امیر رستاق، روزنامهنگار حوزه فرهنگ و هنر: توران میرهادی، از بنیانگذاران شورای کتاب کودک و مولف و سرویراستار “فرهنگنامه کودکان و نوجوانان” امروز ۱۸ آبان در سن ۸۹ سالگی به علت عارضه مغزی در گذشت.
خانم میرهادی در پی سکته مغزی در شهریور امسال در بیمارستان بستری شد.
“جمع کار را پیش میبرد نه فرد. فرد میتواند نقش هماهنگ کننده داشــته باشد، بنابر این در هر ســه زمینه تنها نکتهای که بتوانم به حســاب خــود بگذارم، پیدا کردن راههای کار ثمربخش گروهی بود. چه در مدرسه فرهاد۱ و جمع مربیان، معلمان و دانشآموزان، چه در شورای کتاب کودک و جمع علاقهمندان به این زمینه از کار و چه اکنون، در جمع گروههای تخصصی و مؤلفان و ویراستاران فرهنگنامه کودکان و نوجوانان”
این گفتههای توران میرهادی است در مصاحبه بلندی که شیوا حریری در سال ۱۳۸۶ با او انجام داد و در کتابی به نام “توران میرهادی؛استاد برجسته آموزش وپرورش ایران” منتشر شد.
او را میتوان نمونهای از زنانی به شمارآورد که الگویی خاص در تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان را به یادگار گذاشت و بعدها که امکان کار مستقیم در مدارس از او گرفته شد، به سمت تامین محتوایی روی آورد تا بتواند خلاء نبود محتوای مناسب برای کودکان و نوجوانان را جبران سازد.
او در مدرسه فرهاد به گفته خودش “روشهایی را پیدا کرد، آزمود و به نتیجه رساند که بتواند به هر کودک و نوجوان این آزادی و اختیار را بدهد که خودش باشد، تواناییها و استعدادهای خود را بپروراند، نگرش انسانی و مثبت داشته باشد و زیر بار هیچ نوع کار تحمیلی و دستوری نرود، مستقل باشند و خودشان تصمیم بگیرند، با هم همکاری و همیاری داشــته باشند. مســئولیت بپذیرند و نسبت به هم احســاس مسئولیت بکنند، رقیب هم نباشــند” و در نهایت “دنیا و مسائل آن را بشناسند و درباره هر موضوع با آگاهی و شناخت لازم تصمیم بگیرند.”
سالهای کودکی و نوجوانی؛ آموزش به سه زبان
توران میرهادی این بخت را داشت که از همان آغاز زندگی در خانوادهای تحصیلکرده و مدرن به دنیا بیاید و پرورش یابد.او سال ۱۳۰۶ در شمیران تهران به دنیا آمد. پدرش (فضلالله) مهندسی راه و ساختمان را در آلمان فرا گرفت و شد یکی از کارشناسان ارشد رضاشاه در ساخت راه آهن و مادرش(گرتس) که دانشآموخته هنر و مجسمه سازی دانشگاه مونیخ بود، به او و چهار برادر و خواهر دیگرش مسیری منضبط در یادگیری را آموخت.
میرهادی آموزشهای ابتدایی را در سن ۵ سالگی در مدرسه فرانسویها آغاز کرد در حالی که فارسی و آلمانی را هم میآموخت. مدتی بعد به مدرسه آذر رفت و کل دوران دبستان را در این مدرسه گذراند تا هم فارسی را بیاموزد و هم در کنار آن در تردد دوستان و آشنایان اهل فرهنگ به منزلشان با انواع قصهها و داستانهای ایرانی و خارجی آشنا شود.
او دوران دبیرستان را تا سال ۱۳۲۴ در دبیرستان نوربخش تهران به پایان رساند.
دانشجوی سال اول رشته طبیعی دانشکده علوم دانشگاه تهران بود که با حضور در کلاس جبار باغچهبان و آشنایی با محمدباقر هوشیار مسیر زندگی خود را تغییر داد. خود میگوید” شیوه جذاب، عملی و ساده باغچهبان مرا بسیار مجذوب کرد . فهمیدم که به کار معلمی علاقهمندم و متوجه شدم که معلمی کاری خلاق و پرانگیزه است.”
بعد از آن بود که به شوق آموختن بیشتر به اروپا میرود که تازه جنگ ویرانگر و جهانی دوم را پشت سرگذاشته بود. قرار بود در سوئد درس بخواند اما در نهایت از فرانسه سر درآورد و شد دانشجوی رشته روانشناسی تربیتی دانشگاه سوربن که بعدها نیز به انگیزه کسب دانش افزونتر رشته آموزش پیش دبستان را در کالج سوونیه ادامه داد.
در این دوران به کشورهای دیگری اروپایی هم سفر میکند و با تاثیرات ویرانگر جنگ بیشتر آشنا میشود. حضور در کلاسهای درس چهرههای برجسته روانشناسی اروپا همانند ژان پیاژه و هنری والون به درک عمیقتر او از آموزش و پرورش بیشتر مدد رساند تا زمانی که به ایران باز می گردد(۱۳۳۰) بتواند این تجربهها را در کشورش به کار گیرد.
سال ۱۳۳۱ ازدواج میکند. همسر اول او که خود بر این باور است” سهمی جدی در شکلگیری شخصیت اجتماعی او داشت”، سرگرد جعفر وکیلی، از افسران شاخه نظامی حزب توده بود که بعد از کودتای ۲۸ مرداد دستگیر و در سال ۱۳۳۳ اعدام شد. آنها در فرانسه با یکدیگر آشنا و بعد از بازگشت به ایران ازدواج کرده که فرزندشان پیروز حاصل این ازدواج بود.
خانم میرهادی بر این باور است که همسر نخستش “عشق به مردم، عشق به استقلال و فرهنگ سرزمین را به آنها آموخت و سبب شد تا او بر ضعفهای خود چیره شود، نسبت به خود سختگیر باشد و به دنبال حرکت در جهت اعتلای انسانی باشد.”
بعد از آن او با محسن خمارلو که دوست همسر اول او و دبیر شــیمی بود آشنا میشود. آقای خمارلو همزمان با راهاندازی کودکستان فرهاد به کمک خانم میرهادی میآید. او درباره همسر دومش میگوید” او به کمک من آمد و در همه کارها شرکت کرد. شجاعت، صداقت و جوانمردی او پایه زندگی مشترک ما شد. تفاهم، همکاری و از خودگذشتگی او زمینه را برای نتیجه بخش بودن تجربه های مدرسه فرهاد، شکلگیری شورای کتاب کودک و آغاز کار فرهنگنامه به وجود آورد. کاوه را در خردســالی و در ســیل شمال از دست دادیم، ولی پیروز، پندار و دلاور، فرزندان ما، بسیاری از خصلت های والای پدر را در وجود خود دارند.” آقای خمارلو سال ۱۳۵۸ بر اثر وجود غدهای مغزی درگذشت.
مدرسه فرهاد؛ مدرسهای نمونه و منحصر به فرد
مدرسه فرهاد یکی از مهترین ایدههای ابتکاری خانم میرهادی بود که ابتدا با یک کودکستان و به پیشنهاد پدرش ایجاد شد. او این مدرسه را به نام برادر کوچکترش گذاشت که سال ۱۳۲۶ از دستش داده بود.
به گفته خانم میرهادی این کودکستان فرصتی را برایش ایجاد کرد که او پاسخ پرسش بزرگ زندگی خود و شاید زمانه را بیابد “چگونه میشود کودکان را بزرگ و تربیت کرد که انسانهایی اسیر نشوند. آزاده و متکی به خرد و اندیشه و دانش خود باشند و پله پله از نردبان انسانیت بالا بروند؟”
ابتدا با کمک پدر و مادرش یک کودکستان ایجاد کرد، بعد چند سال(۱۳۳۶) دبستان فرهاد و از سال ۱۳۵۰ مدرسه فرهاد را راهاندازی کرد و در سال ۱۳۵۶ آن را به مجتمعی آموزشی در خیابان سهروردی با بیش از ۱۲۰۰ دانشآموز در مقاطع مختلف تحصیلی تبدیل کرد. این مجتمع تا ۱۳۵۹ ادامه داشت و در این مسیر و به گفته خانم میرهادی همسر دومش( خمارلو) کمکهای بسیاری به او انجام داد
خانم میرهادی این تجربه ربع قرنی را در چند کتاب با همین نام مدرسه فرهاد به تفضیل شرح داده است که از جمله آنها کتاب سوم از مجموعه ” تجربههای مدرسه فرهاد” است که به گفته خانم میرهادی ” حاصل کار همه همکاران این موسسه است و ” فراز و نشیب مدرسه در آن مطرح شده است.”
از نگاه زهره قائینی ـ کارشناس ارشد کتابداری و از پایهگذاران شورای تاریخ ادبیات کودکان کاری که خانم میرهادی در مدرسه فرهاد و سایر فعالیتهای فرهنگیاش انجام داد متفاوت و عمیقا فرهنگی بود. به گفته او “ توران میرهادی آموزش و پرورش را برای جستوجویی در درون و بیرون انسان میدانست. او این نکته را دریافته بود که حضور در آموزش و پرورش گسترهای عظیم است و تلاش زیادی میطلبد. اومیدانست که جستوجو در آموزش و پرورش کاری ظریف و پیوسته است وهنگامی که به این کار وارد شد، از بسیاری استادان مانند جبار باغچهبان آموخته بود که اساس کار را باید در مطالعه، کشف، جستوجو کردن و آموختن قرار داد.”
خانم قائینی “صلح، دوستی، عشق، احترام، حس مسؤولیت، شادی، انسانیت، سادگی و یگانگی، در بافت جامعه، ساختار آموزش و پرورش و خانوادهها ارزشهایی است که میرهادی برای آنها تلاش کرده است و امروز نیز باید آنها را پاس داشت.”
شورای کتاب کودک؛ نهادی تاثیرگذار در عرصه کتابهای کودکان و نوجوانان
شورای کتاب کودک دیگر ایدهای بود که خانم میرهادی به همراه لیلی ایمن در سال ۱۳۳۹ آن را پایه ریزی کردند و بعد از مشورت با چند تن از اهالی فرهنگ و آموزش در سال ۱۳۴۱ به شکل رسمی آن را در قالب یک نهاد خصوصی ثبت کردند.
اکنون این شورا که فعالیتهای بینالمللی هم دارد از جمله ستونهای ادبیات کودک و نوجوانان در ایران به شمار میرود.
فرهنگنامه کودکان و نوجوانان؛ مجموعهای تحلیلی با نگاه به فرهنگ ایران
از جمله کارهای ماندگار خانم میرهادی فرهنگنامه کودکان و نوجوانان است که به گفته نوشآفرین انصاری- دبیر شورای کتاب کودک- “تاریخ انتشار جلد نخست این فرهنگنامه به سال ۱۳۷۱ برمیگردد که تداوم اندیشهی کارگروهی است که شاید تعداد آنها به ۱۰۰ نفر برسد؛ اما اندیشه مسلط بر این گروه، یک مادر و ویراستار خبره به نام توران میرهادی است.”
عباس حرّی کتابدار نامدار که سال ۱۳۹۲ درگذشت، در مراسم بزرگداشتی که اسفندماه ۱۳۹۰ برای خانم میرهادی در انجمن زنان پژوهشگر تاریخ برگزار شده بود ” نگاه همهجانبه به ایران” را از جمله ویژگیهای فرهنگنامه کودکان و نوجوانان دانست و گفته بود “۹۰ درصد مقالات فرهنگنامه کودکان و نوجوانان تحلیلی است. این ارزش بزرگی است و نگاهی است که در کتابها و آثار تالیفی توران میرهادی همواره وجود داشته است. غوطهور شدن در فرهنگ از دیگر ویژگیهای نگاه میرهادی از سال۱۳۵۹ تا امروز است.”
توران میرهادی در عمر پربار فرهنگی خود دمی از تلاش و کوشش و تاثیرگذاری دست نشست. در کارنامه کاری او بیش از ۱۴ کتاب تالیفی وجود دارد که برخی از آنها کتابهای درسی دورههای دبستان است. کتاب “مادر و خاطرات ۵۰ سال زندگی در ایران “ حاصل خاطرات و تجربههای دیگر اوست که به کوشش سیمین ضرابی در سال ۱۳۸۳ منتشر شد. او در چند سال آخر عمر خانه نشین و به عارضه سکته مغزی هم دچار شد.
یادت بخیر خانم میرهادی
جلوی اسمش مینویسند مادر ادبیات کودک و نوجوان ایران، یا مادربزرگ همه بچههای ایران. خودش میگفت “من مثل آن بچه ده سالهام که اول بار این کتاب را باز کرده دنبال چیزی بگردد، اینجور سخت که نوشتهاید نمیفهمم. بروید دوباره بنویسید”. این را هرکس در فرهنگنامه کودکان و نوجوانان کار کرده شنیده، هرکس که فکر میکرده برای بچهها گفتن، به زبان بچهها گفتن، آسان است – از پزشک و مهندس بگیر، تا جامعهشناس و اقتصاددان و هنرپژوه – هرکس که یک روز یک جا شاگرد توران میرهادی بوده. و چه بختیار بوده که بوده. چون توران خانم هر آموزگاری نبود. دیکته نمیگفت، مشق نمیخواست، سرکوفت نمیزد. درسش پرکاری بود، کمتر گفتن و بیشتر عمل کردن. درسش مهربانی بود، بدون هوار کردن و بر سینه کوفتن. درسش برابری بود، بیزاری از مقایسه و تبعیض. درسش دلیری بود، پس زدن خاکستر سختیها و باز زبانه کشیدن.
منبع: بیبیسی