پرتو نادری، شاعر و نویسنده ای از بدخشان است که در این گفت و گو از باورهای خود می گوید. در صحبتهایش مدام مفاهیمی همچون دمکراسی، قانون، حقوق شهروندی و انتخابات را به کار می برد و باور دارد ساختن افغانستان راهی ندارد جز پیمودن راه قانون، شرکت در انتخابات، رعایت حقوق شهروندی و افزایش آگاهی سیاسی. او بیش از ده سال است که در نهادهای مدنی افغانستان فعالیت می کند.
لطفا خودتان را معرفی کنید؟
پرتو نادری هستم. زادگاهم بدخشان است. شاعر و نویسنده هستم و بیشتر از ده سال است که در نهادهای مدنی افغانستان در زمینه ی آموزش های مدنی فعالیت می کنم.
یک خاطره که در آن حقوق مدنی شما نقض شده و این تضییع حق در زندگی تان تاثیرگذار بوده باشد، تعریف کنید؟
برای من موارد زیادی اتفاق افتاده است. در جامعه ای که در آن ارزش های حقوق بشری همواره پایمال می شود بارها و بارها چنین مواردی برایتان اتفاق می افتد. کسی می آید و به سادگی در یک سایت در مورد شما مقاله می نویسد و شما را دشنام می دهد بی آن که شما با خبر باشید چه کار کرده اید. من بارها و بارها به این گونه موارد برخورده ام افرادی با زشت ترین الفاظ مرا دشنام داده اند و حیثیت انسانی ام را پایمال کرده اند. البته به صورت فیزیکی تا به حال برای من اتفاقی رخ نداده است ولی من بیشتر از طرف افرادی که فقط وظیفه شان تخریب شخصیت های فرهنگی این جامعه است حتی گاهی دشنام های رکیک شنیده ام که باعث ناراحتی های دراز مدت روحی من شده است.
اگر بخواهید به صورت مشخص تر به موردی اشاره کنید آن مورد چیست؟
سال گذشته جماعتی از احزاب سیاسی و نهادهای مدنی طی نشستی ابراز نگرانی کردند که اگر در انتخابات آینده تقلب شود افغانستان وارد مرحله بسیار خطرناکی از حیات سیاسی خود خواهد شد و تأکیدشان بر این مساله بود که باید شفافیت انتخابات حفظ شود. بعد از انتخابات ادعایی مطرح شده بود مبنی بر اینکه شخصی گفته که اگر من نمی بودم حامد کرزی برنده نمی شد. او را من رییس جمهور ساختم وگرنه عبدالله رییس جمهور می شد. سوال همین جا بود که این سخن در هر دو حالت باید تعقیب می شد. اول اگر این فرد تقلب کرده است چرا؟ و اگر نکرده است چرا چنین حرفی زده و مشروعیت یک نظام و یک پروسه دموکراتیک را زیر سوال برده است؟ من در مورد این مساله جستجو کردم اما بعداً همین شخص بر من عارض شد؛ مرا به سارنوالی عرضه کرد و سارنوالی قصد دستگیری مرا داشت. می خواهم یک بار دیگر همین جا بگویم که بسیار سپاسگزارم از تمام شاعران، نویسندگان و خبرنگاران نسل جوان که از من حمایت کردند و این امر باعث شد که رییس جمهور در این مساله دخالت کند و آقای وزیر به کمیسیون تخطی رسانه ها گفت: من از آقای پرتو نادری هیچ شکایتی ندارم و قضیه به نوعی حل شد ولی آن مساله هنوز هم در لوی سارنوالی افغانستان باقی است یعنی هر بار که آن ها بخواهند می توانند این قضیه را دوباره به جریان بیاندازند چون ابطال حکم سارنوالی هنوز صادر نشده است.
در مورد همین پرونده جدا از شکایت رسمی که از شما به سارنوالی شده و از مرجعی قانونی قضیه پی گیری شده آیا شما تهدید شخصی هم شده اید؟
در اول باید بگویم که این قضایا هرگز صورتی قانونی نداشته است. به این معنا که وقتی شما چیزی می نویسید و در آن به کسی یا چیزی توهین می کنید یا شخصیت کشی می کنید بعد از آن که عمل شما یک تخطی رسانه ای تشخیص داده شد، باید عملکرد شما به کمیسیون تخطی های رسانه ای گزارش داده شود. حال بگذریم از این که وجود خود این کمیسیون تا چند وقت پیش غیر مشروع بود. چون بر اساس قانون رسانه های سال ۱۳۸۸ باید کمیسیون رسانه های همگانی بررسی کارها و تخطی های رسانه ای را در کشور به عهده بگیرد.
اما در مورد پرسشی که شما داشتید باید بگویم که من گه گاهی از طریق تلفن تهدید شده ام. مثلاً یک بار درباره یکی از شخصیت های سیاسی در تحلیل شعر یک شاعر مطلبی نوشته بودم. شخصی به من زنگ زد و گفت تو پرتو نادری هستی. گفتم بله! بعد شروع کرد به دشنام دادن. خودتان خوب می دانید که دشنام شنیدن و توهین شدن خود نوعی آزار روانی محسوب می شود.
چه چیزی در دوران جدید اعتماد شما را جلب کرده و شما آن را به عنوان یک نوآوری و ابتکار، مثبت ارزیابی می کنید.
در این چند دهه شاهد بروز چندین تحول سیاسی یکی پس از دیگری و نیز تبلور دهه دموکراسی در کشور بوده ام. بسیاری از این تحولات مستقیما روی زندگی من تاثیر گذاشته است. شاهد جنگ های داخلی در دوران مجاهدین بوده ام. دوران سیاه استبداد طالبی را هم از سر گذرانده ام. اما به نظر من دوره جدید، یعنی تحولات و تغییرات بعد از کنفرانس بن، کاملا بدیع، جذاب و سازنده بود. افغانستان به نحوی وارد دنیای مدرن و فضای دموکراتیک شد. خود پدیده انتخابات بزرگ ترین دستاورد کل تاریخ این کشور محسوب می شود. انتخابات گرچه به صورت متزلزل در همین دوره برگزار شد؛ اما من واقعا از این مساله خرسندم. اما اینکه نتوانستیم از این فرصت درست استفاده کنیم و یا به اصطلاح، دموکراسی ما با حاکمیت باندهای مافیای همراه شد؛ یا یک عده افراد استفاده جو ملت و مردم را گروگان گرفته اند؛ بعُد دیگر قضیه است. ولی در هر حال من فکر می کنم که حفظ و نهادینه ساختن همین دموکراسی نیم بند، یگانه راه نجات افغانستان است. دموکراسی با شهروند سر و کار دارد نه با قوم، ما باید تفکر شهروندی را در افغانستان تقویت کنیم. آزادی بیان و بطور مشخص آزادی رسانه ها یکی دیگر از دستاوردهای چشمگیر این دهه محسوب می شود. ما شبکه های تلویزیونی و نشریه های خوبی داریم. البته هیچ کدام این ها تحفه دولت نیست. این مزایا را در قبال خون تعداد زیاد قربانیان به دست آورده ایم. خبرنگاران ما را سر بریدند، زندانی و تبعید کردند تا به آزادی رسانه ای دست یافتیم.
مهم ترین ترس امروز شما چیست؟
ترس من از ناکامی در گذار به دموکراسی و ناکامی در برگزاری انتخابات است. این ترس نمودهای فراوانی دارد. همین حالا هم عده ای مردم را تحریک می کنند تا در انتخابات شرکت نکنند. می گویند ما به انتخابات نیازی نداریم. اگر در انتخابات پیش رو، تقلبی صورت گیرد، مشروعیت هر دولتی که از درون آن بیرون آید زیر سوال می رود.
سه چالش بزرگ (ساختاری، اجتماعی و فرهنگی) پیش روی افغانستان چیست؟
بزرگترین چالش در افغانستان، سطح پایین آگاهی مردم از تفکر شهروندی و نبود شعور سیاسی است. مثلا فردی که حاضر می شود با رای دادن به نمایندگان و سران اقوام، شان، اراده و وجدان شهروندی خود را به فروش بگذارد. نبود امنیت، کمبود احزاب سیاسی فعال و نهادهای مدنی تاثیر گذار از دیگر چالش های پیش روی نظام افغانستان است.
آیا شما فکر میکنید جامعه افغانستان امروز اجازه خواهد داد دوباره سناریوی بسته شدن مکاتب به روی دختران و عدم حضور اجتماعی زنان تکرار شود؟
جامعه افغانستان آن قدر از درون ضعیف و شکننده است که اگر عاملی بیرونی قصد چنین کاری را داشته باشد، احتمال بروز این تراژدی زیاد است. اما من به سرمایه های نوظهور این کشور یعنی جوانان آگاه به عنوان عوامل بازدارنده این تراژدی بسیار باورمندم. چقدر مردم افغانستان در برابر چنین چالشی بایستند و مبارزه کنند؟ مردم تا کی منتظر باشند تا طیاره بی ۵۲ در آسمان چراغ مکاتب را روشن نگهدارد. آن زمانی که مردم خود برخاستند و آن زمانی که نظام های دفاع خودی در مناطق ایجاد شد، می توانیم امیدوار به آینده باثبات و پایدار باشیم.
آیا خاطره ای که در آن حقوق یکی از اعضای زن خانواده و یا آشنایان شما نقض شده باشد، به یاد دارید؟
این رویدادها را در رسانه های و جاهای دیگر بسیار تعقیب کرده ام. ولی به صورت مستقیم با زنی که حقوق بشری آن نقض شده باشد و از خویشاوندان من هم باشد تا حال روبرو نشده ام. البته خوب می دانید در کشوری زندگی می کنیم که هر روز حقوق اولیه زن در آن پایمال می شود. اگر خواسته باشم از یک مورد یاد کنم بر می گردد به دوره مجاهدین. در آن دوران در ولسوالی ما یک زن را سنگسار کردند. و یا نجیبه! نجیبه در غوربند تیر باران شد. من در مورد سرگذشت نجیبه داستانی هم نوشتم. در دوران سیاه طالبان وضع بدتر شد. ورزشگاه غازی به کشتارگاه انسانی تبدیل شده بود. همیشه زنان را به اتهام زانیه دستگیر می کردند و بلافاصله می کشتند.
سه عامل بازدارنده که مانع مشارکت زنان در عرصه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است؛ کدامند؟
بزرگترین عاملی که هم اکنون دموکراسی افغانستان را با مشکل روبرو کرده، حاکمیت تفکر قبیله ای است. این تفکر قبیله ای به این یا آن قوم مربوط نمی شود بلکه به همگان ارتباط دارد. هنوز برای یک مرد شرم آور است که اجازه دهد دختر جوانش به حوزه رای گیری برود. ذهنیت قبیله ای در مقابل تفکر دموکراتیک قرار دارد.در تفکر دموکراتیک شما شهروند هستید. در سرنوشت سرزمین و حکومتی که به وجود می آید؛ نقش دارید. ذهنیت قبیله ای باعث شده شهروندان کشور بر اساس مشارکت غریزی در انتخابات شرکت کنند نه بر پایه مشارکت پویای سیاسی؛ و این مساله اصل شایسته سالاری را از بین می برد. مهم ترین مساله این است که هر فرد در افغانستان،چه زن و چه مرد به عنوان یک شهروند برخیزد و به صورت آگاهانه در پروسه های سیاسی و اجتماعی سهم بگیرد. مساله امنیت خود یکی دیگر از عوامل مهم بازدارنده در مقابل مشارکت زنان است. البته باید به سطح آگاهی خود زنان نیز توجه کرد. زنان هنوز به اهمیت حقوق شهروندی خود پی نبرده اند.
سه مطالبه عمده زنان به طور کلی چیست؟
بزرگ ترین مطالبه زنان، حق دسترسی به آموزش و پرورش مدرن است. چون در این ده سال به دلایل مختلف سهم زنان برای دست یافتن به آموزش و پرورش نسبت به مردان بسیار کم تر بوده است. هنوز زنان به اندازه مردها به مکتب و دانشگاه دسترسی ندارند. بسیاری از آنان حتی از سواد حیاتی نیز محروم اند. حق تحصیل از حقوق پایه ای هر انسان است. البته در کنار این، زنان از دیگر حقوق خود نیز محروم اند. مانند حق انتخاب همسر، حق انتخاب مسکن، حق آزادی رفتار و کردار و… هنوز اکثر زنان تحصیلکرده کشور از حق انتخاب همسر محروم اند. فروش زنان در بعضی از مناطق افغانستان به شدت رواج دارد. خیلی از این زنان به صورت قانونی و با سرپوشی از عرف و سنت فروخته می شوند. هنوز زن افغانستان بر سرنوشت خود حاکم نیست. حق کار و کسب درآمد یکی دیگر از حقوق پایه ای زنان است. متاسفانه این حق نیز از زنان افغان گرفته شده است. یکی از دلایلی که زنان همچنان محکوم به برده بودن و حقارت اند، پدیده ای به نام نفقه است. زنان تقریبا هیچ نقشی در سیستم تولید ندارند. زنان به صورت سیستماتیک در زیر چرخه قدرت مالی مردان له می شوند. زنی که اتفاقا دانشگاه رفته و تحصیلات عالی دارد؛ به وسیله شوهر تاجرپیشه خود مورد سوال قرار می گیرد که تو چه نیازی به کار در بیرون داری هنگامی که تمام احتیاجاتت را من می توانم برآورده کنم. به این ترتیب زن هیچگاه نمی تواند وارد بازار شود و اهمیت استقلال اقتصادی را درک کند.
منابع و مراکز قابل اتکا در داخل افغانستان برای پیشبرد حقوق و مطالبات زنان کدامند؟
نهادهای مدنی ای که برای حقوق زنان کار می کنند، کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان، رسانه هایی که در راستای آگاهی رسانی کار می کنند، همه این مراکز نقش پررنگی در پیشبرد مطالبات بر حق زنان ایفا می کنند. ولی آرزو می کنم این مراکز از شکل کلیشه ای و نمایشی دربیایند و به حرکت بزرگ ملی تبدیل شوند. یک بار از خانمی (که اتفاقا خودشان هم در وزارت امور زنان بودند) شنیدم که می گفت به اندازه ای که زنان در وزارت امور زنان توهین می شوند؛ در هیچ وزارت دیگری نمی شوند. من معتقدم تا زنان خود به حقوق اساسی خود نیاندیشند و از هویت شهروندی خود دفاع نکند وضعیت زنان همین است که این خانم نقل کرد.
به نظر شما شهروندان افغانستان (اعم از زن و مرد) باید از چه حقوقی به طور کامل بهره مند باشند تا افغانستان را به سوی تعالی و پیشرفت سوق بدهند؟
بزرگترین مساله حقوق شهروندی است. یعنی هر شهروند افغانستان باید همان گونه که در قوانین تصریح شده است از حقوق اولیه، اساسی و مساوی برخوردار باشد. در افغانستان متاسفانه انسان ها بر اساس قوم، مذهب، زبان، منطقه و روابط مافیایی تعریف شده و هویت خود را می سازند. تا زمانی که شهروندان یک کشور به هویت شهروندی خود دست پیدا نکنند، آن جامعه هیچ وقت جامعه شهروندمحور نخواهد شد.
در واقع شهروند به کسی گفته می شود که در چهارچوب قوانین حاکمه یک کشور تعریف شده باشد. یک شهروند می تواند دولتی را انتخاب کند که ممثل قدرت سیاسی او باشد. یا این که خودش آن را تمثیل کند یعنی خود را نامزد یک پست دولتی کند. شما تصور کنید وقتی پارلمان یک کشور بر اساس رای و اراده آگاهانه مردم به وجود نمی آید در حقیقت نمی تواند ممثل اراده مردم باشد. یا وقتی که مثلاً صندوق های رای در انتخابات ریاست جمهوری به نفع یک کاندیدا پر می شود، این رییس جمهور ممثل قدرت و اراده تمام افراد جامعه نیست. در واقع شهروندان یک کشور آگاهانه و عاملانه در تعیین سرنوشت خود و در نظامی که به وجود می آید باید سهم داشته باشند. در نظام های سوسیالیستی اراده مردم همان چیزی بود که حزب می خواست. مردم نان داشتند؛ آب داشتند؛ از نگاه اقتصادی کاملا ارضا شده بودند. ولی اراده اندیشیدن و نقادی نداشتند. من فکر می کنم که آزادی در حقیقت همان آزادی انتخاب است.
شما خودتان برای رفع موانعی مانند تبعیض و غیره در حوزه خصوصی و یا عمومی چه اقداماتی انجام داده یا می دهید؟
من به حیث یک انسان به حیث یک روشنفکر این جامعه مقاله می نویسم؛کتاب می نویسم؛ در بحث های تلویزیونی شرکت می کنم و محور تمام سخنان من برای ایجاد یک تفکر ملی و ملت شدن بوده است. من جداً مخالف هرنوع تفکر فاشیستی و قوم محورانه هستم و برای محو این آسیب تا جایی که می توانستم کار کرده ام. ما باید ارزش های همگانی ایجاد کنیم و بر اساس آن ارزش ها پیش برویم. دشمن هرگونه تفوق طلبی زبانی، قومی و مذهبی هستم. من در نهاد مدنی ای کار می کنم که در راستای پرورش شعور سیاسی و اجتماعی فعالیت می کند. مسوول بخش آموزش های مدنی آن نهاد هستم. مجله ای هم به نام جامعه مدنی داریم که تا به حال ۷۰ شماره از آن چاپ شده است. جراید دیواری در مکتب ها ساخته ایم و در جهت آگاهی دهی برای مردم در ولایت های مختلف کار کرده ایم. مردم افغانستان به آگاهی دهی بیشتری نیاز دارند و این وظیفه نهادهای مدنی است چون آن ها با جامعه در ارتباط اند.
در حوزه خصوصی چقدر این تلاش صورت گرفته است ؟
ای برادر تو همین اندیشه ای / ما بقی تو استخوان و ریشه ای
بدون شک تمام حرکات ما را تفکر ما تعیین می کند؛ من همیشه از دوستان خود کتاب می گیرم. همیشه کتاب ها را جمع می کنم وقتی که صد یا دو صد جلد می شود به یک مکتب می فرستم. همیشه به کودکان کتاب و مجله می دهم. در زندگی شخصی خود بسیار آدم بی تکلف هستم یعنی در خانه وقتی مهمان هم می آید بسیار عادی هستم؛ گاهی شما می بینید که تعارف اصل یک مساله را پس می زند من آدم تعارفی نیستم. خیلی دوست دارم عادی باشم خیلی عادی. زیاد علاقه ندارم که ابا و قبای روشنفکرانه بپوشم.
در فضای خانه چقدر به معنی افغانی کلمه، پدر هستید؟ پدری که فرمان می دهد حکم می راند و سلطان تام الاختیار است؟
اتفاقاً زیاد حکمران نیستم. خوب در هر صورت هر خانواده ای مشکلات مخصوص به خود را دارد. من از نظر روحی آدم درمانده ای هستم و حالا که فکر می کنم به تنهایی بسیار طولانی نیاز دارم. گاهی دلم می خواهد برای یک سال از همه چیز دور باشم. آن چیزی که بسیار مرا آزار می دهد این است که اگر زندگی بهتری می داشتم، می توانستم بیشتر بنویسم و بیشتر کار کنم.
اگر پیام خاصی دارید، بفرمایید؟
می خواهم یک خاطره را برای شما قصه کنم. زمانی که محصل بودم از بدخشان به ولسوالی خان آباد در ولایت قندور آمدم. در نزدیک یک جاده، سرویسی ایستاده بود. پسران و دختران جوان دانشجو در حال بالاشدن به سرویس بودند. مسافت یک روز راه را باهم و در کنار هم طی می کردند تا به دانشگاه خود برسند. دیدن این وضعیت به حیث یک خاطره شیرین همیشه در ذهن من است که خدای من! این سرزمین چقدر آن دوران، آرام بود. اما امروز همه از هم هراس دارند. همه از هم می گریزند. امیدوارم خدا آن روز را برساند که همه در کنار هم برای آبادی این کشور کار کنند.
شما می توانید روزی یک مصاحبه از کمپاین «افغانستان به روایت دیگر» را در روزنامه ۸ صبح و انگلیسی آن را در وبسایت روزنامه هافینگتون پست (Huffington Post) بخوانید. همچنین این مصاحبه ها در وبسایت فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر (FIDH) نیز قابل دسترس است.
وبسایت فدراسیون بین المللی حقوق بشر: www.fidh.org
وبسایت روزنامه هافینگتون پست: http://www.huffingtonpost.com/unveiling-afghanistan/