ۴۵ساله نیز عامل ۳۰٫۲ درصد قضایای قتل ناموسی و ۲۷٫۴ درصد تجاوزهای جنسی هستند.
این‌که چه عاملی باعث می‌شود پدری دخترش را و یا مردی همسرش را به قتل برساند؟ را می‌توان در عواملی مانند فرهنگ افتخار، فرهنگ اثبات‌گرایی و خشونت‌های انتقالی در جامعه دانست.
فرهنگ افتخار
چه چیزی باعث می‌شود یک پدر بتواند دخترش را از بین ببرد؟ چه انگیزه‌ای به او، توان انجام این جنایت را می‌دهد. آیا آن پدر این کار خود را یک جنایت می‌داند یا یک رفتار شرافت‌مندانه؟ در فرهنگ سنتی- قبیله‌ای افغانستان شاید کم‌تر چیزی به اندازه حفظ شرف و افتخار مهم باشد. شرف چیزی است که برای دفاع از آن می‌توان، و باید، از خون گذشت. این تفکر، چیزی‌که به آن فرهنگ افتخار گفته می‌شود؛ فرهنگی که می‌تواند جوامع را مستعد بروز پرخاشگری‌ها و خشونت‌های باورنکردنی کند. رد پای این فرهنگ را می‌توان از شوالیه‌های اروپا و ساموراییان جاپان تا دیگر جوامع صحرانشین و قبیله‌ای عربستان تا افغانستان سراغ گرفت.
در این‌که جامعه ما درگیر نوع خاصی از پرخاشگری علیه خود است، تردیدی نیست؛ پرخاشگریی که خانواده را درگیر می‌کند و باعث می‌شود پدری دخترش را، پسری خواهرش را، مردی همسرش و یا حتا عاشقی معشوقش را بکشد. رسم معشوق کشی شیوه رایج این فرهنگ در زمانی است که معشوق دیگر در مالکیت شرافت‌مندانه عاشق نباشد.
زن در جامعه سنتی ما از جمله منابع شرافت خانواده است؛ منبع شرافتی که در برخی مواقع اگر به هر نحو آسیب دید، باید از بین برود. این مهم نیست که او چقدر در این آسیب دیدن نقش داشته. مهم پاک‌ماندن و پاک مردن او به هر نحو ممکن است. حال اگر احیانا این پاکی آسیب دید، دیگر نه تنها هیچ ارزشی نمی‌توان برای آن تصور کرد بلکه حفظ و بودنش به‌معنای بی‌حیثیتی است. سنگینی فرهنگ افتخار بر سر دختران و زنان جامعه، آن‌ها را به اندازه کافی محتاط، مضطرب و مراقب بار آورده است.
زنان به خوبی حساسیت مردان خانواده را نسبت به‌خود درک می‌کنند و سعی می‌کنند آن‌ها را رعایت کنند. مساله در این‌جاست که آن‌ها نمی‌توانند جلو مردان بیمار جامعه را بگیرند. آنان نمی‌توانند افکار بیمارگونه پدر و یا برادری را که سوظن (پارانویید)‌ دارد، تغییر دهند. هیچ‌فردی نمی‌تواند افکار یک بیمار پارانویا را که به اشتباه تصور می‌کند همسر و یا خواهرش خیانت کرده است، با هیچ نوع مراقبتی تغییر دهد. زنان جامعه مهارت مراقبت از خود را در برابر حساسیت‌های مردان قبیله ندارند و برخی اوقات با کوچک‌ترین خطا و سوتفاهمی متهم می‌شوند.
در فرهنگ‌ افتخار هنجارهایی قوی وجود دارد که پرخاشگری را در پاسخ به توهین به شرافت شخص مناسب می‌دانند. این‌که چرا چنین هنجارهایی ایجاد شده‌اند؟ کوهن و نیزبت- روان‌شناسان اجتماعی- معتقدند سابقه این هنجارها به جوامعی برمی‌گردد که در آن‌ها ثروت یک زمانی در دارایی‌هایی متمرکز بود که به آسانی قابل دزدیده‌شدن بودند، به همین دلیل برای افراد بسیار مهم بود که نشان دهند چنین دزدهایی، یا هرگونه توهین دیگری به شرافت خودشان را تحمل نمی‌کنند.
در نتیجه هنجارهای اغماض‌کننده خشونت در پاسخ به توهین به شرافت شکل گرفت و به گستردگی پذیرفته شد. از سوی دیگر نوعی مسوولیت‌پذیری و متقابلا مسوولیت‌گریزی وارونه در این جوامع دیده می‌شود. مرد شرافت خود را به چیزی بیرون از خود نسبت می‌دهد: دارایی‌هایش.
خدایی به‌نام آبرو
از سوی دیگر در جامعه ما، خدایی نامریی در ذهن‌ها حکومت می‌کند که در واقع بسیار بیشتر و قدرتمند‌تر از خدای واقعی حضور دارد، خدایی به‌نام آبرو. آبرو همان تصوری است که دیگران از ارزش و شرافت ما در ذهن‌شان دارند. چیزی‌که هر فردی برای ساختن آن از زندگی خود، در ذهن مردم تلاش می‌کند. حال یکی از مهم‌ترین محورهای این آبرو را زن و دختر خانواده شکل می‌دهد. از همین‌رو می‌توان گفت زن و دختر در خانواده اهمیتی دارد که می‌تواند به خانواده قداست و آبرو ببخشد. مشکل این است که، این قداست زنان و دختران را بیشتر در معرض محدودیت و آسیب‌پذیری قرار داده است. از همین‌روست که علما و بزرگان قوم نیز از احکام دینی در مورد جایگاه، نقش و وظایف و احکام زن،‌ بیشتر به جنبه‌های مراقبتی‌اش توجه می‌کنند تا جنبه‌های رشد دهنده و کمال‌بخشش. در جامعه ما آن‌قدر که به رعایت حدود روابط با نامحرم و یا حجاب زنان در اجتماع تاکید می‌شود، به تحصیل و یا حضور اجتماعی موثر و سالم تاکید نمی‌شود. حتا در بسیاری مواقع تلاشی محسوس در کتمان و کم‌اهمیت دانستن جنبه‌های رشددهنده احکام دینی در مورد زن می‌شود.
در فرهنگ افتخار، شرافت انسانی بسیار محدود و بسته تعریف شده است و تقریبا به همان میزان که اهمیت دارد، به همان میزان نیز به‌راحتی آسیب‌پذیر است. این شرافت می‌تواند با نگاه یک نامحرم، رفتارهای بیمارگونه یک غریبه و یا یک تهمت ساده بر باد برود. پیمانه آبرو در این فرهنگ‌ها به‌راحتی خالی می‌شود و می‌شکند و این موضوع جامعه را بسیار آسیب‌پذیر می‌کند. در فرهنگ افتخار، این دختران و زنان هستند که در معرض خطرند.
اثبات‌گرایی:
نکته دیگر که معمولا منجر به ایجاد آسیب و خشونت نسبت به تازه‌عروسان می‌شود، ‌اثبات پاکی و یا باکره بودن دختر است. در موضوع ازدواج و اثبات پاکی دختر این اثبات‌گری خود را به‌گونه‌ای دیگر نشان می‌دهد. دختر و خانواده دختر باید ثابت کنند که پاکند. دختری که ممکن است در گذشته به‌دلیلی همچون آسیب‌ها یا عوارض جسمی، تجاوز به عنف و یا حتا اشتباهی که کرده، نشانه رایج فرهنگی پاک بودن خود را از دست داده باشد، عملا متهم است و از سوی خانواده شوهر و حتا خانواده خودش، کاملا طرد می‌شود. این دختران عملا هیچ امنیتی در جامعه ما ندارند و این نقطه ضعف‌شان، آنان را شدیدا در معرض آسیب و سواستفاده قرار می‌دهد.
اجبار دیگران به اثبات پاک بودن در بسیاری مواقع دختران را وادار به دروغ‌گویی،‌ پنهان‌کاری و اشتباه می‌کند. متاسفانه این روحیه در جوامعی مانند افغانستان، گاه نزاع‌های خانوادگی و سوءاستفاده‌های ناگواری را شکل داده است. بسیاری از نوعروسانی که در روز اول پس از ازدواج خود، به اتهام‌های مشابه به خانه پدری‌شان رانده شدند، از همین فرهنگ آسیب دیده‌اند. حساسیت موجود در این زمینه هم‌چنین باعث شده است، بسیاری از مردان و خانواده‌ها این موضوع را بهانه راندن و یا سوءاستفاده از همسران و یا عروسان خود کنند. اتهامی که نمی‌توان به‌راحتی در برابر آن از خود دفاع کرد. در نهایت عدم اثبات پاکی می‌تواند حتا به قتل زن از سوی پدر، همسر و یا برادر منجر شود.
چه در موضوع تجاوز به عنف و چه در موضوع قتل‌های ناموسی،‌ آن‌چه مهم است حفظ حرمت شخص بی‌گناه، است نه مراقبت از شخصی که جنایت را مرتکب شده است، نه دادن فرصت بیشتر برای تکرار جنایات بعدی، نه صحبت نکردن در مورد یک مصیبت اجتماعی و نه ترسیدن از پرداختن به این موضوعات به‌دلیل از بین رفتن قبح آن. رعایت قبح این موضوعات را باید در مصاحبت‌ها، محیط خانواده، فلم‌ها و تفریحات رعایت کرد. این‌که جامعه از یک آفت اجتماعی که او را تهدید می‌کند تشویش داشته باشد و از خود مراقبت کند بهتر از این است که از پرداختن به آن خجالت بکشد، تا نخواهد واقعیت بیمار بودن خودش را بپذیرد و با پنهان‌کاری از مسوولیت آگاهی و مراقبت خود فرار کند. والدین، مراقبان اجتماعی،‌ رسانه‌ها و حکومت باید این خطر را آن‌قدر ببیند تا باور کند و بترسد. ترسی که می‌تواند انگیزش لازم را برای آگاهی، مراقبت و پیشگیری ایجاد کند.
مادرها باید بدانند چه چیزهایی را به کودکانشان آموزش دهند تا از این وقایع پیشگیری کنند. رسانه‌ها باید بدانند به این موضوعات چگونه نگاه پیشگیرانه و آموزشی داشته باشند. نیروهای امنیتی باید بدانند با مجرمان و بیماران جنایات جنسی چگونه برخورد و رفتار کنند.
اما این‌که والدین به‌خصوص مادران چگونه باید با این موضوعات آشنا شوند؟ برای پیشگیری از وقوع یا تکرار چنین آسیب‌هایی چه چیزهایی را باید به فرزندان‌شان آموزش دهند؟ در صورت وقوع چنین اتفاقی، ‌با کودک آسیب دیده چطور باید رفتار کرد؟ سوالاتی است که باید به آن پرداخته شود.