پنج کشور آسیای میانه، دولت اسلامی (داعش) را بهعنوان یک تهدید جدی در برابر امنیت منطقه میدانند. نخستوزیر قرغزستان، ماه گذشته از کشورهای اروپایی خواست تا برای مقابله با داعش کشورش را کمک کنند. دولت تاجیکستان نیز نگرانی مشابه را بیان داشته و پیوستن صدها تاجیکستانی به گروههای تندرو اسلامی در شرق میانه در هفتهی گذشته، این نگرانی را شدت بخشیده است. اما این نگرانی فراتر از منطقه میرود؛ دولت امریکا، در یک اقدام بیپیشینه، صدها واسطهی زرهی- امنیتی را برای ازبکستان کمک کرد، و روسیه برای فرستادن تجهیزات نظامی به ارزش ۱٫۳ میلیارد دالر امریکایی به تاجیکستان آمادگی میگیرد تا این کشور بتواند در برابر تهدید داعش از خود دفاع کند.
نگرانی از احتمال نفوذ داعش به آسیای میانه و بیثباتسازی این منطقه از زمانی آغاز شد که موجی از شهروندان کشورهای آسیای میانه، برای جنگیدن یا حمایت از داعش به سوریه و عراق رفتند و صداهایی در حمایت از داعش در داخل این کشورها نیز شنیده شد.
آمار مرکز فدرال مهاجرت روسیه نشان میدهد که حدود ۳٫۹۵ میلیون از شهروندان تاجیکستان، ازبکستان، قرغزستان و ترکمنستان در روسیه عمدتا مصروف کارهای فزیکیاند. در حالیکه عامل اصلی بیشتر این مهاجرتها فرار از بیکاری در کشورهای آسیای میانه است. تحریمهای اقتصادی غرب علیه روسیه سبب کاهش کار برای این کارگران شده است. پولی که این کارگران به خانوادههایشان میفرستند، بخش عمدهای از عاید داخلی کشورهایشان را میسازد. مثلا حدود ۴۰ درصد عاید ناخالص داخلی تاجیکستان با درآمد مهاجرین آن کشور در روسیه تامین میشود. با کاهش این درآمد، هم ثبات اقتصاد این کشورها مورد تهدید قرار میگیرد و هم این کارگران بیشتر از پیش در دام استخدام داعش میافتند.
دو نیم تا پنج هزار از شهروندان جمهوریتهای آسیای میانه، به جنگجویان داعش در عراق و سوریه پیوستهاند. اسناد استخباراتی نشان میدهد که بیشتر این جنگجویان آسیای میانهای، از طریق خاک ترکیه وارد عراق و سوریه میشوند. شمار قابل توجهی از آنها کارگرانی هستند که در روسیه مصروف کارهای شاق ساختمانی بودهاند. براساس ارزیابیهای گروه بینالمللی بحران، گروههای تندرو داغستانی و چچنی در روسیه نقش اساسی در استخدام و جذب این کارگران برای پیوستن به داعش داشتهاند.
از جانب دیگر استخدام جنگجو از میان مهاجرین آسیای میانه در روسیه، تهدید جدی برای امنیت روسیه نیز دانسته میشود. این نکته پهلوهای دیگر از این بحران را در سطح کشمکشهای بینالمللی به نمایش میگذارد. احتمال برگشت این جنگجویان به کشورهایشان، خواب دولتهای منطقه را برهم زده است. اما آیا ممکن است این جنگجویان هنگام برگشت تندروی اسلامی و تروریسم را با خود بیاورند؟ برای دریافت پاسخ این سوال، باید تاریخچهی داعش و زمینههای سیاسی و اجتماعی احتمال گسترش آن در آسیای میانه را به بررسی گرفت.
تاریخچه داعش
ریشههای دولت اسلامی عراق و شام (داعش) بر میگردد به جهادگران عرب که در دههی ۱۹۸۰ در کنار مجاهدین افغانستان علیه قوای شوروی میجنگیدند. بیشتر این جهادگران عرب، پس از خروج ارتش سرخ از افغانستان، به کشورهای خود برگشتند. حاکمیت طالبان بر افغانستان، موج جدید از ستیزهجویی اسلامی، اما این بار در برابر غرب، را بهوجود آورد و برخی از مجاهدان عرب، به شمول اسامه بنلادن، دوباره به افغانستان برگشتند.
پس از فروپاشی رژیم طالبان، بیشتر جنگجویان عرب ناگزیر شدند به شرق میانه برگردند. همانگونه که طالبان پاکستانی نیز به آن سوی دیورند برگشتند. ابو مصعب الزرقاوی شهروند اردن که یکی از فرماندهان القاعده در هرات بود، به عراق رفت و شاخهی القاعدهی عراق را تاسیس کرد. بیشتر اعضای القاعده عراق، عربهایی بودند که از افغانستان برگشته بودند. زرقاوی به زودی به محور مجاهدان عرب که از افغانستان برگشته بودند و هوای جنگیدن در برابر امریکا و رژیمهای شرق میانه را به سر داشتند، تبدیل شد.
با مرگ زرقاوی در سال ۲۰۰۶، ابو ایوب المصری یکی دیگر از جنگجویان القاعده که تجربهی جنگ در افغانستان را داشت، رهبر جدید القاعده عراق شد. المصری نام «دولت اسلامی عراق و شام» (داعش) را روی این گروه گذاشت و بهدنبال فرصت برای گسترش حوزه نفوذ خود به سوی سوریه بود. گرچه المصری نیز در سال ۲۰۱۰ کشته شد، ولی خیزشهای سال ۲۰۱۱ در برابر دولت بشار اسد، این خواب ابو ایوب مصری را به حقیقت تبدیل کرد. حالا رهبر جدید داعش ابوبکر البغدادی با تغییر نام این گروه از «دولت اسلامی عراق و شام» به «دولت اسلامی» هوای فتوحات فراتر از سرحدات عراق و سوریه و ادعای خلافت بالای همه مسلمانان جهان را دارد.
القاعده عراق که با محوریت جنگجویان «عرب افغان» شروع به کار کرده بود، پس از تبدیل شدن به «داعش» توانسته است هزاران جنگجو از حدود هشتاد و سه کشور جهان را به خود جلب کند. شهروندان آسیای میانه در میان افراد داعش، بیشترین شمار را پس از کشورهای شرق میانه و شمال افریقا میسازند. آیا این جنگجویان آسیای میانه، تجربه مجاهدان عرب را تکرار کرده و به کشورهای خود بر خواهند گشت؟
شباهت با عراق و سوریه
آسیای میانه با ۷۰ میلیون نفوس، از کشورهای با منابع ذخایر طبیعی مانند گاز و نفت در سطح جهان است. پژوهشگران از یک بیداری توام با سرخوردگی در میان جوانان آسیای میانه سخن میگویند. این وضعیت بهشکل روزافزون در وجود آنها عدم اطمینان نسبت به خود و بیگانگی با دولتهای حاکم را ژرفای بیشتر میبخشد. این جوانان بهدنبال بازشناسی هویت خود اند؛ آنهایی که در کشورهای خودشان زمینه کار و درآمد با ثبات برایشان فراهم نیست و فرصتهای کار از شهرهای روسیه رو به فرار است. داعش، نه تنها فرصت کار در زمینههای مختلف را برای آنها وعده میدهد، بلکه از آنها میخواهد برای یک آینده «معنادار» بجنگند تا هویت خود را بازیابند. این حالت جوانان آسیای میانه، شبیه جوانان شرق میانه است که «بهار عرب» را بهوجود آوردند.
گروه بینالمللی بحران میگوید: «انگیزه برای پیوستن به داعش در آسیای میانه، ریشه در آرزو برای تغییر سیاسی و اجتماعی این منطقه دارد. داعش در میان فقرا، سرمایهداران، باسواد و بیسواد، جوان و پیر و زن و مرد هواخواه دارد.»
داعش حالا سرزمین بزرگتر از خاک بریتانیا را در اختیار دارد. این گروه برعکس القاعده، در صدد ایجاد دولت است. و برای ایجاد این دولت به خدمات نیاز دارد. به همین دلیل تبلیغگران این گروه میگویند آنها آموزگار، پزشک، مهندس و غیره را استخدام میکنند.
دو شباهت عمده میان کشورهای شرق میانه که در آنها داعش عملا حضور دارد و آسیای میانه، دیده میشود. نخست، حس بیداری توام با سرخوردگی در میان جوانانی که هویت خود را در آیینهی رژیمهای مطلقالعنان که بیش از دو دهه میشود بر این کشورها حکومت میکنند، تعریف نمیتوانند؛ دوم، هر پنج کشور آسیای میانه، به درجههای متفاوت، در عرضهی خدمات اجتماعی بهخصوص در مناطق روستایی ناکام بودهاند. فقر و عدم رضایت از تامین عدالت در میان نسل جوان فراگیر است.
زمینههای بومی برای داعش
مسلمانهای آسیای میانه، قرنهاست از مذهب حنفی که در میان مذاهب اهل سنت میانهرو دانسته میشود، پیروی میکنند. فقه حنفی در مقایسه با گرایشهای سلفی و وهابی که پیروان داعش اکثرا از آن تبعیت میکنند، معتدل دانسته میشود.
شماری از جوانان مسلمان آسیای میانه در دهه ۱۹۷۰ برای فراگیری علوم اسلامی به شرق میانه رفتند. این جوانان در مصر و عربستان سعودی، با دیدگاههای سلفی و وهابیگری که هر چهار مکتب بزرگ اهل سنت به شمول حنفی را به چالش میکشد، آشنا شدند.
زمانیکه این روحانیون از شرق میانه برگشتند، دولت شوروی به آنها اجازه نداد تا برداشتهای جدیدشان از شریعت اسلام را تطبیق و یا حتا تبلیغ کنند. با وجود ممانعت دولت شوروی، مدارس اسلامی بهشکل پنهانی در وادی فرغانه تاسیس و گسترش یافت. این باورها، پس از گذشت دو دهه در جریان جنگهای داخلی تاجیکستان و در میان اعضای حرکت اسلامی ازبکستان در دهه ۱۹۹۰ نقش بازی کرد.
وادی فرغانه که بخشهایی از قرغزستان، تاجیکستان و ازبکستان را در بر میگیرد، زمانی مرکز تصوف و عرفان اسلامی بود که برداشتهای صلحجویانه از اسلام را تبلیغ میکرد. اما امروز، این وادی به مرکز سلفیگری تندرو تبدیل شده است.
مسلمانان آسیای میانه در ۷۰ سال تحت حاکمیت شوروی آزادی مذهبی را تجربه نکردند. پس از فروپاشی شوروی نیز رژیمهای سکولار آزادیهای مذهبی را سرکوب کرده و به مردم اجازهی عملکرد مطابق باورهای دینیشان را ندادهاند.
خلافتخواهی در آسیای میانه، بر میگردد به دوره حاکمیت شوروی و ریشه در آرزوی سرکوفته برای تغییر سیاسی و اجتماعی منطقه دارد. بلافاصله پس از فروپاشی شوروی، گروههایی مانند حرکت اسلامی ازبکستان، نهضت اسلامی تاجیکستان، و حزبالتحریر ظهور کردند و بهدنبال ایجاد خلافت در آسیای میانه بودند. حالا اعضای حرکت اسلامی ازبکستان، در وادی فرغانه مهمترین نقش را برای جذب جوانان به داعش بازی میکنند.
کدام کشور بیشتر مورد تهدید است؟
ظهور داعش در آسیای میانه، با اهتزاز بیرق سیاهرنگ این گروه بر فراز پُل تاشکنت در ماه سپتامبر سال گذشته رقم خورد. در همان ماه، عثمان غازی، رهبر حرکت اسلامی ازبکستان مقیم پاکستان، حمایتش را از داعش اعلام کرد. ازبکها بیشترین تعداد را در میان جنگجویان آسیای میانه تشکیل میدهند. ازبکستان، بیشتر از دیگر کشورهای منطقه با تهدید داعش روبهرو است. براساس گزارش گروه بینالمللی بحران، آنهایی که خود را در آیینهی نظام حاکم نمیبینند و از حرکت اسلامی ازبکستان و طالبان افغانستان نیز سرخوردهاند، آمادهی پیوستن به داعشاند.
قرغزستان و تاجیکستان از لحاظ سطح تهدید پس از ازبکستان قرار دارند. یکی از بازرگانان پرنفوذ قرغزستانی ماه گذشته حمایتش را از داعش اعلام کرد که در پی آن نخستوزیر آن کشور از اروپا خواهان کمک شد. تنها در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ حدود هزار زن و مرد از این دو کشور به داعش پیوستهاند. تقرر یک جنگجوی تاجیکستانی بهعنوان امیر ولایت رقه در شمال سوریه، سبب افزایش علاقهمندی شهروندان آسیای میانه برای پیوستن به داعش شده است.
گفته میشود که حدود ۱۵۰ قزاقستانی نیز به سوریه و عراق رفتهاند، اما قزاقها بیشتر حمایت مالی فراهم میکنند. نشر یک نوار توسط داعش که یک کودک خردسال قزاق را در حال جدا کردن سر دو شهروند روس نشان میداد، شوک شدید را در میان شهروندان قزاقستان ایجاد کرده است. در مورد شهروندان ترکمنستان معلومات فراوان در دست نیست.
بر بنیاد آمارهای موجود، شمار جنگجویان آسیای میانه در صفوف داعش بین دو نیم تا پنج هزار جنگجو است. با توجه به اینکه تمام افراد داعش احتمالا در حدود ۱۵ تا ۲۱ هزار نفراند، شهروندان آسیای میانه رقم درشتی را میسازند.
درسی که کشورهای آسیای میانه میتوانند از سقوط شرق میانه به کام هرجومرج و داعش بگیرند، این است که پیش از تکرار تجربه تلخ شرق میانه باید با باز کردن فضای سیاسی قبل از انفجار، گسترش همکاریهای امنیتی منطقهای و افزایش میزان مبادلات بازرگانی میانمنطقهای دست بزنند. اما در یک نگاه سریع این سه عامل را به بررسی میگیریم.
دولتهای آسیای میانه تا هنوز دارای یک چارچوب امنیتی مشترک برای مقابله با خطر داعش نیستند. بیاعتمادی واگیر در مناسبات این کشورها با همدیگر، سبب کاهش همکاری امنیتی میان آنها شده است. در حالیکه داعش کل منطقه را تهدید میکند و تنها در چارچوب واکنش منطقهای میتوان آن را مهار کرد.
فضای بسته و حکومتهای پولیسی در این کشورها یکی از عوامل گرایش جوانان به افراطیگری دانسته میشود. اما تاکنون این دولتها بیشتر با وضع قوانین سختگیرانه در تلاش حفظ وضع موجود بودهاند. براساس گزارش دیدهبان حقوق بشر در جنوری ۲۰۱۵، به استثنای گامهای لرزان که دولت قرغزستان در این زمینه برداشته است، هیچ یک از پنج کشور آسیای میانه دارای رسانههای آزاد و منتقد نیستند که بتواند پُل میان خواستهای مردم و روش حکام باشد. در حالیکه احتمالا باز کردن فضای مدنی-سیاسی ممکن است جلو خیزشهای انقلابی و گرایشهای افراطی را بگیرد، چنین برنامهای نه تنها در دستور کار حکومتهای آسیای میانه بهنظر نمیرسد، بلکه برخی از گزارشها بیانگر افزایش سرکوب مخالفین سیاسی توسط حکومتهای آسیای میانه به بهانهی مقابله با افراطیت است.
میزان مبادلات تجارتی درون- منطقهای بهشدت کاهش یافته است. تجارت درونمنطقهای ۱۴٫۷ درصد کل مبادلات تجاری آسیای میانه را در سال ۱۹۹۵ میساخت، اما در سال ۲۰۰۵ این رقم به ۴٫۳ درصد کاهش یافت. این افت در مناسبات تجاری، میزان بیمیلی این کشورها برای همکاری منطقهای را نشان میدهد.
چند تجربه تاریخی نشاندهندهی برگشت جنگجویان افراطی به خانههایشان و ایجاد مشکل برای کشورهایشان است. این تجارب حکم میکند که در صورتی که تدبیر نشود، آسیای میانه استثنا نخواهد بود. اما پنج کشور آسیای میانه، چه راهحل برای جلوگیری از تکرار تجربهی تلخ شرق میانه دارند؟ و آیا میتوانند روسیه، چین و امریکا را تشویق به همکاری برای حفظ ثبات بهجای رقابت در این منطقه کنند؟