پرزیدنت جمهوری ازبکستان جناب محترم شوکت میراماناویچ میرزیائف
از شهروند ازبکستان حکیم ربیمپور
جناب پرزیدنت محترم شوکت میراماناویچ میرزیائف!
من همچون فرزند ملت تاجیک، زاده شهر سمرقند و شهروند ازبکستان به شما مراجعت مینمایم! در طول هزارسالهها ملت تاجیک در این سرزمین، در قطار قوم و ملتهای دیگر چندین دولت را اساس گذاشته است. گذشتگان ملت ما برای شکلگیری تدمن نه تنها در منطقه ورارود (ماوراءالنهر)، بلکه عموماً در حدود ایرانزمین تأریخی نقش اساسی و جاودانی بازیده است. یعنی تاجیکان در تشکل و رونق شاهیگریهای سامانیان، خوارزمشاهیان، قراخانیان، غزنویان، سلجوقیان، شیبانیان، اشترخانیان، و منغتیان حصه ارزنده خود را گذاشتهاند. هزارها نماینده این ملت در ساحههای سیاست، فرهنگ، اقتصاد، علم و معارف، کشاورزی، دین و آیین و هنرمندی نه تنها برای ملت خویش، بلکه برای کل انسانیت خدمت نموده، شهرت جهان گردیدهاند. دستآوردهای فرزندان فرزانه تاجیک، امروز هم باعث افتخار و مورد بهرهبرداری هستند. از زمان سامانیان تا دوران حکومت شوروی، قریب هزار سال، زبان کارگزاری این دولتها پارسی – تاجیکی و اندکی ترکی هم بوده است. اینچنین در منطقه، ملتهای گوناگون بی ممانعت با زبان مادری خود کارگزاری میکردند، آثار ادبی ایجاد میکردند. هرگز تفرقهگزاری و فشارآوری بر بالای ملت و قوم و زبان دیگری وجود نداشت.
شوربختانه، بعد از سرنگون شدن خانگریهای خیوه و خوقند و امارت بخارا و به سر حکومت آمدن بلشویکان روسیه که مقصدشان سرنگون کردن زبان و فرهنگ قدیم پارس و تاجیک بود، کارهایی برای از میان برداشتن این فرهنگ و تمدن آغاز یافتند. بیگمان، پاسداران این تمدن بزرگ، قشر اساسی ضیائیان و دانشمندان بودند و امکان داشت که این طایفه سد راه سیاستهای ضد تاجیکانه این نظام مستبد شوند. از این رویْ، حکومت شوری اولاً روشنفکران را بر حاشیه راندند و برای رسیدن به مرام خود به تاتار و باشقران و ترکان اسیرافتاده، جدیدانِ در ترکیه تحصیلکرده که همه آنها شامل حرکت پانترکها بوند، تکیه کرده، بر ضد زبان پارسی – تاجیکی و هستی ملت تاجیک برخاستند. آنها مردم عوام را به تاجیکبدبینی (تنفر از تاجیکان) تحریک کرده، جدایی را تلقین میکردند. آنها پیوسته ترغیب میکردند که تاجیک نام ملتی نیست و این همه مردم پارسیزبان اصالتاً ترکانِ زبانگمکرده و یا از ایران آمده هستند. آنها تأکید میکردند که توران وطن ترکان است. در نتیجه این تشویقات ناعادلانه سال ۱۹۲۴، بلشویکان و پانترکیستان قسماً به مقصد خود رسیدند. هنگام تقسیمبندیهای مرزی آسیای میانه در هیئت کمیسیون نمایندگانی از ازبکان، ترکمنها، قزاقها و قرغیزها عمل میکردند، ولی هیچ نماینده از مردم بومی این سرزمین – تاجیکان به هیئت کمیسیون راه نیافت. تنها با تلاش و جانفدایی فرزندان شریف این ملت، تاجیکان به کمیسیون ازبکان همچون زیرکمیسیون داخل کرده شدند. این بود که تاجیکستان همچون جمهوری خودمختار به هیئت ازبکستان همراه کرده شد.
کار این طور شد که صاحبان نو جمهوریها که دولت به نام آنها ثبت شده بود، تمام اولویت، حکومت و امتیازهای هنگفت را به دست درآوردند و حق و حقوق دیگر ملتها و زبان و فرهنگشان را قریب به نیستی کشاندند، از جمله تاجیکان که سیرشمارترین ملت و شهروندان کاملحقوق دو خانگری و امارت مذکور بودند، در شناسنامههایشان ازبک ثبت نام شدند. آنها مردم تاجیک را مجبور میکردند که فرزندانشان را به مکتبهای ازبکی فرستند. میگفتند که اینجا ازبکستان است، همه باید خود را ازبک نامنویسی کنند، ازبکی تحصیل بیند و حرف زند. در عکس حال، به جمهوری نوتشکیل تاجیکستان بدرقه میشوند و یا کسی منسب و وظیفه نمیگیرد…
مرا این اندیشه آرام نمیگذارد: کجا شد آن دوستی و برادری که جامی و نوایی اساس گذاشتند و در همه معرکههای خرد و بزرگ تأکید میشود؟ چرا تمام امتیازها در سطح دولتی به ازبکان تعلق دارد؟ بر چه اساس تفرقه بین شهروندان یک مملکت از زمین تا به ثریاست؟ چرا در این کشور یک برادر بر برادر دیگر اولویت دارد؟ چرا یک تاجیک اگر میخواهد صاحبمنسب شود یا مرتبه یابد، مجبور است خود را در شناسنامه ازبک ثبت کند؟ مثلاً یک صاحباستعداد تاجیک برای به منبر رادیو تلویزیون و یا صحنه کلان راه یافتن، حتماً باید سرودهای ازبکی سراید یا آهنگهای معروف تاجیکی را به متنهای ازبکی پیشکش کند. چرا فرهنگ و تمدن این ملت و دستآوردهای مردم تاجیک به نام ازبکان نامنویس میشوند و به تمام دنیا به عنوان مال ازبکان نام برده میشود؟ آیا تحریف تأریخ گناه نیست؟ ما که را گول میزنیم، در حالی که این دستآوردهای تأریخی و جهانی را تمام جهانیان میدانند؟ مگر از روی عدالت است که برادر با پایمال کردن حقوق برادر خود، پست زدن زبان، فرهنگ، تأریخ، تمدن و شرف او آبرو یابد؟ ما حالا تقریباً به طور کامل از تمام ارزشهای کمونیستها، بلشویکان و امپراطوری روسیه دست کشیدیم. چرا ما از ارزش و عقیدههای تعصبآمیز پانترکیستان دست نکشیم که ساخته ترکیه و بلشویکان بوده است و مقصدشان به نابودی رساندن و انکار زبان، فرهنگ و عموما هستی تاجیکان بود. آنها هنوز در آغاز قرن ۲۰ با شعارهای شونیستی برخاسته، ما را از هم جدا و ضد یکدیگر کردند. متأسفانه، این روند تا حالا دوام دارد.
نباید فراموش کرد که هنگام تقسیمبندی مرزها بسیار تاجیکان به کمیسیون ازبکان داخل شده، برای تشکیل شدن جمهوری ازبکستان جانبازی کردند. باید مویْ را از خمیر کشیده توانیم. برخی از آنها زیر تأثیر عقیدههای پانترکیستی مانده باشند، بعضیاشان واقعاً بیغرضانه فکر میکردند که ما برادر هستیم و هیچ گاه حقوق ما را برادران ازبکمان پایمال نمیکنند. دو زبان، طوری که در خانگریهای خیوه، خوقند و امارت بخارا بود، ادامه مییابد، ولی در عمل فکر و اندیشه تاجیکان خطا برآمد و حالا آنها برای ما ملتفروش نام گرفتند. گرچندی اکثریت این طایفه خطای خود را فهمیده، بعداً در تاجیکستان کار و فعالیت کردهاند، اما بعضیاشان از همان عقیده پانترکیستی پس نگشتند. خُلَّص، در شعور تاجیکان عقیده پهنکرده پانترکیستان چنان جایْ گرفت که تا حال مجبورند یا فهمیده و نفهمیده با نام ازبک در ازبکستان به همه ساحهّهای دولت خدمتهای ارزنده میکنند که این انکارپذیر نیست. مادام که چنین است، برای این از خود گذشتنها به تاجیکانِ ازبکستان تشکر باید گفت و منبعد در زمان استقلال حق و حقوقشان را رسمی و قانونی کرد. در این میان از فروپاشی اتحاد شوروی سه دهساله گذشت و اگر واقعاً منصفانه حق به حقدار برسد، آن گاه ما مردم ترک و تاجیک ازبکستان در حقیقت برادر میشدیم.
ذکرش بمورد است که تا زمان بازسازی میخائیل گورباچف، تاجیکان از تحصیل دیدن در آموزشگاه، انستتوهای مخصوص تاجیکی، کارگزاری با زبان مادری، نشان دادن هویت و خودشناسی ملی، آموختن تأریخ و تمدن خویش، شنیدن و دیدن رادیو تلویزیون سراسری هرروزه به زبان تاجیکی، چاپ کتابهای درسی و بدیعی و علمی… که هر یک ملت بومی نیاز دارد، بیبهره بودهاند و وضعیتشان حزنانگیز و طاقتفرسا بود که عاقبت مردم از زبان و فهرنگ خود دور و بیتفاوت شدهاند. در بعضی محل و شهرها صنفها یا مکتب تاجیکی بودند که در آن مکتبها طلبگان (دانشآموزان) به مقدار خیلی کم بودند و غیر از دانشکده دولتی آموزگاری سمرقند که فاکولته زبان و ادبیات تاجیک داشت و دانشگاه دولتی سمرقند که در نزد فاکولته زبان و ادبیات ازبک شعبه تاجیکی نیز عمل میکرد، دیگر در دانشکدههای هیچ ولایتی از بخشهای تاجیکی نام و نشان نبود. در تمام جمهوری برای چند میلیون تاجیک تنها یک روزنامه «حقیقت ازبکستان» (حالا «آواز تاجیک») چاپ میشد که در اصل برای مشکلات و آرمانهای تاجیکان جوابگو نبود.
بعد از آغاز بازسازی و آزادی بیان و اصلاحات گورباچف فدائیان این ملت خواهشها و حق خود را از حکومت اتحاد جمهوریهای شوروی سوسیالیستی، جمهوری شوروی سوسیالیستی ازبکستان و ولایتها همهطرفه طلب کردند که در نتیجه در مکتبها، صنفها و آموزگشاه و دانشکدهها گروههای تاجیکی اندکی باشند هم کشاده شدند. در سه ولایت، روزنامههای ولایتی و در ۹ ناحیه روزنامههای ناحیوی با زبان تاجیکی به کار شروع کردند؛ همچون هفتهای یک مراتبه برنامه فرهنگی «رنگینکمان» از تلویزیون مرکزی ازبکستان و بخش تاجیکی استودیوی تلویزیونی سمرقند به کار شروع کردند. در بعضی جایهای شهر و ناحیهها، شعارهای تاجیکی نوشته شدند و رامشگران را اجازت شد که با زبان مادریاشان هنرنمایی کنند. راستی، این همه در آن سالها برای ما، تاجیکان، ارزشی داشت. ما سربلند گریده بودیم و خود را همچون شهروند کاملحقوق این سرزمین احساس میکردیم. بتدریج حس خودشناسی مردم شهر و دهات بیدار میشد.
دردا که پس از پاش خوردن اتحاد شوروی و به استقلال رسیدن جمهوری ازبکستان، آهسته آهسته آن دستآوردهایی که ما در این ۴-۵ سال به آن نایل شدیم، یکی پس هم به نیستی رفتند، صنف و مکتبهای تاجیکی قریب به نیستی رفتند، یگانه دانشگاه آموزگاری سمرقند که قریب برای تمام فنها آموزگار طیار (آماده) میکرد، بسته شد. فاکولته فیلولوژی تاجیک دانشگاه سمرقند که عالمان زبردست داشت و تنها فخر تمام تاجیکان ازبکستان بود، برهم خورده، به شعبچه فاکولته زبانها تبدیل یافت. این بخش تاجیکی حالا دور از بنای اساسی دانشگاه، در یک گوشه نظرناگیر شهر فعالیت دارد. به ریاست شعبه افرادی آمدهاند که دور از علم و وابسته خدمات امنیتی و مایل به فساد میباشند. آیا در این حالت، دانشجو دانش کامل گرفته میتواند؟ دیگر در تمام شعبههای تاجیکی دانشکدههای ولایتها و روزنامهها، غیر از سمرقند و سرخاندریا بسته شدهاند. رابطه با تاجیکستان به دلیل جنگ شهروندی و سردی مناسبت بین حکومتهای دو جمهوری به حد خیلی پایین رسید و نظام روادید جاری شد. این بود که از روابط فرهنگی، ادبی و علمی و اجتماعی بیبهره ماندیم. تاجیکان ازبکستان خود را مثل یتیمان بی پر و بال، پریشانحال و بی امید و بی آینده احساس کردند. برای دوام دادن تحصیل، برای ختمکنندگان مکتبهای تاجیکی کالج تاجیکی نیست؛ در دانشگاهها غیر از گروه زبان و ادبیات که خیلی کم دانشجو قبول میکند، فاکولتهها برای دگیر فنها (علوم) وجود ندارند. پس جوانان کجا رفته خوانند؟ ۱۸ مارس سال ۱۹۹۱، با امضاء دهها هزار، ما اتحادیه اجتماعی و فرهنگی سمرقند و مرکز فرهنگی تاجیکان سمرقند و با دستگیری تمام تاجیکان کشورمان به خاطر حل مشکلیهای موجوده و دوا یافتن به درد و داغهایی که تمام قشر جامعه تاجیکان کشور ازکبستان را فرا گرفته است، به عنوان پرزیدنت سابق کشورمان مکتوب سرکشاده نوشتیم که تا حال ماهیت خود را گم نکرده است و در آرشیو مکاتبه رئیسجمهور هست. اما چه کنیم که هیچ واکنش و کار و عملی ندیدیم. هرچند بارها به پرزیدنت، سروزیر، مجلس عالی مراجعت کردیم، اما شوربختانه بالا گوش شنوا نداشت. مجبور شدیم به سازمانهای حقوق بشر، سازمان امنیت و همکاری اروپا (OSCE)، سازمان ملل متحد، دیدبان حقوق بشر (Human Rights Watch) و اتحادیه اروپا و ایالات متحده امریکا و نهادهای بشردوستانه آنها مراجعت کنیم. در نوبت خود، آنها به حکومت کشور ما مراجعت کرده باشند هم، مشکلات ما چون معما روی کاغذ ماند. برعکس، فشار و زورآوری، از کار سبکدوش کردن فعالان و فیدائیان، ترساندن اهل خانواده به برهم زدن دو تشکیلات اجتماعی و فرهنگیامان انجامید که فعالیت رسمیامان غیرممکن شد. با وجود این همه فشارها، ما به طور غیررسمی جمع میشدیم و به نهادهای حکومتی و بینالمللی مراجعتها میکردیم و کارهای فرهنگی انجام میدادیم. البته مرکزهای فرهنگیای که از قید وزارت عدلیه گذشته بودند، کار میکردند، ولی افراد لبیکگویْ و وابسته به حکومت و واحدهای قدرتی آن سر کار بودند که غیر از خودشان و دو سه هممسلکشان،کسی عضو آن مرکز نبود. دایره فعالیت آنها از دایره تنبک زدن در جشن و مراسمها یا آمدن کمیسیونها فراتر نبود. باری هم معمای تاجیکان را به حکومت محلی و جمهوری برای بررسی پیشنهاد نکرده و برعکس، ضد فعالان و فدائیان که موافق قانون کشور کار میکردند، طلب هم میکردند، برآمده، مردم و حکومت را گول میزدند که گویا آنها ملتچی و تندرو هستند و به مناسبتهای برادری دو ملت رخنه میزنند. در نتیجه، در سمرقند فضایی به وجود آمد که هزارها متخصص و مردم تاجیک بومی برای فعالیت و زندگی آزاد به خارج کشور برآمده رفتند که این برای رونق اقتصاد و علم و فرهنگ کشورمان بی تأثیر نماند.
طوری که میدانید، بعد پاشخوری اتحاد جمهوریهای شوروی سوسیالیستی و استقلال یافتن ازبکستان، سمرقندیان یکی از اولینها شده، ساحه خصوصی و صاحبکاری را به راه مانده، صدها کارخانه و اتحادیه به وجود آوردند، هزارها نفر صاحب کار شدند. همین طریق خزینه مملکتمان و نفوذ آن را بالا برداشتند که این فخر تمام ما میباشد، ولی آهسته آهسته کارچلانهای (افرادی که به هر وسیله کارشان را به انجام میرسانند) روستایی که نو به شهر کوچیده آمدهاند، با همدستی بعضی کارمندان حکومتی و قدرتی با هر گونه بهانه و گناههای بافته و دروغین، کارخانه و مؤسسهها را از دست آنها کشیده گرفتند. و اما بعد اندک وقتش، اکثریت کارخانهها را به مفلسی رسانیدند، چونکه چشم کاردان نداشتند. در نتیجه، آدمان زیاد بیکار ماند و دولت ضرر دید. اکثریت شخصان صاحبکاری که به چنین بیعدالتی رو به رو شدند، تاجیک بودند. آنها مجبور شدند که به خارج رفته، فعالیت برند. حالا خزینه آن مملکتها را پر میکنند و خیلی آبرومند هم میباشند. آیا ملتچیان و حامیان آنها درک نمیکنند که این ضربه به خود آنها و پیش از همه به کشور عزیز ما میباشد؟
ببینید، حالا سمرقندیان و دیگر تاجیکان ازبکستان که در مملکتهای مختلف آسیا، اروپا و امریکا در ساحههای علم و فرهنگ، اقتصاد، تکنولوژی و سودا به کامیابیهای کلان نایل شدهاند، دستآوردشان را از نام ازبکستان و ملت ازبک معرفی میکنند. پس بگویید که در جهان دیگر چنین ملت دست و دلکشاد دیگری را دیدهاید؟ مگر این را شما باخت ملت و کشور ازبکستان نمیشمارید؟ بیقدر کردن شهروند این مرز و بوم نمیحسابید؟
طوری که میبینید، معما و مشکلات حیات تاجیکان سراسر کشور بیشمارند، ولی من تنها در مثال بخارا و خصوصاً سمرقند میگویم که این دو شهر عظیم در گذشته و حالا هم ماهیت مرکز فرهنگی تاجیکان را از دست ندادهاند. بلی، این حقیقت است! حقیقت تأریخ است! حالا یک گروه دایرههای ملتگرا و پانترکیست که از حامیان خارجیاشان سبق میگیرند، میخواهند ریشه تاجیک و زبان و تأریخ و فرهنگ آن را در سمرقند و بخارا که هستی تمام تاجیکان از این شهر منشاء میگیرد، برکنند. چنین کار در دیگر شهر و ناحیههای تاجیکنشین جمهوری نیز دیده میشود. این دو گهواره تمدن ما هستند که طول هزارسالهها به ذهنیت و شعور مردمش تمدنآفری را جا نموده است! به این تفکر بلند صیقلیافته و بیهمتا اهل عالم مفتون گردیده و حالا باعث افتخار ازبکان هم هست. اگر مردم این شهرها همه به خارجه برآمده روند یا زبان و شعورشان ازبکانیده شود، آیا این باخت همه ما نیست؟ مگر شکستن روح این ملت و غلامطبیعت شدن آنها به نفع ملت و دولت بوده میتواند؟ مگر سمرقند و بخارا بدون مردم اصلی و باهنرش سزاوار نامشان میشوند؟ آخر نه تنها یادگاریهای معماری قدیمه و قصر و کوشکهای این شهرهای بزرگ که نیاکانمان برایمان میراث گذاشتهاند، بلکه طرز ویژه زندگی، عقل و ادراک تمدنآفر مردم از قدیم شهرنشین هم یک قسمت بخارا و سمرقند است! آیا ملتچییان پیامد بد آن را درک میکرده باشند؟ بی سمرقندی و بخارایی حال زار این شهرها را تصور کردن دشوار است. برای اهل تمام دنیا عیان است که شکوه و شهرت این دو شهر بی واسطه مردم اصلی هستند!
بعد فروپاشی اتحاد شوروی، چون روس و روسزبان کوچ بستند، خیلی ازبکان روستایی ساکن شهر سمرقند شدند. البته در قشلاقها جای کار کمتر است، مهاجرت، شهرهای بزرگ، میل شهرنشینی و دیگر و دیگر عاملها هم کم و بیش باعث این روند میشوند، ولی عقل سالم درک میکند که این کار را مخصوص هم کرده ایستادهاند، تا نفوذ یکی از دیگر مردم مقیمی زیاد کرده گویند که این شهر ماست و شما مهمانید… حالا راهبران و کارمندان تمام نهادهای دولتی، دانشگاهها و شعبههای معارف، مؤسسههای قدرتی، طبی، کارخنهجات و دیگر ساحهها را اساساً ازبکان تشکیل میدهند. کدام درِ اداره یا مؤسسه را کشایید، همان حالت؛ احیان احیان تاجیک را واخورید (ملاقات کنید)، آنجا متخصص همان ساحه از ازبکان نمیرسیده است و از روی ناعلاجی تاجیک را به آن درگاه قبول کردهاند. کس حیران میشود که ازبکانیدن اهالی و تأریخ را به نام خود نامنویس کردن به که چه شهرتی .و مقامی میدهد؟ برای این کار مثلاً سازمانهای پولی جهانی مبلغ میدهند یا گروهی یگان منفعت عقلانی میگیرد؟ مگر چنین حقناشناسی ضد قانونهای بشری و قانون اساسی ازبکستان نیست که گفته شده است، حق و حقوق هیج ملتی پایمال نمیشود و دولت برای این کار وظیفهدار است؟ من هیج ملتی را که در کشورمان زندگی میکند، پست زدن یا تحقیر کردنی نیستم، لیکن تاجیکان را که ملت بومی این سرزمین میباشند، هنگام حل و فصل مسألهها نباید در قطار دیگر قوم و قبیلههای کمشمار که ریشهاشان از دیگر جایهاست مقایسه و برابر کنیم. حق تاجیکان است که زبانشان در ازبکستان چنان که از قدیم بود، رسماً زبان دویم دولتی اعلام کرده شود. اگر چنین شود، این برد زبان ازبکی هم میشود، چونکه اساس فرهنگ و هویتمان با گذشت زمان از یک منبع سرچشمه میگیرد.
جناب پرزیدنت محترم! بعد از انتخاب شدن شما به مقام پرزیدنتی، در مملکت اصلاحات جاری شد که تمام قشر جامعه را فرا میگیرد و آزادی بیان نیز از آن جمله است. این است که کمی باشد هم آواز ما را میشنوید. سرحدهای ازبکستان و تاجیکستان کشاده شدند، مردم دو جمهوری از شما خیلی و خیلی منتدارند که بعد ۲۵ سال بیگانه گرفتنها باز این دو ملت یکدیگر را به آغوش کشیدند. روزهای فرهنگی دو ملت برگزار گردید، رابطههای اقتصادی و فرهنگی و معارف کمی فعال شدند که ما هم امید از آینده پیدا کرده، خرسند شدیم. مرکزهای فرهنگی از نو کار خود را شروع کردند، ولی در بعضی مرکزهای تاجیکان همان نخبگان کهنه که با کمک حکومت محلی یا نهادهای قدرتی سر کا رآمدند، باز همان سیاست و کارداری کهنه را پیشه کردند و قریب فعالیت نمیکنند. شخصان کاردان و فدائیان را با هر گونه بهانه و تهمتها کنار گذاشتند که این به سیاست مردمپرور دولت راست نمیآید و خلاف قانون بوده، به آبرو و مقام آن رخنه میزند.
در این مدت، در شهر و دهات که تاجیکان زندگی میکنند، ۵-۶ صنف تاجیکی کشاده شدند که خیلی ناچیز میباشند. برای بیشتر شدن صنف و مکتبهای تاجیکی غیررسمی از طرف مأموریت مکتب و شعبه معارفها و بعضی شخصان ملتچی ممانعتها وجود دارند. همان ملتچیان سد راه پدر و مادران میشوند که اگر فرزندانتان ازبکی نخوانند، آیندهاشان خوب نمیشود و دیگر مشکلیهای ساخته و بافته. اگر ما در حقیقت خواهیم که زبان و فرهنگ تاجیک رشد کند، مکتب و صنفها، کالج و لیسهها و دانشکده و دانشگاهها و شعبههای تاجیکی آن کشاده شوند، باید آن را در نوبت اول بر اساس قانون رسمی کنانیم و به قانون اساسی و مادههای مربوط آن وارد کنیم که هر کس و ناکس و یک کاردار و عملدار و ملتچی سد راه نشود، مردم باور کند که حق و حقوق او از طرف دولت حمایت کرده میشود. در این حالت، دانشآموزی که مکتب را ختم کرد، باید انتخاب تحصیل در گروه و فاکولتههای تاجیکی در کالج، لیسه، دانشکده و دانشگاهها را داشته باشد (البته دانشآموزان زبان دولتی را هم عمیق آموختنشان درکار است).
وقت آن آمده است که دانشکده آموزگاری سمرقند که در اصل برای تاجیکان پیشبینی شده بود، احیاء گردد و شعبههای آن در تمام ولایتها که تاجیکان و مکتبهای تاجیکی هستند، به طور علیحده یا مستقل کشاده شوند. در سمرقند و بخارا هرچه زودتر کشادن تئاتر تاجیکی ضرور است. برای این متخصصان هستند که زمانی دانشکده صنعت (هنر) تاجیکستان را ختم کرده بودند. فاجعه بخارا آن است که در وقتش بلشویکان و پانترکیستان ضربه اساسی را بر ضد زبان و فرهنگ تاجیکان روانه کرده بودند. این است که حالا زبان تاجیکی در حال مرگ است و محکوم به نیستشوی است. ما باید راه نجات را، راه حل این معما و مشکلات را یابیم، تا از بخارا مثل بوعلی سینا، البخاری، بهاءالدین نقشبند و صدرالدین عینی بزرگان روی کار آیند و دوباره به شهرت کشورمان افزایند. در شبکه اساسی رادیو و تلویزیون جمهوری باید بخش تاجیکی کشاده شود که در آن تمام برنامههای خبری، اجتماعی، هنری، فرهنگی و موسیقی و دیگرها که مردم نیاز دارند، پخش گردند. این اقدام در شهر و ولایتها هم باید دستگیری یابد. برنامهریزی و کشادن مجله ادبی و فرهنگی و اجتماعی، اینچنین روزنامهّهای مستل در ولایتها و ناحیههای تاجیکنشین موافق مقصد میبود. اگر این کارها اجراء شوند، تاجیکان ازبکستان در حقیقت خود را شهروندان کاملحقوق وطنشان میحسابند که تا حال چنین نبوده است و به ذهنیت و شعور و خودشناسیاشان تأثیر منفی رسانده است. در عکس حال، ما از کدام دولت و ملت افتخار کنیم؟ ما هم میخواهیم از وطن و ملت خود با نام خودمان که دولت به قدرمان رسیده و رسماً تن گرفته است، فخر کنیم.
حالا که کشورمان در تشویش برطرف کردن کروناویروس است، شاید ظاهراً وقت این مراجعت نباشد. اما ما از آن در تشویشیم که چند مدت آخر، یک گروه از عالمان و محققان ملتگرا و شونیست از قبیل شایسته اولجهاوا و انور شکوراف و ودیگران بر ضد تاجیکان و خصوصاً مردم تاجیکزبان سمرقند و بخارا پی هم مقالههای مغرضانه نوشته، شأن و مقام ملت ما را پست زده، «از ناکجا آمدگان باید نیست شوند» برین حرفهای ناجا میزنند و با این رفتارشان بر ریشه برادری و دوست ما تیشه میزنند. از این رو، امکان دارد میان جامعه عکسالعملی را به میان آورد که به نافهمی و کینه و عداوت مردم آورده رساند.
معلوم است که با قرار حکومت ازبکستان از ۱ ژوئه سال ۲۰۲۰، برنامه دولتی گسترش زبان ازبکی و بررسی دیگرباره قانون زبان دولتی، برنامهریزی میشود. میخواهیم در این قانون مقام زبان تاجیکی نیز همچون زبان رسمی در نظر گرفته شود.
از جناب پرزیدنت احترامانه درخواست داریم که برای قانونی شدن مقام زبان تاجیکی در ازبکستان مساعدت نمایند و این طلب و خواهش ما را به عمل بیاورند. آرزوی شهروند کاملحقوق بودن را داشتن آرزویی است که در کشورهای حقوقبنیاد و واقعاً دموکراتی به عمل میآید.