عادله محسنی، حقوقدان و فعال حقوق بشر و حقوق زنان، هم در کودکی و جوانی طعم مهاجرت را چشیده و هم اکنون، بر اثر تهدیدات طالبان، چارهای جز مهاجرت نداشته است. او گلایهمند از بیاعتنایی نهادهای بینالمللی و حقوق بشر، از تلخیهای کشیده سخن گفته است. محسنی که چندان هم با خوشبینی به گذشته و آینده افغانستان نمینگرد، بین تحصیل و آگاهی، قائل به تفاوت است. او از ضرورت تأمین امنیت برای زنان میگوید و میافزاید: «بدون کارهای زیربنایی، دستاوردها شکننده است.»
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
عادله محسنی هستم. سال ۱۳۵۱ در کابل به دنیا آمدم. ۱۳۵۷ مهاجر شدیم و به ایران رفتیم. آنجا بزرگ شدم و تحصیلاتم را تا دوره لیسانس ادامه دادم. در دانشگاه تبریز موفق به اخذ لیسانس حقوق قضایی شدم. در تهران مشغول کار شدم با سازمانی به نام کمیته دفاع از اوراگان عراقی، در انجا متوجه شدم که حقوق انسانهایی که به هر دلیلی مهاجر می شوند تا چی حد شکننده است و یا اصلا وجود ندارر. سال ۱۳۸۱ به کابل برگشتم. از همان ابتدا در ساحه حقوق زنان و کودکان به کارهای حقوق بشری پرداختم. در کابل متوجه شدم که اینجا اصلا حقوقی وجود ندارد. در زندان بدبختی زنان و کودکان به اوج خود رسیده بود. کودکان بدون ارتکاب جرمی زندانی بودند و مادران از اتهام خود خبر نداشتند و دسترسی به وکیل وجود نداشت یعنی اصلا زنان نمی دانستند که می توانند وکیل داشته باشند، شاید نمی دانستند وکیل چیست ؟
وقتی که در کابل شروع به کار کردم متوجه شدم که ساحه کاری بسیار زیاد است و در مورد دو موضوعی که من انتخاب کرده بودم یعنی زنان و اطفال بی نهایت کار وجود دارد فکر اینکه چطور می شود و از کجا می شود کار را شروع کرد ساعتها وقت می گرفت. همه این مشکلات من و دوستان همراهم را به این فکر انداخت که باید جنبشی از زنان به وجود بیاید. و تحرکی داشته باشیم که بتوانییم از ان نقطه دادخواهی خود را شروع کنیم.
کار بر روی ایجاد جنبش زنان برای حمایت از حقوق زنان و جلوگیری از خشونتهای خانوادگی، ایجاد یک شبکه رادیویی بین رادیوهایی که رئیسشان زن بود بین ولایات مختلف افغانسان، ایجاد یک سازمان مشورتی روانی برای کسانی که دست به خودکشی یا خودسوزی میزنند در هرات، تقویت ان.جی.اوهای زنان در ولایات مختلف و وکالت زنانی که در زندان به سر میبردند، برخی دیگر از کارهایی بوده است که با همکاری دوستان پیش برده ایم. بعضی زنان را شوهرشان سه بار طلاق شفاهی میدهند و وقتی آنها ازدواج می کنند، شوهرانشان شکایت میکنند که این خانم، زن من بوده رفته شوهر کرده است. بعد این ماجرا این زن و چند فرزندش به حکم قانون روانه زندان می شوند و سالها عمرشان تلف میشود. در افغانستان ازدواج و طلاق ثبت نمیشود. تلاش برای ثبت و راجستر ازدواج و طلاق، تهیه نکاحنامه از طرف دفتر حقوق و دموکراسی هم از جمله کارهای ماست. همچنان یکی از کسانی بودم که روی قانون منع خشونت علیه زنان کار کردم و در تهیه مسودهاش نقش داشتم و همچنان یکی از کسانی بودم که مسوده قانون احوال شخصیه اهل تشیع را بازنگری کردیم و در ۷۲ ماده آن تغییرات مدنی آوردیم. ایجاد کمیته مشارکت سیاسی زنان با همکاری تعدادی از دوستان و راه اندازی کمپین ۵۰% هم از جمله کارهیی بوده که در کابل و ولایات انجام دادیم.
یک یا دو خاطره را که در آن حقوق بشری شخص شما نقض شده و در زندگیتان تأثیرگذار بوده،تعریف کنید.
نمیشود آدم در افغانستان زندگی کند و به حقوق بشریاش هم احترام شود؛ چون به هر حال دست کم مردان به خود حق میدهند حقوق زنان را پامال کنند. وقتی حق بشری کسی از طرف ناقضین حقوق بشر نقض شود، خیلی تعجبآور نیست، ولی حق من، هم از طرف ناقضین پامال شد و هم از طرف کسانی که داد از حقوق بشر میزنند. وقتی به دلیل تهدیدهای مکرر، پولیس تشخیص داد و گفت که من نباید در افغانستان باشم، من مجبور به ترک وطنم شدم ولی هیچ نهاد یا شخصی در جایی از من حمایت نکرد و کشور کانادا که من از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۲ با آنها کار کردم و زندگیام به خاطر کار با آنها در خطر افتاد، با وجود همه تلاشهایی که انجام دادم و وکیلم در کانادا انجام داد،حمایتی از من نکرد. همچنان دیدهبان حقوق بشر و سازمان عفو بینالملل هیچ کاری برایم نکردند. می دانید که در سازمان ملل، عفو بینالملل و دیدهبان حقوق بشر، پولهای زیادی به نام حقوق بشر مصرف میشود و کسانی زیادی کار میکنند و معاشهای خوبی میگیرند، ولی تمام کسانی که واقعاً مشکل دارند، مثل من سرگردان هستند.
من در سالهای آخر کاری، با یک مؤسسه کانادایی کار میکردم به نام حقوق و دموکراسی. ما یک مسودهای از قانون خانواده طبق مذهب حنفی تهیه کردیم که در آن تمام موارد فقهی و شرعی رعایت شده و برگرفته از تجربه کشورهایی مثل مالزی مصر و مراکش بود. باید یادآور شوم افغانستان در سیستم قضایی خود قانون خانواده ندارد. قانون مدنی ما هم در سال ۱۳۵۵ نوشته شده و تا حالا ۳۷ سال از آن میگذرد و پاسخگوی نیازهای جامعه، به خصوص جوانان نیست. این مسوده را از طریق وزارت زنان به وزارت عدلیه فرستادیم که آنها برای تصویب به پارلمان بفرستند؛ ولی متأسفانه با مقاومت وزیر عدلیه مواجه شدیم. او میگفت: این قانون را خارجیها تهیه کردهاند و ما به آن ضرورت نداریم؛ قانون خودمان بهترین قانون است و من این مسوده را نمیفرستم به پارلمان. پس ما مجبور شدیم که یک گروپ کمپاین راه بیاندازیم تا افکار عمومی را آماده کنیم برای تقاضا و درخواست این قانون. مسؤول کمپاین من بودم. در ولایات مختلف مثل جلالآباد، هرات،. قندوز، مزار، کابل و قندهار،کار میکردیم. بالاخره بعد از مصاحبههای تلویزیونی و رادیویی و شرکت در جلسات مختلف، برای من تلفنهای مختلف میآمدو مرا تهدید میکرد. تقریباً ۶ ماه تحمل کردم، ولی رفع نشد. به بخش حقوق بشر وزارت داخله شکایت کردم و شمارههایی که به من زنگ میزدند را دادم و ایشان بعد از مدتی دو نفر را دستگیر کردند که در دانشگاه سیاف درس میخواندند. وقتی آن دو به زندان افتادند، دو نفر دیگر نشانی دفتر ما پیدا کردند و داخل دفتر آمدند و مرا تهدید کردند. آن دو پس از تهدید فراوان به من گفتند: تو علیه اسلام و به خصوص شریعت حنفی حرف زدهای و یک شیعه کافر هستی! چطور به خود اجازه میدهی که حدیث و آیه بخوانی؟! تو یک زن هستی و از قران چی میدانی!؟ مکتوبهای تهدید امیز دریافت می کردم پولیس میگفت که این وظیفه ماست که امنیت شما را بگیریم. ولی وقتی نمی توانیم امنیت مشاور خود را در داخل وزارت خانه بگیریم چطور امنیت تو را بگیریم؟ در نهایت به من گفتند از من میشنوی برو و اینجا نمان. من مسأله را به دفتری که برایشان کار میکردم گزارش دادم. دفتر هم به دفتر مرکزی به کانادا خبر داد. آنها به من گفتند که از افغانستان بروم بیرون. پرسیدم کجا بروم؟ دو طفل خرد دارم! رئیس دفتر ما گفت برو هند. وقتی رفتم هند دفتر ما فقط یک مکتوب به سازمان ملل داد که در آن نوشته بود ما میدانیم جان این آدم در خطر است. بعد از آن هم هیچ کاری برایم نکردند. سازمان عفو بینالملل و دیدهبان حقوق بشر دهلی نو هم در جریان هستند و من از آنها تقاضای کمک کردم؛ ولی کسی نیست که واقعاً برای حقوق بشر کار کند. این مهمترین حقوقی بود که از من سلب شده. حق کار و زندگی آرامم را از دست دادم و کسی هم به دادم نرسید. دود کار با خارجیها توی چشم دو طفل خرد من رفت.
سه دستاورد مهم این دوران(جدید) چه بوده است؟
نمیشود با وجود همه خرابکاریها، دستاوردها را ندیده گرفت. البته بعضی دستاوردها ظاهری هستند؛ یعنی شاید وقتی جامعه بینالمللی از افغاانستان برود، دیگر نشانی از آنها باقی نماند. ولی بعضیها واقعی هستند. در سطح بالاتر قانون اساسی افغانستان یک دست اورد کلان است و باید از ان پاسبانی شود.گرچه بعضی به خودشان اجازه می دهند که درباره تغییر و اصلاح ان حرف بزند یا به بعضی مواد ان تعرض کنند مثل ماده ۸۴ که سهمیه زنان در شوراهای ولایتی را کم کرده اند. امروز تعداد زیادی از دختران به مکتب میروند. همچنین قانون منع خشونت علیه زنان را که فعلا با توشیح رئیسجمهور درمحاکم اجرا میشود، نمیتوان ندیده گرفت. سهمیهای که برای زنان در قانون درج شده را نمیشود ندیده گرفت و بالاخره حق کاری که به زنان داده شده است را. البته درزمان فعلی در دانشگاهها تعداد دانشجویان دختر و پسر زیاد است؛ یعنی مردم به اهمیت دانش پی بردهاند و میخواهند که اوضاعشان تغییر کند. اینکه زنان تلاش میکنند بعضی از تابوها را بشکنند و خیلی تغییرات دیگری هم هست که البته در سایه صلح، مردم خودشان آنها را درست میکنند؛ ولی برای پیشرفت مردم در هر ساحهای، حمایت دولت و تضمین قوانین شرط است. یک دستاورد دیگر که من خیلی از آن خوش هستم، اختصاص بودجه برای زنان است که در پارلمان افغانستان به همت زنان و به خصوص شینکی کروخیلی به دست آمد. گرچه مبلغ خیلی کمی بود، ولی همینکه بودجه برای زنان اختصاص پیدا کرد، یک دستاورد بود.
چه چیزی در دوران جدید اعتماد شما را جلب کرده و شما آن را به عنوان یک نوآوری، ابتکارمثبت و یک چیز خوب ارزیابی میکنید؟
داشتن قوانین جدیدو چند مسودهای که وجود دارد؛ مثل قانون خانواده و قانون منع خشونت علیه زنان. در سایه این قوانین زنان میتوانند نفس تازهای بکشند و به آینده فکرکنند. قانون منع خشونت که با توشیح رئیسجمهور مریالاجرا است؛ ولی مسودههای دیگر هنوز در حد مسوده است. باوجودی که پارلمان خودش یک سد بزرگ بر سر راه پیشرفت افغانستان است، باز هم اگر توجه و افکار عامه برای داشتن این قوانین جلب شود، فکر میکنم این یک ابتکار نو است در افغانستان. همچنان تعداد زیاد دانشجویان هم یک امیدی به آینده است.
مهمترین ترس امروز شما چیست؟
کارهای جامعه جهانی در افغانستان بدون زیربنا است؛ از ساختن و آبادی شهرها بگیرید تا صحت و تحصیل و همه چیز. دولت افغانستان هم که میگوید بگذار بگذرد و به آینده هیچ کس فکر نمیکند. داشتن دیپلم، بدون سواد به چه درد میخورد؟ دختران ازادی رفتن به مکتب را دارند؛ اما این آزادی بدون یک سیستم درسی درست به چه دردی میخورد؟ سیستم آموزشی بسیار خراب است. بزرگترین ترس من این است که جامعه بیسواد به کجا خواهد رفت؟
سه چالش بزرگ پیش روی افغانستان چیست؟
اولین چالش، بیسوادی مردم است و فقدان اگهی. دوم: کشت مواد مخدر، اقتصاد مبتنی بر آن و رشد تساعدی معتادین این مملکت که کم کم در بین جوانان هم رخنه کرده و هم اکنون طبق یک تحقیق ۶۵ هزار کودک افغان معتاد هستند. و ما تعداد زیادی از زنان و مردان را داریم که در کابل و ولایات معتادند و دولت و موسسات مدنی هیچ برنامه ای برای مهار این افت ندارند. سوم: تابو های عرفی و فرهنگی و سو استفاده مذهبی برای حفظ این تابوها از دیگر چالشها است که نگران کننده است و راه را برای رسیدن به حقوق بشر مسدود می کند. ازدواج زیر سن دختران – بد دادن انها – بدل دادن انها و کتک زدن کودکان و ترساندن انها عدم تملیک ارثیه از طرف موروث زن اینها تابوهایی هستند که مانع رسیدن به حقوق بشری می شوند.
آیا فکر میکنید جامعه افغانستان امروز اجازه خواهد داد دوباره سناریوی بسته شدن مکاتب به روی دختران و عدم حضور احتماعی زنان تکرار شود؟
همین حالا هم در بعضی ولسوالی ها و ولایات مکاتب بر روی دختران بسته است. اگر طالبان به قدرت برسند ممکن است که این کار را بکنند یا اینکه مکاتبی مثل مدارسی که در قندوز درست کرده اند درست کنند و دختران را بگذارند انجا درس بخوانند. این خیلی خطرناکتر از این است که دختران در خانه بمانند و درس نخوانند اگر انها را طالبه بار بیاورند که طرح جدید بنیادگرایان است خود خطر دیگری برای زنان این مرز و بوم خواهد بود. در واقع تعهدی من نمی بینم که کسی یا نهادی یا جمعی مانع از اعمال طالبان شوند. متاسفانه جامعه مدنی در افغانستان وجود ندارد و اینهایی که داد می زنند فاند (Fund) می گیرند و معاش خوبی از حقوق زنان می گیرند. گاهی اینها بدترین دشمن زنان هستند ولی خودشان را پنهان می کنند. خیلی از این مردانی که برای زنان کار می کنند زنان خودشان برقع سر می کنند یا حق بیرون رفتن از خانه را ندارند و دختران خودشان را به زور به ازدواج می دهند ولی همچنان مدافع حقوق زنان هم هستند.
یک خاطره را که در آن حقوق بشری یکی از اعضاء زن خانواده یا آشنایان شما (خواهر، مادر، همسر، خاله، عمه) نقض شده، تعریف کنید؟
خاطرهای که روح مرا هر لحظه جریحهدار میکند زندگی خواهرم است. ما در کودکی پدرمان را از دست داده بودیم و همیشه حقوق ما پا مال میشد چون کسی نبود که از ما مراقبت کند. مادرم زن بیسوادی بود که شاید خیلی چیزها به فکرش نمی رسید او بانی ازدواج خواهر من در سن ۱۲ سالگی شد و این دختر کوچک را وادار کرد با مردی که علاقه ای به خانواده نشان نمی داد، ازدواج کند. حاصل این ازدواج سه طفل بود. بعد از آن شوهرش با دختری اشنا شد و قرار شد با این دختر ازدواج کند، دختر شرط گذاشت که باید زنت را طلاق بدهی و او بدون چون و چرا خواهر مرا همراه با فرزندانش از خانه انداخت بیرون. چند ملا را هم آورد طلاق غیابی خواندند و بعد هم نشانی داد که برو فلان مقدار پول را از فلانی که طلب دارم و فلان مقدار هم از فلانی طلب دارم بابت مهریهات بگیر. حاصل زندگی خواهرم در واقع هیچ بود و حتی وسایل شخصیاش را بهش تحویل نداد. هیچ کس از خواهرم نپرسید که آیا تو هم طلاق میخواهی یا نه؟ همانطور که موقع ازدواج از او نپرسیده بودند. یک مورد دیگر از دوستم میتوانم یاد کنم. او با مرد به اصطلاح روشنفکری ازدواج کرد، اما بعد از اینکه طفل دومش به دنیا آمد، یا شوهرش او را طلاق داد یا خودش به دلیل خشونتهای زیاد روانی و فیزیکی خواست که طلاق بگیرد. ولی شوهر او به خانواده دوستم گفت که بچه دوم مال من نیست! دخترتان از هر جا پیدا کرده من نمیدانم. دوستم قسم خورد که ثابت میکند این بچه از شوهرش است. او میگفت من باید ادعای شرف کنم حداقل پیش خانواده خودم. او که یک زن تحصیلکرده است، تقریباً دو سال دنبال کار خود دوید. بارها به کمیسیون حقوق بشر شکایت کرد و کمیسیون رسیدگی نکرد. بالاخره قانونی پیدا نشد که از او حمایت کند. در قوانین افغانستان هتک حرمت جرم نیست و کسی نمیتواند ادعای شرف کند. او پیش هر پولیس یا سارونوالی که میرفت، میگفتند همشیره این گپها شرم است؛ نگو! برو خانهات و زندگیات را بکن! حالا او مرد بوده عصبانی شده یک چیزی گفته تو چرا دنبال این حرف رامیگیری؟! ولی دوستم که من اینجا از او تقدیر میکنم تابو را شکست. از تلاش دست نکشید. علیرغم تمام مشکلات اقتصادی که داشت و به رغم کمبودهای علمی افغانستان، در آزمایش دی.ان.ا بالاخره توانست نسب پسرش را ثابت کند. ولی شوهر اورا کسی مجازات نکرد. و این ادم حالا یک دیپلمات است در یکی از کشورهای مهم دنیا نه دولت او را تنبیه کرد نه افکار عامه و نه قانونی وجود داشت که از این زنی که متضرر بوده حمایتی بکند.
سه عامل بازدارنده در مقابل مشارکت زنان در عرصههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چیست؟
اولین و مهمترین عامل بازدارنده درمقابل زنان سوء استفاده از شریعت و اعتقادات مردم است. هر خشونتی علیه زن را مربوط به شریعت جلوه میدهند و به این طریق زنان و مردان را راضی نگه میدارند از اوضاع. تفسیرهای غلط و زن ستیز از دین می تواند همه را قانع کند به خصوص که زنان ما مطالعه ای از دین ندارند شاید به انها اجازه داده نمیشود که از دین اطلاعات دقیق به دست بیاورند. علاوه بر ان هم اکثریت زنان بی سوادند و این بیسوادها همه در خانه ها هستند و کار نمی کنند و از نظر اقتصادی فقیر هستند و این فقر هم تاثیر زیادی در از دست دادن حقوق شان دارد. کسی که از کسی نان و اب می خورد طبیعی است که مراعات می کند و ار خود می گذرد در مقابل ان شخص.
دوم، داشتن افکار مردسالار است. مردسالارها از اول زندگی به برتری مرد و زبون بودن زن باورمندند. این مفکوره منشاء تمام خشونتهاست علیه زنان. در اکثر مواقع زنان خودشان این خشونت را ترویج می کنند از دوران کودکی به کودک دختر اموخته میشود که به کودک پسر احترام کند او را دوست داشته باشد زیرا که او پشت و پناه تو خواهد شد نوعی فرو دستی را به دختران و فرا دستی را به پسران اموزش می دهند.
سوم، وجود بنیادگرایان در پارلمان، کابینه و دولت و پستهای کلان به خصوص در شورای عالی قضاست. این یک چالش کلان است در افغانستان وقتی که نبض قضا در دستان بنیادگرایان باشد و انها تصمیم گیرنده باشند در مورد تمامی قوانین کشور انها نخواهند گذاشت که شهروندان این کشور سهم مساوی در زندگی خود شان داشته باشند. اشاره می کنم به قانون سر پرستی اطفال که در این مسوده انها پیشنهاد می کنند که دختری را که به فرزندی گرفتی بعد از سن ۹ سال می توانی با او ازدواج کنی.
به نظر شما سه مطالبه عمده زنان به طور کلی چیست؟
به نظر من اولین نیازی که خانمها دارند داشتن قانون خانواده است. که در سایه ان بتوانند به مطالبات انسانی خود بپردازند. مثل حق ارث، حق تملک، حق حضانت، حق ازدواج، ثبت ازدواج و طلاق، رضایت در ازدواج، حق انتخاب همسر و… داشتن قانون منع خشونت که در سایه ان زنان اعتماد داشته باشند که دولت حامی حق انهاست و اینکه هزاران زن در پستوی خانه ها روزانه لت و کوب می شوند باید قانونی باشد که از ضارب سوال کند. زنان در امن ترین جای دنیا یعنی خانه، سر بریده می شوند. قتلهای ناموسی خود یک استرس را ایجاد می کند در بین زنان. اگر زنان اعتماد داشته باشد که از قاتل انها پرسیده خواهد شد اعتماد بیشتری به زندگی پیدا می کنند. اشتراک زنان در عرصه های سیاسی و اجتماعی و قضایی؛ دادن سهم به زنان در قضا بسیار می تواند زنان را کمک کند که در زندگی به حقوق تلف شده خود برسند.
منابع و مراکز قابل اتکا در داخل افغانستان برای پیشبرد حقوق و مطالبات زنان چه کسانی هستند؟
فعلاً فقط نهادهای جامعه مدنی و گاهی کمیسیون حقوق بشر، هرچند کمیسیون رسیدگی نمیکند و خیلی کم کار میکند، ولی حداقلش این است که شکایتها را ثبت میکند و جایی برای تخلیه روانی زنان است. وزارت زنان در بخش حقوقش برای زنان خدماتی دارد و ان.جی.اوها در واقع بیشترین کار را میکنند: مثلاً وکیل میدهند، خانه امن دارند و تلاش میشود که رسیدگی کنند. شاید در خیلی موارد موفق نشوند، چون موانع بسیار زیاد است. زنانی که از دست شوهر و یا زنان بیوهای که از دست خانواده شوهرشان به خاطر خشونتی که علیه آنها وجود داشته، به پولیس مراجعه کرده و پولیس گفته بیا با من باش! خودم امنیت تو را میگیرم! یا اینکه پولیس خودش میگوید برو همیشره دنبال این حرفهانباش! خانه است دیگر! دعوا میشود! شما چرا این کارها را میکنید؟! غیرت افغانی ما اجازه نمیدهد شما به پولیس مراجعه کنید! قضات و سارنوالان عزیز هم که همیشه مردم را به صبوری در مقابل خشونت دعوت میکنند. تا جایی که من می دانم پولیس و سارنوال مردم را به گذشت و عدم ثبت دعوا دعوت می کنند. انها به طریقی مردم را می ترسانند از اینکه به پولیس مراجعه کنند.
برای دختر خودتان چه آرزویی دارید؟
متأسفانه دختری ندارم. اکثر زنان دوست ندارند دختر داشته باشند؛ چون میگویند که خودمان خیلی اذیت شدیم و نمیخواهیم اولاد ما اذیت شوند. از انجایی که تمام دختران این سرزمین دختران من هستند. برایشان تعلیم خوب – صحت خوب – ارامش و امنیت در خانه و اجتماع می خواهم – برایش ارزو می کنم که قوی باشد و علیه تمام بی عدالتی ها مبارزه کند
در حوزه خصوصی یا عمومی، یعنی فعالیتهای مدنی و حرفهای خود، برای رفع موانع ذکر شده منجمله تبعیض چه کردهاید و چه میکنید؟
ما تلاش زیادی کردیم ولی کارهای اجتماعی آن هم در افغانستان، خیلی دیر نتیجه میدهد. من همراه دوستانم تلاش کردیم یک جنبشی بین زنان راه بیاندازیم و اتحادی بین زنان به وجود بیاوریم و به زنان گفتیم شما قبل از اینکه تاجیک، هزاره، پشتون یا هر چیز دیگری باشید، زن هستید و مشکلات همه ما یکی است. باید تلاش کنیم مشکلات را از بین ببریم. تلاش برای ایجاد بعضی نهادها با کمک دوستان مثل کمیته مشارکت سیاسی زنان و کمپاین ۵۰% زنان افغانستان.
یکی از کارهای مهمی که من انجام داده ام تلاش کرده ام که در باره حقوق زنان در متون دینی تحقیق کنم و نظر مجتهدین را ببینم که انها چی می گویند و تفسیرهایی که به نفع بنیادگرایان میشود را دیده ام و تلاش کرده ام که در بیتشر مصاحبه هایم از ملاها سوالهایی را بپرسم که شما به نصف پیروان این دین چی جوابی دارید وقتی که در مجازات اسلامی ما با شما مردان برابر هستیم چرا درحقوق نصف شما هستیم؟ این سوالات که جز تابوها بوده را من شخصا مرتبا پرسیده ام و مطرح کرده ام.
اگر پیام یا صحبت خاصی دارید بفرمایید؟
پیام من به کسانی است که تلاش می کنند خودشان را روشن فکر نشان بدهند و داد دموکرات بودن را می زنند. به نام حقوق زن و بشریت معاشهای خوبی می گیرند ولی وقتی که زمان عمل رسید متوجه می شویم که انها به حرفای خودشان باور ندارند در خانه شان خشونت می کنند. از بنیادگرایان حمایت می کنند. تعدد زوجات دارند. از انها می خواهم که با خودشان و مردم روراست باشند. به چیزی که میگویند اول باور داشته باشند بعد کار کنند.
-
«افغانستان به روایت دیگر» کمپینی است که به وسیله آرمان شهر OPEN ASIA و فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشرFIDH به مدت ۱۰۰ روز تا انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان جریان دارد. در این کمپین شخصیت های برجسته اجتماعی، سیاسی و فرهنگی با گفتگو در مورد جامعه ای که دربرگیرنده حقوق زنان و حقوق انسان باشد، صدای مترقی افغانستان را به گوش میرسانند.
شما می توانید روزی یک مصاحبه از کمپاین «افغانستان به روایت دیگر» را در روزنامه ۸ صبح و انگلیسی آن را در وبسایت روزنامه هافینگتون پست (Huffington Post) بخوانید. همچنین این مصاحبه ها در وبسایت فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر (FIDH) نیز قابل دسترس است.
وبسایت فدراسیون بین المللی حقوق بشر: www.fidh.org
وبسایت روزنامه هافینگتون پست: www.huffingtonpost.com/unveiling-afghanistan