گفتگو با گیسو جهانگیری [۱]
- وضعیت نشر در زمینه زنان و مطالعات فمینیستی در افغانستان چگونه است؟ آیا کتاب و مجله در حوزه زنان که به طور تخصصی به این مساله بپردازد وجود دارد؟ و یا رشته دانشگاهی در زمینه زنان وجود دارد؟
در ده سال گذشته چندین ابتکار برای راه اندازی مجلاتی مخصوص به زنان در دست نهادهای خصوصی قرار گرفت. این ابتکارها پس از دوران سانسور و سرکوب زنان قدم نیکی بود. اکثر این مجله ها عمومی و عامه پسند هستند و در کنار اخبار و ترجمه مقاله های خبری یا مصاحبه هایی با شخصیتهای ملی یا بین المللی، دستور آشپزی هم دارند و عکس روی جلد آنها هم ممکن است برای جلب خریدار عکس هنرپیشه و یا خواننده باشد.
آماری از تعداد خوانندگان این نشریه ها در محافل با سواد و تحصیلکرده در دست نیست. اما کارایی این دست مجلات هم برای برخی نیازمندی های مردم خوب است. اگر می شد نقدی بر آنها داشته باشیم این بود که پس از ۳۰ سال جنگ و نیم قرن بحران ساختار سازی زیربنایی و عمران، هر رسانه ای می بایست مساله آموزش و تربیت را در صدر کار خود قرار می داد و در یک برنامه ریزی عمومی ملی با تحلیل از آسیب ها و نیازمندی ها، وظیفه ایجاد فضای فرهنگی پویا ونشر آگاهی را به دوش می کشید.
در این چند سال یک یا دو گاه نامه به صورت متمرکز تری برای خود رسالت آگاهی بخشی و کمی مبارزاتی تعیین کردند. به دلیل فقدان چشمگیر کار پژوهشی در حوزه زنان و کلان علوم اجتماعی و سیاسی، عدم دسترسی به منابع لازم، این نشریه ها زندانی گفتمان های تکراری و فاقد خط و سیاست تحریریه روشن و پر محتوا بوده اند.
همزمان در این چند سال، گزارش ها و همه پرسی های زیادی در ارتباط با زنان از طریق سازمان های کمک رسانی و غیر دولتی و بین دولتی به نشر رسیده اند. اکثر این مطالب بیشتر پاسخ گوی برنامه های کوتاه مدت سازمان های غیردولتی (ان جی او ها) بوده اند و رویکردی به تحلیل علمی ندارند.
کتاب های نادری در ارتباط با مسایل زنان در این چند سال به چاپ رسیده اند که منصفانه به نظر می آید اگر بگوییم انتشارات آرمان شهر از معدود نهاد هایی بوده که به نوبه خود در این زمینه فعالیت خوبی کرده و در ۵-۶ سال گذشته به شکل مشخص در باره مسأله زنان ۱۰ عنوان کتاب با مجموع شمارگان حدود ۱۵ هزار جلد به چاپ رسانده است. و شاید هیچ کدام از صدهزار جلد کتابی که در طول این چند سال توسط انتشارات آرمان شهر منتشر شده است بی ربط به مسأله زنان نبوده است.
با توجه به این شرایط باید با همت همه و همکاری دیگران پایه های مطالعات علمی و دانشگاهی را راه بیاندازیم و نسل جدیدی از زنان و مردان فرهیخته را در این راستا بسیج کنیم.
- آیا فکر نمی کنید پس از سقوط طالبان جامعه دچار هیجان زدگی شده و کارهای پایه ای در این دوران انجام نگرفته است؟
جنگ در هر کشوری طبیعتا جامعه را دچار سکته می کند و حافظه تاریخی را منقطع می سازد. به همین دلیل تعجب آور نیست اگر جمع بندی ملی از صد سال تجربه مشارکت زنان در فضای مدنی و سیاسی وجود ندارد.
در حیطه های دیگر نیز جامعه با همین مشکل روبروست و نه فقط در حوزه زنان. فقر تنها فقر مادی نیست، امروز افغانستان به فرصت بلندمدت تری با برنامه ریزی دقیق تر برای پاسخ دادن به چند دهه جنگ نیاز دارد. انتظار واهی است اگر فکر کنیم که ده سال برای ترمیم و بازسازی این زخم ها کافیست، بی شک جامعه بعد از رفتن تاریک اندیشان طالبان دچار هیجان بود؛ موقعیتی پیش آمده بود تا شاید افغانستان بتواند با جنگ به عنوان شیوه ای از تبادل اجتماعی – سیاسی مرز بندی کامل کند.
تخریب کار آسان تری از ساختن است، بازسازی افغانستان در حوزه های مختلف از دستیابی به برق و آب و بهداشت و مکتب تا تشویق به تحقیق و جمع بندی از تجارب جمعی یک جغرافیا شاید نیاز به نیم قرن بسیج عمومی داشته باشد.
افغانستان در این ده سال با جنگ اتمام حجت نکرد یعنی ما هنوز حتی وارد زمینه سازی نشده ایم، اقتصاد کشور اجازه ی برنامه هایی شبیه برنامه ی مارشال را که پس از جنگ جهانی دوم برای بازسازی آلمان شکست خورده از طریق آمریکا و متحدانش میسر شده بود نمی دهد. برخی حتی بر این نظر هستند که بدون بازسازی، حتی تولید فکر شاید امکان ناپذیر باشد.
- دستاوردهای پیدایش نهادهای مدنی در راستای احقاق حقوق زنان را چگونه می بینید؟
من مردد هستم بین دو خوانش از دهه گذشته؛ اگر بخواهم مثبت به مساله نگاه کنم، همین که زنان افغانستان به عنوان رای دهنده و منتخب، مقام دولتی، فعال حقوق بشر و جامعه مدنی در سیاست مشارکت می کنند؛ درِ مکاتب با توجه به همه کاستی ها مجددا به روی دختران این دیار باز شده و سالانه هزاران دختر نوجوان در کنکور برای ورود به دانشگاه تلاش می کنند؛ رسانه های کشور و سینما مملو از دختران و زنان جوان شده و زنان کارمند دولت به پشت میزهای ادارات بازگشته اند؛ وزارت امور زنان با وجود این که ظرفیت اجرایی از او دریغ شده، پایه ریزی شده است؛ و نهادهای مختلف به اسم زنان تشکیل شده اند، این دوره را می توان یکی از جذاب ترین و پویاترین دوره ها قلمداد کرد.
اما اگر بخواهیم از نظر کیفی و تاثیرگذاری مجموعه این ابتکارها به ده سال گذشته بنگریم با کمبودهای زیادی مواجه می شویم. اکثر قریب به اتفاق نهادهای زنان به دلیل وجود امکانات یک شبه ی مالی نهادهای بین المللی پدیدار شده اند اما تا حد زیادی در یک خلء فکری و امکانات واقعی فعالیت می کنند، سیاست های شان تا حد زیادی روزمره و بدون آینده نگری تبیین می شوند، به همین دلیل دستخوش سیاست های دیگر بازیگران می شوند. در این زمینه بسیار می توان گفت.
هنوز جمع بندی مشترکی از این که چرا در دهه ی بیست اولین مکاتب دختران به وسیله امان الله خان گشوده شد و هفتاد سال بعد این مکاتب به آتش کشیده شد وجود ندارد و مسئولیت کل جامعه در این زمینه و آسیب شناسی آن مشخص نشده است. گفتگوی ملی بر پایه ی داده ها و سنجش علمی انجام نگرفته است. به همین دلیل از خلاء صحبت میکنم، وقتی گذشته و آینده ناروشن باشد طبیعتا تاثیر مجموعه ای از فعالیت های مدنی و سیاسی هرز می رود.
- عمده ترین مسائلی که امروز به عنوان خواست زنان افغانستان مطرح می شود، چیست؟
عمده ترین معضلات جامعه افغانستان، جنگ، امنیت و فقر است. این مسائل تشکیل دهنده بستر کلی جامعه افغانستان است.
شاید به همین دلیل تنها در دایره ی شهرنشینان و تحصیل کرده هاست که شما مطالبات دیگری از جنس آزادی، برابری، مشارکت سیاسی مشاهده می کنید. ازدواج اجباری دختران خردسال، عدم استقلال در حوزه اجتماعی، بی سوادی، سرکوب و خشونت خانوادگی زندگی روزمره ی بخش عظیمی از زنان این دیار را تشکیل می دهد.
نمی توان با جنبشی فراگیر بر پایه ی آگاهی جمعی، مطالبات اعلای زنان را در حوزه های سیاسی و مدنی انتظار داشته باشیم. طبیعتا نخبگان قول و قرارهای حکومت و حامیان بین المللی آنها را مبنی بر عمده بودن مساله ی زنان در این سالها را جدی گرفته اند؛ همزمان اما با نیروهای متخاصم در این یک دهه درگیر بودند. سیاست کشور چند پاره است و فضای مناسب برای افکاری شبیه به دوران طالبان کاملا مهیاست. در نقاط مختلف کشور، خانواده ها شب نامه های تهدیدآمیز طالبان و یارانشان را در منع فرستادن دختران به مکاتب دریافت می کنند.
با این اوضاع که اجماع در هیچ زمینه ای میسر نیست و خطر پشت در هر خانه ای کمین کرده است، چه انتظار بیشتری می توان داشت؟
نَفَسی برای کار مستمر فکری، برای مثال درباره ی مطالعات زنان وجود ندارد. فضای اندیشه که به زمان برای باروری محتاج است، تنگ می نماید. بخش تاریخ آکادمی علوم، نهادی قدیمی از دوران های آرامتر کشور، اجازه ی مطالعات تاریخی از پنجاه سال گذشته به امروز را ندارد.
- در کنفرانسهای بین المللی در تعیین آینده ی افغانستان مثل کنفرانس بن در سال ۲۰۱۱ بررسی معضلات حقوقی زنان و مساله خشونت در صدر برنامه ها قرار ندارد؟
افغانستان در مقایسه با برخی از کشورهای منطقه بیشتر کنوانسیون های بین المللی مثل سیدا را امضا کرده است، اما عملا نه اراده ی وفاداری به این کنوانسیون ها را دارد و نه امکان پایبندی به آن را.
در سطح شعار اتفاقا جامعه جهانی و به طور مثال خانم هیلاری کلینتون مرتبا برای زنان افغانستان دل می سوزاند. مخاطب این شعارها بیشتر افکار عمومی کشورهای غربی است، چرا که کشورهای غربی که بازیگر جنگ افغانستان هستند، امروز برای ایجاد فضای مناسب به منظور ترک افغانستان، مطرح می کنند که «کاری از ما برای فرهنگ جامعه [تو بخوان فرهنگِ گروه مسلح طالبان] ساخته نیست»، از طریق پرسش نامه های گویا وسیع و عمومی ثابت می کنند که کل جامعه موافق فرهنگ زن ستیز است و کاری هم نمی توان انجام داد. مردم افغانستان به قول آنها «خودشان می دانند و کارشان». در سطح بین المللی در سالهای اخیر به کرات این فضا القا می شود که گویا مردم مشکلی با بازگشت و مشارکت طالبان در آنچه روند صلح نام دارد، ندارند.
اگر زنان و مردان اگاه افغانستان خود سرنوشت جامعه را به دست نگیرند، بیهوده است اگر انتظار داشته باشند که بازیگران خارجی، از هر جنسی که باشند، نگران پیشرفت و اعتلای افغانستان باشند.
در حال حاضر پس از اعلامیه شورای علما و مذاکرات غیر شفاف با طالبان و حامیانشان روشن است که یکی از موارد مذاکره، حقوق زنان است. طالبان نمی توانند تفسیر دیگری از جایگاه زنان ارائه دهند. چرا که این مساله ستون فقرات دیدگاه آنها نسبت به تنظیم جامعه و قدرت است. فراموش نکنیم که در دوران طالبان، ۵۰ درصد جامعه عملا از تمام صحنه های حیات حذف شدند.
- در افغانستان سازمانهای زیادی در زمینه زنان فعالیت می کنند؛ هم سازمانهایی که به مسائل حقوقی و اجتماعی می پردازند و هم سازمانهایی که در واقع به نوعی به طبقات پایین جامعه خدماتی را ارائه می دهند، مثل برگزاری کلاسهای توانمندی و .. آیا فعالیت این سازمانها در راستای تربیت کادر برای فعالیت در زمینه حقوق زنان هم هست؟ اصلا تربیت کادر چگونه صورت می گیرد؟
مرگ و میر زنان در هنگام زایمان در افغانستان در صدر جهان قرار دارد، بیش از هشتاد درصد زنان در افغانستان بی سواد هستند. توانمندسازی در این کشور معنایی به غیر از رسیدگی به این دو معضل ندارد.
پزشکی به من می گفت که با تعلیم تنها ۵ هزار قابله ی جدید می توان مرگ زنان در زایمان را به نصف رساند؛ اگر من این داده را می دانم حتما مسئولان امر نیز از آن آگاه هستند.
بدیهی است که مبارزه با بی سوادی می بایست در صدر اولویت ها قرار می گرفت، جهان می داند که رابطه ی سواد با پیشرفت، عمران و زندگی بهتر چگونه است، به همین دلیل با وجود کمک رسانی هایی که به طور پراکنده و نه سرتاسری در جریان است، سیاستی برای ریشه کن کردن شرایطی که مرگ، نابرابری و ناتوانی را گسترش می دهد، در دست نیست.
- با توجه به تعدد سازمانهای فعال در زمینه زنان ومجموع فعالیتها و تحرکاتی که برای دستیابی زنان به برخی حقوق اقتصادی، اجتماعی و سیاسی صورت می گیرد، آیا میتوان مفهوم جنبش اجتماعی زنان را برای این تحرکات عنوان کرد؟
خیر. همان طور که توضیح دادم، اگر منظور شما جنبش ترقی خواهانه و مساوات زنان است بدانید که هیچ جنبش عمومی دیگری در هیچ زمینه ی دیگری هم موجود نیست، حذف فرهنگ جنگ، اسلحه و توسل به زور از اذهان مردم کاری طولانی مدت است. جنبش اجتماعی صلح آمیز و قبول مطالبات این جنبش ها به وسیله ی یک حکومت، چارچوبی دموکراتیک را می طلبد. امروز تنها زور است که حرف اول و آخر را می زند.
از طرف دیگر، نخبگان کشور که حاصل سردرگمی های این چند دهه هستند با بحران های زیادی مواجه اند؛ بی اعتمادی یکی از عارضه های کشورهای جنگ زده است، هم نظری، هم سویی، اراده ی مشترک، عمل، تعهد طولانی مدت بدون اعتماد و در نبودِ تولیدات فکری بی معناست.
تاریخ نشان داده است که برای تغییر در روابط نابرابر جنسیتی همکاری جنس دیگر، یعنی مردان، ضروری است، زنان افغانستان حامیان متعهد در میان مردان ندارند. جامعه در حال حاضر بر این باور نیست که آزادی کل کشور منوط به رهایی زنان از بند اسارت است. به همین دلیل نمی توانیم از چیزی به نام جنبش فراگیر زنان و مردان کوشا در این زمان مثالی بزنیم.