آسو – محمد الدراجی، کارگردان عراقی، با دو فیلم رؤیاها (۲۰۰۶) و پسر بابِل (۲۰۱۰) به شهرتی جهانی دست یافت. جدیدترین اثر او، سفر (۲۰۱۷)، که به موضوع بحثانگیز تروریسم میپردازد، نخستین فیلم عراقی است که پس از ۲۷ سال در سینماهای این کشور نمایش داده شده است. این فیلم نمایندهی عراق در بخش بهترین فیلم غیرانگلیسیزبانِ نود و یکمین دورهی جوایز اسکار است. آنچه در ادامه میخوانید نقدی بر این فیلم و گفتگو با کارگردان آن است.
در سالهای اخیر چند فیلم کوشیدهاند تا نشان دهند در فکر بمبگذارانِ انتحاری چه میگذرد. محمد الدَراجی، فیلمساز عراقی-هلندی، در سفر رویکرد متفاوتی دارد که از نظر عاطفی همهکسفهم است. دور و برِ تروریست خیالیِ این فیلم را مجموعهی رنگارنگی از آدمهای حاضر در ایستگاه قطار فراگرفتهاند، شگردی که در بسیاری از مواقع به شدت یادآور شاهکارهای نئورئالیستی است. این قصهی جمعوجور با مهارت از دلهره و دیگر ترفندهای روایی بهره میبرد و گاهی به احساساتیگری رو میآورد بیآنکه کاملاً به آن تن در دهد. این فیلم نظر مساعد تماشاگران حاضر در جشنوارهها، و احتمالاً دیگر تماشاگران، را جلب خواهد کرد.
زن جوانی که خود را سارا میخوانَد (زهرا غندور) پیش از ورود به ایستگاه مرکزی قطار بغداد روسری از سر برمیدارد. اواخر سال ۲۰۰۶ است، زمانی که قرار است این ایستگاه پس از سالها ویرانی بازگشایی شود. ایستگاه مملو از نظامیها، پلیس و دیگر نیروهای امنیتی است. او، که چهرهای عبوس دارد، با تمام توان میکوشد تا قاطیِ جمعیت شود و در همان حال مسافران، فروشندگان دورهگرد و دیگر افراد نگونبختی را ورانداز میکند که نمیدانند جزئی از نقشهی مرگبار او هستند: قرار است با استفاده از موادمنفجرهای که دور شکمش پیچیده، و او را باردار جلوه میدهد، «این محل را از لوث وجود آمریکاییها پاک کند».
او در آرامش پیش از توفان شاهد خردهماجراهایی است: دختربچهی گلفروش سمجی (هدی عبد الامیر) به برادر واکسیِ منفعلِ دچار لکنت زبانش (حیدر عبد الامیر) پرخاش میکند؛ رهبر گروهی از نوازندگان دورهگرد (علی الخَصاف) با نامزد سابقش (ایمان لعیبی مهدی) روبرو میشود که شکایت میکند چرا ۲۲ سال او را منتظر گذاشته-هر چند میداند که تمام آن مدت ]در ایران[ اسیر بوده است؛ یک عروس نوجوان (زهرا عماد عبدالحسین) در فکر آن است که از دست مادر سرزنشگرش (هند عمران) و ازدواج اجباری قریبالوقوع فرار کند؛ زنی آشفتهحال (حنین رعد قاسم) با ساک مسافرتی بزرگی پرسه میزند و از خودِ سارا مشکوکتر به نظر میرسد.
سارا با سردی مشغول تماشای این صحنهها است که ناگهان سلام (امیر علی جباره) به ناخوشایندترین شکل ممکن خلوتش را بر هم میزند. سلام آدمِ قالتاق پشمالویی است که سارا پیشتر دیده با صدای بلند با تلفن همراهش حرف میزند و مزاحم رهگذران میشود. سلام متوجه میشود که سارا تنها نشسته و بنابراین به سراغش میرود. برای او سارا چیزی جز دختری زیبا نیست که باید با لاتبازی توجهش را جلب کند- و آنقدر جسارت به خرج میدهد که پس از مدتی کوتاه به راز سارا پی میبرد. سارا برای این که دهانش را ببندد، یک وسیلهی انفجاری را در داخل لباس سلام جاسازی میکند و او را به حرفشنوی از خود وامیدارد. سلام میکوشد تا سارا را از نقشهاش منصرف کند، آن هم در حالی که دارند جلوی دیگران تظاهر میکنند که زن و شوهرند. این ترفند مانع از بازجویی آنها توسط سربازان آمریکایی نمیشود. قلدرمآبی و توهین سربازان (سارا کمی انگلیسی بلد است) به تحکیم عقیدهی او دربارهی «کفار» میانجامد.
اما وقتی آن زن مشکوک بیمقدمه ساکش را به دوش سارا میاندازد، ارادهاش سست میشود: درون ساک، نوزاد نامشروعی هست که سبب شده آن زن از خانه بگریزد. سلام، که نشانههایی از مهربانی در او ظاهر شده، میگوید این نوزاد گواه زندگی و بخشش است اما سارا چندان مطمئن نیست.
سفر (که فیلمنامهاش اثر مشترک محمد الدراجی و ایزابل استید است) در مدت کوتاه ۸۲ دقیقهای خود به موضوعات گوناگونی میپردازد بیآنکه بیشازحد شلوغ به نظر برسد. گاهی نزدیک است که فیلم پر سوز و گداز شود اما هرگز به این دام نمیافتد. در این فیلم خبری از موعظه نیست، و به ایدئولوژی بنیادگرایانهای که سارا را به عملیات انتحاری سوق داده تنها به طور گذرا اشاره میشود. حاصل کار، با توجه به موضوع داغ و جنجالیاش، به طرز شگفتانگیزی فیلم خوبی شده است، یادآور فیلمهای نئورئالیستی ایتالیایی و نمایشنامههای کلاسیکی نظیر آثار سارویان و وایلدر که در آن تعاملهای جزئی میان شخصیتها بر ارزش زندگی با همهی غم و شادیهای تلخ و شیرینش صحه میگذارد. ممکن است به نظر برخی پایان مبهم فیلم، پُر ادا و اطوار (و ترفندی آشنا) باشد اما بهاندازهی کافی مؤثر است.
نقشآفرینی همهی بازیگران خوب است؛ بهترین بازی از آنِ غندور در نقش شخصیت اصلی است که هر چند از زندگی گذشتهاش چیز زیادی نمیدانیم اما هرگز به بیقراریاش شک نمیکنیم. در اکثر دقایق، چشمهای او چنان گودافتاده که گویی به همان زندگی اخرویای وارد شده که انتظار دارد به عنوان پاداش عمل تروریستی نصیبش شود. طراحی صحنه به ایستگاه و پیرامونش جان داده، و دوربین چابکِ دُرَید المنجم جنبوجوش ایستگاه را به صورتی برانگیزنده اما نه بیجهت متظاهرانه به تصویر کشیده است.[۱]
واسیلیس اکونومو: آیا پرداختن به دلایلی که یک نفر را به حملهی انتحاری سوق میدهد، آسان بود؟ آیا زنی که چنین کاری میکند دلایلی متفاوت از مردان دارد؟
محمد الدراجی: سختترین مشکلی که من و همکار نویسندهام-ایزابل استید-با آن مواجه بودیم این بود که خودمان را به جای زنی بگذاریم که میخواهد چنین کار باورنکردنیای بکند. چرا تصمیم گرفته که بمبگذار انتحاری شود؟ آیا وعدهی پاداش او را به این کار برانگیخته است یا نویدِ زندگی معنادار؟ آیا دلیلش مذهبی است، و میخواهد به بنای یک آرمانشهر اسلامی کمک کند یا به ازدواج در بهشت امید بسته است؟ آیا این کار به یک زن قدرت میبخشد؟ چرا این زنان به پیادهنظام مردسالاری تبدیل میشوند؟سفر فرصتی را فراهم میآورد تا دربارهی این موضوع بحث کنیم.
به عنوان یک فیلمساز عراقی، احساس کردم وظیفه دارم که موضوعی را که از آن سر درنمیآورم، به طور کامل بررسی کنم، و علت چنین کارهایی را بفهمم. وقتی دیگر اقدامات ضد تروریستی فایدهای ندارد، گفتوگو موثرترین راه برای برخورد با خشونت حاد است.
میدانیم که از یک رویداد واقعی الهام گرفتهاید. ممکن است کمی دربارهی این امر توضیح دهید؟
در سال ۲۰۰۸ وقتی فیلم «پسر بابِل» را آماده میکردم، خبری دربارهی یک بمبگذار انتحاریِ زن خواندم. این زن پنج دقیقه قبل از انفجار بمب، غرق در ندامت به پاسگاه پلیس رفته و به نیت خود اعتراف کرده بود. لباسهایش را درآورده بودند و او را به دروازهی بیرون پاسگاه بسته بودند. فقط ۱۶ سال داشت. این تصویر بهشدت ناراحتم کرد. دختری چنان جوان گرفتار چنان چیز بدی شده بود. از گوشه و کنار دنیا اخبار مشابهی به گوش میرسید: در مسکو، در ۲۹ مارس ۲۰۱۰، دو زن دو ایستگاه مترو را منفجر کردند، ۳۸ نفر را کشتند و ۶۰ نفر دیگر را زخمی کردند. با خود فکر کردم که بمبگذاران انتحاری زن میتوانند بالقوه بزرگترین عامل تهدید هر کشوری، بهویژه عراق، باشند.
زنان مصون و نامرئیاند-کسی فکر نمیکند که آنها به عملیات انتحاری دست بزنند. گروههای افراطیِ فعال در عراق، خاورمیانه و دیگر نقاط جهان بسیاری از این زنان را میفریبند و مغزشویی میکنند. ما بیگناه به دنیا میآییم، پس چه چیزی یک نفر را تغییر میدهد و به ارتکاب چنین کار افراطی و بیرحمانهای وامیدارد؟
با توجه به این که عراقی هستید، آیا تجربهی شخصی مشابهی داشتید؟
در ۱۶ سالگی وطنم را ترک کردم و به امید زندگی امنتر پناهنده شدم. وقتی در ۷ ژوئیهی ۲۰۰۵ حملات تروریستی در لندن اتفاق افتاد، از حیرت انگشت به دهان ماندم. نمیتوانستم باور کنم که عاملان این جنایتها همان همسایگانم در لیدز بودند. این حملات نشان داد که هر جامعهای در برابر تهدید افراطگرایی آسیبپذیر است. یک دهه پس از آن بمبگذاریها، تروریسم به مشکل بزرگتری تبدیل شده است. در حالی که گروههایی مثل داعش به تضعیف چندفرهنگیگرایی در بریتانیا ادامه میدهند، میبینیم که تعداد بیشتری از جوانان خانه و کاشانهی خود را ترک میکنند تا به چنین گروههای پلیدی در خارج از کشور بپیوندند. در سال ۲۰۱۵، سه دختر دانشآموز بریتانیایی، بر اثر وعدههای توخالی و افکار غلط، از خانه گریختند و به سوریه رفتند تا به داعش بپیوندند. آیا این نتیجهی حملهی بریتانیا به عراق در سال ۲۰۰۳ است؟ از پیامدهای این حمله هر چه بگوییم، کم گفتهایم؛ داعش هنوز هم به بهانهی این حمله فعالیتهای خود را توجیه میکند، و روزی نیست که از این حملات هولناک و تلافیجوییهای بعدی در سراسر جهان خبری نشنویم. معقول است که بپرسیم اگر حمله به عراق انجام نمیشد آیا سارا به این سفر میرفت.
در مقام تهیهکننده، با چه مشکلاتی برای ساختن این فیلم روبرو بودید؟
فیلمسازی در عراق مستلزم استقلال و خستگیناپذیری است. وقتی فیلم میسازیم، در عین حال داریم صنعتی درهمشکسته را از نو بنا میکنیم-مجبور بودیم که همه چیز را به عراق ببریم. میخواستیم فیلم حالتی واقعی داشته باشد، و به همین دلیل از بازیگران غیرحرفهای عراقی، مردم واقعی، دستاندرکاران و لوکیشنهای محلی استفاده کردیم تا نوعی واقعگرایی شدید سینمایی بیافرینیم. برای پایبندی به واقعیت با زنان بمبگذار انتحاریِ واقعی به طور مفصل مصاحبه کردیم. برای فیلمبرداری در ایستگاه مرکزی معروف بغداد، این محل را از نظر هنری، فنی و تدارکاتی بررسی کردیم. مشکل این بود که میخواستم فیلم را فقط در یک محل، یعنی ایستگاه قطار، فیلمبرداری کنم.[۲]
برگردان: عرفان ثابتی
[۱] دنیس هاروی منتقد سینمایی نشریهی ورایتی است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلی زیر است:
Dennis Harvey, ‘Film Review: The Journey’, Variety, 21 September 2017.
[۲] واسیلیس اکونومو منتقد سینما و خبرنگار وب سایت سینهیوروپا است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلی زیر است:
Vassilis Economou, ‘Dialogue is the most effective way to deal with extreme violence’, Cineuropa, 21 September 2017.