رویا سادات سینماگر افغانستان
آرمانشهر/روح الامین امینی
وضعیت کار سینمایی از سوی زنان و در مورد زنان را در یک دهه گذشته چگونه بررسی می کنید؟
با آن که در تاریخچه سینمای ما در افغانستان حضور زنان بسیار کمرنگ بوده، در دهه گذشته تغییرات قابل ملاحظه و محسوسی در این زمینه به وجود آمد. در دهه های ۵۰ – ۶۰ در اولین فیلم ها بعضاٌ مرد ها نقش زنان را بازی می کردند مثل فیلمی به نام شب جمعه (تولید سال ۱۹۶۹) و در بخش های دیگر مثل کارگردانی نیز زن فیلم ساز وجود نداشت و تنها خانم نورانی بعضی از تیاترهای تلویزیونی را کارگردانی می کرد.
اگر وضعیت زنان را در دهه های گذشته نسبت به امروز بررسی کنیم امیدواری های زیادی وجود دارد. در سینمای فعلی افغانستان زنان فیلم ساز، ممثل یا بازیگر، فیلم بردار و منتاژور را داریم.
این زنان اکثراٌ به قصه ها و غصه های زنان در آثارشان پرداخته اند. کار فیلم سازی در افغانستان با موانع و مشکلات خاصی مواجه است، که آن هم قابل توجه است. محدود فیلم های کوتاه، فیلم های کوتاه داستانی و مستندهایی با دوربین های زنانه ضبط می گردد.
نا گفته نباید گذاشت موفقیت های قابل ملاحظه ای را که زنان در این عرصه داشتند، به طور مثال در بخش بازیگری عاقله رضایی و مارینا گلبهاری جوائز متعدد بین المللی را دریافت کردند. در بخش کارگردانی الکا سادات توانست ۱۲ جائزه معتبر بین المللی را در بخش مستند برای اولین بار به افغانستان بیاورد. مثل جائزه الجزیره، صدای زن لوس آنجلس، ترویزو ایتالیا و غیره… که تا به حال این اتفاق نیافتده بود.
از نظر شما مشکلات کار سینمائی برای زنان در افغانستان چیست؟
سینما به باور اکثریت جامعه ما یک پدیده نا شناخته شده و نامتعارف است. فرهنگ تصویری مردم ما شدیدا صدمه دیده و منحصر به تصاویر رقص و جدل هندی و پاکستانیست. و بستر بازی برای پذیرش کار در سینما وجود ندارد. در چنین فضایی کار در سینما برای زن و مرد دشوار می گردد. و متأسفانه با تولید به اصطلاح تجاری از پرودکشن ها، هویت و اعتبار سینما و عنوان هنر صدمه دیده است.
در جامعه ای که هنوز اکثر زنان اسیر چادری اند و از کمترین حقوق انسانی خویش برخوردار نیستند. رقص دختر ۱۷ ساله با مرد ۴۰ ساله در پارک های نیمه سوخته شهری به اعتماد مردم نسبت به کار زن در سینما صدمه می زند. و این اندک تولیدات، فیلم دلخواه اکثر مردم عام در سینما ها می گردد. در بخش بازیگری زنان با مشکلات فراوانی دچار اند؛ اکثراٌ نام اصلی خود را پنهان می کنند و پدر و برادر حاضر نیستند در کوچه با دختر و یا خانم بازیگر خود ظاهر شوند. اکثر خانواده ها زنان بازیگر را شکنجه میدهند و به مردان بازیگر افتخار می کنند. در بخش های کارگردانی هم محدود کسانی به شکل تجربی کار می کنند. بناٌ با مشکلات و درگیری هایی که کار فیلم سازی دارد حتی در سطح جهان ۹% درصد از کارگردانان را زنان تشکیل می دهند.
کار سینما در افغانستان شاید مشکل ترین کار برای زنان باشد. انگشت شمار فیلم ساز زن در کشور داریم که تعداد شان با فیلم های تجربی کوتاه مخصوصاٌ در این چند سال اخیر رشد کرده است اما این ها مطمئنا با فراز و فرود های زیاد مواجه هستند و امیدوارم با همه مشکلات موجود راه شان را ادامه دهند.
آیا با مراجعه به فیلم هایی که در طول ده سال گذشته در افغانستان و در مورد زنان ساخته شده است می توان به یک تصویر نسبتاٌ فراگیر از واقعیت های دنیای زنان در این کشور دست یافت؟
من با روشن کردن نسبی تولیدات سینمائی در افغانستان جواب سوال تان را مشخص می کنم. تولیدات دیجیتالی در حد فیلم های کوتاه داستانی و مستند در افغانستان با کار فیلم سازان جوان وجود دارد ولی تولیدات سینمائی که بیشتر تولید فیلم های بلند داستانی و مستند است متأسفانه بسیار محدود و اندک است. دو یا سه فیلم تولیدات سالانه را تشکیل می دهد. در بخش تولیدات دیجیتالی فیلم های کوتاه کمتر مجراهای نشراتی جهانی مثل سالون های سینماها و تلویزیونهای پر مخاطب وجود دارد.
بنا اگر از لحاظ سوژه های متعدد و برداشت های متفاوت در مورد زنان در فیلم ها کار شده ولی از لحاظ کمیت بسیار اندک بوده است. در کشوری که خشونت علیه زنان سرخط اخبار است، سینما کمتر توانسته معرف نسبتاٌ کاملی باشد. با آن که تولیدات ده ساله بیشترشان فوکس روی مسائل زنان داشته هم فیلم های بلند و نیمه بلند و هم فیلم های کوتاه. ولی به باور من این محدود تولیدات زمانی می توانست تصویری از واقعیت های دنیای زنان باشد که می توانست صدای خود را به نا کجاها برساند. در حالی که با چنین روی کردی فیلم های کوتاه مواجه نیستند. وقتی تولیدات اندک باشد بسیاری از لحظه ها ناگفته می ماند.
به نظر شما کدام زاویه ی زندگی زنان در افغانستان بیشتر از دید دوربین سینماگران پنهان مانده؟
به باور من بسیاری از موضوعاتی که پیرامون مشکلات زنان است از دید دوربین پنهان مانده. موضوعات متعددی تبدیل به مینی مال شده. این کم کاری سینمای فعلی ما نیست بلکه معضلاتی است که گنجایش زیادی به پرداختن و قصه شدن دارد. کشور ما، و قصه های مردم ما از لحاظ تصویری کاملاٌ یک سرزمین بکر و ناپرداخته شده است.
مسئله مهم تر این که خود سانسوری در فرهنگ ما نهادینه شده. هر چند که در قانون رسانه ها سانسور قبل از پخش وجود ندارد تو می توانی سوژه را به خواست خودت بر مبنای یک واقعیت پرورش دهی ولی از خود سانسوری که در قلم و در فکر ماست گریزی نداریم. مسائل مختلف اخلاقی، و امثال این ها مواجه با محافظه کاری مرموز که شاید خود سازنده اثر متوجه نباشد.
از طرفی هم مسائل و موضوعاتیست که بستر مملو از خشونت و عدم حاکمیت قانون باعث می گردد که فیلم ساز اندکی محافظه کارانه برخورد کند. از قبیل پرداختن به مشکلات زنان که ناشی از عدم کافی و کامل بودن قانون است. پرداختن به مشکلات زنان در زندان ها، پرداختن به داستان هایی بر اساس واقعیت ها با ژانر مستند، پرداختن به معضلات خانوادگی، قومی، و امثال این ها با آن هم فیلم هایی مثل فیلم اسامه، خاکستر وخاک و امثال این ها توانستند از قید خود سانسوری بیرون شوند.
در طول سال های گذشته در افغانستان ما شاهد ساخت فیلم های متعدد مستند، هنری و کوتاهی با سوژه زن بوده ایم. این مسأله را اگر از دو زاویه نگاه کنیم به نظر شما در قدم اول کدام یک از این ژانرها توانسته اند مخاطب را البته با در نظر گرفتن قید تأثیر گذاری به دنیای واقعی زنان نزدیک تر کنند؟ و در قدم دوم اگر بخواهیم این فیلم ها را از منظر کار سینمایی مد نظر قرار بدهیم به نظر شما کدام دسته از این فیلم ها توانسته اند قدرتمندانه تر چهره بنمایانند؟
بدون شک فیلم های بلند داستانی که در دهه گذشته ساخته شد توانستند مخصوصاٌ در جامعه بیرون از افغانستان قوی بدرخشند. این فیلم ها توانستند جوایز معتبر جهانی را نیز به دست آورند. و از لحاظ پرداخت به چهره زن در افغانستان فیلم های داستانی بلند هر چند که محدود و انگشت شمار تولید شدند توانستند نزدیک تر و محسوس تر باشند. و از جانب دیگر فیلم های مستندی که با قصه های زنان آمیخته بود نیز توانستند مورد توجه مخاطبان جهانی از طریق نمایش در فستیوال ها و بعضی از تلویزیون های بیرونی قرار گیرند. متأسفانه بحث من بحث مخاطب بیرون از کشور به دلیل این است که کمتر فیلم سازی که در زمینه کار می کند جرأت دارد فیلم اش را از طریق تلویزیونهای داخلی نمایش دهد. به دلیل محدودیت در نمایش فیلم مستند فیلم های داستانی برای مخاطب افغانی محسوس تر است.
با توجه با تجربیات ده سال گذشته سینماگران در کشور وضعیت سینمای زنان را در آینده چگونه می توان بررسی کرد؟
با آن که زنان جوان مشکل تجربی دارند مخصوصاٌ آن هایی که در این دو سه سال اخیر شروع به ساخت فیلم های کوتاه، مستند، داستانی و هنری نموده اند اما امیدواری های زیادی برای گسترش حضور زنان در عرصه های مختلف بازیگری و فیلم سازی وجود دارد ولی دغددغه هایی نیز وجود دارد. افغانستان کشوریست که در حوزه سیاسی همیشه متغیر بوده. زمانی زن را مینی جوب پوشانده و و زمانی چادری، زمانی وی را به منبر پارلمان و زمانی هم به پای دار خواسته است ولی بستر فعلی بر روی رشدشان بی اثر نیست ولی نباید از یاد برد با اندکی تحول، کار فیلم سازی زنان صدمه می بیند.
زنان در عرصه موسیقی و سینما کمتر حمایت صد در صد خانواده و اجتماع را دارند. بیشتر فضای کنونی هر چند محدود هم باشد نسبت به گذشته برای شان انگیزه کار در سینما را می دهد.
اگر کمی وارد حوزه عمومی تر در مورد سینما شویم به نظر شما مهم ترین ضعف سینمای ما در حوزه تکنیکی است یا فکری؟
در سر زمینی که سال های سکوت مملو از غصه باشد مسائل و موضوعات زیادی برای تصویر شدن است. در حوزه سینمای فعلی ما فکر و اندیشه برای انتخاب موضوعات وجود دارد. انتخاب قصه ها از پشتیبانی فکری خاص برخوردارند. در کل این فکر ساختن و پرداختن به یک موضوع خاص وجود دارد. و ضعف در بعد دیگر است این که چگونه و از چه دیدی باید پرداخته شود، با چه امکاناتی و با چه تفاوتی که این ها همه بر میگردد به بعد تخنیکی سینما.
اکثرا یک فیلم با پشتوانه فکری مناسب اما با ضعف های تخنیکی مبدل به یک کار خام و بی مخاطب می شود. فیلم نامه خوب با معیار های فیلم نامه نویسی، سینما توگرافی خوب، صدا و ادیت خوب و در یک کلیت کارگردانی خوب… ضامن یک اثر عالی و پر مخاطب است که همه این ها نیاز به تکنیک معیاری فیلم سازی دارد که متأسفانه در این حوزه مشکلات فراوانی وجود دارد. هر چند برای انتخاب یک سوژه فکر خوب وجود داشته باشد. عدم حمایت تخنیکی خوب بودن سوژه را نیز صدمه می زند.
نظر شما در مورد جشنواره های سینمایی که در افغانستان برگزار می گردد چیست؟
در ابتدا می خواهم جشنواره های فیلم در افغانستان را از لحاظ این که تنها مجرای نمایش فیلم های کوتاه داستانی و مستند برای مخاطب افغانی ما است ارزش گذاری کنم. نه از لحاظ چگونگی برگزاری جشنواره ها. جشنواره بین المللی کابل که از ۲۰۰۶ به مدت چهار سال ادامه پیدا کرد، تقریباٌ با معیار های جشنواره های بین المللی عیار بود و زمینه خوبی بود برای فیلم سازان و مخاطبان فیلم افغان که بتوانند فیلم های شان را به نمایش گذارند که متأسفانه از ۲۰۰۹ به بعد این جشنواره به کار ادامه نداد.
اکثرا در این سال های اخیر جشنواره هایی با موضوعات خاص و مشخص برگزار می گردد که با معیارهای جشنواره ای همخوانی کمتری دارد و بیشتر از اینکه یک کار هنری باشد یک پیش آیند تبلیغاتیست. با توجه به این مسائل، برای فیلم سازی که تلویزیونی فیلم اش را پخش نکند سینمایی برای پخش فیلم نباشد، این محدود جشنواره ها پٌل ارتباطی بین سازندگان و بینندگان می گردد. در نبض چگونگی جشنواره ها مشکلات تخنیکی و موضوعاتی ازدید هنری وجود دارد. ولی با آن هم برگزاری شان بی اثر نیست.
جشنواره های بین المللی از مجراهای مختلف عایداتی، از قبیل کمپنی های تجارتی پردرآمد، صندوق های حمایتی مالی دولتی و غیر حمایت می شوند ولی در کشور ما چنین انگیزه ای وجود ندارد. امیدوارم یک جشنواره بین المللی با معیارهای جهانی در کشور شکل بگیرد و زمینه ارتباط با سینما های جهان را داشته باشیم این یک امیدواریست نه پیشنهاد چون مخاطبی برای این پیشنهاد وجود ندارد. شاید دولت به ارزش سینما کمتر پی ببرد. کشور هایی مثل فرانسه، کوریای جنوبی، و غیره با حمایت دولت های شان جشنواره های معروف و فیلم های قابل توجه دارند.
لطفاٌ جایگاه و اهمیت فیلم های کارگردان های افغان را در جشنواره های بین المللی توضیح دهید؟
خوشبختانه فیلم های کارگردانان افغان در جشنواره های بین المللی توانستند نسبتاٌ خوب بدرخشند. و در اکثر جشنواره های فیلم های کوتاه نماینده های فیلم افغان وجود دارد و در این سالهای اخیر جوائز متعددی را به دست آوردند.
همین طور در بخش فیلم های بلند داستانی اولین جائزه گٌلدن گلوب را فلم ساز افغان صدیق برمک به آسیا آورد، اولین فیلم نامزد اسکار از فیلم ساز افغان عتیقی رحیمی بود و بیشترین جوائز بین المللی دیگر در پخش مستند را فیلم ساز جوان الکا سادات آورده که در بیشتر این جشنواره ها از کشور های زیاد شرکت کرده بودند. نماینده های متعددی به عنوان داور در جشنواره های مختلف جهان از افغانستان شرکت می کنند.