کارزار سی روز، سی شعر «زنان شاعر؛ زبان اعتراض» به مناسبت روز جهانی منع خشونت علیه زنان،
نهمین دوره هفته حقوق بشر ۲۰۲۱
و بیست و شش سالگی بنیاد آرمان شهر|OPEN ASIA
۱۴ دسامبر ۲۰۲۱/ ۲۳ آذر ۱۴۰۰
سی زن، سی شعر _۲۰
مارال طاهری – افغانستان
باید سرش را میبُریدم
و خونم را با اشتها میپاشیدم به دیوارهایش!
باید شَستم را فرو میکردم در شکم پدر
میگذاشتم روی پیشخوان ثبت احوال نُفوس
من لاشهی شمارهی ۲۰۶ ۲۴ ۲۸۶ هستم! صادره از ولایت هرات ناحیۀ دوم!
از کشوری که کِشِ شلوارش شُل استُ –لاشههایش شرطبندی میکنند روی مادیانهایِ مامِ وطن!
با شاخهایم آمدهام شهرم را شُخم بزنم
اعتراف میکنم گاو نیستم اما گاهی شیهه میکشم
لولهی ملول تفنگم برگشته در دهان، گلویم را به گلوله بستهام.
دست میکنم تَه حلقم، موی زُمخت بیگانهای را میکشَم بیرون، عُق میزنم!
خروجیام را از اداره مهاجرت میگیرم، عُق میزنم!
جیبام را میدوزم لای جِرزِ رانها، عُق میزنم!
رَجَز میخوانم برای رئیس جمهور، عُق میزنم!
جَلق که میزند در اجرا، عُق میزنم!
جَدم را که جا به جا میکنم در لهجهام، عُق میزنم!
استفراغ برگشته به معدهام
پرهی چپ بینی اسبی سلیطه!
که سوارش را پیش از مسابقه به زمین زده و گریسته …
اعتراف میکنم پرنده نیستم پَر پَر بزنم لای بند پوتین
پَس ماندهام را پرت کنم به پای پلیس مالیات
من سَر زده از افقی هستم در خِرخِرهی خاورانی که خیانت نکرده خِرکشَم کرده روی خرابهها، افسارم زده!
لگد پرانی نمیکنم!
اما اگر از صحنه کنار بروید اقرار میکنم!
اقرار میکنم پدرم پرندهی کلافهای بود که شبها به جای کووو کووو آواز میخواند کیووو کیووو…
و کافهایش را چنان کشیده میخواند که کمرم تیر میکشید از درد!
اعتراف میکنم فحش ناموسی پدرم!
که داس بر سر گذاشتهام تا جنازهاش را از خاکی بیرون بکشم که متعلق به او نیست
پدر بخشایندهی مهربان!
ترازویش به ارث مانده گذاشتهام گوشهی اتاق
گذاشتهام گوشهی اتاق، کمر خم کردهام در مغازله با کمونیستها و مقابله با کارگرانی که اَنگولکم میکنند سر گذر …
به همسرم گفتم چارهای نیست!
باید ملاحظهی جهان را کرد
جنینم را نیمجویده میگذارم روی میز مهاجرت با چند برگ جعفری و گوجه!
اعلام میکنم من لاشهی شمارهی ۲۰۶ ۲۴ ۲۸۶ هستم!
صادره از ولایت هرات، ناحیهی دوم!
پیشکش شما!
مغزش را جوشاندهام برای گربهی ملوستان
دستش را رنده کردم در سوپ پدر
گوشش کمی گند میزند به مزهی غذا
اما از قضا زبان شیرینی دارد!
به همسرم میگویم چارهای نیست …
باید سرش را میبریدم
و خونم را با اشتها میپاشیدم به دیوارهایش