منیره برادران

نویسنده و مدافع حقوق بشر

جنبش دادخواهی یکی از عرصه هائی است که زنان ایران در آن حضور فعالی داشته و دارند. در این نوشته از نقش مادران خاوران می گویم که نامشان با دادخواهی گره خورده است.

 

آنها مادران و خانواده های اعدام شدگان دهه ۶٠ و کشتار زندانیان سیاسی تابستان ۶٧ هستند. این افراد در جلوی زندان‌ها با هم آشنا شده بودند. در تابستان ۶٧ که ملاقاتها قطع شده بود آنها حس کردند که فاجعه ای شوم در زندانها در حال وقوع است.120907131044_khavaran_304x171_y_nocredit

 

فاجعه اتفاق افتاد. هزاران زندانی را کشتند. صدای اعتراضی برنخاست. مادران تنهائی شان را با هم تقسیم کردند. دور هم جمع شدند. گورستانها را جستجو کردند و با اطلاعاتی که خود بدست آوردند، مطلع شدند که عزیزانشان را در گورستان خاوران دفن کرده اند، در گورهای جمعی. از آن پس آنجا میعادگاهشان شد، مکانی شد برای سوگ، سوگ عزیز خود و سهیم شدن در سوگ عزیز دیگری.

 

اما به مرور زمان آنها از نقش مادران سوگوار فراتر رفتند و به الگوی سنتی مادر عزادار، که نقشی منفعل دارد، تن ندادند. آنها اساس حرکتشان را بر حق شهروندی گذاشتند، حق آگاهی از آنچه بر فرزندانشان رفته بود و حق دادخواهی.

 

آنها درد و عزای از دست دادن عزیزانشان را محدود به حوزه خصوصی نکردند و آن را به یک خواست مهم اجتماعی و سیاسی و به یک اقدام عمومی تبدیل کردند و خواستار روشن شدن حقیقت و پاسخ‌گوئی مسئولان شدند.

 

این مادران سالها بود که همدیگر را می شناختند و در سختی ها و بی پناهی ها یار و یاور همدیگر شده بودند. دردی مشترک آنها را بهم پیوند می داد.

 

این مادران سالها بود که همدیگر را می شناختند. جلوی در زندانها با هم آشنا شده و در سختی ها و بی پناهی ها یار و یاور همدیگر شده بودند. دردی مشترک آنها را بهم پیوند می داد.

 

بسیاری از این آشنائی ها حتی به سالهای پیش از انقلاب برمی گشت، به زندانهای دوره محمدرضا شاه پهلوی. در آن زمان هم مادران و خانواده های زندانیان سیاسی گردهمائی های خود را داشتند و دست به اقداماتی زده بودند.

 

از برگزاری مجالس یادبود برای اعدام شدگان و تجمعات در قم و بازار برای جلوگیری از اعدام فرزندان شان در سال ١٣۵٠، تا اقداماتی گسترده تر در اوائل سال ١٣۵٧ برای توجه به خواسته های فرزندان زندانی شان که در اعتصاب غذا به سر می بردند و تحصن در کاخ دادگستری در دی ماه ١٣۵٧ که با آزادی آخرین زندانیان سیاسی پایان یافت.

 

آن تجربه ها و خاطره ها، به ویژه خاطره تحصن دی ماه ۵٧ که چه بسا با نقل و روایت به خاطره جمعی دیگر خانواده های زندانیان سیاسی تبدیل شده بود، زمینه را برای گردهم آئی های آنها در دهه ۶٠ فراهم کرد.

 

کم نبودند زندانیان سیاسی دوره پیشتر که آزادی شان را در سال ۵٧ مردم با سرود و دسته های گل جشن گرفتند اما به دست حکومت کنندگان جدید به جوخه های اعدام سپرده شدند.

 

ولی اگر حرکت خانواده ها را در این دو دوره مقایسه کنیم، متوجه تغییری در آن می شویم. اگرچه اختلاف زمانی دو دوره کوتاه بود ولی مادران عزادار در جمهوری اسلامی تجربه جدیدی کسب کردند، تجربه ای به مراتب تلخ تر و دردناکتر.

 

ابعاد اعمال حکومت جدید در سرکوب مخالفان چنان گسترده بود که مادران و خانواده های اعدام شدگان را بیش از گذشته متوجه حقوق بشر کرد.

 

در دوره پیش از انقلاب ۵٧ دیدگاهی که در مورد اعدام شدگان وجود داشت بیشتر با آرمان گرائی آمیخته بود تا نگاهی از منظر حقوق بشر. به این معنا که پیش از تجربه جمهوری اسلامی شخص اعدام شده عمدتا به عنوان شهید راه آرمانهایش تعریف می شد و حرکت مادران و خانواده ها رابطه تنگاتنگی با سازمانهای سیاسی داشت که در فضای انقلابی آن سالها اعدام شدگان را با دلالت بر حقانیت شان پیوند می دادند.

 

پس از کشتار ۶٧ مادران خاوران این پرسش را برجسته کردند: چرا فرزندان مان را اعدام کردید؟ در نامه شان در دی ماه ١٣۶٧ خطاب به حسن حبیبی، وزیر دادگستری می خوانیم: “ما سئوال می‌کنیم: کدام قانون اجازه داده است که حکم اعدام دسته جمعی صادر کنند؟

 

بعدها به ویژه پس از کشتار ۶٧ این نگاه تغییر کرد و مادران خاوران این پرسش اساسی را برجسته کردند: چرا فرزندان مان را اعدام کردید؟ در نامه آن ها در دی ماه ١٣۶٧ خطاب به حسن حبیبی، وزیر دادگستری می خوانیم: “ما سئوال می‌کنیم: کدام قانون اجازه داده است که حکم اعدام دسته جمعی صادر کنند؟”

 

آنها اصل را بر دادخواهی قرار دادند. در همان نامه که با تجمع آنها در مقابل کاخ دادگستری همراه بود، نوشتند: “ما خانواده های قربانیان فاجعه اخیر و خانواده های زندانیان سیاسی خواستار اقدام فوری، جدی و مسئولانه شما هستیم.” آنها نوشتند: “ما علیه مسئولین این فاجعه دردناک اعلام جرم می کنیم و خواهان آن هستیم که اینان بازداشت و در یک محکمه علنی محاکمه گردند.”

 

آن ها بعدا برای محمد خاتمی هم نامه نوشتند. اما هرگز پاسخی نگرفتند. به سازمانهای بین المللی حقوق بشر هم متوسل شدند. در سفر گالیندوپل به ایران در بهمن ١٣۶٨ جلوی دفتر سازمان ملل تجمع کردند و خواستار ملاقات با وی شدند. تجمع شان با خشونت ماموران مواجه شد. در سال ١٣٨١ به گزارشگران کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد نامه نوشتند.

 

در این میان به زبان و لحن این نامه ها توجه کنید. در نحوه بیان نامه ها نکته مهمی نهفته است؛ زبان این نامه ها، مظلوم نمائی نیست بلکه حق خواه و دادخواه است. و حکایت از این دارد که آنها از کلیشه سنتی زنان عزادار قربانی فاصله گرفته اند.

 

این نامه نویسی ها جنبه دیگری هم دارد؛ مستند کردن خواست ها و حرکت مادران از یک طرف و اعلام حضور از طرف دیگر، که البته محدود به نامه نوشتن نماند. ارائه نامه ها هر بار به شکل دسته جمعی و با تجمع صورت می گرفت و مهمتر از آن تجمع و حضور در گورستان خاوران بود.

 

این تجمع ها در سالگرد کشتار ۶٧ و نیز هنگام نوروز وسیع تر می شد و مردم بیشتری را به خود جلب می کرد. خاوران تنها یک گورستان معمولی نبود. خیلی از خانواده هائی که در آنجا جمع می شدند، اصلا نمی دانستند که فرزند، همسر، خواهر و یا برادرشان در کجا دفن شده اند.

 

خاوران جنبه سمبلیک هم دارد. مکانی است که حقیقت را در خاکش پنهان کرده است، در استخوانهای زیر خاک، در گورهای جمعی و گورهای بی نام و نشان و در حضور مادرانی که بر این حقیقت شهادت می دهند.

 

خاوران مکانی است که نبرد بین حقیقت و انکار در آن جاری است. ولی این یک نبرد سمبلیک تاریخی نیست. یک جنگ واقعی است بین مادران و خانواده ها که در برابر انکار و برای روش شدن حقیقت و دادخواهی ایستاده اند و نیروهای امنیتی و پلیس، که انکار و مسئولیت نپذیری حکومت را نمایندگی می کنند. ما گفتمان و خواست دادخواهی را که امروز تا حدودی جای خود را در جامعه باز کرده، مدیون این زنان هستیم، مدیون مادران خاوران.

 

بیست و پنج سال پیش زمانی که مادران و خانواده های اعدام شدگان در ایران به فرمان سکوت مقامات امنیتی که به تک تک آنها صادر شده بود، تن ندادند، هرگز نمی دانستند که اقدام شان پایه ای می شود برای حرکت دادخواهی در ایران.

 

آنها بهای سنگینی بابت مقاومتشان پرداخته اند: از ضرب و شتم گرفته تا کنترل و تعقیب و بازداشت. ماموران از این هم فراتر رفتند و در زمستان ١٣٨٧ خاوران را با بولدوزر خراب کردند و در آن را به روی خانواده ها بستند.

 

بر تعقیب و کنترل خانواده ها افزودند و آنها در خانه هایشان هم در امان نبودند. اما به گفته منصوره بهکیش، یکی از مادارن خاوران، ” آنها هیچ گاه حاضر نشدند که از حقوق خود به عنوان یک انسان دادخواه دست بشویند و ظلمی را که در حق شان شده به فراموشی بسپارند.”

 

بیست و پنج سال پیش زمانی که مادران و خانواده های اعدام شدگان در ایران به فرمان سکوت مقامات امنیتی که به تک تک آنها صادر شده بود، تن ندادند، هرگز نمی دانستند که اقدام شان پایه ای می شود برای حرکت دادخواهی در ایران.

 

آنها سنتی را پایه گذاشتند که بعدها در حرکت مادران پارک لاله شاهد آن بودیم. در تابستان ٨٨ که جوانان معترض را در خیابان ها مورد ضرب و شتم قرار دادند، در اعتراض به این اعمال صدها زن در روزهای شنبه در پارک لاله جمع شدند.

 

در سایت های اینترنتی آنها، خواسته هاشان را اعلام کردند. آنها خواستار قطع سزکوب، آزادی زندانیان سیاسی و محاکمه و مجازات مسببان آن شدند. حرکت آنها با استقبال ایرانیان تبعیدی مواجه شد و در شهرهای مختلف خارج از ایران در حمایت از دادخواهی این زنان و رساندن صدای آنها تجمع ها و تشکل هائی شکل گرفت که تا امروز هم ادامه دارد.

 

آنها که تا حدی خودجوش بودند ابتدا نام مادران عزادار را برای خود برگزیدند. یک سال بعد از شروع حرکت، نام خود را به مادران پارک لاله تغییر دادند.

 

و نکته مهم تر اینکه، مادران خاوران بزرگداشت فرزندانشان را در آن فضای خفقان با دادخواهی پیوند زدند، که آرمان عزیزانشان هم بوده است.

 

آنها اندوه بی پایان از دست دادن عزیزانشان را از فضاهای خصوصی فراتر برده و آن را به یک حرکت جمعی تبدیل و گرامی داشت آنها را وارد فضاهای عمومی کردند تا خواستی را مطرح کنند که نیاز جامعه ما است: فراموش نکردن و عدالت.

 

متن خلاصه شده مقاله منیره برادران در سمپوزیوم “سازمان عدالت برای ایرانیان” در ژوئن ۲۰۱۳ در لندن.

بی بی سی